نمیتوانیم به مدیران نسل امروز اعتماد کنیم
گفته میشود این محسن راستانی بوده است که یک روز در موزه هنرهای معاصر پیشنهاد تشکیل انجمن ملی عکس ایران را به زبان آورده است و به قول معروف همه چیز زیر سر او است.
محسن راستانی متولد سال ۱۳۳۷ خرمشهر، فارغ التحصیل رشته عکاسی از دانشکده هنرهای زیبا، خبرنگار و عکاس است .او پیشتر هم در تاسیس «انجمن صنفی عکاسان مطبوعات» مشارکت داشته است.
راستانی در این مصاحبه که در بیست مهر ماه ۸۷ انجام شده، پیشنهاد میکند هر انجمنی که راه اندازی میشود، اداره اش تا چند سال بر عهده هیأت مؤسس باشد.
گفت و گوی راستانی و دلایل او برای این پیشنهاد خواندنی است
چه انگیزهای شما را به این جا سوق داد که در شهریور ۸۳ عدهای را در خانه هنرمندان جمع کرده و هسته اصلی انجمن ملی عکاسی را تشکیل دهید؟
ما شاید اولین فارغ التحصیلان دانشکده عکاسی ایران بودیم که الان دیگر سن و سالی پشت سر گذاشتهایم و از زمانی که از آن محیط بیرون آمدیم تا کنون پیوسته کار کردیم و کار کردیم اما علی رغم همه تلاشها، عکاسی هنوز در حد کاری از روی ذوق و علاقه باقی مانده و به عبارت بهتر در حال تلف شدن است.
مدتها از خودم میپرسیدم چرا عکس و عکاس نتوانسته هویت خود را به دست بیاورد.
و در نهایت به این نتیجه رسیدم شاید اگر این جامعه یک ساختار سازمانی داشته باشد، اولین حسنش میتواند این باشد که آدمها بیشتر با هم مرتبط میشوند و وقتی ارتباطها بیشتر شد میتوانند درباره مشکلات مشترکشان تبادل نظر کنند و به تصمیمات جمعی برسند.
بهرحال اگر قرار است تحولی اساسی در زمینه عکاسی اتفاق بیافتد، ما باید به این تلاشها جهت بدهیم، برای این مجموعه پراکنده یک هویت جمعی دست و پا کنیم، به واسطه این نهاد با دیگران مکالمه کنیم و حقوق خود را طلب کنیم.
من فکر میکنم انجمن ملی عکاسی در واقع اولین نهاد حرفهای خواهد بود که میشود در آن حرف حرفهای زد و اقدام حرفهای کرد.
در لزوم بوجود آمدن این انجمن هیچ شکی نیست. این اتفاق باید به عنوان ضرورت تاریخی رخ دهد.
این ضرورت تاریخی که میگویید چیست؟
مثلا الان سی سال از انقلاب گذشته است و تازه امسال مجموعهای دولتی کار اقتصادی در حوزه عکاسی را آغاز کند در حالی که کسانی که بیرون از این کشورند زودتر به این فکر افتاده بودند و اقدامات بیشتری انجام دادند.
این رکود عجیب،به جایی رسیده که همه احساس میکنند اساسا هیچ اتفاقی برای عکاسی در ایران نمیافتد و اگر قرار است اتفاقی رخ دهد بیرون از اینجاست. در حالی که اگر انجمنی داشته باشیم میتوانیم حرکتهای جمعی به راه انداخته و شرایط جامعه را متحول کنیم.
یا مثلا با هویت فردی یک عکاس هر جا که میرفتیم، نمیتوانستیم هیچ اعتباری دریافت کنیم و اغلب با این جواب رو به رو میشدیم که شما تحت چه عنوانی تحت حمایت چه نهادی تقاضای خود را مطرح میکنید؟
خوب ما به این فکر افتادیم که به عنوان اولین قدم انجمنی تأسیس کرده و حمایت جمعی خودمان را از خودمان اعلام کنیم.
شما پیش از این تجربه انجمن صنفی عکاسان مطبوعات را داشتهاید. آنجا هم باز شما آدمها را دور هم جمع کردید، هیات موسس شده، اساسنامه نوشتید به تصویب رساندید آیا آن را تجربه موفق میدانید؟
شکلگیری انجمن یک بحث است، ادامه آن بحثی دیگر.
یک عده آدم دور هم جمع میشوند و انجمنی را به وجود میآورند ولی آدمهای دیگری باید آن را اداره کنند.
من از تجربه خودم بگویم که مدتی دبیر عکس یک روزنامه معروف در ایران بودم. در آن زمان متوجه شدم نگاه به عکاسی، حتی از سوی سردبیران، کاملا سنتی است و به همین علت است که ارزش هایش شناسایی نمیشود.
