«آتش سرد» عنوان نمایشگاه عکسی متشکل از ۱۰۰ عکس از دوران جنگ ایران و عراق است که توسط ۹ عکاس ثبت شده و به انتخاب «جاسم غضبانپور» و «احمدرضا نوری» در گالری «سلام» به نمایش درآمده است. بعد از گذشت بیش از سی سال از پایان جنگ هشت سالهی ایران و عراق، این موضوع همچنان میتواند برای هنرمندان مختلفی که با ابزار و رسانههای متفاوتی کار میکنند، مورد بررسی قرار گیرد. اگرچه در فاصلهی زمانی کوتاهتر به جنگ، طبیعتاً نگاه اطلاعرسانی و خبری پررنگتر است، اما با گذشت چند دهه میتوان به لایههای زیرین این پدیده دقیق شد یا به نگاه تحلیلی و شخصیتری دست یافت.
نمایشگاه «آتش سرد» سعی کرده بخشی از عکسهای مستند آن دوران را به نمایش بگذارد و آنطور که از یادداشت آن بر میآید بیشتر تأکید بر نمایش عکسهایی دیده نشده از عکاسانی است که کمتر مطرح شدهاند. جدا از نحوهی ارائهی جذاب نمایشگاه، سؤالاتی مطرح میشود مبنی بر چگونگی انتخاب عکسها و چرایی حضور برخی عکسها و تناسب آنها با فضایی مانند یک گالری خصوصی که انتظار میرود رویکردی هنریتر را دنبال کند تا نگاهی مستند. در این زمینه با «جاسم غضبانپور» صحبت کردهایم که در ادامه میخوانید.
«جاسم غضبانپور» (۱۳۴۲) عکاس متولد خرمشهر، در زمینههای عکاسی مستند، خبری، معماری و هوایی کار کرده است، در نمایشگاههای متعدد داخل و خارج از کشور شرکت کرده و کتابهای متعدد عکس از او به چاپ رسیده است.
***
در ابتدا بفرمایید انتخاب عکاسان در این نمایشگاه بر چه مبنایی صورت گرفته است؟
در ابتدا ایده نمایشگاه جنگ متعلق به آقای نوری بود ایشان میخواست که شروع کار گالری با نمایشگاه جنگ باشد، در نتیجه به من مراجعه کردند، من هم غافل از مشکلات، برای جمعآوری کارها، پیشنهاد دادم تا باکمک و همکاری انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس باشد. البته به محض اینکه قرار شد عکاسان دیگر هم باشند، مشکلات شروع شد و اضافه شدن هر عکاس، مشکلات خاص خودش را داشت. اول از همه خود انجمن میگفت که چرا فلان عکاس باشد و فلانی نباشد؟ یا اگر فلان عکس باشد چه برداشتی میشود؟ به هر حال آزادی عمل در انتخاب از ما سلب شد. بعد شروع کردیم به اینکه لااقل آدمهایی را کنار هم بگذاریم که بتوانند کار هم را روی دیوار تحمل کنند و عکاسانی بیایند که بیحاشیه باشند. تنها یک نفر بود که واقعاً برای حضورشان خیلی سختی کشیدیم – آقای جهانگیر رزمی- چون واقعاً میخواستیم ایشان باشند.
نکتهی بعد سعی کردیم آدمهایی که پیش از این کمتر مطرح شدهاند را انتخاب کنیم و لذا خیلی از عکاسان خوب و مطرح را نگذاشتیم. میخواستیم بچههایی باشند که بیادعاتر و کمتر دیده شده باشند. از طرف دیگر در نظر داشتیم کسانی باشند که برای مراکز متفاوتی کار میکنند مثل خبرگزاری یا جهاد و … همهی این عکاسان کسانی بودند که به غیر از حقوقشان پولی جداگانه برای این کار دریافت نمیکردند. در ادامه میخواستیم عکسهایی انتخاب کنیم که نوعی راحتی و فراغت بال در آنها باشد. بیشترین چیزی که برای من نوعی در انتخاب عکسها مهم بود بعد انسانی قضیه بود نه بعد خشونت آن. اگر دقت کرده باشید یکی از دیوارهای گالری در همهی عکسهایش آدمها در حال استراحت یا خواب یا در آرامشی هستند. حتی پرترهها خشن نیستند…
بله و این سؤال مطرح میشود که این نوع عکسها نگاه ضد جنگ به مخاطب نمیدهد، بر خلاف صحبتی که «آقای نوری» در مورد ضد جنگ بودن مجموعه دارند.
