تا کنون کسی با این طیاره خلبانی نکرده است
انجمن و کارکردهای آن، مزایا و محدودیتهای ثبت در وزارت کشور، نام انجمن، مشکلات پیش روی این تشکل، خطر انحصار طلبی و نکاتی از این دست که شاید برای بسیاری موضوعاتی مبهم باشد، محور گفت و گوی ما با کامبیز نوروزی است.
نوروزی حقوقدان و دبیر کمیته حقوقی انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران است و آنگونه که دبیرهیأت مؤسس انجمن ملی میگوید، در مقطعی برای تنظیم اساسنامه طرف مشورت قرار گرفته است.
این گفت و گو در سیزده آبان ماه ۸۷ انجام شده است.
انجمن را از نظر حقوقی چطور میتوان تعریف کرد؟
«انجمن»،«نهاد غیر دولتی»، «NGO» یا «سازمان مردم نهاد»، از نظر تحلیلی تشکلهایی هستند که با اراده جمعی عدهای از افراد تشکیل شده، شروع به فعالیت میکنند و در حوزه موضوع فعالیت خودشان به طور مستقل از دولت و با اتکا به انرژی و نیروی غیر دولتی کارهای خود را انجام میدهند.
این نهادها گاهی میتوانند صنفی باشند، یعنی موضوع فعالیتشان ناظر بر یک «صنف، شغل یا حرفه معین» باشد. به عنوان مثال میتوان از نهادهایی مثل «انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران» یا «انجمن صنفی طراحان گرافیک» نام برد. اینها نهادهای صنفی هستند، یعنی موضوعشان مربوط به یک صنف معین است .
نهادهایی دیگری هم هستند که موضوع شان به یک «سوژه معین اجتماعی» مربوط است مثل انجمنهایی که درباره محیط زیست فعالیت میکنند یا انجمن کودکان کار یا انجمن دفاع از آزادی مطبوعات.
انجمن را چگونه و در چه چارچوبی میتوان تشکیل داد؟
از نظر حقوقی، این نهادها ممکن است به شکلهای مختلفی تشکیل شوند. بعضی اتحادیههای صنفی هستند که طبق قانون نظام صنفی تشکیل میشوند و واحدهای صنفی عضو آن هستند. بعضی دیگر، بر اساس قانون احزاب، جمعیتها و تشکلها، به وجود میآیند که متولی آن وزارت کشور است و بعضی دیگر هم در چارچوب قانون کار و آییننامههای مربوط به آن در زمینه تشکلهای صنفی تحت نظر وزارت کار و امور اجتماعی.
عمدتا این نهادها، به استثنای اتحادیهها، داوطلبانه هستند وعدهای تصمیم میگیرند و حرکت را شروع میکنند و تشکیلات را به ثبت میرسانند و بعد دیگران کم یا زیاد به عضویتاش در میآیند.
این انجمنها یا سازمانهای مردم نهاد چه کارکردی دارند؟
کارکردهای متعددی دارند. آنها در واقع گروه واسطهای هستند بین سازمان اجتماعی و دولت.
مثلا یکی از کارکردهای شان ایجاد رویههای واحد در صنف است. شکلدهی و تثبیت هویت صنفی، ایجاد ارتباطات فعالتر و قویتر بین فعالان آن بخش و پیشبرد مطالبات صنفی و اجتماعی را از دیگر کارکردهای آن میتوان به شمار آورد.
اساسا چرا باید مؤسسات مردم نهاد یا NGO را جایی به ثبت رساند؟
دلیل سادهاش این است که فعلا قوانین ما این را میگوید.
طبق قانون تجارت و ماده ۵۸۴، برای اینکه یک مجموعه از افراد شخصیت حقوقی پیدا کنند باید جایی به ثبت برسند.
این الزام فقط در قانون ماست یا در جاهای دیگر هم وجود دارد؟
به هر حال در هر جای دنیا، وقتی یک شخصیت حقوقی تشکیل میشود، باید در جایی به ثبت برسد. اما اینکه چرا باید یک سری سلسله مراتب دولتی طی شود، مثلا در وزارت کار و امور اجتماعی یا وزارت کشور، این بر میگردد به نوع نگاهی که در ایران، همواره دولت به تشکلهای صنفی دارد.
