عکس: محمد نوروزی
نمیشود از عکاسی جنگ صحبت کرد و نامی از «مهدی منعم» نبرد هرچند که او از نام میگریزد و آهسته و بیصدا کار میکند. منعم از اولین عکاسانی است که در عکسهایش معلولان جنگی، قربانیان مین، جانبازان شیمیایی را به تصویر کشیدهاست. او در سال ۱۳۳۹ در رشت به دنیا آمده و در سال ۱۳۵۷ فعالیت عکاسی خود را با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران آغاز کردهاست. مصاحبهایی که میخوانید حاصل گفتوگوی «سایت عکاسی» با مهدی منعم است:
– از کجا دوربین بهدست گرفتید و شروع کردید؟
این چیزهای تکراری را میخواهید چهکار؟ اینها را که همه میدانند.
– نسل جدید که نمیدانند و مهدی منعم را نمیشناسند.
آخر ما با جامعهی جوانان عکاسی خیلی فاصله داریم. آنها زبان دیگری را برای گفتوگو انتخاب کردهاند و ما زبان دیگری داریم.
– ما میخواهیم این فاصله را کمی پرکنیم. در کلاس درس دانشگاه از دانشجویان اسم چند عکاس جنگ را میپرسم ولی آنها مهدی منعم را نمی شناسند.
این مساله مشکل من نیست. آن دانشجو باید به دنبال آن برود.
– نام بسیاری از عکاسان، مستند نشدهاست و خیلی زود دارد تحریف میشود. در یکی دو سال اخیر دیدیم که بعضی از همکاران شما دارند این قضیه را تحریف میکنند. شما هم در مقابل آنها سکوت میکنید و به این قضیه دامن زده میشود. ولی اگر صدای دو نفر در بیاید که اینجوری نبوده جلوی تحریف گرفته میشود. بخشی از تقصیر گردن شما قدیمیهاست که خود را معرفی نکردید و همواره در حاشیه بودید و الان هم که دارد به نوعی تحریف میشود، هیچ عکسالعملی نشان نمیدهید.
من اصلاً کاری به آنها ندارم. آنها ممکن است خیلی حرفها بزنند. من هویت حرفهای خودم را با کارهایم ارائه میکنم. کسی هم که حرف میزند کارهایش را ارائه بدهد. در این مورد که مقصر من نسل گذشته عکاس این مملکت نیستم.
– چه شد که در سال ۵۷ عکاسی را شروع کردید؟
مثل خیلی کسان دیگر ناخواسته وارد این حیطه شدم و اصلاً کار خبری هم نمیکردم. به طور اتفاقی با سیفالله صمدیان آشنا شدم. این آشنایی سبب شد که من وارد واحد عکس خبرگزاری جمهوریاسلامی بشوم. کار جدی من از اینجا شروع شد که ادامه پیدا کرد با حضور من در مناطق عملیاتی و اتفاقاتی که حول و حوش جنگ روی میداد.
– کی از خبرگزاری بیرون آمدید؟
اتفاقاتی در خبرگزاری افتاد که من، آقای شاندیز و جوادیان، مجبور شدیم خبرگزاری را ترک کنیم.
– بعدش؟
یک وقفهی دو ساله در فعالیت عکاسی من افتاد. بعد از دو سال طرحی داشتم درباره جانبازان. منتها شرایط آن زمان اصلاً مناسب نبود. نه از لحاظ اقتصادی طوری بود که کسی تنها بتواند آن کار را انجام دهد نه شرایط اجتماعی طوری بود که آدم بتواند وارد قضیه جانباز شود و باید از جایی معرفی میشدیم و همین باعث همکاری من با بنیاد در سال ۶۷ شد که تا سال ۷۶ ادامه پیدا کرد و از آن به بعد برای خودم کار میکنم.
– ما یک تعریف جهانی از عکاسی حرفهای داریم برخلاف تعریفی که در ایران است که بر اساس آن عکاس حرفهای کسی است که از راه عکاسی امرار معاش میکند نه کسی که عکس خوب میگیرد. آیا شما در این ۲۰ سال از راه عکاسی امرار معاش کردهاید؟
در گذشته بله ولی در ۷-۸ سال اخیر نه. دلمشغولیام عکاسی است ولی منبع درآمد من عکاسی نیست.
