این مجلهٔ هنری به طور مستقل به هنر ایران و خاورمیانه میپردازد و در ماههای اخیر در نخستین گام طی پروندهای خاص به معرفی تعدادی از عکاسان معاصر ایران پرداخت که کار خود را با گالری راه ابریشم در تهران شروع کرده بودند. این مجله در ادامهٔ معرفی هنر ایران در روزهای اخیر پروندهٔ مستقلی را نیز به نمایشگاه «به روایت عکاسان معاصر ایران» اختصاص داده که از ۱۱ آبان تا ۲۲ آذرماه ۹۲ در گالری پردیس ملت برپا شده بود.
این پرونده شامل گفتوگوی کوتاهی با مهدی مقیمنژاد (کیوریتور این رخداد) و همچنین ارائهٔ نسخهٔ مجازی نمایشگاه است. به این بهانه بر آن شدیم تا گفتوگوی کاملتری را با دکتر مهدی مقیمنژاد دربارهٔ این نمایشگاه و عکاسی معاصر ایران ترتیب دهیم که متن آن را در ادامه میخوانید:
– نمایشگاه به روایت عکاسان معاصر ایران طی روزهای برپایی در گالری پردیس با حجم گستردهای از اطلاعرسانی روبرو بود و برخی شرایط و ویژگیهای آن طلب میکرد که شما مصاحبهای در این مورد داشته باشید و اطلاعاتی به جز آنچه به عنوان خبر منتشر میشد هم در کار باشد، چرا این مصاحبهها در زمان برگزاری نمایشگاه صورت نگرفت؟
در واقع کل آنچه از جانب من در مورد این نمایشگاه تاکنون منتشر شده شامل یک متن کوتاه سیزده سطری است که پیش از شروع نمایشگاه در حکم یک پیشنهاد نوشتم و متن کوتاه دیگری که پس از افتتاحیه در وبلاگ رسمیام درج شد. همین. در بازهٔ زمانی برگزاری نمایشگاه تمام پیشنهادها یا درباره اطلاعرسانی بیشتر بود یا احتمالا با توقع تعریف و تمجید از آنچه داشت رخ میداد که هیچکدام از این موضوعات مورد علاقهام نبود. از طرفی هیچکدام از متقاضیان گفت وگو رسانهٔ تخصصی عکاسی نبودند که این هم مزید دیگری بود بر علت.
– ایدهٔ برگزاری این نمایشگاه با این گستردگی و تنوع اسامی از کجا آمد؟
ببینید فعالیتهای فرهنگی ما دو بخش دارد. یک بخش امور شخصی ماست که دستکم خودم عادت دارم کارهایم را با برنامهریزی قبلی و سرفرصت انجام دهم. چه در حوزه پژوهشی باشد و چه نمایشگاهی یا هر مورد دیگری. بخش دیگر هم جنبه عمومی و اجرایی دارد که معمولا به دلیل مقتضیات کار جمعی، بیرون از حوصلهٔ شخصی ماست. نمایشگاهگردانی این نمایشگاه برای من یک پروژه شخصی به حساب نمیآمد زیرا بیشتر زاییدهٔ یک فرصت بود. اما از آنجا که پرداختن به عکاسی معاصر ایران به عنوان دغدغهای شخصی همواره در من وجود داشته است کار را پذیرفتم.
دقیقتر بگویم، گالری پردیس ملت با من وارد مذاکره شد که ما تاکنون نمایشگاه های جمعی بسیاری در هنرهای تجسمی داشتهایم اما اولین بار است که میخواهیم با کیوریتوری مشخص کار را دنبال کنیم؛ یعنی کسی که بتواند مسئول ایدهمند کردن نمایشگاه و به سرانجام رساندن آن باشد. من میدانستم که مجموعه پردیس توان اجرایی خوبی دارد و در این سالها نمایشگاههای بسیار خوبی را نیز برگزار کرده است. پس علیرغم تعللها پذیرفتم که همراهیشان کنم. به هر حال این یک فرصت بود. میتوانستم از آن استفاده نکنم و به دنبال کارهای شخصی خودم بروم اما ترجیح دادم وارد میدان شوم.
در مرحله اجرا دو راه وجود داشت. یک راه این بود که درونمایهای را برای نمایشگاه تعریف کنم و براساس آن از میان آثار عکاسان دست به انتخاب بزنم. راه دیگر اما ایده وسوسهبرانگیز و پرمخاطره ای بود. گفتم چه میشود اگر من خود عکاسان را در این رخداد دخیل کنم و ایده نمایشگاه این باشد که خود عکاسان به انتخاب خودشان، در فضایی خودخواسته و بدون محدودیت آثاری را از کارنامهشان برگزینند و اینگونه به نمایشگاه شکل دهند. در حقیقت فکر کردم نمایشگاهی با این ترتیب انگیزهای پژوهشی را بالفعل در میآورد و نتیجه کار میتواند در حد بضاعت نمایی بیواسطه تر از عکاسی معاصرمان باشد. از طرفی جای خالی نمایشگاه هایی از این قبیل در داخل ایران بسیار مشهود است. ببینید ما اگر رخدادهای هنری را بهانهای برای طرح موضوع عکاسی امان بدانیم تا کنون یا دوسالانه ها را داشتیم که اصولا فضایی رقابتی است یا حراجی ها و اکسپوها را که بر اساس منطقی اقتصادی شکل می گیرند. اما ما اینجا با یک نمایشگاه تخصصی مواجهیم و این تفاوتی است که باید بر آن تأکید گردد.
