سبک عکاسی حسن غفاری، نمایشی ویژه از زندگی اجتماعی و طبیعت بیرون از شهر است که عکسهای او ناخودآگاه میل به دیدن را در ما پدید میآورد. شاید به خاطر غربتی که این عکسها و طبیعت درون عکسها در زندگی امروز دارد. همچنین اهمیت این زندگی و کمیاب بودن آن در زیست روزانه ما، و البته عکسها، وادار به دیده شدن میکند.
به لحاظ تکنیک عکاسی هم که دانش و تجربه و رابطه احساسی عکاس با این سبک زندگی دارد، زندگی در دشت و صحرا و کوه و کنار آب و طبیعت را به تصویر میکشد. یعنی هماهنگی و یا همسویی کنش ذهنی و واقعیت به عنوان بخش دیگر وجود در این سبک عکاسی.
از زوایههایی هم که عکاسی میشود بیینده را به گونهای به آن توجه میدهد که گویی خود در آن لوکیشن است یا خود عکاس است. پس عکاس توانسته است عکسهایش را با خود به درون آن وجهی از زندگی و زاویهای که به آن مینگرد، بکشاند. به یک تعبیر معناداری در عکاسی و تبیین سبک زندگیای که از آن عکاسی میشود.
عکسهایی که به دانایی ما میافزاید قدر و منزلتی خاص دارد. عکاس هم خود که پژوهشگری اجتماعی است همین گونه. چرا که دانایی ما را از طبیعتی که در آن زیست میکنیم افزون میکند. این طبیعت اکنون یا هست و یا دستکاری شده و یا مورد دستبرد و تجاوز انسان قرار گرفته است، که خود میتوانیم یکی از آنها باشیم. شاید هم این طبیعت اندک زمانی است که تبدیل به یک خاطره شده است یا میشود. پس عکسها به ما نهیب میزند و هشدار میدهد که با محیط زیست خود و آیندگانمان چه نکردهایم، در حالی که هنوز هم دست از تخریب و ویرانی طبیعت و زمین بر نمیداریم.
امروز شاید بتوان گفت بازگشت به سبک زندگی گذشته دشوار است، اما در دنیای نو میتوان زیست سبز را با خود همراه کرد و پا به درون آن گذاشت و آرامشی را تجربه کرد. لوکیشنهای طبیعی، سبز و لذتهای حتی کوتاهمدت که میتواند اندکی از رنج و آشفتگی فکری و پریشان خاطری ما بکاهد، در عکاسی طبیعتگرا یا مردمنگار و یا با رویکرد گردشگری امروز قابل لمس و درک است. وجهی از عکاسی که نمایشی از تعادل را برای زیست ما نشان میدهد و خطر را گوشزد میکند که فرصت چندانی برای ترمیم آسیبهای وارده نیست.
میتوان گفت عکاسی با رویکرد مستند اجتماعی روایت بهتری از طبیعت و زندگی در آن را برای ما بازگو میکند، همانند فیلم مستند. در این مورد، شاید مستندسازی تصویری باور ما را نسبت به گزارشنویسی ژورنالیستی یا خاطرهنویسی و سفرنامه نویسی دستخوش تغییر زودهنگام و وادار به تجدیدنظر تا حدی فوری کند، البته اگر مادیگرایی افراطی که امروز خلقیات و زندگی فردی و اجتماعی را دگرگون و در معرض آسیب جدی قرار داده است، مانع ایجاد نکند. چرا که دیدن عکسها و فیلمهای مستند از طبیعت و زندگی مردم و اقوام، همانند آن چه در عکسهای حسن غفاری میبینیم، از جلوی چشمانمان رد میشود و اندکی تأمل میکنیم یا آهی از درون میکشیم و سپس تمام. به تعبیر ژرفنگرانه تیم کاسر در کتاب «بهای سنگین مادیگرایی» بشریت برای بهروزی باید از تردمیل مادیگرایی پایین بیاید.
پس رفتارهایی که تاکنون هم در سطح کلان و هم در سطح خرد برای بی احترامی و کم ارجی به محیط زیست و طبیعت در پیش گرفته بودیم، باید در جایی متوقف شود. مثلاً رفتاریهای مصرفی و الگوی خریدی که در زندگی روزمره مبتنی بر استفاده از پلاستیک است و آن را به درون طبیعت هم میکشانیم. آتش سوزیهایی که به هنگام تفریح و گردش در طبیعت راه میاندازیم، سهل انگاری و دست داشتن در ساخت و سازهایی که اندک اندک عرصه را بر جنگلها و کوهها تنگ میکند و… همه هم برساخته ذهن ماست و هم عمل ما و البته ساختار رسمی هم. به همین علت نیز میتوان با آگاهی و به کارگیری دیگر تجربهها و راهاندازی یک گروه یا NGO و یا نهاد مدنی کوچک و حتی اجرای پروژههایی در دسترس و قابل اجرا تجدیدنظر کرد و با طبیعت و محیط زیست مدارا کنیم. و به جای حسرت خوردن از نگارههایی که در کارهای حسن غفاری میبینیم، این تجربه و لذت زیست سبز را بازسازی و کمی لمس کنیم.
در این صورت هم قانون اشتباه، یا رفتار نادرست قدرت رسمی یا عرفی و یا محلی که مبتنی بر رویه تخریب و ناسازگاری با محیط زیست است و در اطراف خود و محل زندگی کم از این تصمیمها و رفتارها نمیبینیم، با رفتار و اعتراض مدنی و مسالمتآمیز پس زده میشود.