محمود عبدالحسینی/ عکاس
اشاره:
فخرالدین فخرالدینی با پنجاه و پنج سال سابقه حرفهای از عکاسان قدیمی و مشهور چهرهنگاری ایران است. او در سال ۱۳۱۱ در خانوادهای هنردوست، در آذربایجان به دنیا آمده است. پدرش شاعر و عکاس بود و برادرانش نیز به هنر گرایش داشتند. فخرالدینی از کودکی به نقاشی پرداخت و هنوز هم نقاشی میکند. عکاسی را نیز نزد پدر شروع کرده است. مطالعه و آشنایی با عکاسان مشهور جهان عامل گرایش و تمایل او به عکاسی پرتره شد و سپس برای تکمیل آموختههایش در عکاسی دورههایی را در آمریکا و اروپا گذراند و هنوز هم شوق یادگیری در او میجوشد و با او زندگی میکند.
حاصل گفتگو با استاد فخرالدینی درباره پرترهنگاری و تجارب و ارتباط او با دیگر عکاسان چهرهنگار جهان و مسایل تکنیکی را در ادامه میخوانید.
ـ عکاسی را چگونه آموختید؟ تجربی یا …؟
من از پدرم عکاسی را یاد گرفتم. بعد از آن برای اینکه ریزهکاریها و تکنیک را بیاموزم سه سال در آکادمی سانفرانسیسکو به کار مشغول شدم و یک سال و نیم هم با شارکویکسی کار کردم که یکی از صاحبنظران خوب عکاسی کلن و از استادان بسیار خوب بود و تکنیک بالایی داشت.
ـ با شناختی که از شما و کارهایتان دارم دوست دارم بیشتر در مورد چهرهنگاری که تخصص شماست صحبت کنیم. شما بهتر میدانید که عکاسی پرتره تعابیر گستردهای دارد؛ از عکسهای شناسنامه تا پرترههای محیطی و پرترههای کاربردی. من علاقهمندم بدانم چهرهنگاریهای شما تا چه حد بیانگر شخصیت واقعی افراد هستند؟
معمولاً یک عکاس چهرهپرداز باید به درون شخص راه پیدا کند یعنی حسی را که واقعاً از او میگیرد بتواند منتقل کند. این موضوع خیلی با عکسهایی که عکاسان در اندازه ۴*۶ میگیرند متفاوت است. حالتهای اینگونه عکسها کلیشهای است. در واقع پرترهپردازی هنوز در ایران جایگاه خودش را پیدا نکرده است. نمونه آن روشی است که با استفاده از روتوشهای بیحساب و کتاب عکسهای تصنعی به وجود میآورد. به همین دلیل کسی به این کار تمایل ندارد. به ویژه با روشهای عکاسی دیجیتال که شخصیت فرد کمرنگ و مبهم و چشمها نازیبا میشوند. به نظر من زیبایی پرتره وابسته به نمایش بافتها و آناتومی صورت است. عکاس باید کاملاً به این جزئیات آگاهی داشته باشد و بتواند آنها را زیباتر نمایان کند. چهرهپردازی که تنها دکلانشور زدن نیست. باید محیط کار عکاس و نورپردازیهایی که انجام میدهد چهره را کاملاً طبیعی ثبت کند. به این منظور ممکن است از پنج یا شش منبع نوری هم استفاده کند.
من معمولاً سعی میکنم از دیافراگمهای بسیار بسته استفاده کنم. دیافراگم بسته مزایا و معایبی دارد. عیب آن این است که اگر عکاس شناخت خوبی از نور نداشته باشد، چهره را خیلی تخت نشان میدهد و بعد را از بین میبرد؛ در حالی که اگر نور را خوب بشناسد با نورپردازیهای خاصی میشود به صورت بعد بیشتری داد. علاوه بر این عکاس باید با مدل انس پیدا کند، با او حرف بزند، حرکاتش را در نظر بگیرد و بهترین شکل چهرهنگاری از او را پیدا کند. سپس با نورپردازی مناسب سعی کند ترکیببندی خوبی پدید آورد. در این صورت یک پرتره خوب به دست میآید.