همین موضوع انگیزهای شد برای شکل گیری انجمن عکاسی مطبوعات.
البته ممکن است ما امروز از این انجمن رضایت نداشته باشیم و فکر کنیم توقعات حرفهای ما را برآورده نکرده است. این دیگر مربوط میشود به کسانی که کار را به دست میگیرند و ادامهاش میدهند.
نیت ما کاملا خیر است چه در خصوص انجمن مطبوعات چه در خصوص انجمن ملی اما هیأت مدیرهای که انتخاب میشوند باید راه را ادامه دهند. در واقع اجرای اساسنامه و تمام مفادش وابسته به رفتار و منش و درک آدمهایی است که در هیأت مدیره قرار میگیرند.
من این را برای همیشه میگویم که هیچ شکی در شکلگیری این طور نهادها نکنید اما …
به اداره آنها میشود شک کرد؟
بله- شکل اداره تشکلها آنقدر مهم است که میتواند اساس را زیر سؤال برده و یا باعث شکست آن شود.
اگر مثلا رئیس یا اعضای هیأت مدیره انجمن مطبوعات مثلا خبر خوش یا یک بیلان کاری شان این باشد که به اعضاء، کارت تردد در طرح ترافیک دادهایم، یک تراژدی است.
این کاری است که کمیته رفاه یا روابط عمومی باید انجام دهد و نباید آن را به عنوان هدف کلی مطرح کنیم.
الان برای خود من، به عنوان یکی از مؤسسان این انجمن، سؤال است که شما با همه دست و پایی که میزنید و با همه جمعیت کثیر علاقهمند و پرشوری که دارید چقدر توانستید حقوقی را برای یک عکاس مطبوعات متحول کنید؟ چقدر توانستید از آن دفاع کنید؟ چقدر توانستید میزان حقوق را بالا ببرید؟ چقدر توانستید درباره او در جامعه آگاهی ایجاد کنید که این هویت را بشناسند؟ متاسفانه هیچ و هنوز نگاه مطبوعات به عضو اصلی شان که عکاسی باشد کاملا سطحی است.
به نظر شما مشکل کجاست که انجمنها نمیتوانند به اهدافی که پیش بینی کردهاند دست پیدا کنند؟
تجربهای که برای من حاصل شده این است که کسانی که سنگهای بنای یک نهاد را میگذارند دغدغهای جدی نسبت به آن دارند و در کش و قوس تدوین اساسنامه و ثبت آن به یک تعریف جامع و کاملی برای آن میرسند. بر این اساس پیشنهادم این است که خود آنها برای مدتی مجموعه را حفظ و اداره کنند و بعد که آن مجموعه یا نهاد به قوام رسید آن را با شرایطی به هیات مدیره جدید بسپارند.
مشکلی که در انجمن عکاسی مطبوعات داشتیم این بود که خود من به هیأت مؤسس پیشنهاد کردم که دیگر ماموریت ما تمام شده و باید کنار کشیده و بگذاریم جامعه عکاسان مطبوعات آزادانه و عادلانه برای آینده خودش تصمیم بگیرد و هیات مدیره را تعیین کند.
ما امیدوار بودیم اتفاق خوبی بیفتد و نتایج موثری داشته باشد اما بعد از مدتها متوجه شدیم که این نسلی که کار را به دست گرفته، فاقد تجربه سازمانی است و جلسات را اغلب به کشاکشهای خروش جوانی و مسایلی این قبیل میکشانند و از این بابت انجمن با مشکلات جدی رو به رو شد.
من میگویم فعلا نمیتوانیم به سطحی که در مدیریت عکاسی برای نسل امروز ما حاصل شده، اعتماد کنیم. حالا اسمش را میتوانید دیکتاتوری یا خودرایی بگذارید.
منظورتان را بیشتر توضیح بدهید.
من پیشنهادم این است که در این مملکت هر انجمنی میخواهد برا ی عکاسی شکل بگیرد برای دو، سه یا پنج سال، هیأت مؤسس آن را اداره کنند و در واقع راه بیندازند و وقتی استخوان گرفت، تازه آدمهایی جدید به این ساختمان وارد شوند.
اشتباه تاریخی ما در انجمن عکاسان مطبوعات شاید این بود که سرنوشتش را رها کردیم، در حالی که اگر همان هیأت مؤسس، مدتی ادارهاش میکردند، اعتبارشان میتوانست توفیقاتی برای انجمن حاصل کند. من به آن انجمن بسیار اعتقاد و امید داشتم و فکر میکنم میتوانست توجه مخاطبانی را در سطح خاورمیانه به خود جلب کند و خودش به یک آژانس تبدیل شود.
