– عموما به دلیل سهولت تولید در عکاسی نوعی نگاه دمدستی به آن وجود دارد و خیلی از افراد خود را ذاتا در زمینه عکاسی صاحبنظر میدانند. پیشرفتهای روزافزون تکنولوژی هم مدام این داستان را تقویت میکند و در افراد حس صاحب ایده و تئوری بودن درباره عکاسی را بیشتر کرده است. حالا کسانی که خودشان در رشتههای تصویری مانند نقاشی و سینما و گرافیک فعالیت میکنند خیلی بیشتر چنین حس دارند و در واقع عکاسی را به چشم زیرمجموعهای از حوزه فعالیت خودشان میبینند.
رسانهٔ خودشان را بالاتر و چندوجهیتر میبینند. بنابراین در بسیاری از عکاسان این طرز فکر شکل گرفته که این افراد از عکاسی سواستفاده میکنند. به این معنی که این افراد، به خصوص هنرپیشگان، بدون اینکه به تاریخ عکاسی، سبکهای آن، شیوههای خوانش و انتقال معنا و جزئیات دیگر دربارهٔ عکاسی تسلط داشته باشند اقدام به فعالیت در زمینهٔ عکاسی میکنند و تنها به دلیل نامشان است که دیده میشوند نه ارزش خود آثار. بنابراین بیشتر کارهای این سینماگران در قالب فرمالیسم سادهٔ اوایل قرن بیستم قرار میگیرد و اگر قائل به دستهبندی باشیم این آثار به زحمت از مدرنیسم حتی غیرمتاخر قرن بیستم جلوتر میآیند یعنی کار خلاقانه و معاصری نیستند.
من کاملا مخالفم با این طرز فکر. چون با این حساب در بین این سینماگران ایرانی ما کسی را نداریم که کار هنری خاص و قابل قبولی کرده باشد.
– به نظر من به عنوان آرتیست و با معیارهای امروزی و معاصر اصلا در بین اینها کسی نیست که به عکاسی عمیقتر و خلاقانهتر نگاه کرده باشد. هیچکدام از این سینماگران نتوانستهاند از قید فرم رها شوند و لایههای عمیقتری از کاربردهای عکاسی را در کارشان داشته باشند.
پس تعریف شما از اثر هنری چیست؟ شما فرم و زیباییشناسی کادر را معیار اثر هنری نمیدانید؟ بیشتر به محتوا و پیام اهمیت میدهید؟
– فکر کنم در تعاریف معاصر و متاخرتر عکاسی چنین اتفاقی افتاده و مدتهاست که فرم صرف و ناب در اولویت نیست.
من قبول ندارم. به نظر من اگر یک اثر هنری فقط حس زیباییشناسی ما را هم ارتقا دهد کار خودش را کرده است. حالا اصلا فرض کنیم این چند نفر از سینماگران که هیچ، حتی چند نفر دیگرشان هم نتوانستهاند هنوز خود را با هنر روز همسان کنند. ایرادی ندارد. اجازه دهیم این کار را بکنند.
– موافقم. از نظر تجربه کردن مشکلی نیست. کسی نمیتواند به کسی بگوید چرا عکاسی میکنی و حق نداری دوربین دست بگیری. روزی شاید خود من هم تصمیم بگیریم که فیلم بسازم و کسی نمیتواند خرده بگیرد که تو عکاس هستی.
من میگویم هر کس که میتواند باید در حوزهٔ عکاسی هر کاری خواست بکند و به نمایش دربیاورد و منتقدین و مخاطبان ارزشگذاری کنند. اما اینکه بگوییم شما که عکاس نیستی چرا آمدی و عکاسی میکنی درست نیست. همان اتفاقی است که در گذشته افتاد. ما کارگردانی داشتیم که در چند سال گذشته فیلمنامههایش رد شده و فیلم نساخته اما نشسته در دفترش و نقاشی کشیده و نمایشگاه گذاشته و تابلوهایش هم فروش رفته است.
حالا ما یقهٔ طرف را بگیریم که ما نقاشیم و تو نیستی و چرا تابلو کشیدی و فروختی؟ میگویند تو کارگردان معروفی بودی کارهایت فروش رفته. بسیار خب ولی من برای کارگردان شدن هم زحمت زیادی کشیدهام. حالا میخواهم برند کارگردانیم را در فروش تابلوهایم خرج کنم.
من معتقدم باید بگذاریم هر رویداد و فعالیت هنری به خودی خود در موردش قضاوت شود. در مورد تجربیات عکاسی که از آنها نام برده شد ما مدام دنبال این هستیم که با ربط دادن اینها به موضوعات دیگر کار را از بین ببریم و ضایعش کنیم. این به روح تنگنظرانهٔ ما برمیگردد. فقط هم در حوزهٔ فرهنگ و هنر ما نیست. در کشور ما هر کس فکر میکند هر جا نشست دیگر نباید به کسی راه بدهد.
به عنوان یک عکاس میگویم که هر کسی که میگوید عکاس هستم میتواند عکس بگیرد و به نمایش دربیاورد و بقیه باید نقادانه و منصفانه در موردش صحبت کنند. او بعد از قرار گرفتن در برابر اینکه بعد از این نقد منصفانه همچنان ادامه دهد یا خیر یا اینکه چگونه ادامه دهد باید تصمیمگیری کند.
در مورد خانم تهرانی من خودم خواستم این طرز فکر را در او اصلاح کنم که فکر میکند همه عکاسان در برابر عکاسی کردن او موضع تهاجمی دارند. من میدانم که او عکاس است و عکاسی میکند. خودم به عنوان یک عکاس دوست دارم با هر کسی که دوربین به دست دارد و عکسی گرفته و نشانش میدهد وارد گفتگو شوم. مگر خود عکاسان حرفهای ما چطور این کاره میشوند؟ مگر اول با نشان دادن کارهایشان و نقد شدن راهشان را پیدا نکردهاند؟
اصلا یکی از بهترین نمونهها خود شما هستی. مگر شما مهندس مکانیک نیستی؟ ولی احساس کردی حسی از عکاسی و حسی از هنر در شما هست که باید رویش تمرکز و سرمایهگذاری شود و همین کار را هم کردهای.
– به نظر من حضور این سینماگران برای عکاسی ما مانند یک شمشیر دوپهلو عمل میکند. من قبلا در جلسه مشورتی برای دوسالانه سیزدهم هم گفتم که حضور اینها در کوتاهمدت سودی برای عکاسی ما ندارد بلکه حاشیههای زیادی هم ایجاد میکند ولی در بلندمدت میتواند سودمند باشد.
اما استقبال از نمایشگاههای این عکاسان اغلب توسط مردم عادی یا کسانی صورت میگیرند که چندان با عکاسی به طور حرفهای و نظری آشنا نیستند. سبکها و گرایشها و دگرگونیهای ساختاری و کاربردی در رسانهٔ عکاسی طی دو دهه اخیر را نمیشناسند. نگاهها همچنان قدیمی و برداشت از عکاسی صرفا در حد ثبت لحظه و نهایتا ثبت متفاوت است.