معمولا دولت در ایران، هیچ گاه به تشکلهای صنفی و نهادهای داوطلبانه نگاه مثبتی نداشته است و این سابقهای طولانی دارد و به همین دلیل معمولا نسبت به این تشکلها برخوردهای خیلی سخت گیرانهای میشود.
در حال حاضر به خصوص، البته زمان معینی مورد نظرم نیست، کمیسیون ماده ده قانون احزاب شرایط دشوارتری دارد و سختگیریهای بیشتری نشان میدهد. اما در وزارت کار و امور اجتماعی، با تشکیل نهادهای صنفی سادهتر و راحتتر برخورد میشود.
ولی چنان که گفتم در مجموع، سختگیریهایی وجود دارد که ناشی از نگاه منفی دولت نسبت به نهادهای مدنی است.
چرا نگاه منفی وجود دارد؟
به جهت آنکه نهادهای مدنی، در ساخت دولت مقداری مداخله کرده و به عنوان نیروی تصمیم ساز، فراغ بال دولت را محدود میکنند. این نهادها میتوانند اثر گذار باشند در حالی که دولت همیشه به دنبال آن بوده که قدرتی بلامنازع داشته باشد.
هیأت مؤسس انجمن، با نام «انجمن ملی عکاسی ایران» تقاضای ثبت کرد. اولین ایرادی که از سوی وزارت کشور وارد شد وجود واژه «ملی» در نام این انجمن است و از قرار معلوم به هیچ وجه با آن موافقت نخواهد شد لطفا بفرمایید چرا روی این واژه اینقدر حساسیت وجود دارد؟
در مقررات و آیین نامهها و بخشنامههایی که در باب تشکیل جمعیتها و احزاب است در چارچوب قانون «تشکیل جمعیتها و احزاب و مقررات کمیسیون ماده ده این قانون»، واژگانی وجود دارد که تشکلها نمیتوانند از آنها استفاده کنند.
از نام «انجمن ملی عکاسی ایران»، این معنی از آن مستفاد میشود که که همه در آن هستند. به نظر من این ایراد درستی است و میتوان از واژگان دیگری هم به جای «ملی» استفاده کرد.
ضمن اینکه من نمیدانم چرا دوستان عکاس ما سراغ وزارت کشور رفتهاند. به نظر من وزارت کار و امور اجتماعی، دستگاه مناسبتری است.
اعضای هیأت مؤسس، اصرار دارند که انجمن هویت صنفی ندارد. از سوی دیگر معتقدند ثبت در وزارت کشور، دوام و بقای انجمن را تضمین کرده و راه دست یابی به کمکهای دولتی را هموارتر میکند.
این کار فرهنگی فقط در چارچوب عکاسی و مسایلی است که مستقیما با آن ارتباط دارد؟
بله- همین طور است.
بنابراین نکات مورد نظر آنها در مقررات قانون کار هم لحاظ شده است.
به علاوه در وزارت کار هم ردیف بودجههایی برای کمک به انجمنهای صنفی که در چارچوب قانون کار تشکیل میشوند، وجود دارد. ثبت انجمن در وزارت کار منافاتی با فعالیتهای فرهنگی آنها نداشته و هیچ محدودیتی هم ایجاد نمیکند.
به هر حال هیأت مؤسس نمیخواهند اسم صنفی روی انجمن باشد اما وقتی مراحل ثبت را پشت سر گذاشتهاند از سوی وزارت کشور به آنها اعلام شده که پیشوند صنفی قبل از نام آنها قرار خواهد گرفت.
تا جایی که من میدانم، نباید این کلمه بیاید.
گویا جدیدا این اتفاق افتاده است.
من اطلاعی ندارم. اگر چه در عنوان قانون احزاب، تشکلهای صنفی هم آمده است اما در تشکلهایی که ذیل قانون احزاب تشکیل میشوند ماهیت سیاسی دارند و کلمه صنفی نباید بیاید.
برخلاف وزارت کار که تشکلهایی که در چارچوب قانون کار تشکیل میشوند، تشکلهای صنفی است.
اما چرا نمی خواهند صنفی باشند؟
برای اینکه میگویند اهداف ما صنفی نیست.
خوب پس چرا به عنوان موسسه فرهنگی در وزارت ارشاد ثبت نمیکنند؟
دلایلی برای این دارند که مهمتریناش تضمین ثبات و پایداری انجمن است.
به نظر من اینها سیر داغ و پیاز داغ ماجراست. باید این قبیل وسواسها و سخت گیریها را کنار گذاشت.