– با آژانسی، روزنامهای، خبرگزاریای؟
نه، چون خیلی معتقد به این نوع همکاری نیستم. اگر بودم آن زمان در خبرگزاری خیلی شرایط عالی برای کار بود. در آن موقع اصلاً تعداد عکاسان اینقدر نبود. مجموع کسانی که در ایران فعالیت عکاسی میکردند شاید ۲۰ نفر نمیشدند. بهخاطر همین، بازار کار برای آن طرفیها هم زیاد بود و گاهی هم پیشنهاداتی میشد.
– چرا تفکرتان این بود که برای آنها کار نکنید؟
آن زمان اینطور فکر میکردم که اگر برایشان کار کنم آدم آنها هستم و نمیخواستم استقلال فکری و حرفهای خودم را از دست بدهم. آن زمان این مساله برای من خیلی مهم بود و الان هم برایم خیلی مهم است و برای همین است که با هیچ روزنامهای یا رسانهای به طور مشخص کار نمیکنم. اصولاً نمیشود در جایی حقوق گرفت، طبق دستور و سفارش آنها عکس گرفت و … و آنوقت ادعا کرد که مستقل هستم.
– در آن دو سال که بین کارتان وقفه افتاد، اصلا کار عکاسی نمیکردید؟
چرا کار میکردم. برای خودم کار میکردم.
– در چه زمینهای؟ مستنداجتماعی یا …؟
من تمام علائقام همین است.
– بدون هیچ سفارش دهندهای شما عکاسی میکردید؟
بله، چون اتفاقاتی میافتاد که باید این اتفاقات عکاسی میشد.
– مثلاً چه اتفاقاتی؟ موشک باران؟
مثلاً موشک بارانها، پناهگاههایی که در تهران ساخته میشد و …
– بعد رفتید بنیاد و در آنجا پروژهی جانبازان را دنبال کردید؟
پروژه جانبازان را در آنجا شروع کردم و یکی از شانسهایی که داشتم، آنجا توانستم حرف خودم را بزنم و بگویم این کار لازم است و باید اجرا شود. منتها آنها در شروع قضیه فکر میکردند که این کار در حد کاتالوگ و بروشور است و دست آخر از آن کتابی چاپ شد.
– توزیع هم شد؟
در نهادهای دولتی توزیع شد ولی به چاپ دوم نرسید. من دیگر آنجا نبودم و توافقی هم بین ما دیگر صورت نگرفت.
– ناشر همان یک کتاب بنیاد بوده؟
بله، همان یک کتاب.
– چند نمایشگاه داشتید؟
خیلی نمایشگاه بوده. در اکثر شهرها نمایشگاه داشتم. بعضی هم مناسبتی بود.
– در نمایشگاه فروش هم داشتید؟
نه، الان باب شده که از نمایشگاه عکس میخرند.
– پروژهی دیگری هم داشتید؟
بهطور مشخص پروژهی اصلی من بعد از جنگ، جانباز بوده است. اول کسانی را که در مناطق عملیاتی مجروح شدهاند و بعد غیرنظامیانی که در جنگ آسیب دیدهاند چون نگاه انسانیتری نسبت به مورد اول دارد. در مورد اول، فرد خودش انتخاب میکند و میرود اما غیر نظامیان که خودشان انتخاب نمیکنند بلکه انتخاب میشوند و به همین خاطر شاید موضوع برای او کمی سخت باشد.
– شما هنوز هم دارید روی این پروژه کار میکنید؟
بله.
– به صورت شخصی؟
بله.
– دیگر با بنیاد وارد مذاکره نشدید؟
نه، چون نمیخواهم دیگر نگاه حتی نیمهدولتی پشت کار باشد. وقتی که ادعا میکنید که من مستقل هستم و مستقل کار میکنم باید نگاه، ارائه و انتشار آن کاملاً مستقل باشد. امروز وقتی که عکسهایی که در زمان همکاری با بنیاد گرفتم را میبینم ناخواسته رنگ و لعاب پروژه سفارشی را به خود گرفتهاست و این مسئله با اعتقادات حرفهای من در تضاد است.