چرا باید با این طرز فکر نگاه مثلا محمود کلاری را در عکاسی زیرسوال ببریم؟
– کسی نگاه ایشان را زیر سوال نمیبرد. عکسهای ایشان با معیارهای چند دههٔ پیش کارهای خوبی هستند.
فیلمهایش چطور؟ مگر در هر قابی که در سینما میبندد یک عکس نمیگیرد؟
– استفادهای که سینما در بحث ترکیببندی از عکاسی میکند قابلیت بسیار پیشپاافتاده و صورتگرای عکاسی است.
بیان هنریش چطور؟ پس چرا تارکوفسکی در سینما اینقدر به قابهایش اهمیت میدهد؟
– بله. تارفکوفسکی به قاب اهمیت میدهد. در مدیوم سینما چنین استفادههایی از عکاسی رایج است. بحثی نیست. ما دربارهٔ سینما که صحبت نمیکنیم. کادربندی و ترکیببندی امروز دیگر اهمیت گذشته را در عکاسی هنری ندارد. عکاسی خیلی فراتر از این بحثها دارد تصویرسازی میکند.
اینطور نیست. عکاسی که تمامش کادر است.
– تمامش کادر نیست. عکاسی یک وجه عینی و یک وجه ذهنی دارد. امروزه در بحث عکاسی معاصر وجه غیرعینی عکاسی اهمیت بسیار بیشتری دارد. در اکثر موارد ایدهمندی و تماتیک بودن حرف اول را میزند.
اصلا اینطور نیست. رفتیم یک جای دیگر. شما در مورد عکاسی هنری صحبت میکنید؟ عکاسی هنری یک ژانر عکاسی است. همهی داستان که نیست. مثلا عکاسی فتوژورنالیستی که اینطور نیست. شما تعریفت از یک ژانر عکاسی را منتشر میکنی به بقیهٔ گرایشها.
– خب ما دربارهٔ فتوژورنالیسم که صحبت نمیکردیم. دربارهٔ حضور عکسهای هنرپیشهها صحبت میکردیم که در گالریها و اکسپوها به نمایش درآمده که طبیعتا آنجا جای عکس هنری است.
فتوژورنالیستهای ما مگر در گالریها نمایشگاه نمیگذارند؟
– نمایشگاه میگذارند ولی دیگر نوع عکسشان متفاوت است با آنچه از آنها به عنوان فتوژورنالیست در رسانهها میبینیم.
کمی از تعاریف دور شدیم. گالری محل نمایش عکس هنری است. عکاسان غیرهنری هم میتوانند در گالریها نمایشگاه داشته باشند ولی باید معیارهایی را رعایت کنند. من معتقدم این معیارها و استانداردها از همکاری بین گالریدار و عکاس بیرون میآید. کتاب قانون که برایش نداریم. شما پورتفولیویی به گالری گلستان نشان میدهی و رد میشود ولی همان را مثلا گالری محسن قبول میکند. در واقع فرایندی است که بین هنرمند و گالریها شکل گرفته است.
– درست است ولی این قضیه بیشتر به دلایل مباحث اقتصادی و فروش آثار و شرایط عرضه و تقاضا است نه ارزشگذاری هنری آثار.
عرضه و تقاضا برای بعد از برگزاری نمایشگاه است که میخواهد بفروشد.
– بالاخره گالری پیش از فروش حتما نگاهی به فروش هم دارد و اهمیت کار با گالریها بیشتر برای این فروش است. قطعا پیش از فروش نگاهی به بازار خواهد داشت.
پس اگر اینظور باشد حتما حق دارد برود سراغ اسمهای بزرگ. چون باید اقتصادش را حرکت دهد.
– پس قبول دارید که بیشتر نیروی محرک حضور این سلبریتیها در عکاسی ما ناشی از دلایل اقتصادی است؟
من نمیگویم بیشتر. معتقدم یکی از فاکتورهاست. بیا جور دیگری نگاه کنیم. تئاتر هم در جاهایی آمد و از بازیگران سینما استفاده کرد. در حالی که اینها اصلا کار تئاتر نکرده بودند قبلا. چرا اینها را آورد؟ چون قصد فروش داشت. ولی سطح کار نیامد پایین. چه کسی میگوید اینها کارشان را بد انجام دادند؟ اینها واقعا اقتصاد تئاتر را دگرگون کردند. معتقدم این بخشی از فرایندی است که شما در کار هنری از آن بهرهمند میشوی و کاملا هم مشروع است مادامی که سطح کار پایین نیاید.
ما وقتی میتوانیم دربارهٔ پایین آمدن یا نیامدن این سطح صحبت کنیم که کار به نمایش دربیاید. فرایند تا شکل نگرفته قابل قضاوت کردن نیست.
– پس شما قائل به اهمیت امر اقتصادی در این داستان هستید ولی معتقدید مادامی که سطح را پایین نیاورد؟
من قائل به این هستم که شما میخواهی این را به زور از زبان من بشنوی! من میگویم این فاکتور هست ولی در ردیف مابقی فاکتورها مینشیند.
– پس شما میگویید در این نمایشگاهها سطح کیفی عکاسی پایین نیامده است؟
فرض کنید من گالریدار خوب و معروفی در ایران هستم و هیچ آشنایی هم با هیچ ستارهٔ سینما ندارم. گالری من به قدری اعتبار دارد که این ستارهٔ سینما دوست دارد در گالری من نمایشگاه داشته باشد. من از زمانی با او آشنا میشوم که او با واسطه به من معرفی میشود. مثلا اگر الناز شاکردوست روزی بیاید گالری من، خب صد درصد من اول او را به چشم یک ستارهٔ زن سینما میشناسم ولی نمیدانم عکاسی کرده یا نه.
نباید در جا با او مخالفت کنم. باید ابتدا کارهایش را ببینم. بعد از دیدن کارها باید قضاوت در من شکل بگیرد. باید بعدا به این نتیجه برسم که آیا با نمایش این کارها سطح گالریم پایین میآید یا بالاتر میرود. حالا اگر من به این نتیجه برسم که کارهایش خوب است و نمایشگاه برایش برگزار کنم و از آن طرف چون الناز شاکردوست هم هست حتما کارها فروش میرود، اینکه چیز بدی نیست. نباید فکر کنم چون طرفداران فیلمهایش احتمالا خریدار کارهای او هستند من دارم کار اشتباهی میکنم. من باید استقبال کنم چون نوعی آورده است در دنیای عکاسی.
