درمان دردی ریشه دار؛
اسماعیل عباسی را با سالهای سال تدریس در دانشگاه، با ماهنامه «عکس» و «دوربین عکاسی» و با مقالات و ترجمههای متعددش میشناسیم که آخرین آن «فتوژورنالیسم» کنت کوبر است.
عباسی در سال ۱۳۲۶ در تبریز متولد شده و دانش آموخته دو رشته «مترجمی زبان» و «حقوق و علوم سیاسی» در دانشگاه تهران است.
او پیش از حضور در هیأت مؤسس انجمن ملی عکاسی، عضویت در انجمن صنفی عکاسان مطبوعات و هیأت موسس انجمن ایرانشهر را تجربه کرده است.
گفت و گوی ما با وی، که سوم مهر ماه ۸۷ انجام شده، درباره ضرورت تشکیل انجمنی فراگیر و موانع و محدودیت های پیش روی آن است.
تشکیل انجمن ملی در حوزه عکاسی چه ضرورتی دارد؟
برای رفع مشکلات و نیازهای مشترک، و یا حرکتهای جمعی داشتن نهاد یا انجمن خاص آن جمع، بسیار مفید است چون افراد به واسطه داشتن منافع و مشکلات و طرح نظرگاههای مشترک، دور هم جمع میشوند و نیروی مشترکی را به وجود میآورند که برآیند کل مجموعه است، و بسیار مؤثرتر از حرکتهای فردی برای طرح نظرات و به کرسی نشاندن خواستههاست. به اضافه اینکه وجود انجمن به دلیل نیرویی که از تک تک اعضا میگیرد به آن مجموعه هویت میبخشد. انجمن میتواند معرف و نشان دهنده فعال بودن افراد آن حوزه و پویایی آنان باشد. در نظر بگیرید که وقتی مثلاً انجمن عکاسی مطرح نیست کل جامعه نسبت به عکاسی نگاه جدی ندارند و تصور میکنند یک عده تک تک و پراکنده فعالیت میکنند. اما وقتی انجمنی فراگیر پدید میآید آنها یک هویت جمعی می یابند و وجود آنها را جامعه و دولت به رسمیت میشناسد. متأسفانه ما در زمینه عکاسی چنین تشکیلاتی نداشتیم و اگر همین امروز هم آن را تشکیل بدهیم، خیلی راه باید طی کنیم تا برسد به آن جایگاه مورد نظر و مطلوب. در بسیاری از حوزه های دیگر، مدتهاست که این راه طی شده و دولت هم آنها را به رسمیت شناخته است. مثلاً برای سینما بودجههای مشخص و معین در نظر گرفته شده و همین طور تئاتر را به رسمیت شناخته ولی با وجود اینکه همواره، به ویژه در این سی سال گذشته، عکاسی خودش را به طور جدی مطرح کرده، هنوز آن گونه که باید و شاید به رسمیت شناخته نشده است.
انجمن های کوچکتری در زمینه عکاسی وجود دارد اما بیشتر آنها نتوانستهاند به تعاریفی که در اساسنامه خود داشتند به خوبی عمل کنند. بعضیها از هم پاشیدهاند و بعضی دیگر کاملا خنثی هستند. چه تدبیری اندیشیده شده که انجمن ملی به این سرانجام نرسد؟
بیشتر این انجمنها نه بر اساس یک نیاز جمعی که به خواست فردی تشکیل شدهاند. یعنی نیاز جمعی عامل تعیین کننده در تشکیل آنها نبوده است. در بیشتر آن انجمنها تشکیل انجمن هدف بوده و بقیه مسائل بهخوبی دیده نشده است. اساسنامهها آرمانی است تا واقعی. البته در این موارد باید بررسی دقیق انجام شود تا بتوان مشکل را ریشهیابی کرد. در مورد انجمن ملی هم من نمیتوانم از حالا درباره سرانجام آن اظهار نظر کنم. این را خود اعضا با فعالیت و پشتیبانی خود از این نهاد مشخص خواهند کرد. اولا اعضا باید افراد فعال را برای هیئت مدیره انتخاب کنند. دوم این که اگر این عده آن طور که باید انجام وظیفه نکردند اعضا به جای آن که منفعل شوند و در گوشهای بنشینند و گله کنند، خیلی جدی باید خواستار تغییر آنها شوند. در واقع در بیشتر موارد غیر فعال بودن اعضا موجب میشود که حرکتهای غلط مدیریت تصحیح نشود.
