کارالامپُس کیدُناشکیس (Charalampos Kydonakis) ملقب به هری کثیف (Dirty Harrry) عکاس خیابانی و متولد شهر هراکلیون در جزیرهی کرت یونان است و در شهر رتیمنو بزرگ شده است. هری کثیف بیشک یکی از بزرگترین عکاسان خیابانی معاصر است. او نهتنها بهطور مداوم کارهایی با ترکیببندی قوی تولید کرده که با نزدیک شدن به سوژه و بعضاً عکاسی با فلاش، نوآوریهایی نیز داشته است. حرفهی او معماری است اما نگاه هنری واقعیاش را از طریق عکاسی خیابانی شکل میدهد. در ادامه با مصاحبه و نیز تصاویر الهامبخش او همراه باشید.
سلام هری، بسیار خوشحالم که با شما مصاحبه میکنم. به نظر من شما قطعاً یکی از خلاقترین عکاسان خیابانی هستید و بهطور مستمر شکلی عالی از هنر ایجاد کردهاید. برای شروع کار، آیا می توانید در مورد پیشینهی خود در عکاسی خیابانی بیشتر برای ما بگویید. چطور وارد عکاسی خیابانی شدید و چند وقت است که عکاسی میکنید؟
سلام اریک، از سخنان محبتآمیز و دعوت من به اینجا تشکر میکنم. من عکاسی را سال ۱۹۹۷ در دانشگاه و موقعی شروع کردم که اولین دوربین آنالوگم را خریدم زیرا وسیلهای ضروری برای مطالعات و کار من بود. سالهای اول فقط از ساختمانها و فضاهای شهری عکاسی میکردم. از سال ۲۰۰۸ عکاسی خیابانی میکنم.
فکر میکنم دلایلی که مرا به عکاسی علاقهمند کرد عکسهایی بود که در آن زمان من در آژانس عکس مگنوم دیدم و همچنین این واقعیت که سال قبل از آن نیز اولین دوربین دیجیتالم را گرفته بودم. بنابراین، از سالهای دورتر از این شروع به عکاسی کرده بودم. هر قدر که بیشتر عکاسی میکردم میفهمیدم مجبورم ادامه دهم و از چیزهای دیگری بهجز معماری عکاسی کنم. عکاسی از مناظر بیشتری را شروع کردم و یک روز در نهایت متوجه شدم آنچه بیشتر از همه دوست دارم خیابان و نمایش انسانهاست.
با توجه به کارهایتان شما دوست دارید واقعاً خیلی نزدیک به مردم کار کنید و گاهی نیز از فلاش استفاده میکنید. میتوانید به ما بگویید در کار کردن نزدیک با سوژهها و استفاده از فلاش، چه چیزی برای شما جذابیت دارد؟
دلیل اصلی که از فلاش استفاده میکنم این است که بتوانم نور خودم را بسازم و به نور طبیعی و سایر منابع نور مصنوعی وابسته نباشم. کار کردن از نزدیک برای من به این دلیل مهم است که بفهمم یک عکس در نهایت چقدر میتواند واقعی و بیواسطه باشد. من معتقدم که عکاس باید در تئاتر و نمایش انسانی مشارکت داشته باشد و صرفاً بینندهای نباشد که از دور بر سوژه تمرکز دارد. اگر شما به مردم نزدیک نشوید برای من به این معنی است که بهقدر کافی سوژه را دوست نداشتهاید. نزدیک نشدن به سوژه برای من مثل تماشا کردن تلویزیون است و من تلویزیون را دوست ندارم.
یکی از عکسهای شما که واقعاً مرا به خود جذب کرده، عکسی است که در آن با نور فلاش، تصویری ظاهراً ترکیبی از یک خانم و گربه شکل دادهاید. آیا تمایل دارید دربارهی نحوهی تهیهی آن تصویر برایمان بگویید؟
این عکس را با دوبار فلاش زدن (فلاش اکسترنال در دست چپم) در حالت bulb گرفتهام. فلاش اول برای ثبت تصویر گربه و دومی بعد از چند ثانیه برای ثبت تصویر خانم.