مهم این است که وقتی پورتفولیو را میبینم، حتی با اینکه او الناز شاکردوست است، من باید حرفهای رفتار کنم. اگر کارها بد بود باید بدون رودربایستی به او بگویم که باید مدتی بیشتر کار کند. من میگویم جامعهٔ ما عمدتا با پیشداوری قضاوت میکند. عکاس ما دوست ندارد که ستارهٔ سینما وارد عکاسی شود چون فکر میکند سهم او را میرباید. من با این مخالفم. من میگویم سهمی برای عکاسان نبوده که مثلا محمود کلاری آمده و آن را برده باشد. ولی برعکسش بوده و کلاری چیزی از سینما به عکاسی اضافه کرده است.
– قبلا اشاره کردم که از نظر من حضور این سلبریتیها در بلندمدت به سود عکاسی ماست. چون باعث جلب توجه به عکاسی میشود. چیزی که ما به شدت در شرایط کنونی برای جدی گرفته شدن عکاسی به آن نیاز داریم. هنوز در حراجیها و اکسپوها برای خیلیها عجیب است که عکس را هم میشود به عنوان کالای سرمایهای و اثر هنری خرید و فروش کرد و رقم کلان برایش پرداخت؟
ببینید حراجیها به نظر من داستان متفاوتی دارند. اصلا بگذارید چیزی درباره رضا کیانیان بگویم. به گمان من کار حجمی او بهتر از کارهای عکاسیش است. او آرتیستی است که در حوزههای متفاوتی میتواند کارهایش را نشان دهد. از ترس اینجامعه آدمها نمیتوانند خودشان را معرفی کنند.
یک مثال دیگر حمید جبلی است. من هم با کارهای نقاشی و حجمی و هم با عکسهای او آشنا هستم. ولی نمیتواند با این شرایط کارش را نشان دهد چرا که عدهای میگویند «پسرخاله» هم شد عکاس! زمانی یکی از دوستانم قصد داشت نمایشگاهی بگذارد از عکسهای ده سینماگر اما خیلی زود با ارزیابی این شرایط و واکنشها پشیمان شد.
– معتقدم این حاشیهها و جنجالها بیشتر ناشی از اکسپوها و حراجیهاست. مثلا وقتی در جایی مثل همین سومین حراج هنری تهران کسی از میان عکاسان ما میبیند که اثری از یک عکاس حرفهای با سابقهٔ کمی و کیفی فراوان با اختلاف بسیار زیاد به قیمتی ارزانتر از اثر کسی مثل رضا کیانیان فروخته میشود، برایش دربارهٔ چرایی این فرایند استدلال نکردهایم. نیامدهایم توضیح دهیم که آنچه همه دنبالش میگردند در خود عکس نیست.
من اصلا با حراجی تهران مخالفم. در فیسبوکم هم نوشتم. معتقدم بخش بسیار کوچکی از حوزهٔ گستردهٔ فعالیت هنری در ایران است.
– حالا اصلا حراج به کنار. فروش آثار نمایشگاه هدیه تهرانی چطور؟
این نمایشگاه نسبت به آنچه انتظارش میرفت، فروش خیلی کمتری داشت.
– نمیدانم قرار بوده چقدر بفروشد که این مقدار کم بوده ولی آیا اصلا یک عکاس حرفهای ما میتواند به آن حد از فروش هم برسد؟ آن هم در خانهٔ هنرمندان و نه در یک گالری؟
کاملا طبیعی است. چرا که کار هدیه تهرانی بازار داشته است. ببین فرض کنم من قبلا عکس میگرفتم و میفروختم یک میلیون تومان ولی الان احساس میکنم بازارم بزرگتر شده. حالا باید قیمت را بالاتر ببرم یا پایین نگه دارم؟ فرض کن من آرتیستم نه عکاس. اصلا حامد بهدادم و در ده سال گذشته آرام آرام از پشت صحنه فیلمهای سینمایی عکسهای گرفتهام. حالا این عکسها زیاد شده و اسم من هم معتبرتر. حالا شما قیمت کارهای من را براساس سابقهٔ من در عکاسی تعیین میکنی یا براساس کشش بازار و احتمال فروش؟
– حالا اگر یک عکاس حرفهای هم باشد میتواند اینجوری قیمتگذاری کند؟
اگر مارکت داشته باشد چرا که نه. ابتدا باید بازار داشته باشد.
– پس به اسم و رسم و برند نیاز است؟
حتما میخواهد. صد درصد.
– خب این برند در سینما بزرگتر و فراگیرتر به دست میآید یا در عکاسی؟
قطعا در سینما. چون سینما رسانهٔ فراگیرتری است.
– پس میشود گفت اینها به نوعی دارند از شهرتی که در یک حوزهٔ دیگر مثل سینما به دست آوردهاند دارند برای فروش کارهایشان در عکاسی استفاده میکنند و بحث اقتصادی است؟
بله. نان شهرتش را میخورد. چه اشکالی دارد؟ من میگویم یک سلبریتی حق دارد از شهرتش به سود خودش بهرهبرداری کند. او هم برای اینکه سلبریتی شود و سلبریتی بماند زحمت زیادی کشیده که من و شما نکشیدهایم. سلبریتیها حتی نمیتوانند آزادانه در خیابان قدم بزنند در حالی که ما به آسانی میتوانیم. اینها از زندگی عادی خارج هستند. فشارها و محدودیتها روی اینها در همه جای جهان بسیار زیاد است.
خب یک جایی هم باید بهرهاش را ببرد. چطور خیلی از ما برای او این حق را قائل نیستیم که آزادانه بنشیند در یک رستوران، شامش را بخورد و درخواست ما را هم برای عکس و امضا گرفتن رد کند؟ چرا اگر چنین کند ناراحت میشویم و حتی شاید برخی از ما به او توهین هم بکند که چرا با طرفدارانش اینطور رفتار میکند؟ ولی از این طرف اگر میخواهد با اسمش عکسی را گران بفروشد اینگونه به او حمله میکنیم؟
– بالاخره سلبریتی بودن یک مزایا یک معایبی دارد. کسی که وارد این وادی شده باید حساب اینها را هم کرده باشد. الان مثلا در هالیوود کدام هنرپیشه نمایشگاه عکس میگذارد تا با قیمت بالا بفروشد؟
خیلیها. خیلی از هنرپیشهها هستند.
– مثلا کدامشان؟ من چیزی به ذهنم نمیآید.
خیلیها. خیلی از هنرپیشههای هالیوود هستند. حالا شما یادت نمییاد دلیل نمیشود که نباشد. بنده همین اواخر در یکی از معتبرترین نشریات عکس جهان عکسهایی از برد پیت دیدم که با یک دوربین ساده از آنجلینا جولی در محیط خانهشان گرفته بود. نشریه تمام عکسها را به قیمت کلان خریده بود.