بچهای که به دنیا آمده، چه اسمش منیژه باشد چه مگنولیا، مهم این است که سالم باشد و سالم بار بیاید. آن طور که من در جریان هستم این انجمن سه سال است که در کش و قوس است و ظاهرا هنوز در همان مرحلهای است که سه سال پیش بود.
البته الان، کمی در کارهای اداری پیشرفت حاصل شده است اما هنوز اسم نهایی اعلام نشده است.
فکر میکنم که بهتر است این سختگیریها را کنار بگذارند. ماگنولیا خانمی که به دنیا آمده فردا ممکن است یک پزشک بشود یا یک گدای کنار خیابان.
عملکردش است که میگوید این ماگنولیا کیست و چه کاره است و هیچ گاه عملکرد این خانم تحت الشعاع اسم شیکاش قرار نمیگیرد.
به نظر من نباید دوستان ما زیاد سخت گیری کنند. آنها به حداقلهایی که به شروع کار کمک میکند اکتفا بکنند. حالا کلمه صنفی بیاد یا نیاید، ملی بیاید یا نیاید.
آیا ثبت در وزارت کشور محدودیتی ایجاد میکند؟
وزارت کشور کانون سیاست است در حالی که رویکرد وزارت کار این طور نیست.
درست است که به هر حال با تغییر دولتها و مقامات، دیدگاهها ممکن است تغییر بکند و جایی بستهتر شود و جایی بازتر و درست است که وزیر، معاون وزیر و حتی تا سطح مدیر کل، معمولا آدمهایی سیاسی هستند و نوع نگاهشان در کار آنها تأثیر میگذارد. ولی طبع وظایف و سازمان کاری، در وزارت کار، بر اساس مفاهیم غیر سیاسی شکل گرفته است.
مثل وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی. در آنجا شما تقریبا سیاست نمیبینید چرا که طبع کار و ماهیت سازمان و تربیت سازمانیاش غیر سیاسی است.
اما وزارت کشور، اصلا برای امر سیاسی تولید شده است. سازمان، فرهنگ و طبیعتش سیاسی است. این جاست که بخشدار جایی که پانزده هزار نفر بیشتر جمعیت ندارد، حتما باید فردی سیاسی باشد.
بنابراین نوع درکی که از تشکلها در وزارت کشور وجود دارد با نوع درکی که در وزارت کار از تشکلها وجود دارد کاملا متفاوت است و به نظر من برای جایی که نمیخواهد کار سیاسی بکند و کارش با دوربین و لنز و شاتر است، کار کردن با مجموعهای مثل وزارت کار خیلی راحتتر است.
شما معتقدید این انجمن چه صنفی باشد چه نباشد ماهیتاش صنفی است؟
بله- صنفی است. مثلا صنف «خوش نویسان» اگر بخواهد یک انجمن تشکیل بدهد باید چه کار کند. کار آنها مثل عکاسی یک کار فرهنگی است. جدا از آن بخش تجاریاش، اساسا عکس پدیدهای فرهنگی است. شما هر کاری که بکنید، نمیتوانید این تربیت را عوض کنید و تحت هر عنوانی که کار کنید، وقتی خود پدیده فرهنگی است، کارتان فرهنگی میشود.
اگر زیر مجموعه وزارت کار قرار میگرفتند دامنه کار محدودتر نبود؟ مثلا در ارتباط با سازمانهای مشابه در دیگر کشورها یا مثلا ارتباط با سازمان ملل.
خیر- هیچ محدودیتی وجود نداشت.
بد نیست به این موضوع هم اشاره کنم که ایران به همه کنوانسیونهای متعدد مربوط به سازمان بینالمللی کار ملحق شده و بنابراین حمایتهای بینالمللی از نهادهای صنفی که تحت چارچوب قانون کار تشکیل شده بیشتراست و این خود یک حاشیه امنی ایجاد میکند و بخصوص اتصال با نهادهای صنفی مشابه غیر ایرانی از این طریق راحتتر انجام میگیرد چون فرهنگاش هم در وزارت کار هست.
چه مشکلی ممکن است برای انجمن پیش بیاید؟
اول اینکه وزارت کشور، سختگیری بیشتری برای ثبت انجمن دارد.
ثانیا به دلیل طبع این وزارت خانه، بلافاصله حرکتها تعبیر و تفسیر سیاسی پیدا میکند.