– خودتان روی این مستقل بودن تاکید دارید؟ یعنی میتوانیم تیتر بزنیم مهدی منعم یک عکاس مستقل است؟
من سعی کردم این اتفاق بیافتد ولی ممکن است خیلیها نظرشان چیز دیگری باشد. مهم آن است که من به آن چیزی که میگویم ایمان دارم.
– شما خیلی سفر میروید. در این سفرها موضوعات مورد علاقهتان چیست؟ روی قومیتهای مختلف کار میکنید یا اینکه هر چیز خوب که پیش بیاید؟
شیوهی کار من اینطور است که من میروم سفر و در محیط قرار میگیرم و در محیط اتفاقاتی میافتد که باعث میشود من شروع به کار کنم. مثلاً همین سفری که به میناب رفتم، شنیدهبودم که در آنجا نمیتوانی دوربینت را دربیاوری. در ابتدا اصلا دوربین در نیاوردم. ایستاده بودم و داشتم نگاه میکردم. یک نفر آمد و شروع کرد با من انگلیسی صحبت کردن. گفتم من ایرانیام. گفت من فکر کردم خارجی هستید. خودش را معرفی کرد و من دیدم که این بهترین آدمی است که من می توانم از طریق او وارد جامعه بومی آنجا بشوم. همین اتفاق هم افتاد و خیلی هم خوب شد.
– یکی از نکات کار شما این است که خیلی خوب ارتباط میگیرید و وارد جوامع میشوید. مخصوصاً در جوامعی که ورود به آن سخت است. مثل عکسی که زنان جنوبی را به صف کردهاید و ازشان عکس گرفتهاید. کار هرکسی نیست.
این آدمها هرکدام یک کانال ارتباطی دارند. شما باید در آن کانال قرار بگیری و این به تجربه و زندگی گذشتهات بستگی دارد که چطور روی خط ارتباط قرار بگیری. وارد جریان زندگی کسی شدن و از آن عکاسی کردن یک تفاهم دوجانبه است. در وهلهی اول باید این اطمینان جلب شود که شما قصد سوءاستفاده از شرایط کسی را ندارید. اگر توانستید این را جا بیاندازید به هر مکان نارفتهای میتوانید بروید. من خوشبختانه این کانال ارتباطی را میتوانم ایجاد کنم. یک مقدار کمی آگاهی از مردم ناحیهای که به آنجا میروید هم میتواند خیلی کمک کند.
– معمولا در مصاحبهها میپرسند که کجا را عکاسی کردید، از شما باید پرسید کجا را عکاسی نکردید؟
خیلی شعاری با این موضوع برخورد نکنیم. خیلی جاها هست که من نرفتم و خیلی جاها باید رفت. ایران خیلی وسیع است و به این سادگی نیست که بگوییم فقط یک روستا را نرفتیم.
– با این عکسها میخواهید چهکار کنید؟ یک روزی کتابش کنید؟
اگر شرایط محیا شود میخواهم خودم کتابش کنم.
– الان چند سالتان است؟
برای چاپ آن کتابها فرصت دارم منتها باید ببینیم چند سال فرصت عکاسی داریم. اصل این است که فعلاً عکس باید گرفت.
– از دوستیهایتان با عکاسان دیگر کمی بگویید. مثلاً از کاوه گلستان. چقدر او را میشناختید؟
من کاوه را خیلی میشناختم. شاید در خیلی جاها کاوه به طور غیرمستقیم عکاسان را به جلو رفتن هدایت میکرد.