انجمنها در تمام دنیا به اعضای خود متکی هستند. این افرادند که هزینههای آن را پرداخت میکنند و در ازای آن، مطالبات و انتظارهایی دارند.
بله، البته تعاریف مشخص و معینی وجود دارد و انتظارات هم در حیطه آن تعاریف است. عموما
آن انجمنها متکی بر حق عضویت و جذب احتمالا کمکهای نهادهای خصوصی است. ما معمولا به بودجه دولتی چشم داریم. مشکل هم از اینجا آغاز میشود. دولت در ازای کمکی که میکند انتظار دارد برخی از اهدافش در انجمن مورد توجه قرار گیرد. یعنی مستقیم یا غیرمستقیم شرطهایی برای این کار دارد که با اهداف و خواستهای انجمن گاه تناقض پیدا میکند و استقلال انجمن را مخدوش میکند.
از سوی دیگر، همان طور که اشاره شد، انجمنها در ایران معمولاً اهداف بسیار بزرگی برای خود پیشبینی میکنند بدون اینکه امکان و ابزار رسیدن به آن اهداف را در اختیار داشته باشند. مثلاً در خارج از ایران انجمنهایی وجود دارند که فقط تشکیل شده برای اینکه کارگاه و شرایط و امکانات آموزشی در اختیار هنرجویان قرار دهد.
اما ما چیزی فراتر از این میخواهیم و فکر میکنیم تمام مسائل یک شاخه خاص عکاسی را ما باید حل کنیم. به اضافه اینکه افرادی که دور هم جمع میشوند، در اغلب موارد توانایی هدایت آن مجموعه را ندارند.
نکته بسیار مهم دیگر این است که در بررسی این گونه حرکتها، ما معمولا مسائل اجتماعی را فراموش میکنیم. یک چنین انجمنهایی هنگامی میتوانند حرکتشان را درست پیش ببرند که شرایط اجتماعی هم مناسب باشد.
وقتی شما با مسائل اقتصادی گریبانگیر هستید و یا با روزمرگی درگیر هستید، وقتی به عنوان عکاس یا روزنامهنگار دو یا سه جا مشغول کار هستید و غم نان دارید، نمیتوانید برای چنین فهالیتهایی وقت بگذارید. گرفتاری اجازه نمیدهد.
چنین کارهایی مال جایی یا زمانی است که افراد کار مشخصی دارند و غم نان ندارند و می توانند از فرصتهای اضافیشان برای این کارها وقت بگذارند.
اما اینجا این امکان پیش نمیآید در نتیجه ورودی و خروجیها، شرایط یکسان و متعادلی ندارند و شما در هر زمینه که فعالیت کنید آخرش یک جور به ناامیدی میرسید.
به اضافه اینکه باز بیرون از اینجا، دولت برای شرکتها و موسسات تجاری این امکان را ایجاد کرده است که به جای پرداخت مالیات، از کارهای فرهنگی حمایت کنند و بر همین اساس شما میبینید فلان شرکت چند نمایشگاه عکس برگزار میکند یا انجمنی را تحت پوشش میگیرد و به این شکل اعضای آن انجمن میتوانند به راحتی فعالیت کنند.
این وضع را مقایسه کنید با اینجا که چنین امکانی وجود ندارد.
مثلا اگر اعضای انجمن کوچکی مثل همان انجمن ایرانشهر بخواهند در سال سه نمایشگاه داشته باشند، باید تمام هزینههای آن را از جیب خود بگذارند. به اضافه اینکه این عکسها معمولا فروش ندارند و تنها عده معدودی ممکن است آنها را بخرند. بنابراین مشکلات اقتصادی فعالیت را محدود میکند.