– این مثال شما لزوما دلایل هنری بودن کارها را نمیرساند. بیشتر شبیه پاپاراتزیگری است. همهٔ رسانهها تشنهٔ چاپ عکس از زندگی سلبریتیها هستند. کدام منتقد بزرگ هنری دربارهٔ آنها نوشته؟ این آثار در کدام حراجی و اکسپوی معتبر هنری خرید و فروش شده؟ کریستیز؟ بونامز؟ ساتبیز؟
ببینید اگر من هر مثالی میزنم شما ببری و با حراجی مقایسه کنی ما اصلا به جایی نمیرسیم.
– عرض کردم که این جنجالها بیشتر به خاطر همین حراجها و قیمتهای بالای خرید این آثار است. وگرنه الان مثلا حامد بهداد نمایشگاه عکس برگزار کند و کلی هم شلوغ شود ولی خرید و فروشی نباشد بعید است این همه جنجال راه بیفتند. به دلیل مسائل اقتصادی است که سر این قصه اینقدر دراز شده.
پس این مخاطب تنگنظر است.
– لزوما تنگنظر نیست. باید برایش فرایند را توضیح داد.
خب من الان برای شما دربارهٔ ماجرای برد پیت توضیح دادم شما میگویی این پاپاراتزیگری است و اگر در حراج فروش میرفت مهم بود.
– ببیند این طبیعی است که اگر من هم الان یک هنرپیشه معروف باشم رسانهها برای خرید هر عکسی از زندگی شخصی من سر و دست میشکنند. ولی این نوع عکسها جایگاه حرفهای در هنر ندارند. وجه پاپاراتزی عکاسی است.
یعنی من در خانهٔ خودم از همسرم عکاسی کنم این پاپاراتزیگری است؟
– بستگی دارد. اگر خانم شما یک سلبریتی باشد آنگاه نوع استفاده از عکسها تعیین میکند که کار شما پاپاراتزیگری بوده یا نه.
یعنی تعریف شما از عکاسی پاپاراتزی این است؟ اینکه Family picture است.
– به شرطی عکس خانوادگی یا Family picture است که در آلبوم خصوصی خود شما باشد. ولی وقتی از زندگی خانوادگی یک سلبریتی در رسانههای عمومی عکس منتشر میشود این دیگر عکس خانوادگی نیست. نوع استفاده و کاربرد عکس است که تعیین میکند این عکس خانوادگی است یا عکسی پاپاراتزیمانند.
اگر من به قصد انتشار نگرفته باشم بلکه فقط برای آلبوم خانوادگی گرفته باشم ولی یکی از دوستان که سردبیر یک نشریهٔ عکاسی است آن را دیده و برای چاپ از من خریده چطور؟
– در اینجا ممکن است پاپاراتزیگری باشد و ممکن است نباشد. به بستر ارائهٔ عکس برمیگردد.
باشد. قبول میکنم تا بتوانیم توافق کنیم. ولی از آن طرف شاید یک گزارش مصور خیلی دیدنی هم باشد. حالا اینجا دیگر من برد پیت هنرپیشه نیستم. من برد پیت عکاس هستم. اصلا دین مارتین. هم بازیگر است و هم خواننده. یا فرانک سیناترا. ما که نمیتوانیم به آنها بگوییم آقای فلانی شما که هنرپیشهای چرا دیگر آواز میخوانی یا برعکسش. شاید یک نفر از عهدهٔ هر دوی اینها برمیآید. چرا باید یکی را انجام دهد؟ من میگویم باید بگذاریم مارکت جواب دهد. مارکت هم وقتی میتواند جواب دهد که اینها خود را به ظهور برسانند. تا وقتی که ما اصلا اجازه ندهیم که اینها خود را به ظهور برسانند که در گام اول غیرحرفهایترین رفتار را مرتکب شدهایم.
کجای دنیا با یک نمایشگاه عکس دربارهٔ یک عکاس قضاوت میکنند؟ خود ما همچین چیزی را میپذیریم؟ من اگر در اولین نمایشگاه عکسم قربانی شوم که دیگر عکس نمیگیرم از ترس واکنش اینجامعه. لذا من با این منطق مخالفم و به اندازهٔ خودم سعی در اصلاح آن دارم. اگر دوباره بخواهم هیات داوری بچینم باز هم حلقه را از عکاسان میبرم بیرون. چون میخواهم اول از همه به عکاسان اثبات کنم که مفهوم عکاسی تغییر کرده و باید با این تغییر مفهوم کنار بیایند.
زمانی بود که من باید دوربین خوبی داشتم و بلد بودم به سرعت فیلم خام را جا بزنم تا بفهمانم که من عکاسم. مثل مهارت در خشابگذاری اسلحه بود. ولی تمام شد آن دوران که این ژستها بود و توجه هم جلب میکرد. یک زمانی بیشتر خانوادهها حتی برای جا زدن یک حلقه فیلم به ما مراجعه میکردند. ولی الان هر کسی یک گوشی میخرد با دوربین چند مگاپیکسلی و حتی امکانات ادیت هم دارد. تازه به سرعت هم میتواند آن را به اشتراک بگذارد و میلیونها نفر ببینند. من به بیراهه میروم اگر با این تغییر مفهوم به عنوان عکاس کنار نیایم.
معنای این حرف این نیست که هر کسی موبایل دارد عکس خوب میگیرد ولی معنایش این هست که میتواند به طور بالقوه عکس خوب هم بگیرد. چه بسا با همین کار به مرور به عکاسی علاقهمند شود و برود دوربین حرفهای بگیرد و عکسهای بهتری هم بگیرد. ولی تا وقتی این عکسها دیده و قضاوت نشوند او هم عکاس نمیشود.
– پس یک قسمت ماجرا هم تعریفهای ماست. اینکه تعریف ما از عکس خوب چیست. همه عکاسی میکنند ولی همه عکس خوب نمیگیرند.
بنده اخیرا یک نمایشگاه گروهی عکس گذاشتم در گالری سیحون به مناسبت چهارمین سالگرد درگذشت معصومه سیحون. یکی از عکسها متعلق به رضا کیانیان بود. انصافا در میان آن ۲۵ عکاس نامدار عکس رضا از بهترینها بود. هر کس هم خودش عکسش را انتخاب کرده بود. رضا کیانیان حتی انتخاب عکسش هم خوب بود.
در همین نمایشگاه من از دو تا از عکاسان که مقیم خارج هم بودند خواستم که به دلایلی عکسشان را تغییر دهند و فریم بهتری بفرستند. ولی عکس آقای کیانیان را در جا تا دیدم فرستادم روی دیوار. این نشان میدهد حتی نگاه رضا کیانیان در انتخاب و ارائه هم بهتر از برخی عکاسان ماست؛ عکاسانی که گاهی بین عکسهایشان گم میشوند.
– بسیار خب. پس بحث تعریف و سطح کیفی مهم است ولی از آن طرف یکسری اعتقاد به اقتصادی بودن قضیه دارند و عدهای مانند شما چنین اعتقادی ندارند.