شما میخواهید این بار، اداره انجمن را به هیأت مدیره واگذار نکنید و همین جمع سیزده نفره موسس آن را اداره کنید؟
این یک توصیه بر اساس تجربه است.
طبیعتا ما که تا تأیید اساسنامه پیش آمدهایم، تجاربی کسب کرده و اطلاعاتی به دست آوردهایم که شاید بر بسیاری از افراد دیگر پوشیده باشد. به نظر من وجود این افراد، حتی حداقل دو نفرشان در هیأت مدیره آینده بسیار عالی است. آنها میتوانند این تجربه و این نگاه را به درستی منتقل کنند.
پس فکر میکنید نداشتن تجربه مدیریتی، باعث شد انجمن صنفی عکاسان مطبوعات نتواند به حداقل اهداف خود دست پیدا کند؟
بله- عکاس خوب بودن شرط لازم و کافی برای مدیر خوب بودن در این عرصه نیست.
این تجربه به ما نشان داد که برای مدیریت حتی لازم نیست شخص، لزوما عکاس باشد.
چه بسا در دنیا ادیتورهای بزرگی هستند که شاید خودشان عکاس خوبی نبوده و یا اساسا عکاس نیستند. اما آگاهی کاملی از این رسانه دارند، روابط اش را میشناسند و میتوانند آثارش را تحلیل کنند، به علاوه تجربه مدیریت دارند.
این چیزی است که تا امروز جامعه ما فاقد آن بوده است. من فکر میکنم قبل از این که حتی به ابزار حرفهای نیاز پیدا کنیم نیازمند این نوع تفکرحرفهای هستیم.
تفکر حرفهای یعنی چه؟
تفکر حرفهای یعنی کار را به دست کاردان بسپاریم که متأسفانه تا کنون در ساختار فرهنگی ما شکل نگرفته است.
یعنی فقط مختص به عکاسی نیست در ادبیات در نقاشی و سایر هنرها هم همین وضعیت را میبینیم. کدام یک از نقاشها توانستند حقوقی را برای نقاشی بستانند خیلی فردی اتفاق میافتد و آنها در چارچوب گالری آتلیه و قاب و بوم خودشان میتواند اظهار نظر کنند و بسیاری حتی نمیتوانند از آتلیه پا بیرون بگذارند.
یک هنرمند دو مسأله اساسی دارد. اول اینکه برا ی خلق هنری در هر رشتهای نیازمند به یک زیست آرتیستیک و هنری است که ازآن الهام بگیرد. به عبارت دیگر در زندگی فردی باید شرایطی داشته باشد که خیلی با کارش مرتبط باشد. مثلا یک عکاس به راحتی به سفرهای متعدد برود، بازدید کند و ارتباط بر قرار کند.
دیگر اینکه باید تهیه کنندهای داشته باشد. وقتی هنر و فرهنگ ما فاقد این نظام باشد وقتی مدیر تهیه کننده تحت هر عنوانی برای آن وجود نداشته باشد، مطمئن باشید آن اثر حتی اگر قوی هم باشد خاک میخورد و به دست فراموشی سپرده میشود و جامعهای که صاحب این ثروت است فقیر میماند.
ما در هنر تهیه کننده نداریم بنابراین عکاس ما نمیتواند کار مورد علاقه اش را به راحتی از آماتوری به حرفهایگری متمایل کند.
این شرایط را یک مدیریت قوی و کار بلد میتواند فراهم کند.
و فکر میکنید هیأت مؤسس انجمن دارای توان مدیریتی است؟
ما عکاسیم مدیر عکاسی که نبودهایم و این را به شخصه اعتراف میکنم که ما هم تجربه سازمانی اداری برای عکاسی و حتی تفکر سازمانی نداشتهایم. اما این نسل که بین ۳۰ تا ۵۰ سال زندگی حرفهای در این کشور داشتهاند، نسلی پرتجربه و معتبراند و اگر واقعا تمرکز کرده و حرفهایشان را یکی کنند، میتوانند این انجمن را راه انداخته و اداره کنند. مسأله من این است که اگر بخواهیم انجمنی در این قد و قواره داشته باشیم باید آدمهایی هم در ا ین قد و قواره داشته باشیم اگر بخواهید سنگ بزرگی را برداریم نمیتوانیم با آدمهای کوچک این کار را انجام دهیم.
از سوی دیگر اگر این کار را با یک هیأت مؤسس که به سن ۵۰ یا ۶۰ سالگی رسیدهاند، نتوانیم انجام دهیم به دست چه کسی میخواهیم بسپاریم؟
آقای راستانی، در اسفند ۸۴ جلسهای برگزار شد و جمعی آمدند و اعضای هیأت مؤسس این انجمن انتخاب شدند از آن موقع تا امروز تقریبا سه سال میگذرد که شما در گیر تدوین اساسنامه هستید، آیا برای تدوین بندهای یک اساسنامه تیپ اینقدر زمان لازم بود؟
بله ما در این جلسات دور هم جمع میشدیم و مدتها در مورد هر موضوعی بحث میکردیم. وقتی به یک کار در سطح ملی فکر میکنید سؤالهای زیادی برای اعضای انجمن پیش میآید.