خود انجمن نمی تواند فعالیت اقتصادی داشته باشد؟
بله میتواند، اما بازده آن آنقدر نیست که پاسخگوی هزینه باشد. مثلا ما در انجمن ایرانشهر فیلم ترجمه و دوبله میکنیم یا زیرنویس میگذاریم، سپس بلیت فروخته و به نمایش میگذاریم. اما سی درصد این در آمد، هزینه سالن نمایش میشود و آنچه باقی میماند حتی هزینه استودیو و عوامل آن را برنمیگرداند.
این اصل قضیه است. با این شرایط نمیشود کار کرد و حرکتها کند میشود و افراد انگیزه لازم را برای ادامه فعالیت، نخواهند داشت. در نتیجه خیلی طبیعی است افرادی که با آمال و آرزوهایی گرد هم جمع میشوند و انجمن تشکیل میدهند، بعد از مدتی دلسرد شوند.
گاهی هم این دلسردی از نحوه رفتار هیات مدیره و انحصار طلبیها و فرصت طلبیهایی است که رخ می دهد.
بله، البته من از نزدیک ندیدهام، اما شنیدهام که بعضیها گله میکنند که انگار یک جور حکومتی راه میافتد و کسی یا کسانی که مسوولیت آنجا را به عهده میگیرند خیلی از بالا به مسائل نگاه میکنند. در واقع نگاهی غیر دموکراتیک به مجموعه دارند.
اما الان دیگر زمانه تغییر کرده است و افراد اگر خود را خیلی از دیگران جدا کنند، کارشان پیش نخواهد رفت.
البته این موضوع را هم نمی توان انکار کرد که به هرحال شرایط مساعدی که در بسیاری از کشورها برای تشکل انجمنهای کوچکی فراهم است، در اینجا وجود ندارد و ما به زور میخواهیم خودمان یک چنین تشکلهایی را راه بیاندازیم.
فکر می کنید چون این انجمن گسترده و فراگیر است با چنین مشکلاتی رو به رو نخواهد شد؟
به هیچ وجه این طور فکر نمیکنم. اما راه و روش درست این است که با تحقیق دقیق وارد میدان بشویم و ببینیم ریشههای مشکلات کجاست. در این گپ و گفت دوستانه من چیزهایی را می گویم که ممکن است که خیلی دقیق نباشد و با نظرات دوست دیگری متفاوت باشد.
اما به نظر من ریشه کل این مسائل و درگیریها، درمسائل اجتماعی ماست. مسائلی که با آنها تربیت شدهایم. یعنی عدم اعتقاد به دموکراسی. جامعه ما و مردم ما با وجود اینکه میگویند باید اینجوری بود آنجوری نبود، اعتقاد واقعی به دموکراسی ندارند.
در یک انجمن به هر حال اختلاف نظر وجود دارد. تفاوت آرا چیزی بسیار طبیعی است و اگر غیر از این باشد عجیب و نامعمول خواهد بود. انسانها که محصول کارخانه نیستند که همه کاملا یکسان باشند. دید، سلیقه و خواستهای مختلف دارند. در مقابل یک چنین چیزی ما باید چه برخوردی داشته باشیم؟
باید بپذیریم که غیر از عقیده من، عقیده دیگری هم وجود دارد که احتمالاً برای خود برحق است. ما باید یاد بگیریم در انجمن روی نقاط مشترک کار کنیم و مسائل و مشکلات مشترکمان را مد نظر قرار بدهیم.
نه اینکه بگوییم مثلا چون شما عکاس مطبوعاتی هستید و من مثلا عکاس تبلیغاتی، مسائل من با مسائل شما متفاوت است.
از نظر کاری بله متفاوت است ولی در پارهای از مسائل دیگر، خواه ناخواه مشترک است. ما باید آن اشتراکات را مطرح کنیم و برای رسیدن به اهدافمان به دنبال راه حل مشترک بگردیم.
متأسفانه ما از همان اول غالباً درگیر یک چنین شاخهبندیهایی میشویم. من این مورد را در یکی از یادداشتهایم نوشته بودم. دوستی که عکاس مطبوعات بود، به نمایشگاهی آمده بود که در آن کارهای «فاین آرت» ارائه شده بود. او با طنز و تحقیر گفت: «خوب، ما که اینها کارها را نمیفهمیم.»