اتفاقا به نظر من ما همه ضد جنگ هستیم من فکر نمیکنم یک ایرانی را پیدا کنید که از جنگ به مفهوم عام آن خوشش بیاد یا جنگ طلب باشد ولی در جنگ تحمیلی ما از طرف دشمن مورد حمله و هجوم قرار گرفتیم پس لا جرم باید دفاع میکردیم. ضد جنگ بودن به معنی عکس خشن نشان دادن نیست. در مجموعه دیوار نوشته های من، در وهلهی اول طنز و فحش به ایران و ایرانیت است که جلب توجه میکند ولی بعد میبینی چقدر خشن است و یک انسان چقدر می تواند بد باشد.درست مثل داعشیها؛ آنها مگر انسان نیستند، ولی در قساوت شاید فقط انسانهای عصر حجر را سراغ داشته باشیم که شبیه آنها هستند. من به شخصه از نشان دادن این نگاه دوری کردم و تنها عکس جنازهای که در مجموعه هست همان سرباز عراقی است که آن هم آنقدر آرام است که حس منفی ندارد.
دقیقاً منظور من حضور چنین عکسهایی است. این عکس جنازه در عین حال که عکس خشنی نیست، ضد جنگ است. شاید امروز کسی تمایلی هم به دیدن عکسهای خشن به آن شکل صریح که شما اشاره کردید نداشته باشد.
چرا اتفاقاً. کسی آمده بود از جماعت افراطی که میگفت عکس جنگ باید خون داشته باشد، پس خون در این عکسها کجاست. به نظر من آن جنس از عکس در حوزهی «هنر» نیست. یک عکس از ساسان مویدی هست که یک خانمی با اسلحه ایستاده است. این عکس میتواند مال هر زمانی باشد. میتواند مال هفتهی دفاع مقدس هم باشد، ولی آنقدر نکته در آن نهفته و زیباست که به نظر من یکی از عکسهای خوب نمایشگاه است.
این مثالهایی که شما میزنید در عین عدم صراحت، نمایشی ضد جنگ دارد. اما پرترههای دهتایی دیگر عکسهای ضد جنگ محسوب نمیشوند.
همه اینها به شمای بیننده بر می گردد که با چه عینکی می خواهید به جنگ نگاه کنید.
این موضوع درست است، ولی نکته این جاست که این عکسها آنقدر دیده شدهاند که تأثیرگذاری اولیه را از دست دادهاند.
خیر. این ده پرتره کنار هم با این تاکید و با این روش هیچ جا دیده نشدهاند، تاکید بر معصومیت پاکی و خلوص این آدمها.
اتفاقاً آقای نوری (کیوریتور دوم و مدیر گالری) به من گفتند که یکی از این عکسها را شخصاً برای اسکن بردهاند و مطمئن هستند که دیده نشده. ولی نکته اینجاست که دیده شدن یک عکس مشابه از این مجموعهی ده عکسی برای اولین بار، اتفاق ویژهای نیست و به تأثیر یا نتیجهی متفاوتی نمیرسد. در کل میخواهم بگویم چنین عکسهایی به مخاطب حس ضد جنگ بودن را القا نمیکند، بلکه عکسهایی هستند که تأثیرگذاری خودشان را از دست دادهاند یا بسیار کمرنگ شدهاند.
