میترا تبریزیان،(عکاس و مدرس رشته عکاسی در دانشگاه West Miniester انگلستان) در ایام برگزاری دوسالانه عکس به دعوت موزه هنرهای معاصر به ایران آمد و در یک جلسه سخنرانی به نمایش آثارش و صحبت درباره آنها پرداخت ، علیرضا نیک نژاد و فرهاد فخریان از طرف سایت عکاسی گفتگویی با وی داشتند که گزارش کامل آن به شرح زیراست:

لطفا” از خودتان برای خوانندگان ما بگویید.
ت: من در ایران به دنیا آمدم ولی تحصیلاتم در انگلستان بود. حدود ۱۳-۱۴ سالگی ایران را ترک کردم. ابتدا یک دوره (مبانی و هنر پایه)‌ گذراندم، از آنجا با انجام پروژه‌هایی وارد عکاسی شدم. اوایل کارهای مستند-اجتماعی می‌کردم. من علاقه‌ام به ایران زیاد بود، اوایل تحصیلم زیاد به ایران می‌آمدم و عکس می‌گرفتم. بعد وارد دانشگاه West Miniseter شدم وبه‌ طور جدی تحصیلم را در لیسانس عکاسی شروع کردم. پس از آن دوره فوق لیسانس را درآنجا سپری کردم و در آنجا دو دوره تحصیل داریم یکی M وB، M همان (photography study) است که من بیشتر آن را درس می دهم،B را هم کمی در ترم سه به صورت پروژه کار می‌کنم. PHD قبلا در انگلیس فقط به صورت تئوری بود که در چند سال اخیر به صورت عملی و تئوری کار می‌شود،که خیلی بهتر شده شما می‌توانید در زمینه خود عکاسی، فیلم و.. کار کنید. بجای نوشتن هفتاد هزار کلمه، چهل هزارتا می نویسید و بقیه اش را پروژه کار می کنید. در انگلیس شخصی هست بنام ویکتور برگن که معلم من بود و ما تعدادی بودیم که زیر نظرکارشناسی او کار می کردیم و از بین آنها فقط من ایرانی بودم، او نفوذ خیلی زیادی در حرکت نوی عکاس داشت.

 

بله، تعدادی از مقالاتش اینجا چاپ شده در عکسنامه و…
ت: شما اینجا عکاسی را به چه صورت درس می دهید؟ تئوری، عملی، یا هر دو؟

 


هر دو. در ایران از سال ۶۲(۸۳) رشته عکاسی در دانشگاه ارائه شد، با یک برنامه پر اشکالی که هنوز هم ادامه دارد. و از سال ۹۴ فوق لیسانس راه اندازی شد .
ت: یعنی تقریبا” ۲۱ سال…
ت: به نظر من جمعیت (حاضر در سالن) خیلی باهوش بودند و خیلی تشنه (برای دانستن). چون معمولا مردم سوال‌های تکنیکی می‌کنند، این عکس را چه جوری گرفتید؟ با چه دوربینی؟ و.. ولی سوال‌هایی که اینجا شد خیلی خوب بود. البته فکر می کنم کمی سوء تفاهم شد، در مورد خوب بودن شرق یا بد بودن غرب. من نمی گویم غرب بد است ولی ما هنوز هم فکر می‌کنیم غرب یک چیزی می داند که ما نمی‌دانیم. البته که پیشرفت‌های تئوری و تکنیکی زیادی کرده‌اند، ولی به قول انگلیسی‌ها اسپل را باید بشکنیم.