از ویژگی شخصیتیتان و چگونگی استفاده از آن در عکاسی خیابانی بگویید.
خوب، کسانی میگویند که میتوان روح عکاسان را از روی عکسهایشان درک کرد. معتقدم این موضوع بهطور کلی صحیح است، اما نه همیشه. بنابراین من سؤالی در مورد خودم مطرح میکنم، بخشی از پاسخ آن را میتوانید در عکسهایم بیابید. بخشی دیگر پنهان و بیرون از عکسهای من است، و خارج از اینترنت و فقط افرادی که مرا میشناسند آن بخش پنهان را نیز میشناسند. آخرین قسمت جواب این معما را فقط من میدانم، و خودم هم فقط بخشی از آن را میدانم. بنابراین، واقعاً سخت است که خودم را دقیقاً توصیف کنم، همان طور که سقراط گفته: «من فقط یک چیز را میدانم، این که هیچ چیز نمیدانم».
هنگامی که بیرون میروید و عکاسی میکنید، مردم چه واکنشی به شما دارند؟ آیا مردم با شیوهی عکاسی خیابانی شما تهدید میشوند یا خیلی متوجه شما نمیشوند؟
هیچکس تهدید نمیشود چون من قصد ندارم به کسی آسیب بزنم. من فقط عکس میگیرم. مردم در شهرهای بزرگ پر از استرس هستند و گاهی اوقات بدون هیچ دلیل جدی آمادهی نزاع هستند. همچنین برخی از آنها از دوربین وحشت دارند و نکتهی عجیب این است که برایشان مهم نیست که تصویرشان توسط دوربینهای مداربستهی بانکها و سوپرمارکتها در حال ضبطشدن است. آنها از ثبت تصویرشان توسط دوربین افراد غریبه دوری میکنند زیرا فکر میکنند بعداً از عکسهایشان با نیّات بدخواهانه استفاده میشود. به هر حال، من هیچ گونه شکی بهلحاظ اخلاقی دربارهی این که از چه چیزی یا چگونه عکاسی کنم ندارم، چون میدانم کاری که انجام میدهم به کسی آسیب نمیرساند، سورپرایز شدن شاید حداکثر دردی باشد که یک نفر حس کند، نه بیشتر.
همچنین، بیشتر مردم متوجه نمیشوند چه اتفاقی افتاده، چون از نزدیک و سریع عکاسی میکنم و پی بردن به هر چیزی در این خصوص برای آنها دشوار است. معمولاً اگر چیزی بپرسند در جواب آنها میگویم که آنها زیبا هستند. برخی از آنها این را دوست دارند و لبخند میزنند و برخی از آنها این جواب را دوست ندارند و به فریادهای خود ادامه میدهند. خوب این حقیقتی است برای من، این که مردم زیبا هستند و به همین دلیل است که از آنها عکس میگیرم. کمتر از ۱% افرادی که از آنها عکاسی کردهام واکنش بدی داشتهاند، بنابراین فکر نمیکنم این موضوع، مسألهای جدی باشد.
در تصاویرتان سَبکی قوی و ثابت وجود دارد که نام شما را فریاد میزند. به ما بگویید چگونه توانستید سبک خود را بسازید و کدام عکاسان بر شما و کارتان تأثیرگذار بودهاند؟
از نظر فنی من از تکنیکهای بروس گیلدن زیاد استفاده کردهام، اما فکر میکنم الهامبخشترین عکاسان برای من گری وینوگرند، ویجی، مارتین پار، داین آربس و رابرت فرانک هستند. نمیدانم تا کنون سبک خودم را داشتهام یا نه، فقط تلاش میکنم تجربیاتم را با نور بسازم و با آنها داستان بگویم.