ببینید ما چون برای نمایشگاه تقسیمبندی داشتیم به این شکل که بخشی مربوط به اوقات فراغت داشتیم، بخشی مربوط به پرترههای مختلف از مرد و زن و پیر و جوان و … به هر حال باید بهطور کامل پوشش میدادیم. مثلاً در مورد عکس سران دولتی که به جبهه رفتند، ما نمیتوانستیم آنها را حذف کنیم. خیلیها میگفتند اینها را نگذارید، چون حالت تبلیغ دولتی پیدا میکند. ولی ما میخواستیم نشان بدهیم که اینها بودهاند و به سرنوشت عکسهایی که بعد از مدتی دچار سانسور میشوند دچار نشوند. متأسفانه چیزی که در سیستم ما اتفاق افتاده، این است که همهی ما خودمان را سانسور میکنیم. گالریدار، مسئول روزنامه، خبرنگار و …
همین الان در دههی فجر ۷ داور هستند که یک نفر از این تعداد خانم هست. این خانم خودش را سانسور میکند که مبادا بقیه دیده نشوند. ما در چنین جامعهای زندگی میکنیم. من ۷ عکس به جشنوارهی فجر دادم. یک ساعت قبل از افتتاح فقط رفتم ببینم که سانسور شده یا نه، ولی نگذاشتند ببینم. موقع افتتاح رفتم دیدم بله، دو عکس را روی دیوار نبردهاند، در حالی که همین عکسها یک ماه قبلتر در نمایشگاهی بر روی دیوار بودند. هیچ مورد خاصی هم نداشت. آیا باید کارها را از روی دیوار برمیداشتم و اعتراض میکردم؟ فقط حرص خوردم. من فقط امیدوارم که این نمایشگاه منشائی باشد که نمایشگاههای بعدی کمی بازتر برگزار شوند و آدمهایی که در این حوزه حرف برای گفتن دارند جرات کنند و کارهای دیگرشان را ارائه کنند. ما در ابتدا فکر کردیم فقط پیشکسوتان باشند، یعنی میخواستیم کارهای سه نسل از عکاسان نشان داده شود. ولی گالری کشش چنین برنامهای را نداشت. خیلی همت کنند یک نمایشگاه بگذارند ببینند استقبال چطور است. ما واقعاً نمیدانستیم عکسالعملها چطور است. چون در یک گالری خصوصی میخواهید دربارهی تابوترین موضوع این مملکت حرف بزنید که «جنگ» است.
البته موضوع «جنگ» به خودی خود تابو محسوب نمیشود. اتفاقاً از این موضوع استقبال هم میشود.
خیر. همه منتظر بودند ببینند چه چیزی قرار است نمایش داده شود. خبرنگارهایی که زنگ زدند سؤالهایی میکردند که عجیب بود: چرا شمال شهر نمایشگاه گذاشتید؟ چرا این گالری؟ چرا در این تاریخ گذاشتید؟ جنگ چه ارتباطی به ۲۲ بهمن دارد؟ چرا این آدمها هستند؟ چرا آلفرد یعقوب زاده نیست؟ چرا گلستان نیست؟ و من توضیح میدادم که من بهعنوان یک نفر که میخواهم قصهای را بگویم حق دارم از هر کسی که میخواهم استفاده کنم. من به کسی تعهد ندارم یا دولتی نیستم که موظف باشم از همهی عکاسها عکس بگذارم. من ۵ نفری را که عکسهایشان را دوست داشتم کنار هم گذاشتم. مثلاً من عاشق عکس «گاو» جان بزرگی هستم یا عکس علی فریدونی که یک دشت را نشان میدهد به نظرم فوقالعاده است.
در مورد عکسهای بخش سران، چند عکس آقای خلخالی جنبهی اسنادی و آرشیوی دارد و خیلی مناسب نمایشگاه در یک گالری خصوصی نیست. یا عکسهایی که بیشتر جنبهی تبلیغاتی دارند و خیلی مستقیم هستند، مثل عکس رزمنده در حال نماز.
خب اینها همه در جنگ بودند و ما نمیتوانیم حذفشان کنیم. عکسهای آقای خلخالی را کوچک کار کردیم. ما تقریباً از همه خواستیم که دقت کنند عکس ساختگی نباشد. شاید ۷۰- ۸۰ درصد عکسهای جنگ شبیه به عکس رزمنده با قرآن باشد، ولی دلمان میخواست یک نمونه از آن عکسها باشد. میخواستیم تنوعی وجود داشته باشد. مثل دیوارنوشتهها که نوعی طنز دارد یا مثلاً دو سربازی که در سنگر پهلوی هم خوابیدهاند. این عکس سرشار از آرامش و عشق است و در ضمن عکس جنگ هم هست.
من میگویم وجه آرامش در این مجموعه میچربید. عکس بچهها هم حس ناراحتکننده از فضای جنگ را القا نمیکند.
ولی در لایههای زیرین نفرت از جنگ در هر جای دنیا که باشد هست، من در مورد جنگ ایران و عراق صحبت نمیکنم، من در مورد جنگ به مفهوم جهانی آن صحبت میکنم. مثلا عکس جنازهی عراقی کجاش تبلیغ جنگ است این عکس میتواند در هر جای دنیا باشد.