– یعنی کارهایش ایده میداد؟
اصلاً من میخواهم بگویم که بخشی از عکاسی قبل از انقلاب حتی تا این دوره هم متاثر از کاوه است. چون کسانی را که او تربیت کرد هنوز هم نگاه کاوه و به نوعی کارهای کاوه را ادامه میدهند. میتوان گفت کاوه تاثیر مستقیم در عکاسی کشور داشتهاست، همانطور که سیفالله صمدیان تاثیری در یک مقطع عکاسی کشور داشته، همانطور که کسراییان تاثیر داشته. کسراییان در عکاسی کشور کاری کرد که سالهای سال کسی نمیتواند در عکاسی کشور بکند. شما تا سفر نروی تا بیابانهای اطراف میناب را نروید امکان ندارد اهمیت کارهای کسراییان را بفهمید.
– کی با کاوه آشنا شدید؟
من با کاوه در سال ۶۲ آشنا شدم.
– به عنوان همکار یا دوست؟
ابتدا به عنوان یک همکار.
– با آلفرد چطور؟
من خیلی ارتباط تنگاتنگ با آلفرد نداشتم چون زمانی که ما شروع به عکاسی کردیم، آلفرد از ایران رفت.
– با چه کسانی خیلی نزدیک بودید؟
من با منوچهر دقتی ارتباط نزدیکی داشتم و با بقیه عکاسانی که در ایران هستند، ارتباط داشتم و دارم.
– رابطهتان با همه خوب است، چرا؟
برای اینکه اشتراک منافع با ایشان ندارم.
– در کل جامعه عکاسی ایران را چگونه میبینید؟
جامعهی عکاسی ما مثل صنعت ما، مثل کشاورزی ماست.
– از نظر تعداد عکاسان و جریانهایی که در عکاسی است، چطور؟
مهم تعداد عکاسان نیست. کمیت مهم نیست، کیفیت کار مهم است.
– کیفیت را چطور میبینید؟
کیفیت را زیاد خوب نمیبینم. تولیدی که از این کانال دارد وارد جامعه میشود تولید خوبی نیست ولی ادعا و حرف زیاد است و بهخاطر این است که هنوز متولی خوبی ندارد.
– هیچ جای دنیا متولی ندارد.
چرا، متولی دارد. هرجای دنیا بروید و بخواهید از هر موضوعی عکس بگیرید، برایش ناشر وجود دارد. در ایران اینطور نیست. یک جاهای خاصی وجود دارد که امکانات دولتی دارند و خیلیها سعی میکنند که وارد این جریان بشوند. در اینجا دیگر رقابت، رقابت سالمی نیست.
– رویکردهایی که به تازگی با عکاسی هنری پیش آمده و یا اتفاقاتی که در دوسالانه پیش آمده را شما چگونه ارزیابی می کنید؟
چون سبک و سیاق کارم مشخص است و تمام فرصت عکاسی خودم را در اختیار این بخش از عکاسی قرار دادم. خیلی بخش عکاسی هنری را دنبال نمیکنم و فرصت این را ندرام و لزومی هم ندارد که دنبال آن بروم.
– چه چیز عکاسی مستند اجتماعی شما اینقدر جذب میکند؟
من جریان زندگی را درآن میبینم، من با آدمها ارتباط برقرار میکنم، زندگی خودم را در آن میبینم.
– چه تاثیری در مخاطب دارد؟
قطعاً تاثیرگذار بوده. شما تاریخ عکاسی دنیا را ببینید، عکسهایی که توانستند تاثیرگذار باشند و روند تحولات سیاسی- اجتماعی دنیا را تغییر دهند، همین عکسها بودند.
– یعنی شما ارزش گزاری می کنید. عکاسی واقعی را با ارزش تر می دانید.
ببینید من میگویم چیزی که کاربرد همهجانبهتر دارد، ارزشمندتر است. چیزی که خیلی خاص باشد باید زیرمجموعهی آن قرار بگیرد. در مورد عکاسی هنری هم همینطور است. حالا اگر به مفهوم واقعی هنری باشد یک چیز دیگر است. چیزی که در ایران دارد رواج پیدا میکند سیاهمشقهایی است که صد سال پیش در فرنگ انجام شد و ما مدعی هستیم سبک جدیدی در عکاسی پیدا شده. مگر سبک یک شبه بهوجود میآید؟
سلام اقای منعم من دنیا کرمی هستم از کرمانشاه ارزوی موفقیت را برایتان و خانواده محترمتان ارزومندم…………………