مصاحبه آرش حنایی عکاس
به مناسبت نمایشگاه : فواید گیاه خواری
گالری راه ابریشم – ۴/ ۸ / ۸۳ تا ۱۵/۷/ ۸۳
لطفا" کمی در باره عکسهایتان صحبت کنید.
این مجموعه آخرین سری از کارهای من است. اول به دنبال درست کردن یک زندگی عروسکی بودم، بعد دیدم خیلی حالت فانتزی پیدا کرده و با روحیه ام جور در نمی آمد. بعد یک مجموعه کلاژی کار کردم که بعد دیدم خیلی وارد بازی ترکیب بندی شدم و از مفهومی که دنبالش بودم، دور افتادم.
پس مجموعه آخر را کار کردم آن زمان کتاب صادق هدایت فواید گیاهخواری را می خواندم در مقدمه کتاب درباره اتفاقاتی مثل جنگ، تهاجم,اختلاف طبقاتی و … صحبت می کند و همه را به گوشت خوار بودن انسان نسبت می دهد. آن موقع درست زمان درگیریهای افغانستان و عراق بود و من هم خیلی تحت تأثیر این مسئله بودم. زمانی که آژیر قرمز را در بغداد زدند به یا تمام مسائلی افتادم که برای خودمان در زمان جنگ افتاده بود.
تصمیم گرفتم جنگ را وارد زندگی روزمره و عادی عروسکهای رنگی کنم – همان زندگی روزمره ای که خودمان هم داریم- پس شروع به سوزاندن عروسک ها کردم. خودم را جای شخصیتی که صادق هدایت درباره اش حرف می زند،گذاشتم.
آدم گوشت خواری که جنگ را به وجود می آورد، باعث مهاجرت، تهاجم و تجاوز می شود.شاید بیشترین چیزی که روی آن تاکید دارم, جنبه اعتراضی این مجموعه است.حتی اعتراض به عکاسی یکی از دلایل یکسان بودن تصاویر و متفاوت بودن اسامی همین است. عده ای گفتند , روی کارهایت عنوان نگذار و بگذار هر بیننده برداشت آزادی از کارت داشته باشد. اگر جای دیگر در دنیا نمایشگاه می گذاشتم این کار را می کردم امامی خواستم کارها شوک زیادی داشته باشند. دنبال به وجود آوردن تصویر خلاق نبودم شاید عکاسان زیادی روی این موضوع کار کرده باشندیا حتی عنوان شد که کارها تحت تاثیر اکسپرسیونیست های آلمان است برای من هیچ اهمیتی ندارد. تجربه بعد از جنگ در آلمان آن شکل از جنبش را بوجود آورد. چیزی که ما توانستیم خیلی زود فراموش کنیم.
درباره جنبه اعتراضی که اشاره کردی بیشترتوضیح می دهی ؟
در واقع به شکلی جنبه اعتراضی به عکاسی و تصویر دارد. می گویند، نوشته وقتی می آید که تصویر ضعیف است. برای مجموعه من اشکالی ندارد . برای اینکه من به دنبال مفهوم و بیانی هستم که ازآن طریق بیان می شود. نوشته ها را در تصویر نیاوردم چون تصویر قدرت تأثیر گذاری خودش را از دست می داد. و نمی خواستم وارد بازی فرم نوشته ها شوم .
من فقط می خواستم عروسکهایم را تا بیننده می بیند، تصویر به صورتش بخورد . جنبه اعتراضی را هم که گفتم , منظورم این بود که دیگر به دنبال عکس والا و خلاق نیستم .بلکه ترجیح می دهم اثر به عنوان یک زیر بنای اجتماعی و تاریخی بیان شود.
یعنی عکاسی را ابزار بیانی می بینی؟
بله اصلا عکاسی برای من جذاب نیست یک وسیله است من فکر می کنم اگر فردا بتوانم با نقاشی حرف خودم را بزنم حتما" نقاشی می کنم .