در واقع نورپردازی باید خوب انجام شود، کادربندی درست باشد، لنز درست انتخاب شود و فاصلهها رعایت گردد. تکنیک اهمیت بسیاری دارد. علاوه بر مسایلی که مطرح کردم، لازم است تاریکخانه مناسب باشد و فرایند ظهور درست انجام شود. مدت نوردهی و داروهایی که استفاده میشود، همه چیز باید با دقت و عالی انجام شود.
شما در کار خودتان با روتوش مخالف هستید. اصلاً از روتوش استفاده نمیکنید؟
ژوزف کارش که شما مدتی با او کار کردهاید، شگردهای خاصی در چهرهپردازی داشت، شما هم مثل ایشان از نگاتیو قطع بزرگ استفاده میکنید؟
البته ایشان قطع بزرگتر (۲۵*۲۰) استفاده میکردند، ولی من از قطع ۱۸*۱۳ استفاده میکنم.
ظاهراً ژوزف کارش روی کار قلم میزد. آیا شما هم در تاریکخانه روی عکسها کار میکنید؟
من همیشه به دلیل ضعفها و محدودیتهایی که در چاپ وجود دارد در تاریکخانه روی عکس کار میکنم. ما مجاز نیستیم زیبایی بافتهای صورت را که خود عکس میتواند آنها را جلوه دهد، با ماله صاف کنیم و بگوییم آن را روتوش کردهایم. البته من در تاریکخانه روی عکس کار میکنم و برخی از ضعفها را در هنگام چاپ از بین میبرم…
این کار در تاریکخانه و زیر آگراندیسمان روتوش نیست؟
آن بحث دیگری است که الان عرض میکنم. روتوشهایی که من انجام میدهم با قلممو است. آن هم برای برداشتن لکههای ناپایدار که جزو شخصیت صورت نیست. مثل برداشتن یک جوش که به طور طبیعی هم بعد از چند روز از بین میرود یا سایههای ناخواستهای که به چهره ربطی ندارد. تازه این هم به روش خاصی انجام میشود. باید چند سال کار کرد تا دست عادت کند. من فکر میکنم کار بدون روتوش به واقعیت نزدیکتر است. ژوزف کارش اصلاً عکاسی را نزد ژان گُدار یاد گرفته بود و خلاقیت ذاتی داشت. او در ۱۶ سالگی از ارمنستان به بیروت رفته بود و بعد به کانادا و … در نورپردازی آدمی خلاق بود که میدانست چه کار کند. مدتی برای تئاتر نورپردازی کرد. آنها از دور نورپردازی میکردند و از دوربین با لنز ۳۵۰ استفاده میکردند که راحتتر بود ولی عکاسها با لنز ۲۴ و ۲۱ یا ۱۸ کار میکردند که امکان مانور نداشت. من ۱۴ تا ۱۵سال در دانشگاه تدریس داشتم. یک دوربین با لنز ۱۸ آنجا بود، و من خواستم تا یک لنز ۳۰۰ یا ۳۶۰ برای آن تهیه کنند. پس از اینکه لنز تهیه شد، از دانشجویان خواستم هر دو لنز را امتحان کنند.
در لنز ۱۸ جای هیچگونه مانوری برای عکاس وجود ندارد. صورت به دوربین میچسبد. در حالی که کار با لنز ۳۶۰ خیلی راحتتر است؛ صورت دفورمه نمیشود و دست عکاس برای نورپردازی باز است.
آنسل آدامز در ابتدا پیانیست بود و بعد عکاس شد. آموزش خاصی هم ندیده بود. اینها آدمهایی بودند که خلاقیت داشتند. در عکاسی تکنیک خیلی مهم است. نورپردازی، ظهور، چاپ و رنگ را باید خوب شناخت.
ـ انسان دوست دارد جاودانه بماند و عکاسی این کار را انجام میدهد. مردم دوست دارند همیشه شاداب باشند و عکسها همیشه آنها را جوان و سرزنده نشان دهند. روتوش میتواند در نشان دادن این زیبایی و شادابی موثر باشد. شما چطور از آن استفاده نمیکنید؟
در بعضی از کارهایم روتوشهایی انجام دادهام که اگر حمل بر خودستایی نشود هیچکس نمیتواند آن طور انجام دهد. یعنی میتوانم با روتوش ظرافت پوست را نشان دهم. عکاسی خیلی زود به ایران آمد. روتوش از روسیه و فرانسه به ایران آمد و عکاسانی که از ارمنستان، تفلیس، مسکو و … به ایران آمدند روتوش را مرسوم کردند و این فن در ایران عادت شد. در صورتی که در آمریکا و دیگر کشورها عکس را روتوش نمیکنند. آنها معمولاً از فیلتر استفاده میکنند. مثلاً من لنزی دارم مال فوکلندر با کانون ۴۲۰، با اندک چرخش آن تصویر تار (فلو) میشود. برای بعضی از کارها خیلی زیباست.