– یعنی شما در برگزاری این نمایشگاه به سراغ خود عکاسان رفتید و نه عکسها. به عبارتی عکاسان هم آزاد بودند در انتخاب و نمایش کارهایشان طبق علاقه شخصیشان؟
به طور حتم روی گفتگوی این نمایشگاه با عکاسان بوده است و نه عکسها. من به عکاسان فکر کردم. کسانی که در سالهای اخیر در داخل و خارج ایران در شکلگیری مفهومی به نام عکاسی معاصر ایران نقش داشتهاند. ولی مواردی هم بود که عکاسان تمایل داشتند با خود من در انتخاب کارهایشان مشورت کنند. به نظر من ایدهٔ اصلی این نمایشگاه دشوار بود. اینکه شما بخواهید آثاری را به نمایشگاه بفرستید که معرف شخصیت کاری اتان باشد. تخمین من این بود که بدین ترتیب عکاسان ما خودشان را در معرض نقد قرار خواهند داد و همین کار هم تا حدی نیازمند شجاعت و جسارت بود.
– در کار تعدادی از عکاسان حاضر در نمایشگاه به روشنی میشود ردی از انسجام کاری را دنبال کرد یعنی حساسیت به سوژههایی خاص و نه لزوما تکنیک، چرا که ممکن است عکاسی مثلا در برههای از زمان مستند کار کرده باشد و چندی دیگر فتومونتاژ، ولی این لزوما به معنی گسست در کار او نیست و نوع انتخاب سوژهها و نحوه نگاه به آنها شاید بهتر معنی انسجام را میرساند. ولی در کار بعضی دیگر از عکاسان نمایشگاه چنین موردی دیده نمیشود. چقدر با دو اثر میتوان این همه پراکندگی را در یک جا جمع کرد و برآیند گرفت؟
سوال بسیار خوبی است. به نظرم باید چند نکته را مورد توجه قرار دهیم. مهمتر از همه اینکه هدف من از برگزاری این رخداد برپایی نمایشگاهی واقعبینانه بود و نه نمایشگاهی زیبا یا منسجم! من به خود این نمایشگاه چندان فکر نکردم بلکه اولویت من نوعی نتیجهگیری بود که میشد از این نمایشگاه بدست داد و بستری بود که میشد در نقد و تحلیل عکاسی معاصرمان فراهم کرد. بر مبنای همین عقیده تلاش کردم عکاسانی را انتخاب کنم که در دو دهه گذشته هر یک به نوبه خود سهمی عینی در اتمسفر عکاسی معاصرمان داشتند. درواقع من در اینجا به عنوان کیوریتور-پژوهشگر به کارنامه آدمها نگاه کردم. بنابراین حضور دوستان عکاس از سوی من بیشتر مبتنی بر واقعیت موجود بود و نه علاقهٔ شخصی. چه اگر بخواهیم از این منظر به ماجرا بنگریم شاید کل عکاسان مورد علاقه شخصی من در ایران از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نکند و آن هم نه همه آثارشان. بنابراین انتخاب های من حتی جنبه ارزش گذارانه نیز ندارد. من به دنبال رد یا تأیید کسی نبوده و نیستم. تلاش کردم تا به عنوان کیوریتور-پژوهشگر تا جای ممکن جانب انصاف در مورد واقعیت تاریخی رعایت شود. اگر لازم بود باز هم به این بحث باز میگردیم.
اما اینکه آیا یک یا دو اثر میتواند منعکسکنندهٔ اتمسفر کاری و فضای ذهنی یک هنرمند باشد، پاسخ من مثبت است. فکر میکنم ما در صورت مساله این نمایشگاه با ایدهٔ عجیب و نادری روبرو نیستیم. تاکنون نمایشگاهها و کتابهای زیادی در دنیای عکاسی بوجود آمده که کیوریتور یا ادیتور مجموعه نمونهٔ اثری را به عنوان کار خصلت نمای یک هنرمند برگزیده است. من میتوانستم روایت خیلی شخصیتری از عکاسی معاصر ایران داشته باشم با انسجامی بارها بیش از این. اما چنان که گفتم هدفم از این نمایشگاه بخصوص این نبود.
– آیا برای شما بیشتر این دغدغه وجود داشت که با این دو تصویر وضعیت امروز این عکاسان نمایانده شود؟ یعنی مثلًا کسی که از سالها پیش عکاسی را شروع کرده پس از آزمون و خطاها و فراز و نشیبها به جایی رسیده و حالا با دو اثر باید حال امروزی خودش را تشریح کند؟
ببینید هنرمندانی که در این نمایشگاه هستند آدمهای تازهکاری نیستند و به قول فرنگیها استوری یا داستان مشخصی پشت سر فعالیتهایشان وجود دارد. اما برای این نمایشگاه بنا به دو دلیل مجزا از دو قشر از عکاسانمان کاستم. نخست از پیشکسوتان عکاسی ایران که ارزش آثارشان در جای خود محترم اما به جز در مواردی با هدف این نمایشگاه همخوانی نداشتند. دوم نسل جوانتر عکاسانمان یعنی متولدین دههٔ ۶۰ به بعد که باز جز در مواردی اصولا بضاعتی فیزیکی برای نمایش آثارشان وجود نداشت و این خود میتواند موضوع نمایشگاهی مستقل و مفصل باشد.