متاسفانه من علیرغم تشنگی ام برای دیدن کارهای عکاسان، خصوصا عکاسان ایرانی، قبلا کارهای شما را ندیده بودم. و حالا برایم جالب است بدانم آیا هیچ قصد دارید همانطور که غرب را نقد کرده اید در مورد فرهنگ شرق و گره ها و اشکالات فرهنگ شرق نیز عکاسی و نقادی کنید؟
ت: من همانطور که در جلسه سخنرانیم گفتم، ایرانیها سوژه های سخت و پیچیده ای هستند. کسی که بخواهد چنین کاری بکند باید راجع به آن فرهنگ خوب بداند. برای کسانی مانند من یا شیرین نشاط که سالها اینجا نبوده ایم، این کار خیلی مشکل است. برای چنین کاری باید خیلی خوب تحقیق کند. ولی موضوعی که تازگی خیلی به آن فکر می‌کنم و برایم جالب است..(پایداری و ماندن مردم علیرغم شرایط حاکم است.) این دیدگاه وادامه دادن و مقاومت برایم خیلی جالب است.چیزهایی که از ایران دیدم، کارهایی که از ایرانیان دیگر دیدم که راجع به ایران کار کرده بودند، و اینکه مثلا می‌گویند جامعه‌ای است که نسبت به جاهای دیگر تحت فشار است که هست، یا خیلی اگزاستیک است یا اینکه می‌گویند قفس است که هست، همه اینها هست ولی من با بعضی از این معرفی‌هایی که از ایران توسط خود ایرانیان می‌شود موافق نیستم. من فکر می‌کنم جامعه خیلی پیچیده‌تر است، من به اندازه کامل و کافی از فرهنگ ایران نمی‌دانم ولی اگر روزی کاری بکنم، که فکرکنم خواهم کرد،این است که ادامه دهم .
و این خیلی مهم و مثبت است که به غربی‌ها نشان دهیم جامعه ما اگرچه همه آنچه می‌گویند هست، ولی خیلی عمیق‌تر و پیچیده‌تر از اینهاست.
چیزی که آن شب گفتم که موافقش نیستم این است که امروزه در دنیای هنربه ایرانیان(شرقی‌ها) اهمیت می‌دهند که بیایند و حرف بزنند (البته ایرانیانی که اینجا هستند خیلی بهتر از ما می‌توانند راجع به ایران حرف بزنند) ولی هنوز نظریه غربی‌ها خیلی سطحی نگر و ساده نگراست. این موضوع همیشه برای من خیلی مهم و جالب بوده که ایرانیان آدم‌های بسیار قوی ومقاومی هستند و این ناشی ازروحیه آنهاست.

 


بله صحبتتان کاملا درست است، خصوصا” راجع به نخبه‌ها و روشنفکران و آدم‌هایی که فکر می‌کنند این مسئله خیلی پر اهمیت می‌شود چون بیشتر ازبقیه می‌بینند ولی مقاوم‌تر هم هستند، نمونه‌اش افرادی چون مرحوم شاملو، مرحوم گلشیری،… و خیلی نمونه‌های دیگر که این امکان را داشتند در هر جای غرب که بخواهند به خوبی زندگی کنند ولی در ایران ماندند و در ایران مردند این صحبت شما درست است و امیدوارم حتما” این پروژه را انجام دهید .
نظر شما راجع به عکاسان دیگر ایرانی چیست که کارشان هم خیلی مطرح می‌شود ولی همانطورکه شما اشاره کردید آنچه آنها از ایران نشان می‌دهند، چیزهایی‌است که غربی‌ها در مورد ایران فکر می‌کنند و دوست دارند از ایران ببینند؟

ت: البته من انتقاد نمی‌کنم. مثلا کارهایی که از شیرین نشاط دیدم خیلی جالب بود، ولی مثلا” ۱۰ سال پیش هم کارهایی در مورد ایران شده بود ولی برای غربی‌ها آن موقع اصلا” جالب نبود، سوال من این است که الان چرا برایشان جالب شده؟ نه اینکه کار این هنرمندان خوب نیست، بلکه به نظر کارشان یک طبقه بندی شده، بر اساس توقعی که غربی‌ها از آنها دارند.
نمی‌دانم شما کارهای ادوارد سعید (روشنفکر فلسطینی) را دیده‌اید. او خیلی قبل کتابی نوشت به نام (شرق گرا)که در مورد شرق، عربها و… بود و اینکه مسئله علاقه غربی‌ها به شرق تاریخی است، و البته او با این مسئله خیلی مشکل داشت. او بیست سال پیش این حرف را زد و ما بخصوص در انگلیس ۲۰ سال است که از این بحث‌ها کردیم ولی الان دوباره افتاده‌ایم در آن خط قبلی
حرف‌هایی که ایرانیان در کارهایشان از ایران می‌زنند وجود دارد و بازار اینها را خوب جذب می‌کند ولی ما باید دنبال چیز دیگری باشیم.