چرا اگر در جایی به غیر از ایران بودی از نوشته و عنوان استفاده نمی کردی؟
برای اینکه فکر می کنم این شکل کارها در ایران برای درک شدن به زمان زیادی احتیاج دارد . بعد هم تو زمانی مجبور می شوی به نحوی به بیننده ات آموزش بدهی . مخاطب تو همیشه حرفه ای نیست. من هم فقط به دنبال مخاطب حرفه ای نبودم . ببینید! روزی صد بار ممکن است در شبکه BBC و اخبار این تصاویر را ببینی. در کتابها عکسهایی از اجساد تکه تکه شده در جنگ را می بینی حالا ،آنها را در گالری ببین . برخورد آدمهایی که از آنطرف می ایند و کار را می بینند, خیلی متفاوت است این کارها در آنجا جایگاهی دارد. بعد هم خیلی خنده دار است که بگوییم: ایرانی یک قالب جدا و خصوصی دارد و از استاندارد های جهانی غافل شویم . این مسخره است که همیشه بخواهیم هنر ایرانی یک هنر تزئینی و دکوراتیوصرف درست کنیم و یک دوره ۱۰-۱۵ساله به مردم دنیا غالب کنیم بعد هم آنهابیایند و بگویند : خوب خسته شدیم ,برویم سراغ کشورهای دیگر مثل افغانستان و… سنت من آن سنتی است که فکر می کنم کار برد دارد . سنت من صرفا" سنت ایران ۱۰۰سال پیش نیست. یکی کار ژانه ژنه را اینجا اجرا می کند، عالی می شود. لزومی ندارد که من دیدگاهم را محدود کنم در هنر مرزی وجود ندارد.
وقتی در مورد خلاقیت صحبت کردی گفتی دنبال خلاقیت نیستی منظورت بخش تصویری بود یا بخش مفهومی ؟
نه منظورم بخش مفهومی نیست. من نا خواسته به یک تاریخ ،مکان و زمان متصل هستم .پس موضوع اثر با آنچه که بر من گذشته ارتباط مستقیم دارد. شاید مقوله جنگ در جای دیگر موضوع جذابی نباشد.از طرفی به هر حال وقتی مقوله جنگ پیش می آید لزومی ندارد که یک ایرانی به آن فکر کرده باشد. جنگ در همه جای دنیاجنگ است .جنگ چیزی نیست که همیشه وقتی فکر کنی، می توانی با آن مخالفت کنی.
درباره دیدگاه تان از جنگ بیشتر توضیح می دهید؟
تنها تجربه من از جنگ همان ۸سال جنگ ایران و عراق است. درست مثل همه همنسا لان خودم. در آن زمان ما در موقعیت تصمیم گیری نبودیم. جنگ دیگر شوخی نبود. برای اینکه تو با واقعیت مردن و زنده بودن طرف هستی با واقعیت کشتن و کشته شدن. جنگ می تواند حاصل یک ایدئولوژیی باشد. آن زمان هم بر اساس یک ایدئولوژیی جنگ پیش رفت. نسل ما هم نا خودآگاه در این مسئله سهیم بوده است. اما شاید نوع نگاهمان به مسئله جنگ متفاوت باشد. من شخصا" دوست ندارم که دیگر این اتفاق بیفتد. ولی وقتی می بینی کشوری به بهانه آزادی و از بین بردن یک دیکتاتوری وارد جنگی می شودکه هزاران کودک عراقی در آن کشته می شوند، من ترجیح می دهم که چنین آزادی وجود نداشته باشد. چرا آن آدمها خودشان هیچ وقت نباید به تکامل فکری برسند تا آزادی را بدست آوردند.
در مورد انتخاب عناوین عکس ها توضیح بدهید .