بگذارید مثالی بزنم. وقتی یک فرد سیاسی این خبر را میخواند که: «گورستان بهشت زهرا به زودی ظرفیتاش تکمیل میشود.»، این را زود وصل میکند به شورای شهر تهران و ترکیباش. به شهرداری تهران و وضع سیاسیاش، به دولت آقای احمدینژاد و از آن یک تحلیل سیاسی در میآورد اما وقتی کسی که تخصص بهداشتی دارد، این خبر را میخواند، به این فکر میرود که اگر احیانا این اتفاق بیفتد و اموات ما جایی برای دفن شدن نداشته باشند، چه مشکلات بهداشتیای ایجاد میشود. آدمی که اهل معاملات ملکی است به این فکر میافتد که دلالی راه بیندازد و زمینهای اطراف را معامله کند و پولی به جیب بزند.
نوع نگاه به پدیده، به تفسیر آن زاویهای دیگر میدهد و این بعد از تشکیل ممکن است کار شما را دچار دست انداز بکند.
نکته دیگری که وجود دارد این است که اعضای هیأت مؤسس ماهها برای تشکیل این انجمن با هم بحث کردهاند اما در نوع نگاهی که به انجمن دارند، گاه تناقضهایی دیده میشود.
ما باید این را بپذیریم که رفتار اجتماعی و فرهنگ و ذهنیتهای ما متأثر از تجربه واقعیمان است. وقتی یک چیزی را تجربه نکردهایم و هنوز نمیشناسیم، نسبت به آن هنوز الگوی رفتاریمان شکل نگرفته و نمیدانیم چه کار باید بکنیم.
یک مثال ساده میزنم. هیأتهای عزاداری، تکیهها، حسینیهها و ازاین قبیل دست کم از عهد صفویه در ایران رایج شده است. ایام محرم که میشود شما در هر خیابانی میبینید کتیبه بستهاند و یک تکیه برپاست. حالا اگر کسی بخواهد چنین کاری راه بیندازد خیلی ساده است. درست است که توانایی مدیریت میخواهد اما معلوم است که چه کاری باید انجام شود، چون پشت آن تجربه اجتماعی وجود دارد. رفتارها، الگوهای رفتاری، تقسیم کار، تعریف مفاهیم، همه و همه مشخص است. اینکه در هر زمان باید چه کاری انجام بشود. مثلا اینکه امروز روز اول محرم است و باید چه نوحهای خوانده شود و روز دوم چه، تا برسیم به روز دهم و بعد شام غریبان. کسی ننشسته آییننامه بنویسد اما تمام تعریف شده است. تجربه اجتماعی آن را تعریف کرده است و شبکه ارتباطات مشخص است. اما در نهادهای دموکراتیک مدرن ما تجربهای نداریم و خیلی چیزها برای ما سؤال است. اینجاست که میبینیم کسانی که میخواهند پیش قدم شوند و این کار را انجام دهند، حتی بین خودشان، هم خیلی از مفاهیم روشن نیست.
چون تجربه نداریم، باید با آزمون و خطا پیش برویم؟
درباره نهادهای اجتماعی ما همواره گرفتار یک اشتباه میشویم. در مورد چیزهای عینی ما بلافاصله میفهمیم که نمیدانیم و نمیشناسیم.
یعنی مثلا فرض کنید دستگاه MP3 که شما جلوی بنده گذاشتهاید، برای اولین بار است که به دستمان رسیده و حتی اسم آن را هم، نمیدانیم تا اینکه یکی به ما میگوید که اسمش MP3است و دیگری میگوید که با این وسیله چه کار میتوان کرد.
به هر حال آموزش میگیریم و بعد با این وسیله کار میکنیم تا بفهمیم امکاناتش چیست و نحوه کار با آن چگونه است وهمین طور در مورد پدیدههای تکنولوژیک بزرگتر و پیچیدهتر.
اما وقتی وارد پدیده اجتماعی میشویم، این موضوع را فراموش میکنیم. این بلای بزرگی است که در فرآیند جنبش آزادی خواهانه جامعه ایران، یک قرن است که یقه ما را گرفته و نمیفهمیم.
یعنی انتظار داریم همین امروز که مثلا اجازه تشکیل حزب پیدا کردیم، باید همین امروز یا حداکثر ظرف یک سال، حزبی تشکیل دهیم به قدرت و صلابت حزب کارگر انگلستان که یک قرن سابقه دارد یا ظرف مدت کوتاهی به قدرت اتحادیههای صنفی فرانسه برسیم. خوب این اتفاق نمیافتد و ما نمیتوانیم یک شبه ره صد ساله برویم.