شما کارهای عکاسان دیگر ایرانی خارج از کشور را دیده‌اید؟ دوست دارید؟نمایشگاهها یا کتابهایشان را دیده‌اید عکاسانی مانند شیرین نشاط یا یاسمن عامری و…؟
ت: بله من کارهایشان را دوست دارم، خودم هم با مستند نگاری شروع کردم بعد رفتم سراغ کانسپچوال وکانستراکت و.. ولی الان جذابیت کارهای مستند بسیار زیاد است و من هم کارهای کاوه گلستان و عباس عطار دوست دارم، به نظرم عالیست. ولی فکر می‌کنم آدم باید خیلی جاه‌طلب باشد و همه ژانرها را کار کند و بتواند این طبقه بندی را (مستند خبری و.. را) بردارد، هنوز نمی‌دانم چطور؟مگنوم را که نگاه می‌کنیم بهترین کارها را می‌بینیم، بعضی عکس‌ها معرکه است، ولی آدم فکر می‌کند بعضی عکس‌ها را بردارد وکار دیگری با آن بکند. آن قسمت “واقع گرایی”(از روی واقعیت) برایم جالب است.

 


من به شخصه کارهای شما را نسبت به عکاسان ایرانی که آنطرف مطرح شده‌اند بیشتر پسندیدم و فکورانه‌تر دیدم، و حالا یک سوال دارم که برای من هنوز جانیفتاده و شاید شما بتوانید به من پاسخ دهید. آنچه شما به عنوان دغدغه فکری در کارهایتان ارائه می‌دهید: “خشونت”، “ازخودبیگانگی”، “دورشدن آدم‌ها ازهم علیرغم فرآیندهای تکنولوزیک ارتباطی” و…من هم به آنها فکر می‌کنم و فکر می‌کنم دغدغه انسان امروز است. حال شما، آنچه را عکاسی می‌کنید، جلوی دوربین می‌سازید؟ یعنی افرادی با پوشش خاص، بکگراند و اجزای خاصی جلوی دوربین قرار می‌دهید؟
ت: بله همانconstruct است.

 


یکسری عکاسان را می‌شناسیم مانند دایان آربوس،لاری کلارک،یوجین میتیارد که با همین دغدغه‌ها ولی به نوعی دیگر عکاسی کرده‌اند.یعنی عکاس و دوربین مانند یک پیکر واحد عمل کرده وبه نظر روح عکاس در همان حال به اثرش منتقل شده، یعنی چیزی ساخته نشده ولی همین دغدغه‌هارا انتقال داده، آیا می‌توانیم هردوی اینها را عکس بنامیم و بگوییم هردوی اینها هنر عکاسی است؟ شکی نیست کارهای شما را اثر هنری می‌دانم، ولی با توجه به مثالی که زدم، اگر آن عکاسی است، این را هم می‌توانیم عکاسی بنامیم یا نوعی اینستالیشن هنری است که جلوی دوربین ساخته شده است؟
ت: در بعضی عکس‌ها من از ترکیب آکتورها و آدم‌های عادی استفاده کرده‌ام، به هنرپیشه‌ها دایرکشن داده بودم و آنها می‌دانستند چه می‌کنند. ولی عکس العمل افراد دیگر در برابر آنها طبیعی است و این تقابل خیلی جالب بود. همیشه در یک ژانر یک مسئله مهم بوده که چه چیزی واقعی است. کریستین متس یک منتقد فرانسوی است که می‌گوید ما نباید” واقعیت” و “واقع نمایی” را با هم اشتباه بگیریم. دایان آربوس هم “واقع نمایی” می‌کند و “واقعیت” نیست، ولی متولوژی او فرق دارد.کاری که من می‌کنم یک داستان است، یک سناریو. من داستانم را با یک چیز دیگری قاطی می‌کنم. مردم همان مردمند ولی داستان فرق می‌کند و اینکه چه جوری عکس بیاندازیم. ما همه با واقعیت بازی می‌کنیم.(با واقعیات سروکار داریم).
متن داستانهای ما از واقعیت الهام گرفته شده و آدم‌هایی می آیند ودر واقع نمایی ما قرار می‌گیرند و داستان را می‌سازند. قسمتی از آموزش ما در دانشگاههای انگلیس راجع به عکاسی، در واقع عکاسی نیست بلکه مکمل آن است، ما روانشناسی درس می‌دهیم، semutic درس می‌دهیم، پست کلونیزیم درس می‌دهیم و…یعنی موضوعاتی که به جامعه ربط دارد، ولی “عکاسی کردن” خیلی مهم است، شما باید تصویری از(فانتزی) قوه تخیل وبرداشت‌های خود بسازید. بعضی‌ها می‌گویند “فانتزی” غیر واقعی‌است و” ضد واقعیت” است، وبعضی می‌گویند” انعکاس واقعیت” است.نظرات متفاوت است

 