او این گونه به آن نوع عکاسی گوشه می زد و اصلا نمیتوانست بپذیرد که یک شاخه دیگری هم وجود دارد که چنین نگاهی را می پسندد و او اگر علاقهمند است که نوع کار آنها را بفهمد، باید به دنبالش برود و اگر علاقهمند نیست باید حداقل موجودیت آنها را بپذیرد.
من معتقدم که نخست آمادگی داشتن انجمن را در خودمان ایجاد کنیم در غیر این صورت تا زمانی که درگیر موضوعاتی از این دست باشیم که فلانی عکاس خبری است، آن یکی عکاس مستند، پس این یکی بهتر از آن دیگری است، راه به جایی نخواهیم برد. جامعه عکاسی ما یک چنین گرفتاریهای دارد. در حالی که با نفی دیگران نمیتوان به اثبات رسید.
با این وضع، وقتی افرادی که دیدگاه مشترکی به عکاسی دارند مثلاً عکاس مطبوعاتند یا عکاس هنری و مانند اینها نمیتوانند در جامعه کوچک خودشان، یکدیگر را تحمل کنند،چطور میتوانند در یک مقیاس بزرگتر، زیر سقفی به نام انجمن ملی، جمع شوند و در کنار کسانی قرار بگیرند که حتی نوع نگاه آنهارا نمیپسندند.
من سال پنجاه کتابی ترجمه کردم که زندگینامه شاعری بود. یک بخش بسیار زیبای آن را همواره به یاد دارم که نوشته بود: «آدمهای شرور، مثلاً قاچاقچیها، در مقایسه با دیگر آدمها، با یکدیگر بیشتر متحد و همبستهاند. چون دغدغه مشترکی دارند که مخفیکاری است و دشمن مشترکی دارند که پلیس است. آیا آنها در این مورد بحث میکنند که کفش تو سفید است و کفش من قهوهای است؟»
ما در جامعه عکاسی با یکسری مشکلات مشترک روبهرو هستیم. مثلا اینکه عکاسی ما خروجی ندارد و تولیدات ما مصرفکننده پیدا نمیکنند. اگر هم مصرف میشوند، یا اصلا پولی به ما نمیدهند یا مبلغی ناچیز به ازای آن پرداخت میشود.
مسئله مشترک ما این است و اگر واقعا از این مشکل رنج می بریم باید در انجمن به دنبال حل آن باشیم نه دامن زدن به اختلاف نظرها و بزرگ کردن تفاوتها.
باز من جایی در این مورد اشاره کرده بودم که دوستی در آمریکا میگفت در کلاس نقد عکس ما، دانشجوها و استاد توی سر و کلههای هم میزنیم، نظرمان را میگوییم، پرخاش و تندی میکنیم، اما وقتی کلاس تمام میشود، اصلاً انگار نه انگار که چنین چیزی بوده، بیرون میآییم و با هم چای میخوریم.
یعنی این ظرفیت را از اول به دست آوردهاند که کلاس نقد، کلاس نقد است. ممکن است تند و تیز هم بشویم. رگهای گردنمان هم، به قول سعدی، قوی بشود، اما وقتی از آنجا بیرون آمدیم داستان عوض شده است. شاید نظر همدیگر را قبول نداشته باشیم، اما چای که می توانیم با هم بخوریم!
درد ما، انجمن نیست، ریشهدارتر است. منتها باید منشا آن را یافت، کمر به درمانش بست.
اما خیلی از عکاسان این مشکل را ندارند. کارشان مشتری دارد و از این راه در آمد خوبی هم دارند. آنها بنا بر این تعریف شما نمیتوانند در انجمن با دیگر اعضاء، نقطه مشترکی داشته باشند.
به هر حال ممکن است انجمن نتواند همه افراد را در بر بگیرد. این کار از نظر صنفی و قانونی امکانپذیر نیست. مثلا کسانی را که عکاسخانه دارند در نظر بگیرید. طبیعتاً کار آنها با عکاس مطبوعات متفاوت است. در واقع میتوان گفت اشتراک اینها تنها این است که با دوربین سر و کار دارند. و به همین ترتیب بعضی از مشاغل شاید نتوانند وارد یک چنین مجموعهای بشوند و نمیتوان انتظار داشت که انجمن ملی همه را در بر بگیرد. کسانی میتوانند در این مجموعه بگنجند، که وجه مشترکشان بیشتر است.