این نوع نگاه نادرست باعث سرخوردگی، یأس و حرمان و توسعه اختلافات میشود.
قدری مقدمهام طولانی شد اما به نظرم نکته مهمی است که ما در تمام رفتارهای اجتماعیمان اغلب آن را نادیده میگیریم.
مثلا وقتی با موضوع جدیدی مثل NGOرو به رو میشویم، باید بیشتر در مورد آن بدانیم. باید توجه کنیم این گونه تشکلها در کشورهای دیگر چه تجربه اجتماعی را پشت سرش گذاشته و چه اقتضائاتی داشته است.
نهادهای مدنی، محصول جامعه مدنی است و جامعه مدنی مؤلفههایی دارد که ما هنوز به شکلی کامل از آنها برخوردار نیستیم.
جامعه مدنی کارخانهای نیست که شما بسازید بعد نوارش را پاره کنید و بگویید افتتاح شد. خود به خود شکل میگیرد و باید یواش یواش جلو برود.
ما نباید از ابتدا توقع حرکتهای عظیم داشته باشیم. باید اجازه بدهیم نهالی را که میکاریم، طی زمان رشد کند. مثلا سی سال بگذرد تا درختی تناور شود، تا سایهاش سی متر جلوتر را بپوشاند. این تناقضها و کشمکشهایی که شما میگویید در جریان این کار پیش آمده باید طبیعی تلقی کنیم.
چطور میشود جلوی انحصار طلبیهایی که ممکن است ایجاد شود را گرفت؟
نهادهای صنفی و داوطلبانه، به خصوص نهادهای صنفی، مانند نهادهای دولتی نیستند.
نهادهای دولتی قدرتشان را از دولت میگیرند. اما نهادهای صنفی قدرتشان را از اعضای صنف میگیرند و قدرت و صحت عملکرد یک نهاد صنفی موکول است به میزان قدرت و مشارکت اعضای صنف.
این نکته را هیچ وقت فراموش نکنید. اعضای صنف کجا هستند؟
این بحثی است که خیلی مواقع در مورد نهادهای صنفی مختلف در ایران مطرح میشود و من همیشه پاسخم این است که خوب کار میکند یا بد، شما اعضای صنف کجا هستید؟ تک تک اعضاء از مرکز تهران گرفته تا مثلا پیرانشهر و ایرانشهر، هویت آن تشکل را تعریف کرده و تعیین میکنند قدرتش چقدر باشد.
چه کسی را به عنوان عضو هیأت مدیره انتخاب کردهاند. چقدر در صنف مشارکت داشتهاند، چه از نظر مالی چه به لحاظ جهت گیریهای صنفی.
خودشان هستند که تعیین میکنند انجمن ملی عکاسی یا هر انجمن دیگری چه کار میخواهد بکند.
این انجمن ممکن است پنج یا ده یا صد هزار عضو داشته باشد، اما به هر حال شما مجبور نیستی عضو این مجموعه باشی. برو یکی دیگر راه بینداز.
مثلا فرض کنید یک نهاد جدید میآید که میخواهد دنبال کار خودش برود، میخواهد امکانات را برای خودش بگیرد و بازاری برای خودش درست کند و مثلا کسب و کاری راه بیندازد. بعد کسانی که عضوش هستند میتوانند جلوی این کار را بگیرند. همه این کارها را اعضا تعیین خواهند کرد. نهایتا اینکه از نحوه کار انجمن راضی نیستند و انجمن دیگری تشکیل میدهند.
میتوان یک جامعه باز را به یک صفحه تلوزیون تشبیه کرد. تصویری که ما میبینیم یک کل یکپارچه نیست، متشکل از میلیونها نقطه ریز است. از تلوزیونهای نسل اول پنجاه شصت سال پیش به این طرف، هر چقدر تعداد این نقطهها بیشتر شده، تصویر هم بهتر شده است.
یک جامعه باز هم یک تصویر واحد نیست. نقطههای ریزی است که در کنار هم آن تصویر موزون را تشکیل دادهاند.