کدام عکس اهمیت فردی ویژهای برایتان دارد و چرا؟ میتوانید داستان پشت آن عکس را به ما نیز بگویید؟
در اکتبر ۲۰۰۹، بههمراه دوستم کُستاس پاپاجُرجیو در شهر آتن در حال قدم زدن و عکاسی بودم. کُستاس، با یک فلاش و کابل عکاسی میکرد، همه عکسهایش تمیز و روشن بودند، اما عکسهای من تیره بودند چرا که در برابر جهت تابش نور خورشید راه میرفتیم. در نهایت حرفهای کُستاس مرا قانع کرد. به یک فروشگاه رفتیم و من یک فلاش بههمراه کابل خریدم.
هیچ گونه اطلاعاتی دربارهی نحوهی استفاده از وسیلهی جدیدم نداشتم و بعد از یک ساعت و با آزمون و خطا، شروع به تغییر جهت فلاش کردم و در نهایت عکس بالا را گرفتم. نور فلاش، نوری مخالف با تابش نور طبیعی و معمولی بود، چرا که خورشید در بالای آسمان بود و ما عادت داشتیم دنیا را آن گونه ببینیم—با نوری که از بالا میآید و نه از پایین. آن لحظه متوجه شدم ابزاری که آن زمان نمیخواستم از آن استفاده کنم، میتواند راههای خلاقانهی ارائه داستانم را فراهم سازد. از آن زمان به بعد و در اکثر عکسهایی که با فلاش میگیرم، این روش نور پایین به بالا به کار میرود.
با چه تجهیزاتی کار میکنید و چگونه این ابزار به شما اجازه میدهد که به دید هنری خود دست یابید؟
لنزهایی که من در خیابان استفاده میکنم عبارتاند از:
- لنز ۲۸ یا ۳۵ میلیمتری بههمراه یک دوربین دیجیتال فولفریم
- لنز ۲۰ میلیمتری با دوربین دیجیتال غیرفولفریم
من از این لنزها استفاده میکنم زیرا آنها به من اجازه میدهند که به درون جمعیت وارد شوم و بتوانم بخشی از آن باشم. همچنین آنها مرا قادر میسازند که از آن چشمانداز استفاده و آن را کنترل نمایم. لنزهای تلهفوتو این امر را خراب میکنند و باعث از بین رفتن مفهوم درخور تماشای عکاسی میشوند. همچنین به دلایل ذکرشده در پاسخ قبل، از تجهیزات زیر نیز استفاده میکنم:
- یک فلاش با یک کابل
- و یک فلاش وایرلس
و در نهایت وقتی برای عکاسی به مسافرت میروم، دو جفت کفش راحت دارم. یکی از آنها ضد آب است برای این که بتوانم هنگام بارندگی راه بروم و عکاسی کنم. در واقع کفشها مستقیماً به دید هنری من کمکی نمیکنند اما به من اجازه میدهند ساعتها بهراحتی راه بروم.
در سایتتان و در قسمت بیوگرافی نوشتهاید: «هر چه بیشتر در خیابان عکاسی میکنم بیشتر متوجه میشوم که از عکاسی چه میخواهم و همزمان، بیشتر دربارهی آنچه میخواهم گیج میشوم». میتوانید کمی بیشتر در این مورد توضیح دهید؟
وقتی کاری را بارها انجام داده باشم، در نهایت برایم خستهکننده میشود. این زمانی است که احساس میکنم باید به دنبال چیز جدیدی بروم و این برایم دشوار است زیرا نمیدانم چگونه به چیزهایی که به آنها عادت ندارم نزدیک شوم و به همین دلیل گیج میشوم. وقتی به نقطهای برسم که احساس کنم چیزی یاد گرفتهام، در این لحظه، احساس میکنم باید از آن نقطه خارج شوم و ادامه دهم و چیز جدیدی یاد بگیرم.
