روزی که حسن غفاری عکاس شد، روزهای اوج انجمن سینمای جوانان و همچنین روزهای رشد و اعتبار عکاسی ایران در جهان بود. انجمن سینمای جوانان امکان آموزش عکاسی و فیلمسازی را برای جوانان شهرهای کوچکتری همچون ملایر، نجفآباد و یاسوج هم فراهم کرده بود. جوانان مستعد بسیاری از این انجمنها فیلمساز و عکاس شدند. هرچند در انجمن سینمای جوان به مستندسازی و به ویژه مستندسازی اجتماعی چندان پرداخته نمیشد و سینمای کوتاه داستانی تجربه میشد، اما عکاسی از زندگی مردم، عکاسی مستند اجتماعی و مردمنگاری از شاخههای پرطرفدار هنرجویان عکاسی در این انجمن بود.
از سوژههای مهم عکاسهای جوان، یکی زندگی در محلات فقیرنشین و روستاهای دورافتاده بود. این موضوع قطعاً موضوع خوب و قابلاعتنایی بود و در آن سالها عکسهای خوبی هم گرفته شد، با این همه بیشترین عکسهایی که نوآموزان عکاسی در آن سالها گرفتند، هزاران قطعه عکس از کودکان پابرهنهای بود که آب بینیشان سرازیر شده و یا گدایان و معتادان خفته در پیادهروها بودند.
شاید حسن غفاری هم آن روزها دربدر در روستاهای اطراف به جستجوی کودکی ژولیده با پیرهنی ژنده میگشته که تکالیف عکاسیاش را انجام دهد. اما او به دانشگاه رفت. با استعداد بود و مهمتر از آن با پشتکار. ارتباطات اجتماعی خوبی هم داشت (و دارد). عکسهای خوب او در نمایشگاهها دیده شدند و جایزه گرفتند. بنابراین خیلی زود با بزرگان عکاسی آن روز آشنا شد. بخت با او یار بود که با کاوه گلستان هم آشنا شود. آشنایی با زندهیاد کاوه گلستان در دانشگاه و دیگر استادان، نگاه حسن را به زندگی عشایر و روستاییان و عکاسی، ژرفا بخشید.
البته حسن در خانوادهای بزرگ شده بود که در آن آدمهای باسواد کم نبودند. عموها و عموزادههای او با جامعهشناسی، مردمشناسی و فرهنگ عامه بیگانه نبودند. حسن که عکاسی را از مردم روستایی شهرنشین شده و عشایر کوهنشین زادگاه خود آغاز کرده بود، به سفارش کاوه گلستان به طور تخصصی در همین حوزه ادامه داد و عکاس قومنگار و مردمنگار شد. در این سالِ سی او هزاران عکس از اقوام و عشایر ایرانی و به ویژه از مردم استان خود گرفته است. در شادیها، عروسیها، ختنهسورانها، بازیهای کودکانه، رقص زنان و چوببازی مردان، جشن نوروز، سیزدهبدر… و در کوچهای یک روزه تا چهل روزه نیز همراه عشایر بوده و رنج سفر و اندوه و سوگ آنها را هم ثبت کرده است.
ارزش کارهای حسن غفاری از دو جنبه قابل بررسی است: یکی اینکه او در دورهای عکاسی از استان را شروع کرد که زندگی مردم روستاها و عشایر به سرعت بسیار در کار دگرگونی و تغییر شکل بود. حسن بخشی از هویت فرهنگی و شیوههای زندگی و معیشتی مردمش را در این دوره تاریخی ثبت کرده است. شکلی از زندگی، که دیگر آنچنان نیست و بخشی از آن را تنها در انبار عکسهای او میتوان جستجو کرد. عکسهای حسن جنبه اسنادی دارند. سندهای تصویری از خانهسازی و سرپناه، خوراک، پوشش، شیوههای درمان، هنرهای دستی، آداب و رسوم مختلف از عروسی و عزا تا تولد نوزاد و… است. او همه جنبههای گوناگون زندگی روستایی و عشایری را با تیزبینی دیده و ثبت کرده است. عکسهای حسن مرجع تصویری مهمی برای پژوهشگران و مردم شناسان هستند. او بخشی از میراث ناملموس فرهنگ قوم خود را ثبت کرده است. کارهای حسن اسناد مهم هویت تاریخی کهگیلویه بویراحمد هستند و این عکسها خود میراث ناملموس فرهنگ استان هستند. عکسهای حسن غفاری گنجینهای باارزش است که همچون آثار عتیقه تاریخی، هر روز بر ارزش آنها افزوده میشود.
اما جنبه دیگر، نگاه خاص حسن به موضوعات است که آن را با نگاه ساده و دم دستی بسیاری از عکاسان که این روزها علاقهمند به عکاسی از عشایر و مردمنگاری شدهاند، متفاوت میکند. عکسهای حسن تنها برای آن گرفته نشدهاند که حس ترحم ما را به زندگی سخت و مشقت بار عشایر برانگیزاند. بسیاری از عکسهای او فقط یک سند تصویری که گوشههایی از زندگی مردم روستایی را به ما نشان دهند، هم نیستند. تکتک اشیاء موجود در قاب هویت دارند. میان موضوع اصلی عکس، که غالباً یک انسان است، با پسزمینه و یا پیشزمینه، یک ارتباط وجود دارد. عناصر موجود در کادر، جدای از بار اطلاعاتی که هرکدام به تنهایی دارند، در کنار هم نیز دارای بار معنایی و اطلاعاتی چندمی هستند، و این همان موردی است که ارزش پارهای از این عکسها را از یک سند تصویری فراتر میبرند. این اجزا را عکاس، هوشمندانه برای رسیدن به مفهوم یا پیامی فراتر درکنار هم قرار داده است. مفهوم یا پیامی که عکس در ذهن بیینده میسازد.