از نظر من دلیلش قطعا اقتصادی نیست. میخواهم این را بگویم که مطمئنم هدیه تهرانی در نمایشگاهی که در خانهٔ هنرمندان داشت قطعا به دنبال کسب درآمد نبود. ولی دنبال نشان دادن زاویهٔ دیگری از شخصیت و کار حرفهای خودش بود. یعنی به گمان من برای او مهم این بود که تواناییهای دیگری از خودش را به نمایش درآورد. فروش و پول عامل فرعی بود. حالا از نظر من هنوز خیلی زود است که او را عکاس خوبی بدانیم. او باید خیلی بیشتر کار کند.
– یعنی به عقیدهٔ شما نه فقط خانم تهرانی بلکه مابقی این سینماگران هم از عکاسی استفاده میکنند تا وجه دیگری از شخصیت کاری و تواناییهای خودشان را نشان دهند؟
صد درصد. وقتی محمدرضا گلزار عکاسی میکند میخواهد بگوید من فقط آن هنرپیشهٔ خوشتیپ سینما نیستم و تواناییهای دیگری هم دارم. نیکی کریمی وقتی ترجمه میکند میخواهد بگوید من آدم نخبهای هستم و فقط به خاطر صورت زیبایم مطرح نشدهام.
محمود کلاری وقتی عکس نشان میدهد میخواهد روی وجه و ریشهٔ عکاس بودنش تاکید کند. اصلا محمود را عکاس بودنش بود که فیلمبردار ممتازی کرد. او در اولین کارش جایزهٔ بهترین فیلمبردار را گرفت. چون پشت آن دوربین یک عکاس قوی ایستاده بود. تعداد زیادی از عکاسان ما هم وارد سینما شدند. ساعد نیکذات یکی از بهترین فیلمبرداران ماست، سعید صادقی هم که عکاس جنگ بوده همینطور. من خودم عکاس بودم الان دارم فیلم مستند میسازم. من عکاس بودم ولی عضو خانهٔ سینما هستم و سینمای ایران من را در خودش پذیرفته است.
برای من مهمتر از همهٔ این بحثها این است که عکاسان ما منظور من را درک کنند و بین ما به عنوان اعضای جامعهٔ عکاسی ایران اینقدر دربارهٔ این موضوع اختلاف و فاصه وجود نداشته باشد.
– بگذارید اصلا من در پایان مصاحبه جمعبندی نظرات خودم را که بازتاب نظرات بخشی از عکاسان ایران هم هست در این مورد بگویم. نسبت به صرف حضور سینماگران در عکاسی هیچ انتقادی نیست و حتی در بلندمدت این به نفع عکاسی ما خواهد بود. اینها توجه به عکس و عکاسی و خرید عکس را بالاتر میبرند. این خیلی میتواند به گسترش عکاسی در جامعهٔ ما کمک کند و مردم برای عکاسی هزینه کنند و عکاسان استقلال مالی بدست آورند. قیمتهایی که برای عکسها اینها در حراجیها پرداخت میشود در واقع رکوردهای است که برای خرید عکس ثبت میشود و این بالاخره روی قیمت عکس تاثیر میگذارد. از سوی دیگر این حرف اصلا درست نیست که چون کسی به نام مثلا سینماگر شناخته میشود نمیتواند و نباید عکاسی کند. شاید من عکاس هم روزی تصمیم بگیرم فیلم بسازم یا داستان بنویسم و کسی نمیتواند من را از ورود به این عرصهها منع کند.
یک وقتی هم من در حوزهٔ بزرگتری کار کردهام و تبدیل به یک سلبریتی شدهام و اسمم برند است و حالا از این اسم برای فروش کارهایم در حوزهٔ دیگری استفاده میکنم. اینجا که میرسد من و برخی دیگر بر این عقیدهایم که استقبال از آثار این سینماگران در حوزهٔ عکاسی صرفا تابع ناگزیرهای اقتصادی است. خواسته یا ناخواسته. چه برای خود این افراد، چه برای میزبان نمایشگاهها، اکسپوها و چه کیوریتورها و دعوتکنندهها.
بسیار خب. ولی یادت باشد هیچ کدام از این سلبریتیها که وارد عکاسی شدهاند از عکاسی ثروتمند نشدهاند.
– موافقم. ولی پولی که این طرف از راه عکاسی درمیآورند نسبت به کاری که در سینما انجام میدهند برایشان بهصرفهتر و کلا پول آسانتری است. من معتقدم مثلا سینمای هالیوود شرایطی دارد که سینماگرانش لزومی نمیبینند خود را در عرصههای دیگری هم ارائه کنند. سینمای ما این شرایط را ندارد.
مقایسهٔ سینمای ما با هالیوود مشابه قیاس تیم ملی فوتبالمان با تیم ملی آلمان است. باز هم تاکید میکنم اینها برای نشان دادن وجه دیگری از تواناییهایشان است که به سمت عکاسی آمدهاند. نیکی کریمی وقتی عکسش را به من نشان میدهد دنبال این نیست که از این راه پول درآورد. حالا اگر درآمدی هم باشد بد نیست. ولی او میخواهد ببیند از نظر منی که عکاس هستم آیا عکسهایی که او گهگاه با دوربینش میگیرد در چه سطحی است. من هم باید برایش بدون تعارف خوب و بد را از هم جدا کنم.
– ولی به نظرم استقبالی که از این کارها میشود دارد سوتفاهم ایجاد میکند که این کارها واقعا خاص است. من و شاید خیلیهای دیگر معتقد هستیم که اکثریت این عکسها اتودهای مقدماتی در عکاسی هستند و دلیل استقبال چیز دیگری است. نباید اشتباه کنیم. بیشتر این عکسها همانند تمرینات و تجربیاتی فرمگرا هستند که در آموزشگاهها، بسیاری از هنرجویان برای تمرین زیباییشناسی در قالب مبانی هنرهای تجسمی چنین کارهایی را در قالب اتود اجرا میکنند. نوعی نگاه مدرنیستی ساده برای کار با فرم، نور، رنگ و فوکوس.
جسارتا عرض میکنم که اینطور با قطعیت حرف زدن در این مورد ناشی از سن و سال و جوانی شماست. خود من هم در سنین پایینتر مدام در حال نقد بزرگترها بودم. ولی تجربهٔ کم اجازه نمیداد بفهمم که باید با احتیاط صحبت کنم. سنم که بیشتر شد دیدم بعضی چیزها اصلا در دایرهٔ آگاهی من نبوده است. توصیه میکنم شما هم با احتیاط قضاوت کنید و کار استادان را با هنرجویان مقایسه نکنید.