موقعی که بیرون عکاسی میکنید، چگونه صحنههای بالقوه را برای عکاسی شناسایی میکنید؟ آیا از قبل هر چیزی که قصد ثبت کردنش را دارید تصور میکنید، یا دوست دارید خیلی ساده و بدون تصور قبلی عکاسی کنید و پس از آن خودتان را سورپرایز کنید؟
بستگی دارد. عکسهایی هستند که شما تا حدودی نتیجهی عکاسی را پیشبینی میکنید زیرا برخی نشانههای خاص را میبینید که خبر از اتفاقی میدهند، اما در بقیهی عکسها این اطمینان وجود ندارد که چه اتفاقی خواهد افتاد. نهتنها آن رویداد بلکه خود نور—طبیعی یا نور فلاش مصنوعی—نیز میتواند بازیهای خود را انجام داده و تصویر عجیب و غیرمنتظرهای شکل دهد.
خیابانهای جزیرهی کرت را توصیف کنید. عکاسی خیابانی در کرت با سایر نقاط جهان چه تفاوتی دارد؟ مردم به عکاسی خیابانی شما چگونه واکنش نشان میدهند؟
مشخصهی اصلی کرت، نور شدید خورشید است. در خیابانهای شهر من یعنی رتیمنو، جستوجو برای گوشهای که نور در آن نقشی ایجاد کرده باشد جالب است. مورد دیگری که میتوانم به آن اشاره کنم طبیعت توریستی این مکان است: در تابستان پر از گردشگران بلوند است و در زمستان پر از افراد محلی با موهای مشکی. برای من جالب است که از هر دو گروه (گردشگر و محلی) عکاسی کنم. مردم کریت، حتی شخصیت آنها، تا حدی قوی و سرکش است، فکر میکنم با وجود نحوهی عکاسی من، آنها آرام هستند، برای من سخت نیست که اینجا عکاسی کنم.
بهعقیدهی من بهترین مکان برای یک عکاس برای عکاسی، جایی است که زندگی میکند به این دلیل ساده که فرصت زیادی دارد بارها و بارها در آن خیابانها قدم بزند و امکان عکاسی از چیزهای جذاب بیشتر است. اکثر عکسهای مورد علاقهام را همین جا گرفتهام.
میتوانید توضیح دهید که در حال حاضر روی کدام پروژهها کار میکنید؟
در کرت رویدادهایی وجود دارد که عکاسی از آنها جالب است، مانند کارناوال و برخی مراسمهای سنتی که من همه ساله در آنها شرکت میکنم. اما هیچ استاندارد و مرزی وجود ندارد، بیشتر اوقات دوربین به دست میگیرم و برای عکاسی از اطراف بیرون میروم. این زمستان میخواهم عکسهایی بدون حضور مردم بگیرم تا استراحتی داشته باشم و انرژیام را برای ادامهی مسیر عکاسیام بیشتر کنم.
نکتهای که میخواهید به عکاسان خیابانی مشتاق بگویید چیست و آیا کسی وجود دارد که شما بخواهید نامی از او ببرید و از او تشکر کنید؟
کاری که انجام دادهام و انجام خواهم داد، زیاد عکاسی کردن و تلاش برای یادگیری از کارهای دیگران است. همچنین تلاش میکنم تا بفهمم از طریق عکسهایم چه چیزی میخواهم بگویم. فکر میکنم این سختترین قسمت ماجراست. اگر این سه مورد بتواند به کسی کمک کند، بنابراین برای من خوب و کافی است.
دوست دارم از دو تا از دوستانم تشکر کنم:
ماریلنا استافیلیدو، بهواسطهی او در سمینار عکاسی شرکت کردم، که به من کمک کرد تا به چیزهایی دربارهی عکاسی فکر کنم که تا آن زمان به آنها فکر نکرده بودم.
دیمیتریس ماورُزومیس، او تکنیکهای مفیدی برای عکاسی «نامحسوس» در خیابان به من آموخت. با این که بعد از خرید فلاش مدتی طولانی است که دیگر بهصورت «نامحسوس» عکاسی نمیکنم، توصیههای دیمیتریس همیشه مفید است و زمانی که از فلاش استفاده نمیکنم، آنها را دنبال میکنم.
برای دیدن آثار بیشتری از این هنرمند، به وبسایت او مراجعه فرمایید.