حال با فرض وجود گذشتهٔ کاری در کار عکاسان باید انتخاب صورت میپذیرفت. درواقع برای من اصلا اهمیت نداشت که اثر هنرمند بازتابنده روند کار امروزش باشد یا دیروز. عکسی که میفرستد بسیار شناخته شده باشد یا ناشناخته. متعلق به پروژه ای در گذشته باشد یا آینده. که البته تقریباً همه نمونه هایش را در نمایشگاه داشتیم. مهم این بود که عکس بتواند از دید خود عکاس خصلت نمای آثارش باشد.
– اشاره کردید دوست داشتید بعضی عکاسان در این نمایشگاه حاضر باشند ولی میسر نشد، دلیل این قضیه به شما به عنوان کیوریتور برمیگردد یا به برگزارکننده مربوط است یا اصلا به خود عکاسان؟
نخست تشکر میکنم که کیوریتور را از برگزارکننده جدا کردید زیرا اینها دو مقولهٔ متفاوتند با دو کارکرد متفاوت که در پوستر و کاتالوگ و همهٔ خبررسانیها نیز به دقت از هم تفکیک شدهاند اما شاید خیلی از مخاطبان عام و خاص این را ندانند. در مورد پرسشتان هم بگذارید راحت سخن بگویم. جای احمد عالی در این نمایشگاه خالی است که متأسفانه این روزها دسترسی به ایشان گاه ناممکن مینماید. یحیی دهقانپور، نیوشا توکلیان و آرش حنایی در زمان برگزاری نمایشگاه ایران نبودند. مهران مهاجر بنا بر آخرین تماسی که با هم داشتیم ایده نمایشگاه را دوست داشت اما میگفت انتخابش به وقت و حوصلهای بیش از زمانِ یک ماههٔ ما نیاز دارد و برایش مقدور نیست. با فرشید آذرنگ تماس نگرفتم زیرا دور و نزدیک میدانم که مدتهاست تمایلی به حضور در نمایشگاه انفرادی یا گروهی در ایران ندارد که نظرش برایم محترم است. دیگر که؟ حتما نامهایی از قلم افتادهاند. به هر حال من تلاش خود را کردم اما تحقق ایدهآل یک نمایشگاه واقعا امر بعیدی است.
– انتقادی که به بیشتر نمایشگاههای اینچنینی در سالهای اخیر وارد بوده این است که برای نمایشگاه عنوانی کلی انتخاب میشود مثلا «به روایت عکاسان معاصر ایران» یا «۱۶۵ سال عکاسی ایران» ولی بعدا به نظر میرسد که به درستی به همه جنبهها و گرایشهای عکاسی ما پرداخته نشده است. گاهی هم که کیوریتور مستندنگار انتخاب میشود فضا و در واقع نوع روایت چنین نمایشگاه کلی و جامعی به سمت عکاسی مستند میرود و وقتی کیوریتور هنری باشد داستان برعکس میشود، نظر شما در این مورد چیست؟
به نکتهٔ خیلی خوبی اشاره کردید که باید آن را تشریح کرد. راستش خود من تا سال ها در صف منتقدینی بودم که فکر میکردم عدم جامعیت نمایشگاههایی با این عناوین کلی اصولا ضایعه یا فاجعهای برناگذشتنی است. اما امروز به قضیه اینطور نگاه نمیکنم. دلیلش هم آگاهی از مفهوم و نقش کیوریتور است. نمایشگاهی که کیوریتور دارد قطعا محصول هدایت فکری یک آدم است و هدفی را تعقیب میکند یا باید بکند.
بگذارید به شکل مصداقی به همین نمایشگاه بازگردم. نمایشگاه پردیس با موضوعیت عکاسی بود! آنهم عکاسی در معنای معاصرش! عکاسان آن هم ایرانی بودند نه هندی یا اسپانیایی! خود عکاسان هم عهده دار روایت دنیای عکاسی شان بودند. بنابراین عنوان نمایشگاه منطقاً میشود «به روایت عکاسان معاصر ایران». به همین سادگی. بنا بر عقل سلیم این نمایشگاه نمیتواند «به روایت همهٔ عکاسان زنده و درگذشتهٔ دیروز و امروز داخل و خارج از ایران» باشد. اگر که اصولاً برگزاری چنین نمایشگاهی موضوعیت نظری و عملی داشته باشد ابزار تحقق آن عزمی ملی و دولتی است و نه نمایشگاهی با بضاعت مشخص.
بنابراین من الزام جامعیت این نمایشگاه را از اساس رد میکنم. ما در گذشته نمایشگاههایی را داشتیم که به چنین ایدهای نیز نزدیک شدند. مثلا نمایشگاه «چشم درون» در موزهٔ هنرهای معاصر تهران. در آن نمایشگاه از هر ژانر عکاسی آثاری دیده میشد. برایش زحمت بسیاری نیز کشیده شد. اما ماحصل کار چیز درخوری نبود. زیرا ما با همه چیز و از آن روی هیچ چیز روبرو بودیم. به نظر من مهم این است که بدنهٔ اصلی نمایشگاه در محدودهٔ هدفش تا چه حد توانسته موفق باشد یا نباشد.