من به طور مشخص میگویم که دید عباس کیارستمی در عکاسی بسیار قوی است. ارائه را هم بسیار خوب بلد است. در حالی که بیشتر عکاسان ما اگر هم عکس خوبی بگیرند اصلا بلد نیستند به آن خوبی نشان دهند و ارائه کنند. تاکید میکنم که عباس کیارستمی حتی در نشان دادن عکسش به دیگران هم بسیار حرفهای است.
من خودم چیزهای زیادی دربارهٔ عکاسی را از ایشان یاد گرفتم که سینماگر هستند. من اگر ده سال جوانتر بودم نمیتوانستم این حرفها را بزنم. چون باید کلی زمان بگذرد و شما بگردی و ببینی و تجربه کسب کنی تا مفاهیم را درک کنی و بفهمی که عکسی که به صورت تصادفی گرفته میشود با عکسی که در دل یک پروژهٔ هدفمند خلق میشود چه تفاوتی دارد. لذا اصلا اینگونه نیست و من این کارها را در حد اتود نمیبینم. شاید اصلا این هنرجویان هستند که از روی آثار این استادان کپی میکنند.
– اینکه این تجربهها به زحمت از فورمالیسم ابتدایی قرن بیستم جلوتر میآیند فکر نکنم ربطی به سن و سال من داشته باشد. تاریخ و سبکشناسی عکاسی مدون و قابل مراجعه است. اینها مصداق دارد. شور و شر جوانی به کنار ولی با یک مقایسهٔ ساده و حتی تسلط نچندان عمیق بر تاریخ عکاسی نمونههای بسیاری از این کارها به عنوان تجربههای مدرنیستی اوایل قرن بیستم دیده میشود. این کارها به هیچوجه با معیارهای امروزی کار هنری و خلاقه نمیخواند و اثر خاص نیست.
حالا مگر اصلا ما همین الان در عکاسی هنریمان چند اسم بزرگ داریم که کار واقعا خاص کرده باشند؟ شما نام ده نفر را برای من لیست کن.
– در چه زمینهای؟ از چه نظر؟
عکاس هنری بزرگ. کسی که کارش کپی ژانرهای غربی نباشد.
– ما الان عکاسان هنری زیادی داریم که به خوبی دارند در حوزههای معاصر و مفهومی کار میکنند. وقتی دربارهٔ گرایشهای متاخر عکاسی صحبت میکنیم کپی تکنیک لزوما به معنای کپی کردن کل کار نیست. کار به لایههای عمیقتر از تکنیک نیاز دارد. تقلید با تاثیر فرق دارد.
بسیار خب. شما لیستی بنویس از کسانی که در پنجاه سال گذشته در عکاسی ما کار هنری خاص کردهاند. من میگویم با این خطکشی که شما گرفتی دیگر کسی باقی نمیماند! همین الان ما عکاسی داریم که میگویند دارد ریچارد اودون را کپی میکند. به آن یکی میگویند اینکه دارد یوسف کارش را کپی میکند. به یکی هم میگویند دارد ارویت را کپی میکند.
– معتقدم عکاسانی داریم که حداقل تحت تاثیر معاصریت و کپی کردن آن هستند نه موارد کلیشهای و بارها آزموه شده مانند آنچه شما مثال زدید. ما پیش از دههٔ پنجاه هنرمندی مثل احمد عالی را داشتهایم که آن زمان کارهایی میکرده که الان خیلیها به زحمت با این همه امکانات ادیت از پس آن برمیآیند.
بسیار خب. ولی احمد عالی یک نفر بوده. احمد عالی تکثیر نشده در عکاسی ما. زمانی که او این کارها را میکرده هم فقط خودش بوده. الان ما چند نفر را داریم که آنطوری کار کنند؟
پینوشت:
– عکس نخست از آرشیو رادیو فردا و سایر عکسها از آرشیو شخصی نادر داوودی انتخاب شدهاند.
– قسمت نخست این مصاحبه قبلا منتشر شد بود.
افتتاح اکسپوی صبا؛ با حضور درخشان سینماگران ایران
نامهٔ افشین شاهرودی به مدیر موسسهٔ صبا
بیایید مطالباتمان را طلب کنیم (امیرعلی جوادیان)
یادداشت افشین شاهرودی؛ گنجشک به جای قناری!
بهمن جلالی و نمایشگاههای عکس سینماگران
محسن راستانی و نمایشگاههای عکس سینماگران
مصاحبه اصولا می توانست کوتاه تر از این هم باشد. صحبت هی دور خود چرخیده و به همان نقطه اولش بازگشته. نگاه نادر داودی عزیز را کاملا می پذیرم. با گذشت زمان نگاه کاوه عزیز هم دموکراتیک تر خواهد شد! ریشه برخوردهای این چنین را، در فرهنگمان می دانم. در بستری غیردموکراتیک بار می آییم: در خانه، پدر؛ در مدرسه، ناظم؛ در دانشگاه، استاد؛ در…
هرکسی حق دارد کار هنری تولید کند. قضاوت با دیگران است. هر نوع آرزوی مانع تراشی برای دیگران، به مانع تراشی وجاهت قانونی می بخشد که زمانی راه خودمان را سد می کند.
درود
ممنون از نظر جناب عباسی. بخصوص بابت ادبیاتی برازندۀ یک عکاس.
توی قسمت اول؛ گفته شد: اسپانسر از واردکننده های برتر قهوه در ایران و بودجه ی تبلیغاتی رو برای اسپانسر شدن این جشنواره مد نظر قرار دادند.
خب؛ جشنواره یک بخش ویژه داشت که مسلما مربوط به اسپانسر بوده و مسلما باید به معرفی برگزیده ی خودش می پرداخت! چی شد؟
در بخش بعدی هم این نوع داوری باز هم کاملا نسنجیده بوده! صرفا آشنایی و …! فقط یاینکه یه جشنواره برگزار شه! سمی مطرح بشه و …! مثه خیلی از جشنواره های امروزی که نه به هنر و نه عکاسی و … توجه نمی کنن!
در بخشی از این مصاحبه ( صد درصد. وقتی محمدرضا گلزار عکاسی میکند میخواهد بگوید من فقط آن هنرپیشهٔ خوشتیپ سینما نیستم و تواناییهای دیگری هم دارم. نیکی کریمی وقتی ترجمه میکند میخواهد بگوید من آدم نخبهای هستم و فقط به خاطر صورت زیبایم مطرح نشدهام.)
– اینو فقط گلزار میدونه؟ یعنی هنرپیشه های اونور آب نمیدونن؟!!! مثلا آل پاچینو نمیدونه؟ یا مثلا ژولیت بینوش؟
آخه اینا بحثش حرف نیست عزیز من. ما چه کسانی رو به عنوان داور نگاه می کنیم؟!!!