بنابر این به نظر من جایی برای ترس و نگرانی وجود ندارد بخصوص در آن مقدمه مفصلی هم که گفتم اشاره کردم که ما تازه پاییم در این جور تجربههای اجتماعی. اینها چیزی است که در اروپا بیش از یک قرن از قدمتاش میگذرد. اما هنوز تازه باید برویم راهکارها را پیدا کنیم و کشف کنیم. اتفاقا همین احساس برای جمع شدن و راه انداختن یک تشکل صنفی، یک تحول است. جامعه ایران به شدت نیازمند این گونه تشکلهاست.
به قول حافظ همایی چون تو عالی قدر و حرص استخوان تا کی…
تا کی چشممان باید به دست دولت باشد تا یک استخوان جلوی ما بیندازد. من عکاس، من روزنامهنگار، من گرافیست یا مثلا طلافروش، کارفرما یا کارگر باید به خودمان تکانی بدهیم و برویم، ده بیست صد نفری جمع بشویم و یک کاری بکنیم.
حالا ده نفر که با هم بیشتر رفیق هستند بروند دنبال حوزه مورد علاقهشان و ده نفر دیگر دنبال یک کار دیگر. به همین ترتیب این نقطهها کنار همدیگر مینشینند و آن تصویر شفاف را میسازند.
اتفاقا خیلی از تشکلها برای این شکل میگیرند تا کمکهای دولتی را جذب کنند، برای همین فکر میکنم یک مقدار با بقیه دنیا فرق دارد که انجمنها به پول اعضا و فعالیتهای اقتصادی خودشان متکی هستند.
تا یک حدی اشکالی ندارد. بالاخره در همه دنیا، دولتها کمکهایی به این نهادها میکنند اما تجربه نشان داده که بالاخره باید خودشان فکری به حال خود بکنند.
اگر کمک دولتی وجود داشته باشد، راه اعمال نفوذ هم باز میشود.
اتکا به کمکهای دولت، با فلسفه نهادهای غیر دولتی مغایرت دارد.
در حوزه بحثهای آزادی سیاسی و اجتماعی، این توقع بیخودی است که مثلا ما در حوزه مطبوعات به دولت بگوییم بیا به ما کمک کن تا بعد ما انگشت بکنیم به چشم خود تو.
هیچ کس به رقیبش پول مفت و مجانی نمیدهد. پول میدهد و خدماتی میخواهد و این با استقلال حرفهای سازگار نیست. به هر حال، بده بستان یک ماجرای واقعی است.
از دولت کمک گرفتن خوب است و وظیفه دولت هم هست که این کار را انجام دهد اما نباید متکی به کمک دولت بشوند.
مثلا میخواهد دفتر بخرند، تا آنجایی که میتوانند باید بروند و پولش را از جاهای مختلف پیدا کنند. از شهرداری گرفته یا مثلا وزارت ارشاد یا سازمانهای دیگر دولتی و عمومی.
در حال حاضر نگرانیهایی درباره چگونگی اداره انجمن وجود دارد.
انجمن که قدرت را از خودش نمیگیرد، ردیف بودجه دولتی هم ندارد، به خزانه بانک مرکزی هم که وصل نیست. مثلا موزه هنرهای معاصر هم که مال اینها نیست.
اینها تشکیل میشوند و هر چقدر که توان داشته باشند کار میکنند.
اگر توانستند و یک دفعه کاری گنده کردند، مثلا آمدند ساختمانی عظیم گرفتند و موزه عکس ایران را به راه انداختند، چقدر خوب. لابد یک قابلیتی دارند.
این دغدغه و نگرانیها بخش بزرگیاش ناشی از بیگانگی ما با این جور کارهاست مقصر هم نیستیم.
بنده را اگر الان بنشانند پشت فرمان هواپیما، میترسم، خوب ترسم هم طبیعی است چون تا به حال هیچ تجربهای در این زمینه نداشتهام.
ما تا به حال ننشستهایم پشت فرمان نهادهای مدنی، بنابراین این ترس طبیعی است ولی نباید به آن اعتنا کرد.
این دغدغه اعضای هیأت مؤسس هم هست.
بله- حق دارند. این همان طیاره است که گفتم. تا حالا کسی با آن خلبانی نکرده است. طبیعی است که بترسند. فردا هزار و یک مسوؤلیت روی دوششان میآید و مورد مواخذه قرار میگیرند.
هیأت مدیره باید سین جیم پس بدهند به سازمانهای دولتی و عکاسان طبیعی است که نگران باشند چون تا به حال از این کارها نشده است.