در حقیقت می‌خواستم بدانم اگر آنچه شما جلوی دوربین می‌سازید را توی یک موزه به صورت یک اینستالیشن ببینیم با اینکه عکس آن را ببینیم متفاوت است؟ یعنی دوربین کارش فقط ثبت آن 
کانستراکشن است یا دوربین خودش به عنوان مدیا عمل مستقلی انجام می‌دهد؟

ت: چه عکس باشد چه اینستالیشن، هردو نوعی ارائه است. اینستالیشن یک فضا و محدوده را در بر می‌گیرد. بعضی کارهایم می‌تواند اینستالیشن بنظر برسد ولی خیلی عکس‌هایم در یک مکان واقعی و حقیقی است(مانند عکس یک مرکز تجاری بزرگ که شخصی در حال سقوط از آن است) و این اینستالیشن نیست واصلا” افکت‌هایش فرق دارد. چیزی که می‌خواهم تاکید کنم این است که یک” ابهام” بین مفهوم واقعیت و واقع نمایی وجود دارد.البته فرق می‌کند که به جنگ بروید واز کسی که مرده عکس بگیرید تا اینکه از کسی که تظاهر به مردن کرده عکس بگیرید. ولی آن عکس هم که درجنگ گرفته شده، توسط ذهن عکاس هماهنگ شده.

 


یعنی واقعیت همان جا تمام شده است و آنچه دوربین ثبت می‌کند از فیلتر ذهن عکاس گذشته است.
ت: من وقتی به اینجا می‌آمدم وبرای عکاسی به جنوب شهر می‌رفتم با مردم حرف می‌زدم، مثلا” زنی که شوهرش معتاد بود و مجبور بود سخت کار کند و.. می‌گفت این سرنوشت من است، این اعتقاد آدم‌های مذهبی است.وقتی می‌خواهید از این شخص عکس بگیرید، می‌رود آن پشت می‌ایستد، من به او نمی‌گفتم جلو بایستد که عکسش بهتر شود، سعی می‌کردم همانطور که می‌بینم،عکس بگیرم( و خیلی در آن دست نبرم)، این داستان واقعی‌تری به من می‌داد.

 


شما کار عکاسانی مانند بروکس، آیلین پاول و.. را حتما دیده اید، قبول دارید ویژگی‌های مشترک وتشابهات زیادی بین آنها و عکس‌های شما وجود دارد؟ آیا از آن آثار تاثیری گرفته‌اید؟
ت: بخصوص تانی ریجن. ما از همه چیز تاثیر می‌گیریم، بعضی‌هایش خود‌آگاه و بعضی ناخودآگاه است.گاهی شما یک عکس می‌گیرید و اصلا” یادتان نمی‌آید آن را از کجا الهام گرفته‌اید.آنچه من در دانشگاه هم خیلی تاکید می‌کنم این است که فقط به عکاسی نگاه نکنید، من خیلی از ایده‌هایم را از سینما و فیلم‌ها ویا نقاشان می‌گیرم. ما فقط به عکاسان دیگر نگاه نمی‌کنیم، ما به همه زمینه‌های هنر وجامعه نگاه می‌کنیم، هرچه بیشتر نگاه می‌کنیم لذت و دریافت بیشتری می‌بریم. بعد سعی می‌کنیم نوآوری کنیم. مانند آن عکس ریجن برایم خودآگاهی بود که آن را بردارم و در کارم استفاده کنم. تقلید کردن فرق می‌کند با اینکه از یک کار کد‌هایش را بردارید.مانند یک نقاشی از ادوارد تاپر( نقاش آمریکایی که کارهایش را دوست دارم) از پمپ بنزین، من آن پمپ بنزین را بر می‌دارم و کار دیگری با آن می‌کنم.از آن ایده می‌گیرم.

 


عکاسان مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟
ت: .. رابرت فرانک، کارتیه برسون، ریجی را خیلی دوست دارم، تونی ریجن و…ویلیام گراند،گرسکی و.. هر چه بیشتر فکر می‌کنم افراد دیگری هم بیاد می‌آورم، باید فکر کنم.

 


شما نمایشگاه دوسالانه عکس را دیدید؟
ت: بله

 


نظرتان راجع به عکاسان اینجا چه بود؟
خیلی جالب بود. سبک‌های مختلفی بود…اگر از هر عکاس تعداد بیشتری عکس بود، می‌توانستیم بفهمیم این عکاسان چگونه روی این موضوعات کار کرده‌اند و چگونه این موضوعات را explore کرده‌اند. بعضی پروژه‌های من فقط یک عکس است ولی خیلی چیز‌ها در همان یک عکس وجود دارد، واین کار مشکلی است. من به کمیت اعتقاد ندارم ولی بعضی کارها را باید ۳،۴ تا عکس نشان داده شود تا بفهمیم عکاس آن موضوع را چگونه عرضه و بیان می‌کند. این تنها انتقادی بود که من بنظرم رسید.