اما سه سال زمان بسیار زیادی نیست؟
به نظر من برای بنیاد کردن یک انجمن، اگر ۵ سال هم زمان بگذارید هیچ اشکالی ندارد. از طرف دیگر بخش زیادی از وقت کشیها از سوی مراجع قانونی صورت گرفت که باید مباحث ما را بررسی و تصویب میکردند.
توپ را در زمین دیگران نیندازید.
مثلا نام انجمن را در نظر بگیرید که مدت زمان زیادی برای تأیید آن تلف شد در حالی که در همان جلسات اولیه قبل از تشکیل هیات موسس آقای محمد حسین حیدری متذکر شدند «ملی» را نمی توان در نام انجمن گنجاند یا برای «ایران» محدودیتهایی وجود دارد ولی شما و بقیه دوستان اصرار کردید و اگر تأخیری پیش آمده به خاطر همین اصرارها است.
به اعتقاد من اسم تأثیر زیادی دارد، خیلی تعیین کننده است و تمام مفاد اساسنامه به آن عنوان یا اسم وابسته است.
مثلا وقتی میگویید انجمن عکاسان تهران، همین کلمه تهران یک محدودیت جغرافیایی ایجاد میکند. ما از روز اول میخواستیم پیکره عکاسی ایران را از یک رأس هدایت و مدیریت کنیم بنابراین باید این کلان بودن و گستردگی در نام انجمن بازتاب پیدا میکرد.
شما به عملکرد هیأت مؤسس نمره قابل قبولی میدهید؟
من صادقانه به شما میگویم جمع کردن آدمهایی که خودشان مسؤولیتها و گرفتاریهای دارند کار آسانی نیست.
ما همه در نابسامانی داریم تلاش میکنیم یک چیز کوچکی را سامان بدهیم. من میپذیرم که ممکن است افراد قصوری داشته باشند و اعتراف میکنم که ممکن است همه اعضا حساسیت یکسانی نداشته باشند.
از طرف دیگر موضوعی که ما برداشتیم موضوع سادهای نبود.
بحث ما این بود که چگونه میتوانیم آدمی مثل آقای جلالی را با یک دانشجوی عکاسی و کسی که آتلیه عکاسی دارد را با کسی که عکاسی خبری میکند در قالب یک انجمن گرد بیاوریم و نقاط مشترک این افراد چیست؟ یعنی انجمن ملی امتزاجی است از کار عکاسی و آن چیزی که به خیال و تصور عکاسی هنری میآید. وقتی بخواهیم همه اینها را جمع کنیم پیدا کردن نقاط مشترک آنها خیلی سخت است.
چرا باید انجمن اینقدر حوزه کاری وسیعی برای خود تعریف کند؟
من به این قائلام که اگر قرار است نهادی بوجود بیاوریم این نهاد را تقویت کنید تمام تلاش و دغدغههایتان درباره آن نهاد باشد. ما ایجاد نهادهای متعدد و غیر متمرکز نکنیم من همیشه این را میگویم که انجمن بحران میتوانست یکی از کمیتههای فعال انجمن عکاسان مطبوعات باشد.
نکته دیگری که جای سؤال دارد این است که چرا برای ثبت انجمن به سراغ وزارت کشور رفتید؟
چون اگر وزارت کشور فعالیت این انجمن را تأیید کند از ثبات و امنیت بیشتر برخوردار خواهد شد.
و آخرین سؤال اینکه آیا شما به عنوان محسن راستانی عضو هیأت مؤسس فعال و پویایی این انجمن خواهید شد و آیا شخصا باور دارید که میتواند برای عکاسی راهگشا و سازنده باشد؟
من همیشه به آینده امیدوار هستم. وقتی یک انجمن وجود داشته باشد ما میتوانیم به آن ناسزا بگوییم یا آن را تشویق کنیم اما وقتی وجود ندارد، یک تخیل است.
بنابراین من اعتقادم این است که تحت هر شرایطی باید انجمن شکل بگیرد. این نهاد به ما سامان میدهد.
و در جواب دوستانی که میپرسند چطور این همه عکاس میخواهند در یک انجمن گرد هم بیایند میگویم ما تلاش کردیم این نقاط مشترک پیدا بشوند و اعتقاد دارم اگر ما در یک کوچه نمیگنجیم با هم یک خیابان درست کنیم بعد فرعیهای خودمان را شکل بدهیم…