افزون بر این رویکرد کیوریتور حتما باید در استنباط ما از یک نمایشگاه لحاظ شود. طبیعتا رویکرد من به عکاسی آرت اصلیترین دلیل حضور عکاسان این نمایشگاه بود. اما از آنجا که عکاسی آرت از نظر من در اجرا به هیچ شیوه تولیدی محدود نمیماند من نیز تلاش کردم تا تنوع نگاههای گوناگون را داشته باشم. از شیوه تولید مستند گرفته تا عکس صحنهآرایی شده و عکس دستکاری شده، فتومونتاژ و غیره. بنابراین عکاسی مستند اجتماعی و فتوژورنالیسم که به آن نیز بینهایت علاقهمندم اصلا در دستور کار این نمایشگاه قرار نداشت و آن نیز موضوع نمایشگاه مفصل دیگری است.
– یعنی این مشکل از عدم شناخت درست ما از نقش کیوریتور بروز میکند و اگر چه عنوانی کلی برای نمایشگاه انتخاب شده ولی به صرف وجود کیوریتور جایی برای انتخابهای شخصی زیر آن عنوان کلی هم باز کنیم و نباید صرفا به عنوان نگاه کرد و اگر کیوریتور تغییر کند شاید نوع روایت هم تغییر کند؟
به نظر من یکی از جذابیتهای داستان به همین برمیگردد که شاید سه کیوریتور گوناگون قرائتهایی متفاوت از عکاسی معاصر ایران داشته باشند. مسئله اینجاست که هر چه یک کیوریتور در انتخابهایش از حالت دلبخواهی دور شود و منطق کارش را بر ادلههای منطقیتر قرار دهد نمایشگاه را مستدلتر ساخته است. اما در این نمایشگاه بخصوص همانطور که گفتم من تا جای ممکن از انتخابهای سلیقهای اجتناب کردم زیرا هدفم چنین میطلبید.
– در چند سال اخیر مسالهٔ حضور آثاری از کسانی که عکاس حرفهای قلمداد نمیشوند و معمولا هم از عرصه سینما وارد عکاسی شدهاند و کارهایشان به ویژه در اکسپوها و برخی نمایشگاهها ارائه میشود و با اسم و رسمی که از سینما دارند با قیمتهای خوبی به فروش میرسد در عکاسی ما مطرح بوده است. در مورد این نمایشگاه هم همین بحث مطرح بود. نگاه شما به این قضیه چگونه است؟
بله سالهاست که در فضای عکاسی ما چنین گزارهٔ انتقادی وجود دارد. در این نمایشگاه البته ما تنها با سه چهره سینمایی مواجهیم: محمود کلاری، عباس کیارستمی و رضا کیانیان. اصولا حضور این آدمها که من نامشان را سلبریتیهای فضای هنر ایران میگذارم با بحث اقتصادی و در اکسپوها شروع شد. من یادم هست که اصل این جنجالها هم به اکسپوی صبا برمیگشت. جنجالهای گستردهای که برساختهٔ رسانهها بود. در آن زمان عکاسان را به تنگنظری متهم میکردند که نمیتوانند حضور آدمهایی که در حرفهٔ دیگری نامدار هستند را در کنار خود تحمل کنند. ولی این واقعیت نداشت. عمده انتقاد عکاسان به این بود که چرا رسانهها اسم این آدمها را پررنگتر از نام عکاسانی میکنند که تخصص و سابقه و علاقه و درگیریشان با عکاسی بسیار بیشتر است.
در این نمایشگاه البته نام این دوستان در فهرست اولیهٔ من وجود نداشت اما با آن به چند دلیل مخالفت نکردم. اول از هم آنکه دوست داشتم در یک نمایشگاه تخصصی کار این دوستان در کنار عکاسانی که دلیل انتخابشان پیشتر گفته شد دیده شود و در فضایی تخصصی ارزیابی دقیقتری از عملکرد آنها صورت گیرد که تاکنون به ندرت چنین موقعیتی فراهم شده بود. دوم آنکه حضور این سه هنرمند (که ارزش زیادی برای یکایکشان قائلم) در کنار کار ۳۳ هنرمند دیگر لطمهای به بدنهٔ نمایشگاه نمیزد. سوم هم سودی بود که برای نمایشگاه داشت. بگذارید صریح حرف بزنیم. بخواهیم یا نخواهیم حضور هنرمندان سینمایی در این نمایشگاه و در هر نمایشگاهی در جامعهٔ بیقاعدهٔ هنر ایران نه تنها نظر رسانهها را به خود معطوف میکند بلکه این نکته شامل حال خریداران و مجموعهداران نیز می شود.
نمیخواهم بگویم جامعهٔ عکاسی ایران به تمامی محتاج سلبریتیهاست اما شما با چنین واقعیتی مواجهید و نمیتوانید صورت مسأله را پاک کنید. چطور و چگونه کار بدین جا کشیده شد بحث دیگری است. من نمیخواهم چیزی را توجیه کنم و شاید در شرایط ایدهآلتر پیشنهادهای من شامل حال برخی از این دوستان نمیشد اما برگزارکننده تلاش کرد تا در اطلاعرسانیها هیچ تاکیدی بر نام آنها نکند که میدانم خود این دوستان هم با چنین افتراقی موافق نیستند.