از سعید جان بزرگی فکر میکنم دو فریم عکس بود. اینکه از یک عکاس دو فریم و از دیگری نزدیک به ۳۰ فریم یا بیشتر در یک مجموعه باشد علتش چیست؟
جمعآوری عکسها و کنار هم گذاشتن آنها کار سختی بود، وقتی میگفتیم فلان عکس را میخواهیم، میپرسیدند برای چه فلان عکس؟ نکند کنار فلان عکس بیاید. یا عکاس روزنامه اطلاعات عکسش موجود نبود و آرشیوش متعلق به روزنامه اطلاعات، ما نمیتوانستیم کاری بکنیم برای همین از روی عکس کپی کردیم. اینها بخشی از محدودیتهایی است که وجود داشت چون نمایشگاه خیلی پیش از این قرار بود برگزار شود و به دفعات عقب افتاد. وقتی در یک کاری اینقدر سنگاندازی میشود آدم انگیزهاش را از دست میدهد. هر کس از هر جایی که آمدهبود به شکلی میخواست سؤالهای اذیت کننده بپرسد. بدون اینکه بداند که جنگ را با کدام ج مینویسند در مورد عکس جنگ اظهار نظر میکرد ما در این شرایط هستیم نه در پاریس. امیدوارم روزی برسد که بتوانیم بدون هیچ دغدغهای عکس جنگ یا انقلاب نشان دهیم. خانم زندی بعد از چند سال توانست کتابش را منتشر کند در حالی که هیچ نکتهی مبهمی در آن نبود. یا کتاب آقای کلاری از انقلاب که قبلتر از کتاب زندی در آمد، آنقدر محدود پخش شد که خیلیها اصلاً آن را ندیدند.
ضرورت موضوعی کردن نمایشگاه چه بود؟
یک جور روایت است. مثلاً با عکس اول انقلاب شروع میشود، چون من معتقدم که جنگ در خرمشهر از روز اول پیروزی انقلاب شروع شد. یعنی هفتهی بعدش ما درگیر جنگ شدیم. ۱۵ روز بعد از انقلاب، همه درگیری مسلحانه داشتیم. سال ۵۹ جنگ به شکل رسمی شروع شد، اما قبل از آن روستاهای خرمشهر جنگ زده شده بودند. گزارشهایی وجود دارد که هفتهی بعد از انقلاب عراق در نوار مرزیاش شروع به سنگرسازی کرد و شبانه دهها و صدها وانت اسلحه وارد خرمشهر شد. سال ۵۸ کلاشینکف رنگ نشده و خام را دانهای ۵۰۰۰ تومن میشد خرید. یعنی شما با وانت میرفتید لب مرز و وانت را پر اسلحه میکردید و میآوردید در شهر میفروختید. پس ایدهی این که نمایشگاه را با انقلاب شروع کردیم همین بود که عکس خرمشهر باشد، بعد اعزام نیرو است…
اگر خود را به این تقسیم بندی، ملزم نمیکردید و به جای آن بر ارائهی عکسهای با کیفیتتر از دورهی جنگ تمرکز میشد، نتیجهی بهتری حاصل نمیشد؟
چرا. این تقسیمبندی خیلی دست و پای ما را میبست، ولی اگر عکسهایی که مجبور شدیم حذف کنیم، حذف نمیشدند اوضاع فرق میکرد. عکسهای بهتر، حرف و حدیثهای بیشتری در پی داشت. ما صدها ملاحظه را باید در نظر میگرفتیم. این مساله در مورد تمام عکسهای نمایشگاه به جز عکسهای خودم وجود داشت. من بیاغراق با ۷۰- ۸۰ درصد عکاسان جنگ صحبت کردم. هرکدام شروطی گذاشتند و شرکت نکردند. من فکر نمیکنم کسی را مثل من پیدا کنید که اگر ازش عکس بخواهند، سؤال نکند برای چی یا کی؟ حتی برای داوری که دعوت میشوم هیچوقت سؤال نمیکنم که بقیهی تیم چه کسانی هستند. من خیلی راحت عکس میدهم، چون فکر میکنم عکس باید دیده شود و هر چه بیشتر بهتر. مثلاً در نمایشگاه «این ما هستیم، نه آنها»، بهنام صدیقی گفت یک تعداد جوان هستند میخواهند این کار را بکنند. من هم فقط میخواستم کمکی کرده باشم البته بعد هم پشیمان شدم. دیگران این کار را نمیکنند. ولی شما وقتی عکستان را برای نمایشگاهی خارج از ایران میفرستید آیا سؤال میکنید که عکستان کجا قرار است بیاید یا اگر جایش مناسب نباشد، میتوانید اعتراض کنید؟ درحالیکه برای این مجموعه تا دیروقت شب مدام سؤال میکردند که روی چه کاغذی چاپ میشود و چرا روی این کاغذ؟ چرا این قاب؟ و هزار مسالهی دیگر…
در عکسهای اعزام نیرو، دو عکس مربوط به یادبود جنگ در سال ۷۳ بود. آمدن این دو فریم مربوط به رژهی یادبود جنگ در میان عکسهای دورهی جنگ دلیل خاصی داشت؟
عکس مال سال ۷۳ نیست.