آیا اهدافی که برای انجمن تعیین شده در راستای حل همین گونه مشکلاتی است که به آنها اشاره کردید؟
ما در اساسنامه اهدافمان را به صورت کلی مطرح کرده ایم. اما خود تنظیم اساسنامه داستانی دارد. یعنی ما کلی مینشینیم هدف تعیین میکنیم، راه حلهایش را پیشبینی میکنیم، مسائل، ریزهکاریزیها، و تبصرههایش را پیش بینی می کنیم. اما وقتی میدهیم دست دولت میگویند شما بیخود نشستهاید و اینکارها را انجام داده اید. اساسنامه یک فرم مشترک دارد که تمامی انجمنهایی که میخواهند از طریق وزارت کشور یا ارشاد مجوز بگیرند باید از آن الگوی مشترک استفاده کنند.
به همین جهت در این مرحله نمیشود گفت که آن چیزی که در این اساسنامه نوشتهایم، مسائل به تمامی دیده شده است، اما وقتی اجازه گرفته شد، در آییننامههای داخلی میتوان این تعریفها را یک مقدار جا به جا کرد. البته این کار باید در چارچوب همان اساسنامه باشد که مهر تأیید دولت پای آن است.
اما فعلا گرفتاری ما بر سر اسم است.
بر اساس آخرین خبری که داریم کلمات «ملی» و«ایران» از اسم انجمن حذف شده اند. آیا این خبر درست است؟
میخواهم توجهتان را جلب کنم به واژه «ملی».
ملی یعنی باید مال ملت باشد اما چون اختیار ملت دست دولت است، آن مجموعه به شکل دولتی اداره میشود. مثلاً شرکت ملی نفت، در اختیار دولت است و باید به آن گفت «شرکت دولتی نفت ایران». در نتیجه یک بازی کلامی خیلی جالبی اینجا وجود دارد و خود واژه ملی و معنیاش مقداری تناقض دارد.
آن چیزی که به ما گفته شد این بود که وقتی «ملی» هست یعنی باید کل ملت ایران را در بر بگیرد با توجه به اینکه کل عکاسی ایران ممکن است نتواند زیر این پرچم برود، به اضافه اینکه باید یک چنین چیزی زیر نظر دولت باشد، در نتیجه با کلمه ملی مخالفت کردند.
اما در مورد واژه « ایران» مشکل این بود که میگفتند شما در تهران هستید در نتیجه ایران هم مناسب عنوان شما نیست. عنوان شما مثلاً باید انجمن عکاسان تهران باشد که گروه خیلی مشخصی را در بر میگیرد. البته در این مورد هم کش و قوسهایی و نامه نگاریهایی داشتهایم و توضیح دادهایم که هیئت موسس منتخب عکاسان ایران است و نه تهران. امیدواریم با این تلاشها بتوانیم واژه ایران را به نام انجمن برگردانیم اما فکر نمی کنم درباره واژه ملی بتوانیم قانعشان کنیم.
جایگزین دیگری برایش در نظر گرفتهاید؟
سه چهارتا پیشنهاد دادیم که این عناوین در صورتجلسه هایمان هست.
اما واقعیت این است که همه از سر ناچاری انتخاب شدهاند و آن چیزی که ما دلمان میخواهد نیست. مثلا فرض کنید شما میخواهید برای فرزند خود نامی انتخاب کنید اما با هر اسمی که پیشنهاد میدهید، مخالفت میشود. در این حالت بعد از مدتی خسته میشوید و دیگر اهمیت نخواهید داد که چه اسمی را دوست دارید، فقط میخواهید از این مرحله بگذرید.
ما هم دچار این وضعیت شدهایم و به هر حال درست است که اسم باید گویا باشد اما در نهایت این فعالیت خود انجمن است که تعیین میکند که این انجمن فراگیر هست یا نه.