– معتقدم بالاخره به هر دلیلی در فضای عکاسی ایران ساز و کارهایی خواسته یا ناخواسته وجود دارد که به این افراد فرصت حضور و استمرار میدهد و بالاخره اینها هم قسمتی از عکاسی ما شدهاند و بحث سر کیفیت کارشان نیست فقط …
بله. اگر بحث سر کیفیت نباشد چه بسا تعدادی از این افراد فعالتر از بسیاری از عکاسان ما هستند. مثلا حجم آثار به نمایش درآمده و به نمایش درنیامدهٔ آقای کیارستمی فوقالعاده و استمرار در فعالیتهای نمایشگاهی ایشان در این سن و سال ستودنی است. من دربارهٔ نمایشگاه خودم و پیشنهادهای سختگیرانهاش صحبت کردم.
– پس شاید بشود اینطور جمعبندی کرد که وقتی بحث اقتصادی مطرح باشد حضور این افراد تابع شرایط خاص خود است و وقتی هم پای کیفیت وسط باشد باید از دید دیگری به قضیه نگاه کنیم. حالا به بحث مهمتر دیگری میپردازیم. از نظر شما معاصر بودن با تمام ابهامات و پیچیدگیهایش چه خصوصیاتی میتواند داشته باشد؟
ببینید اگر از تعریف معاصر به معنای سادهانگارانهٔ همعصری و همزمانی بگذریم باید بگوییم تعریف هنر معاصر و از آن روی، عکاسی معاصر شاید دشوارتر از دیگر ترمهای نظری هنر باشد. به عبارت دیگر ما وقتی درباره هنر مدرن یا پستمدرن صحبت میکنیم میتوانیم این رویکردها را بر اساس بنمایههای نظری برسازندهاش یا مقدمات فکریش بازشناسیم. حتی تعریف نیوآرت یا هنر جدید از آنجا که بر اساس ویژگیهای رسانهای مشخصی استوار است دشوار نمینماید. اما عکاسی معاصر چنین معناپذیری آسانی ندارد. البته تعریف برخی از نظریهپردازان از هنر معاصر عملا معادل همان هنر پس از مدرن است و غیره.
به نظر من بهترین راه فهم هنر معاصر دقت در مصداقهای آن است. به هر حال داستان از دو مدار کلی خارج نیست. آثار هنری یا بر اساس مقتضیات محتواییشان رنگ و بوی معاصر میگیرند، مثل اینکه معاصر بودن را معادل پارهای از دغدغههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، یا زیباییشناختی و تاریخی در نظر بگیریم و مثلا آن را هنری کنشمند بدانیم. یا اینکه معاصر بودن را از طریق خصیصههای رسانهای تبیین کنیم. به هر دو صورت از نظر من معاصر بودن در هنر یک مفهوم سیال است که باز هم آرت ورلد یا همان دنیای هنر و نهادهایش در تثبیت آن نقش دارند و کسانی که دستاندرکار این حوزه هستند حتما به شکل عرفی لحن و بیان آن را تشخیص خواهند داد.
– اینکه در ایران بیشتر فاصله گرفتن از آن تعریف سنتی Photographer و حتی استفاده از ترکیبهای بینابینیتی در بسیاری موارد به عنوان مهمترین دلیل معاصریت مطرح میشود تا چه اندازه درست است؟
ببینید مسلما چیزی که هنر معاصر را از دوران پیش از خودش متمایز میکند نوعی فاصلهگذاری است. آثار هنری بینارشته ای، تجربیات فتوآرت و مواردی از این قبیل از آنجا که پنداشتهای کلاسیک و عمومی از رسانهٔ عکاسی را به هم میزنند در باور عمومی خیلی سریع به عنوان شکلی از عکاسی معاصر بازشناخته می شوند. اما این همه داستان نیست. در واقع فاصلهگذاری عکاسی معاصر تنها در رفتار با مدیوم رخ نمیدهد بلکه این رویکرد در دگرگونی محتوای یکایک ژانرهای عکاسی نیز میتواند بامعنا باشد. حتی عکاسی مستند اجتماعی و فتوژورنالیسم که موضوع کار نمایشگاه ما نبوده است.
من اگر بخواهم معنای معاصر بودن را به موازات عکاسی آرت قرار دهم عملا به گونهای از عکاسی مفهومی میرسم. یعنی نوعی از عکاسی که دغدغهٔ اصلیش طرح ایده است و خصلت پروژهای دارد. از اینجا میخواهم نکتهٔ بسیار با اهمیتی را در این نمایشگاه پررنگ کنم. در این نمایشگاه شاید که مخاطب با یکی دو اثر نمادین از هر هنرمند مواجه باشد اما این آثار حتما پیرفتشان مجموعههای بزرگتری است. به عبارت دیگر بر خلاف معمول نمایشگاههای گروهی، به جز یکی دو نمونه استثناء، هیچ هنرمندی تک عکسهای بیربط یا زیبا به نمایشگاه نفرستاده و این خصلت تقریبا به تمام آثار این نمایشگاه قابل تعمیم است.