 


نظرتان در مورد عکسهای برتر این نمایشگاه چیست؟ چون ما الان با رویکرد جدیدی در عکاسی مواجه شده‌ایم که با کشمکش‌ها و اختلاف نظرهایی همراه است، انتخاب این عکس به عنوان عکس اول، و اینکه اصلا” این عکس هست یا نیست، به نظر شما الان عکاسی چیست؟ وکار کردن روی عکس چه جایگاهی دارد؟
ت: دو چیز دارد اتفاق می‌افتد، آمدن دیجیتال و پیشرفت دیجیتالی است و یک تفاوت بزرگ ایجاد کرده ، یک واکنش به وجود آمده وآن گرایش مردم به واقعیت است. مردم می‌خواهند جامعه واقعی، و مردم واقعی را ببینند. اولی تاکید می‌کند به تکنولوژی نگاه کنید و بازار هنر هم دارد روی تمرکز تبلیغ می‌کند. این نقص تکنولوژی است که مردم به آن مشکوک هستند، حتی آن عکسی که از جنگ گرفته شده می‌تواند ساختگی باشد. در مورد اینکه برنده جایزه اول کارش عکاسی ناب بوده یا نه، باید دید آیا این مهم بوده که عکاسی خالص باشد یا نه؟ مهم نیست کسی که اول شده حقش بوده یا نه، الان مرز عکاسی با رسانه‌های دیگر برداشته شده و عکاسی دارد حوزه‌اش را وسیع می‌کند و با هنرهای دیگر میکس می‌شود، در حالی که زمانی می‌گفتند عکاسی، هنرهم نیست. موضوع مهمتری که دارد اتفاق می‌افتد این است: رابطه بین واقعیت ناب و کارهای دیجیتال. حتی تاکید زیاد به اینکه همه چیز، مردم، مکان‌ها و..واقعی باشند هم به نظر مصنوعی می‌آید، الان مردم انگلیس خیلی علاقمند به دیدن واقعیت هستند و به نوعی مد شده که این هم به نظرم مصنوعی است و در اصل واکنشی است نسبت به تکنولوژی دیجیتال.

 


شما تا به حال داور مسابقه‌ای بوده‌اید؟
ت: بله موسساتی هستند که از ما می‌خواهند عضوهیأت باشیم و ۶ تا ۱۰ نفر را انتخاب می‌کنند.

 


مهمترین مسابقه عکاسی در انگلستان چیست؟
ت: در انگلیس اینجور نیست که همه بتوانند شرکت کنند. مثلا “ترنر پرایز” بزرگترین است و برای کسانی که خیلی پرستیژ کار هنری دارند و در همه زمینه‌های هنری جایزه می‌دهد، شما نمی‌توانید بگویید می‌خواهم شرکت کنم، باید دعوت شوید. البته جاهای کوچکتری هم هست که هر کسی بخواهد شرکت می‌کند مانند: Visual Art که جایزه‌های پولی می‌دهند و حداکثر آنها ۲۰۰۰ تا ۵۰۰۰ پوند است. جاهای دیگری هم هست که البته برای عکاسی دارد کمتر می‌شود.

 


مسابقات حرفه‌ای برای عکاسی چطور، مانند بینالی که فقط برای عکاسی برگزار شود؟ در ایران همه ورلد پرس فتو را می‌شناسند(که در هلند برگزار می‌شود) وتعدادبچه‌های ایرانی که در آن شرکت می‌کنند هر سال بیشتر می‌شود، می‌خواهم بدانم مسابقات در آنجا به چه صورت برگزار می‌شود، در ایران معمولا به خاطر داوری ،بحث و کشمکش پیش می‌آید.
ت: این بینال چند داور داشت؟ وآیا همه می‌توانستند شرکت کنند؟

 


هفت نفرداور داشت, و همه می توانستند شرکت کنند . ولی داوران با هم اختلافات زیادی دارند به گونه‌ای که سه نفر از هفت نفر می‌گویند انتخاب ما این نبوده و از این انتخاب دفاع نمی‌کنند.
ت: این اختلاف نظرها همه جا هست. روی پنل‌هایی که من بودم هم همیشه بحث‌های داغی بود، بعضی کارها را می‌گفتند از نظر موضوع و تکنیک کار کامل وبی نقصی است ولی برای من گاهی کارهایی جالب بوده که بی عیب و نقص نبوده ولی “اصالت” داشته است، کارهایی که کامل پرورش نیافته بود ولی اصالت کاریشان برای من جالب بوده. و آنوقت کاری که فکرش را هم نمی‌کنی برنده می‌شود و ۲۰۰۰ پوند را می‌برد. از این نزاع‌های سیاست‌گذارانه و اختلاف نظرات زیاد است.