چرا، تاریخ ۱۳۷۳ است.
حتماً تاریخش اشتباه آمده. ما میخواستیم نشان دهیم نیروهای متنوعی از زن و مرد و بچه و پیر اعزام میشدند. اعزام نیروی جنگی، سیستماتیک و سازماندهی شده – مثل جنگهای دیگر دنیا – نبود و یک شور دسته جمعی بود.
دو فریم دیگر هم در مجموعه هست که مشابه آن از آقای جلالی بسیار دیده شده و اصلاً عکس معروفی است – عکس ماشینهایی که در خاک فرو رفتهاند. علت خاصی هست که دو فریم شبیه آن عکس از دو عکاس دیگر در مجموعه بیاید؟
من در دوره ای خودم را از ماجرای انتخاب عکسها کنار کشیدم و واقعا خودم هم نفهمیدم چرا آن عکس دوم بود. البته عکس خودم را عمدا میخواستم باشد چون پیش از این، عکس من بخاطر شباهتش به عکسی از استاد بهمن جلالی زیر سوال بود و واقعا دلم میخواست این اتفاق یک بار بیفتد که مشخص شود این عکس متعلق به من است. ولی چرا عکس دوم آمد، مربوط میشود به زمانی که من دیگر به خاطر حرف و حدیثها کنار کشیدم و خود عکاسها را وصل کردم به مدیر گالری و کارهایی کردند که من خبر نداشتم. در واقع ۴-۵ عکس همینطوری رد شد.
عکسهایی هم بود که یا از لحاظ تکنیکی مشکل داشتند یا قابلیت چاپ در ابعاد بزرگ را نداشتند.
در مورد بعضی عکسها، ما انتخاب کرده بودیم و قرار بود فایل اصل عکس را برای چاپ بدهند که ندادند و زمانی متوجه شدیم که در لابراتوار تعیین سایز کرده بودیم و چارهای نداشتیم و سایز را هم به خاطر چیدمان نمیتوانستیم تغییر دهیم.
نوشتههای کنار عکسها در واقع جملههایی از داخل متون مربوط به کتاب نمایشگاه است که جنبهی احساسی و گاهی شعاری به عکسها داده است. ایدهی همراهی متن و عکس خیلی سال است که در عکاسی دنیا رایج شده ولی این متنها مجموعه را به یک مسیر سانتیمانتال هدایت میکنند. فونت درشت قرمز رنگ هم بر شعاری بودن تأکید مضاعف داشت. تصویر ابرهایی که روی پرترهها آمده بود هم در همین راستا عمل میکرد.
آن متنها ایدهی من نبود. چون مدیر گالری خودش اهل ادبیات است این کار را کرده بود. من با متن موافق نیستم. حتی در کتاب زندگی و دیگر هیچ بارها متن نوشته شد ولی همه را غیر از یکی حذف کردم. بیشتر به این برمیگردد که مجموعه خواسته، ولی من اصلاً موافق نبودم. در مورد ویدئو ایدهی من این بود که در یکی از فرورفتگیهای سالن یا یک فیلم از جنگ نشان دهیم یا همهی عکسها در یک سایز پشت سر هم نشان داده شود.
به هر حال. در آخر میگویم این نمایشگاه با همهی عیوبی که داشت اگر باعث شود در درجهی اول، نمایشگاههای بعدی در مورد جنگ از این پایینتر نیاید و دوم نشان دهد آدمها بدون ارگان دولتی هم میتوانند دور هم جمع شوند، و در مورد جنگ نمایشگاه بگذارند به نظر من کافی است. من به شخصه توقع این چنین استقبال پرشوری از نمایشگاه را نداشتم ازهمه عزیزانی که آمدند ممنونم.