– پس به نظر شما به بیشتر آثار این نمایشگاه میتوان به عنوان یک رفرنس یا حداقل سرنخی نگاه کرد که بخش مهمی از جریان معاصر یا ایدهگرا در عکاسی ما را برای پیگیری بیشتر به صورت کاری پژوهشی به مخاطب نشان میدهد؟
من قطعا چنین هدفی داشتهام. میتوانیم تک تک آثار نمایشگاه را از این زاویه تحلیل کنیم.
– یعنی از نظر شما این مجموعه مانند ویترینی برای نمایش مهمترین خصایص جریانی عمل میکند که امکان به نمایش درآوردن تمام آن به صورت یکجا ممکن نیست؟
من البته به جای واژه ویترین از عبارت مدخل استفاده میکنم. بله، چنین چیزی مدنظرم بوده است. البته من و برخی دوستان سال گذشته هم با دغدغهای مشابه پروژهای را در مؤسسهٔ صبا اجرا کردیم. در آن نمایشگاه نیز از عکاسان مدعو خواستیم تا یک پروژهٔ عکاسی را همراه با استیتمنت برای ارائه آماده کنند و البته بخش رقابتی نیز داشتیم که کارها انتخاب میشد. این داستان دغدغهٔ سالهای سال من بوده و هست. در این نمایشگاه نیز میخواستم ببینم که تا چه حد ایجاد یک تصویر کلی از عکاسی ما امکان پذیر است. در نمایشگاه صبا پروژهها و بیانیهها کاملتر به نمایش درآمد اما در نمایشگاه اخیر برخورد کمی سمبلیکتر بود و دایره انتخاب ها هم البته محدودتر و سختگیرانهتر.
– با نگاهی گذرا بر عکاسی ایران حداقل در نیم قرن اخیر به نظر میرسد گرایشها و شئون مختلف این عکاسی با آهنگ یکسان و هماهنگ رشد نکردهاند. مثلا در برهههایی مثل دههٔ شصت عمدهٔ آثار مهم عکاسی ما مستند و خبری هستند ولی هر چه به دههٔ هشتاد نزدیکتر میشویم فضا به سوی عکاسی هنری تغییر جهت می دهد. نظر شما در این مورد چیست؟
واقعیت این است که عکاسی هنری در ایران پدیدهٔ بسیار متأخری است. علیرغم اینکه عمر عکاسی در ایران تقریباً هم قدمت عکاسی در اروپا است ولی به دلایل مختلف رشد نگاهها و شیوههای بیانی در عکاسی ما به موازات هم نبوده است. البته سوء تفاهم نشود. من تجربیات ناب و گاه خیرهکننده و نوآورانهٔ دوره قاجار را به حساب نمیآورم چون عکاسی آرت مورد نظر من سرسختانه مفهومی نهادینه است. یعنی دقیقا همان چیزی که در تاریخ فرهنگی ایران وجود نداشته و امروزه نیز با شکل معیوب و نصفه و نیمه آن مواجهیم. در ایران بیشتر از همه عکاسی مستند و آن هم عمدتا شکل اجتماعیش مورد توجه بوده و این امری بدیهی است چرا که از پس یک ضرورت میآید.
شاید یکی از مهمترین دلایل آن به جغرافیای سیاسی ایران برگردد و شاید دلیل دیگرش تحولات اجتماعی، جنبشها، انقلاب ها و جنگهایی باشد که در این مدت از سر گذرانده ایم. از این گذشته، عکاسی در غرب از همان آغاز با بار فرهنگی و گفتمان نظری همراه شد که ما هنوز هم از آن بینصیبیم. شما اگر به همان قرن نوزدهم اروپا نگاه کنید میبینید که چقدر متون نظری و انتقادی پیرامون عکس و عکاسی تولید شد و ادبیات عکاسی چگونه شکل گرفت! استودیوی نادار تنها یک پاتوق عکاسی نبود بلکه محل تلاقی افکار و بحث و گفتوگو نیز محسوب میشد. در همان دوران کسانی چون بودلر، بالزاک و آلن پو دربارهٔ عکاسی مینوشتند حالی که در ایران چنین مسائلی نداشتهایم.
بنابراین بهتر است عکاسی ایران را در جایگاه خودش و با بضاعت خودش بسنجیم. در این صورت اگر از برخی جریانات ناپیوسته بگذریم عکاسی هنری در ایران عملا از دههٔ چهل خورشیدی یا به قول یکی از دوستان پژوهشگرم، از سالهای خاکستری عکاسی ایران شروع میشود؛ یعنی کمتر از ۵۰ سال پیش. و در دهههای هفتاد و هشتاد به اوج خودش میرسد. یعنی همین سالهای نزدیکی که از سر گذراندهایم و یا داریم آن را سپری میکنیم. من به ویژه نقش نهاد دانشگاه را در این میان بسیار پررنگ میبینم. خوب که بنگریم عمدهٔ دستاندرکاران موثر عکاسی معاصر ما فارغالتحصیلان دانشگاهها هستند.