همین جا؛ توی همین صفحع نگاه کنید؟ ما بیشتر از اینکه بخوایم درگیر واژه هایی که گفتید بشیم، درگیر عکس هایی می شویم که فرستادید! این همه جذابیت! نمی شد از نمونه عکس هایی که خودتان با موضوع ویژه گرفتید و برای این بخش معرفی نداشتید برای کسانی که در جشنواره شرکت کرده اند بگذارید تا شرکت کنندگان با ذهنیت شما آشنا شوند؟
نیازی به گفتن این حرفا نیست. همه ی ما درگیر فانتزی هستیم و قرار نیست معجزه ای رُخ بده. امتیاز بدین. اول؛ دوم و …!
در بخشی از مصاحبه آمده است
در مورد خانم تهرانی من خودم خواستم این طرز فکر را در او اصلاح کنم که فکر میکند همه عکاسان در برابر عکاسی کردن او موضع تهاجمی دارند. من میدانم که او عکاس است و عکاسی میکند. خودم به عنوان یک عکاس دوست دارم با هر کسی که دوربین به دست دارد و عکسی گرفته و نشانش میدهد وارد گفتگو شوم. مگر خود عکاسان حرفهای ما چطور این کاره میشوند؟ مگر اول با نشان دادن کارهایشان و نقد شدن راهشان را پیدا نکردهاند؟
——————————————
اینکه خانم تهرانی عکاسی می کنند خیلی خوب هست
اینکه ایشان نمایشگاه برگزار میکنند خیلی زیبا و قشنگ هست
ایرادی به عکاسی ایشان وارد نیست و اصولا کسی هم حق نداره به ایشان تعرضی داشته باشه بابت عکاسی
اما مشکل اینجاست چرا الباقی عکاسان نمیتونن مثل ایشان از حمایت های دولتی و هنری برخوردار شوند ؟
خانم تهرانی میتوانستند در یک گالری خصوصی یک نمایشگاه افتتاح کنند و آثار خود را بفروشند
اما عملا کل خانه هنرمندان را در اختیار خود گرفتند و این اتفاق شاید خیلی کم برای عکاسان دیگر اتفاق بیوفته
حالا مگر اصلا ما همین الان در عکاسی هنریمان چند اسم بزرگ داریم که کار واقعا خاص کرده باشند؟ شما نام ده نفر را برای من لیست کن.
همین الان ما عکاسی داریم که میگویند دارد ریچارد اودون را کپی میکند. به آن یکی میگویند اینکه دارد یوسف کارش را کپی میکند.
—
من تنها می تونم درود بفرستم به آقای داوودی و تشکر کنم. ایشون خیلی خوب اوضاع عکاسی ما رو شرح دادن. در فضای فعلی عکاسی داریم که همه کارنامه اش کپی از ریچارد اوددون هست ولی «استاد» نامیده می شه و داره به عنوان داور و صاحب نظر جولان می ده، اما دوستان به جای نقد این آثار هنوز گیر این هستند که چرا چند سال پیش هدیه تهرانی یا عباس کیارستمی نمایشگاه گذاشتن!!!
– انتخاب عکس های مصاحبه عالی بود،عکس های آقای داوودی را دیده ام و دوست دارم ولی خب این عکس ها هم کاملا با صحبت هایشان همخوانی دارد.
کاوه جان آگاهانه از این گونه عکس ها استفاده کردی یا مثل عکس های اسنپ شات از کار در اومد؟
– کسی نباید جلوی دیگری را برای کار عکاسی بگیرد.
– این کارهای ماست که ما را خوشنام می کند یا بد نام. در جامعه ای که ازکمبود آگاهی رنج می برد، به سادگی می توان بدنام شد مثلا با پذیرفتن یک داوری یا شرکت در رقابتی که اجرایش را قبول نداری، بهتر است یاد بگیرم وارد جریانی که قبولش ندارم نشوم. بینال قبل را یادتان هست؟ کنار کشیدن تنها کافی نیست، باید سخت کار کرد، انفرادی یا گروهی.
– نام چند تن از عکاسان هنری معاصر: احمد عالی، یحیی دهقانپور، مهران مهاجر، صادق تیرافکن، شادی قدیریان، گوهر دشتی، محمد غزالی
– پیش از ریچارد اودان هم با پرده سفید عکاسی می کرده اند، بعد ها هم خواهد شد. بیایید قدر خودمان را بدانیم نه پرده سفید. این همان چیزی است که به آن پرده تکراری بها می دهد.
به قول سعدی: «تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.»
آقای صدیقی، اولا، به نظر شما ویژگی کار اودون پرده سفید است؟ و تنها چیزی که محسن راستانی از اودون کپی کرده همان پرده سفید است؟ آیا پیش از اودون کسی مجموعهای با عظمت مجموعه در غرب آمریکا کار کرده بود و به سراغ مردمی در یک جغرافیای مشخص رفته بود و آنها را با این زیبایی شناسی مستند کرده بود؟
مجموعه خانواده ایرانی آقای راستانی کپی است. هم ایدهاش کپی است و هم نحوه اجرایش. حتی انتخاب آدم ها که مانند عکس های اودون با ظاهری عجیب هستند. وقتی یک هنرمند به خودش زحمت نمیدهد که کوچکترین تغییری در آنچه هنرمند دیگری با زحمت فراوان به آن دست یافته ایجاد کند و به دنبال لقمه حاضر و آماده میرود، چگونه میتوانیم او را استاد بنامیم؟
ثانیا، به نظر شما همه این دوستان کار بزرگ کردهاند؟ خانم دشتی که در یک بیابان از چند خانم با لباس مشکی و چمدان عکس گرفته و نام ایران را بر آن نهاده تا شادی قدیریان که بعد از مجموعه قاجار حتی یک مجموعه متوسط هم ندارد؟ یعنی واقعا فکر میکنید این آثار به دلایلی جز مسائل سیاسی مورد توجه قرار گرفتهاند؟
اگر معنای قدر دانستن این است، همان بهتر که امثال شما قدر خودمان یا بهتر بگویم خودتان را بدانید و با هم سر این سفره بنشینید و به هم نان فرض دهید.