به نظر شما تشکیل انجمن ملی خیلی طولانی نشده است؟
بله، موافق هستم که طولانی شده است. اما بخش عمده آن به خاطر رفت و برگشتهای مکاتبات و در واقع بحثهایی بود که با وزارت کشور داشتیم و به آنها اشاره کردم و ماههای زیادی که به انتظار تایید یا عدم تایید مراحل مختلف سپری شد.
فکر میکنم اگر کاری بخواهد با این کندی پیش برود، انگیزهها را از بین میبرد.
یقین بدانید که این اتفاق دارد می افتد. بعد از این همه مدت آن شور و شوقی که روز انتخابات داشتیم از بین رفته و این کاملا طبیعی است. بعد از مدتی مسیر آدمها عوض میشود و زندگی تغییر میکند.
اما بدون اینکه بخواهم امیدواری بیهوده داشته باشم، باز میگویم انجمن با عملکردش میتواند آن شور و شوق قبلی را باز گرداند اما اگر درست عمل نکند، طبیعی است که داستانش منتفی خواهد شد. علاوه بر این این اتفاق باید یک بار بیفتد و انجمن کارش را شروع کند. این جریانهای اداری باید یک بار طی شود.
آیا هنوز اعضای هیات موسس با هم جلسه دارند؟
از وقتی تمام نکات اساسنامه نوشته و تکمیل شد و اسم و تمام مدارکمان را به وزارت کشور ارائه کردیم دیگر جلساتمان به صورت موردی برگزار میشود. مثلا زمانی که وزارت کشور اعلام کرد با کلمه ملی مخالف است، بلافاصله تشکیل جلسه دادیم و در موردش تصمیم گرفتیم. در واقع جلسهها به ضرورت تشکیل میشود.
چرا از طریق وزارت کار اقدام نکردید؟
راستش سه گزینه در پیش بود. وزارت ارشاد، وزارت کار و وزارت کشور. وزارت ارشاد به عنوان موسسه فرهنگی مجوز میدهد و در واقع شما جزئی از سیستم ارشاد به حساب میآیید و هر وقت آنها نخواهند شما را تعطیل میکنند. وزارت کار هم انجمن را صنفی تلقی میکند. و فقط اعضای صنفی میتوانند در آن فعالیت کنند اما در وزارت کشور، انجمن، به مثابه NGO ایی است که مستقل عمل میکند و دولتی نیست. شاید به همین دلیل هم گرفتن مجوزش یک مقدار طول میکشد.
شما فکر می کنید چه چیزی ممکن است کار انجمن را با مشکل رو به رو کند؟
در اغلب انجمنهایی که تشکیل شده، اعضا در مقام مطالبه کننده قرار دارند و دائم میپرسند که مثلا این انجمن چه کاری میخواهد برای ما انجام دهد. یعنی خودشان را جدا از انجمن و در سوی دیگر آن میپندارند. انگار یک مؤسسه دولتی یا خیریه است که تشکیلاتی را به راه انداخته تا خدماتی ارائه دهد و افراد در آن صرفا به رفع مشکلات خود می اندیشند.
داشتن یک چنین دیدگاهی به انجمن، نمیتواند آن را بسازد و قدرتمند کند.
اینکه افراد مثلا بگویند انجمن مجوز عبور و طرح ترافیک میدهد خوب پس برویم عضو انجمن بشویم. کامپیوتر میدهد به همین ترتیب. در واقع این اعضا هستند که باید وارد فعالیت شوند.
البته میدانم که این حرفها ممکن است شعاری به نظر برسد اما واقعا این انجمن نیرویش را از تک تک افراد میگیرد. اگر آنها با ایمان و اعتقاد وارد شوند، برای انتخاب شدن کلنجار بروند، خودشان در مدیریت آنجا سهیم باشند و یا بر آن نظارت کنند، میتوان به آینده این کار امید داشت.
اما اگر افراد در یک طرف قرار بگیرند و هیأت مدیره انجمن در طرف دیگر، یکی طلبکار بشود و دیگری بدهکار، انجمن راه به جایی نخواهد برد. به هرحال من و شمایی که یک مشکل مشترک داریم باید با هم باشیم تا آن را حل کنیم . هرچه تعدادمان بیشتر باشد وحرکتمان جدیتر، احتمال دست یابی به نتیجه مطلوب بیشتر است.