– آیا میتوان اینطور گفت که ما در این عرصه هنوز در حال آزمون و خطا هستیم و یکسری از رفتارها و نقدهای ما حرفه ای و منطقی نیستند؟
طبیعی است که این تأخر و شتاب تنها راستای زمانی ندارد و به خیلی از جوانب دیگر عکاسی ما نیز قابل تعمیم است. اگر بخواهیم با نگاه آسیبشناسانه به موضوع بنگریم باید بگوییم راهی طولانی در پیش است تا تکوین یافتن آدمها و نهادهایی که در حیطه هنر و عکاسی معاصر بیچون و چرا بتوان درباره آن حرف زد. به نظرم شتابزدگی هم در حیطهٔ تجربیات و هم در ارزیابی و نقد آن تجربیات در فضای کنونی ما وجود دارد و تنها میتوان با آگاهی و تدبیر راه را هموار کرد. خود من در این نمایشگاه متوجه نکاتی شدم که شاید تنها با بضاعت عکاسی خودمان قابل توجیه باشد.
مثلاً اینکه بخش مهمی از عکاسان مطرح ما میانگین نمایشگاه های انفرادی اشان بیش تر از چهار عنوان نیست. مثلاً اینکه عکاسی که در بیست سال گذشته در هر ایونتی نامش آمده اولین نمایشگاه انفرادی اش را یکی دو سال پیش برگزار کرده است. و موارد بسیاری از این قبیل. در قیاس با ایدهآلها البته همهٔ این موارد میتوانند ناامیدکننده باشند اما اگر خیرخواهانه به داستان بنگریم باید به جای محکوم کردن شرایط، کاستی ها را گوشزد کنیم و با احترام به مقدورات برای هم روحیه بیافرینیم. البته این مسأله تنها مربوط به عکاسی نیست و ادبیات و سینمای ما نیز در نسبتهای گوناگون با چنین روندی مواجهند.
– اگر شما بخواهید نمایشگاهی با همین عنوان را مثلا پنج سال دیگر برگزار کنید فکر میکنید با این روند سیر عکاسی ما چند درصد این عکاسان همچنان زیرعنوان معاصر خواهند گنجید؟
پاسخ این سوال را خود زمان و البته عملکرد ما تعیین خواهدکرد. هیچکدام از ما آدمهای بیرون از گود و ناظر بیطرف و معصوم نیستیم. یکایک ما در هر سَمتی و به هر سویی که باشیم به قول فرنگیها تکهای از این کیک بزرگیم. امیدوارم پنج سال یا ده سال دیگر عکاسی ما به جایی برسد که برخی از عکاسان امروز ما یا به ناچار ریزش کنند یا مجبور شوند خود و آثارشان را برکشند. و البته صداهای جدید بسیاری نیز شکوفا شوند. امیدوارم در ده سال آینده تجربیات پخته و کارآمد عکاسی ما همگی از یک استانداردی بالاتر باشند تا ما دیگر بر سر برخی از نکتههای اصولی و مبانی جدلی نداشته باشیم. شخصا به طور مطلق بر این اعتقادم که عکاسی ایران بیش از استعداد و نبوغ محتاج تداوم، پیوستگی و آگاهی است.
– ایرادی که به یکسری از آثار معاصر عکاسی ما از جمله تعدادی از مجموعههای این نمایشگاه وارد شده این است که از روی نمونههای غربی به نوعی کپیبرداری شدهاند. آیا این به دلیل همان آزمون و خطاها و جانیفتادنهاست؟
ببینید من در کلاس هایم همواره این نکته را گوشزد میکنم که اگر به دنبال انجام کاری نو هستید، کاری که تاکنون صورت نپذیرفته باشد سخت در اشتباهید. چون همهٔ روندهای فکری و تکنیکی عکاسی از ایده گرفته تا اجرا پیشتر آزموده شده است. به نظر من این نباید مساله ما در هنر باشد. مساله اصلی زمانی است که شما به دنبال بیان و مسائل شخصی خودتان باشید. البته منظورم از شخصی، خصوصی نیست. همهٔ آن چیزهایی است که به ما و دنیای مربوط به ما برمی گردد. به بافت ما، به فرهنگ ما.
من اکنون که پس از برگزاری نمایشگاه از فاصلهای دورتر به این رخداد می نگرم گزاره های ارزشگذارانهٔ بسیاری برایم معنا می شود. به نظر من برآیندی که از این نمایشگاه بدست میآید شباهت زیادی به باقی مقتضیات جامعه ایران دارد. ما در این نمایشگاه کپیبرداری صرف داریم. آزمون و خطا داریم. تلاش برای رسیدن به بیان شخصی داریم. در جا زدن را داریم. کسانی را داریم که بنا بر کارنامه اشان میتوان آیندهٔ خوبی را برایشان تصور کرد. کسانی را داریم که باز بنا بر کارنامه اشان امید چندانی نمیتوان به آیندهٔ کاریشان داشت. درواقع در این روایت ناهموار هر چیزی یافت میشود. درست مانند کلیت فرهنگ ما.