 


شما با چه فرمت و چه نوع سیستمی عکاسی می‌کنید و کدام را ترجیح می‌دهید؟
ت: (با خنده)I hate digital! ، البته برای بعضی کارها ناچارم از دیجیتال استفاده کنم، ولی از آنالوگ به دیجیتال می‌روم ودوباره به آنالوگ برمی‌گردم. هنوز پروسه و روند عکاسی برایم بیشتر حقیقت دارد. عکس‌هایی که شما دیدید ۴×۵ است و اسلاید بوده چون برای اسکن کردن بهتر است.آنجا موسسه‌ای هست که کارشان در حد اعلاست، اسکن اسلایدها را با کیفیت بالا( dpi1200) انجام دادند. برای کار در لوکیشن هم از۷×۶ استفاده میکنم.

 


این عکس‌هایتان را به‌جز لندن در کجا به نمایش گذاشته‌اید؟
ت: قبلا در آلمان در نمایشگاه بود، بعد به آمریکا رفت، سپس اسپانیا و الان هم دارد به فنلاند فرستاده می‌شود.

 


این نمایشگاه‌ها از طرف جای خاصی برگزار می‌شود یا شخصا” این نمایشگاه‌ها را بر‌پا می‌کنید؟
ت: نه، من الان به موقعیتی رسیده‌ام که به دنبال گالری‌ها نمی‌روم. ابتدا شما عکس‌هایتان را در کتابی چاپ می‌کنید و بعد آنها با شما تماس می‌گیرند و این نمایشگاهها در جاهای مختلف می‌گردد. ولی وقتی اول کارتان باشد باید به موسسات رجوع کنید که ببینید کارتان را می‌خواهند یا نه. سال دوم دانشگاه فکر می‌کردم عکس‌هایم به اندازه کافی خوب هست، به یک گالری رفتم ولی گفتند حالا زود است برو پنج سال دیگر بیا! یک سال بعد از اتمام دانشگاه “ویکتور برگن” به من و تعدادی دیگرکمک کرد نمایشگاهی بگذاریم،(با نفوذی که در جامعه هنری داشت سفارش ما را کرده بود) ۱۰-۱۵ سال پیش اینقدر به جوانان بها داده نمی‌شد. وقتی آدم این تجربه‌ها را داشته باشد، دیگر از اینکه کسی عکسش را نخواهد ناراحت نمی‌شود. ما آن نمایشگاه را گذاشتیم و منتقدین خوششان آمده بود، همان گالری داری که عکس‌های مرا رد کرده بود، می‌خواست همان ها را نمایش دهد. یعنی خودش نمی‌توانسته فکر کند و منتقد به‌ جای او فکر کرده است. برای همین کسی آن روز در جلسه می‌گفت چرا اصرار دارید در مورد عکس‌هایتان حرف بزنید، بگذارید مردم حرف بزنند، می‌خواهم بگویم “دانش توانایی است” هر چه بیشتر بدانید، کمتر اعتماد به‌ نفستان را از دست می‌دهید، (کارتان را معرفی کنید) وکاری کنید که آنها به شما رجوع کنند.

 


آیا شما علاقمند هستید و یا اصلا” فرصت این را دارید که هر ماه یک عکاس جوان ایرانی عکسش را روی سایت بگذارد و شما راجع به کار او صحبت کنید؟
ت: نمی‌خواهم قولی بدهم و نتوانم انجام دهم، چون راستش برنامه‌های من خیلی شلوغ است و درگیر دانشجوهای دکترا هم هستم. ولی موسساتی هستند که می‌توانم شما را به آنها معرفی کنم، که بعضی از آنها خیلی مفید و موثر هستند، همچنین ارتباطات آکادمیک و همچنین با مجلات و موسسات خاص برقرار کنم که برای شما و جوانان عکاس مفید باشد.

 

ترجمه و پیاده سازی: مهری شیربتی