مصاحبه خوبی بود برخی از ادمها مثل این اقای داوری برای خود شیرینی و جا کرد خودش میان سینما گرا این کارا رو می کنه
حالا تا حالا سینما گرا از شماها استفاده کردن برید داور سینما بشید؟؟؟
به نظرم هر کسی حق داره عکاسی بکنه هر کسی حق داره فیلم بسازه ولی اگر قرار باشه یه فیلم ساز بیاد نظر بده رو عکس ه عکاسان حرفه ایی خیلی مضحک و خنده داره
به نظرم این اقای داودی برای خود شیرینی کار دیگه بکنه
عکاسان هم این گون مسابقات رو تحریم کنن
عکاسا باید اول به خودشون احترام بگذارن تا بقیه انها رو محترم بشمارند
من نظر خود را در مورد ورود سینما گران به عکاسی را هم نظر و موافق زنده یاد بهمن جلالی میدانم که ایشان در این مورد عرض کردند( به ما ربطی ندارد کسی که نمایشگاه عکس را گذاشته، هنرپیشه یا کارگردان سینماست آهنگر است یا رفتگر و یا کارمند. یا این فرد عکس خوب میگیرد یا عکس بد. شما هم اگر میتوانید عکسش را نقد کنید. اینکه ما به جای نقد اثر، نگاه منتقدانه خود را متوجه صاحب اثر میکنیم، از اکسپو صبا در سال های گذشته آغاز شد….. حرف آخر من این است که عزیزان من، دنیا و معیارهای آن عوض شده است. باور کنید که همه عکاساند، اگر میتوانید ماحصل کارشان را نقد کنید. زیر سوال بردن خودشان کسی را به جایی نمیرساند. این برخوردهای انحصارطلبانه مختص آدمهایی است با دنیاهای کوچک. هر کس دوربین خرید، هر کس موبایل داشت و هر کس با اینها عکس گرفت، کار بسیار خوبی میکند. عکس خوب بگیرد، عکاس خوبی است. عکس بد بگیرد، باید عکسش را نقد کرد).. درمصاحبه مباحث خوبی مطرح شد .به هر حال دفاع هر دو طرف از دیدگاههای خود،هم می تواند برای جامعه عکاسی سودمند باشد و شاید هم چند درصدی تنش زا. اما حال صحبت این است آیا در این دنیایی که پیشرفت و تغییرات در تکنولوژی نوع نگاهها به هنر و… به سرعت در حال تغییرتحول هست این صحبت ها چقدر میتواند در پیشبرد عکاسی ایران تاثیر داشته باشد. آیا بهتر نیست اول به جای نقد کردن ورود سینما گران به عکاسی ، بسیاری از جشنوارهها ، داوری ها و ورک شاب های ضعیف مان را زیر سوال ببریم؟ جشنوار های سفارسی که هر بار برگزار کردنش ضربه ای سنگین به پیکره عکاسی ایران می زند و سلیقه ونگاه عکاسان جوان ما را فقط به سمت تلاش برای دریافت عنوان جایزه کرده را نقد کنیم؟ عکاسانی که بیش از ده سال هست که کار میکنند اما چند مجموعه که در قالب کار یک مجموعه حرفه ای باشد را ندارند!! وفقط و فقط تک عکس های خود را به رخ میکشند خوب یا ضعیف بماند . چطور هست که ما نگران این مسله مهم و بزرگ نیستم اما فقط نگران این هستیم که سینما گران به حرفه ما ورود کرده اند و دارن سود اقتصادی می ببرند ؟؟ چرا نگران این مسئله مهم تر نیستیم که امروز عکاسی که ۴ سال عکاسی نکرده چند تا تک عکس خودشو ده ها بار به جشنواره های تک عکس داخلی و خارجی میفرسته و بعد استاد خطاب میشه!! جالبه همین اشخاص هم بعد داوری می کنند!!هم آموزش می دهند !! به نظر شما با این تفاسیر بهتر نیست این موارد را زیر سوال ببریم و بار ها و بارها در مورد آن قلم بزنیم آسیب شناسی کنیم ؟ چرا نگران این نیستیم که امروزعد ه ای از جوانان عکاسی ما که این طوراشتباه در حرفه خود قدم میزند چه بلایی سر اینده عکاسی ایران می اورند و همین افراد آموزش های غلط را تکرار می کنند به آیند گان انتقال می دهند و همین ها می خواهند پیشکسوت عکاسان آینده ما شوند !!!
هنر بی مرز و بی انتها است. در هنر همه کار می شود کرد. ممکن است هنرمند در یک حوزه عمق بیشتری بیابد ولی می تواند در باقی حوزه ها نیز باشد و کار کند. بگذاریم همه آزادانه کار کنند و نمایشگاه بگذارند. نباید بخش خصوصی را نا امید کرد. اگر بخش خصوصی ببیند که بدون حاشیه خاصی می تواند حضور داشته باشد باقی حامیان مالی نیز پا جلو می گذارند. از این نترسیم که کسی به قلمرو ما پا گذاشته است. اجازه بدهیم تا همه ظرفیت های هنر ایران را ببینیم. در کشور ما برخی از ژانرها و سبک ها بوجود نیامده اند اصلا فرصت تکامل هم نیافته اند. در حالی که در ترکیه، کشور همسایه وجود دارند. باید از حضور هدیه تهرانی ها استقبال کنیم، نقدش کنیم، کاملش کنیم. این دراز مدت به نفع هنر خواهد بود.
این که بخواهید به زور چند تا پاچه خوار سینماگران مثل ایشون و آقای صمدیان که علاقه دارن داخل جمع انها باشن کاری جز خیانت دیده نمیشد
آقای داوودی شما میگویی کیارستمی عکاس عالیه ولی من و خیلیها اعتقاد داریم کارش همانند دانشجویان سال دوم کلاس ترکیبندی است
خجالت اوره پیش قاضی ملق بازی
این که آقای راستانی در حال کپی از آثار اودون است به نظر من اشکالی ندارد.چون میداند و آگاه است که از سبک وی پیروی می کند.مثل خیلی از سبک های نقاشی که پیروانشان آنها را دنبال کرده اند.بعد از پیکاسو هم بسیاری به سبک کوبیسم نقاشی کرده اند و آن را گسترش داده اند.آقای راستانی هم این سبک را روی خانواده ایرانی اجرا کرده اند.
مسلم است که عکاسی کردن با انواع دوربین ها برای همه انسان ها آزاد است و حتی به نمایش درآوردن آنها نیز امری آزاد است .نقدی هم به بازیگری که دلش می خواهد عکاسی کند و عکس هایش را به نمایش بگذارد نیست. مشکل اینجاست که آن بازیگر، به صرف بازی کردن جلوی دوربین ، خودش را آگاه به عکاسی می داند.و به خودش زحمت مطالعه تاریخ عکاسی و آشنایی با سبک های عکاسی را نمی دهد. یک سفر به شمال می رود و از برگ و آب و شبنم عکاسی می کند و در حالی که نمی داند در قالب چه سبکی عکاسی کرده ، به راحتی از هر گالری که بخواهد وقت نمایشگاه می گیرد.هیچ نقد منطقی و براساس نظریه روی عکس هایش نمی شود.و نهایتا به خاطر اسم اش کارهایش به بالاترین قیمت فروخته می شود.در نتیجه بازیگر_ عکاس ما هیچ وقت رشد هنری نمی کند! چون مطمئن است که هر عکسی با دوربین اش بگیرد حتما برایش سود اقتصادی خواهد داشت.
به نظر من سود اقتصادی حضور بازیگر- عکاس در حراج ها، هیچ نفعی برای عکاسی ایران ندارد.هنر عکاسی که می خواهد با پول رشد کند به قهقرا می رود.