– در مجموع خودتان نمایشگاه را چگونه ارزیابی میکنید؟
بگذارید نکات مثبت و منفی را در کنار هم ببینیم. از نظر من برخی از نکات مثبت چنین هستند: به نظرم بدنهٔ اصلی این نمایشگاه به طور حتم دربرگیرندهٔ عکاسی معاصر ایران هست و این یعنی یک موفقیت نسبی؛ برای اولین بار تعدادی از جدیترین اسامی عکاسان معاصر ما نامهایشان در کنار هم قرار گرفت. من آرزو داشتم چنین چیزی را ببینم؛ عکاسان مدعو به این نمایشگاه در شرایطی خودخواسته و بدون محدودیت آثارشان را برای نمایشگاه برگزیدند که این شامل ارائه آثار نیز می شد؛
نمایشگاه بسیار بایسته و شایسته برگزار شد. پوستر و کاتالوگ نمایشگاه آبرومندانه بود؛ درست در ماههای ابتدایی شروع به کار دولت جدید به دلیل اطلاعرسانی و خبررسانی موفق، عکاسی به مدت دو ماه در تیتر رسانهها بود؛ در مراسم افتتاحیه و در طول برگزاری نمایشگاه حضور چهرههای فرهنگی حقوقی و حقیقی آنقدر پرشمار بود که من در سالهای اخیر نمونه دیگری را برایش سراغ ندارم؛ موقعیت مکانی پردیس ملت به عنوان یک مجموعهٔ فرهنگی فرصت فوقالعادهای بود برای بازدید گسترده مخاطبان و بازخورد بینظیری که از این نظر وجود داشت؛ هرچند که رخداد پیش روی ما نمایشگاه بود و نه حراج یا اکسپو اما بنا بر اطلاع من نمایشگاه فروش خوبی داشت و این در شرایطی است که بسیاری از نمایشگاهها و اکسپوهای این سالها با حجم آثاری ده برابر بسیار کمرونق و ناموفق برگزار شدند و تنها مبالغ هنگفتی هزینه روی دست عکاسی ایران گذاشتند؛
ما جلسه نقد بسیار خوبی داشتیم با حضور آقای سوری و آقای دکتر کشمیرشکن. یعنی دقیقا این نمایشگاه بهانهای شد برای پرداختن به عکاسی معاصر ایران: اصلیترین انگیزهای که از آغاز در پی آن بودم؛ من تلاش برای نقد نمایشگاه را خودم آغاز کردم. ویژهنامهای در دوهفتهنامهٔ تندیس به این نمایشگاه و موضوعیت عکاسی معاصر اختصاص یافت. در همانجا متن گفتوگوی بنده و آقای سوری به طور کامل به چاپ رسید، مقالهای از محمد پرویزی منتشرشد با عنوان «روایت عکاسانه از فقر تجربه» که نمایشگاه را خوب به تحلیل گذاشته بود و همچنین مقالات دیگری که برای بحث جنبهٔ تکمیلی داشت.
و اما نکات منفی: نمایشگاه از نظر گزینش عکاسان با شرایط ایدهآل من فاصله داشت. همانطور که گفتم تعدادی از دوستان می توانستند نباشند و جای هنرمندان دیگری نیز خالی بود؛ به این نتیجه رسیدهام که اصولا نمایشگاهی با Open Idea یا ایدهٔ باز در ایران چندان جواب نمیدهد زیرا برخی از دوستان هنرمند حتی نسبت به کار خودشان حساسیت لازم را ندارند؛ توقع منطقیم این بود که آثار هنرمندان و جریان عکاسی معاصر ما به عنوان نتیجهٔ این رخداد موضوع نقد قرار گیرد و نه بدنهٔ فیزیکی نمایشگاه. زیرا این نمایشگاه تنها یک بسترسازی بود و نه چیزی بیش از آن.
– اگر به شما دوباره پیشنهاد برگزاری نمایشگاهی با این شرایط را بدهند آن را میپذیرید؟
پس از این نمایشگاه پیشنهادهای زیادی برای کیوریتوری نمایشگاههای مشابه در داخل و به ویژه خارج از ایران شده است. ببینید اولویت من در زندگی حیطههای کاری شخصیم است اما هر جا که بهانهای پژوهشی برای کار باشد تلاش میکنم همراه شوم. هرچند که کار اجرایی در ایران بی نهایت حساسیتبرانگیز، سؤتفاهمبرانگیز و طاقتفرساست. اما به همان اندازه هم الزامی. نباید یک نمایشگاه را بازتابانندهٔ تمام بضاعت عکاسی ایران دانست. نمایشگاهها باید ادامه یابند. باید نمایشگاههای بسیاری از عکاسی معاصر ما برگزار شود. هیچیک از ما در ایران درس کیوریتوری نخواندهایم اما باید تلاش کنیم. باید دوستان حاشیهٔ امن را رها کنند و به وسع خود بخشی از این بار را به دوش بکشند.
– و صحبت پایانی؟
تشکر از شما که لزومی دیدید برای گفتوگو با کیوریتور این نمایشگاه. همچنین تشکری ویژه از سرکار خانم فرناز محمدی و مهرنوش برادران در گالری پردیس ملت و جناب آقای منبتی در مؤسسهٔ تصویر شهر که برای این نمایشگاه متحمل زحمات شبانهروزی شدند و همچنین تشکر از همهی هنرمندانی که در این رخداد حضور داشتند.
سلام
مصاحبه پرمعنا و خوبی بود از شما ممنون
با احترام
سپاس از شما برای انتشار این مصاحبه.
مشتاق دانستن نظرات خود جناب آقای مقیم نژاد در رابطه با این رویداد بودم.