اول اینکه در کنار عکسهای خبری همیشه یک عنوان می گذارندکه توضیح کوچکی در مورد کار می دهد عکاس خبری می تواند گرایش سیاسی داشته باشد و اصل جریان را به شکلی دیگر جلوه دهد. من به حقیقت تصویر اعتقادی ندارم . با عناوین تصاویر می خواستم توضیح و تأکید بیشتری بکنم . می گویندتو با این تأکید به تصویرت گند می زنی خوب برای من تصویر قابل اعتماد نیست. این عروسک حرفش این بوده است: « از من متنفر باش و به من تجاوز کن» این تجاوز در ذهن بینندهای معنی تجاوز جنسی را پیدا می کندو بیننده دیگری از آن برداشت تحمیل دارد این تجاوزهمان تحمیلی است که در جنگ می شود. یعنی من نمی خواهم کشورم بجنگداما کسی می گوید من آمدم به تو کمک کنم بگذار اول بکشمت بعد به تو درس آزادی خواهم داد!
استقبال آدمها چطور بود؟
روز افتتاحیه بیشتر دوستانم آمدند و بعضی از استادان دانشگاه، اما در کل در طول نمایشگاه ایده های خوبی داده شد. مثلا" از دو عنوان کارها ایراد گرفته شد که درست هم بود. من عنوان آنها را با عجله انتخا ب کردم . انتقادهای خوبی هم بود اما واقعا" جمعیتی که آمد خیلی کم بود.
به هر حال طبیعی است چون یک تعداد از مخاطب ها کسانی هستند که آمده اند تا کار بخرند. پس اصلا" ترجیح می دهند به چنین نمایشگاهی نیایند.
شاید بهتر بود عکس ها را در جایی به صورت عمومی تر به نمایش می گذاشتی تا با مردم بیشتر در تماس بود چون هدف ارتباط داشتن با عموم مردم نیز بوده است.
خیلی جالب است که تو کارت را حتی به اجبار به مردم نشان دهی حداقل یک شب در ذهنشان می ماند اما اگر فضای عمومی تری وجود داشته باشد من حتما" این کار را می کنم آنقدر شرایط تصویری و فرهنگی تصویریمان پائین است که باید به مردم حق بدهیم ما خودمان یاد ندادیم نباید انتظار زیادی هم داشته باشیم.
در مورد دستمال کاغذی پشت عروسکهاچه توضیحی داری ؟
بیشتر می خواستم حالت پارچه ای داشته باشد که در بیمارستان زیر آدمها می گذارند. ولی اصلا" دلم نمی خواست حالت دستمال کاغذی بودنش از دست برود.دستمال کاغذی و هر مفهومی که از آن برداشت می شود. واقعیتش به ذهنم رسید که با رنگهای مختلف امتحان کنم فقط اینکه یک اتفاق دیگر را تجربه کنم وقتی رنگها تغییر می کند، چه بلایی سر این عروسکها می آید. اتفاقا" آقایان نجم آبادی و دهقانپور می گفتند اگر با رنگ قرمز کار می کردم شوک بیشتری می داد. رنگ قرمز شوک بیشتری می دهد اما تو نمی توانی با آن رنگ جلوی عکسها زیاد بایستی اما با این رنگ هم کارها به بیننده شوک می دهد و هم آنها را روبروی کار نگه می دارد.
برای سئوال آخر کمی در مورد ویدئو صحبت کنید.
در واقع به ذهنم رسید برای تاکید بیشترمراحل سوزاندن و کشته شدن این آدمها را نشان دهم.- البته در واقع عروسکها- فکر کنم ۴بخش ۱۵دقیقه ای باشد. من از یک سری سوزانده شده عکس ۱۸×13 گرفته بودم، مثل عکسهای یادگاری بعد امیر حسین شاهبداغلو شروع به تصویر برداری کرد. نحوی سوزاندن هم به این شکل بود که من یک عروسک زن را در کنار عروسک مردی قرار می دهم. مثل ازدواج کردن بعد از یک تن مشترک دستی بیرون می کشم, درست مثل تولد و شروع به سوزاندن می کنم. عروسکها را کنار همدیگر روی زمین، مثل جنازه می گذارم. آنها درست مثل جنازه هایی شده بودند که برای شناسایی شان می روند. بعد فکر کردیم که آنها را تشیع کنیم و به احترامشان شمع روشن کردیم, برای هر کدامشان شماره ای انتخاب کردیم که گم نشوند و خانواده هایشان آنها را پیدا کنند.بعد هم شمع ها را خاموش کردیم و داستان تمام شد.