ـ به نظر میرسد روتوشی که نزد عامه عکاسان چهره رایج است، بیشتر از این جهت است که از نورپردازی شناخت کافی ندارند و نمیتوانند نورها را کنترل کنند.
نورپردازی یک تخصص است و از نورپردازیهای نقاشی بسیار الهام گرفته است. بعضی از لامپهایی که استفاده میکنم را خودم درست کردهام. این بستگی به طبع و تجربه آدم دارد که چه میخواهد.
ـ شما برای پیدا کردن لحظه ناب چه میکنید؟
من معمولاً عجولانه کار نمیکنم، فکر میکنم باید به مدل فرصت داد تا با آدم دوست شود و وجود دوربین و عکاسی را حس نکند. در این حالت است که میشود کار کرد. یعنی با مدل باید حرف زد، چای خورد، دوست شد تا آن لحظه لازم برای عکاسی فراهم شود. آن وقت باید بدانید که پشت دوربین چه کار باید کرد تا لحظه شکار فرا برسد.
ژوزف کارش وقتی که میخواست از سوژه مورد نظر عکس بگیرد دو سه روز با او صحبت میکرد، روانشناسی میکرد و شناخت پیدا میکرد و گاهی چیزی میگفت که طرف ناراحت شود در این حالت صورتش را بررسی میکرد و بعد رفتاری را پیش میگرفت تا خوشحالی او را ببیند. پس از این ارتباط بود که لحظه مناسب را پیدا میکرد… من معمولاً تا به قیافه مدلهایم عادت نکنم عکس نمیگیرم.
ـ عکاسی به این ترتیب چقدر زمان میبرد؟
گاهی اوقات ساعتها، ولی بارها دو تا سه روز هم وقت گذاشتهام. هنگام نقاشی از چهره ممکن است چند روز مدل رفت و آمد کند و هر بار با قیافهای، یک روز خسته، یک روز بیروحیه و یک روز با مشکل مالی و … ولی هنگام عکاسی بیشتر فرصت پیدا کردن لحظه مناسب وجود دارد. هرگاه قیافه مناسب است عکس گرفته میشود.
ـ کدام یک از عکاسان بزرگ در کار شما تأثیرگذار بودهاند؟
من در اوایل تحت تأثیر دو نفر قرار گرفتم یکی فیلیپ هالسمن و دیگری ژوزف کارش، اما الان کارم شبیه کار هیچکس نیست. شخصیت کارم مستقل شکل گرفته است. لازم نیست شبیه کسی باشم. چون خود او وجود دارد و تقلید کار بیهودهای است. اگر بخواهم تقلید کنم صورت سوژههایم را تقلید میکنم. شخصیت هر فرد در صورت او نهفته است. بعضی میگویند چرا به محیط توجهی نمیکنی؟ به نظر من صورت هر کس بیانگر شخصیت اوست. من کار «هالسمن» را بیشتر از «کارش» دوست داشتم برای این که نوگرایی بیشتری داشت. پرترهای که هالسمن از اینشتین گرفت و روی جلد مجلههای لایف و نیوزویک چاپ شد را با عکسی از اینشتین که «کارش» از او گرفت مقایسه کنید. آن وقت متوجه میشوید که من چه گفتهام؛ یعنی نوگرایی و جذابیت خاصی در آن است.
ـ وجه اشتراک کارهای شما سادگی است. رمز این سادگی چیست؟
زمینه سیاه سادگی و جذابیت خاصی دارد که همیشه پابرجاست و هیچ وقت از بین نمیرود.
ـ توصیه شما برای عکاسان جوانی که میخواهند پرتره کار کنند، چیست؟
باید علاقهمند باشند و پشتکار داشته باشند تا بتوانند نتیجه بگیرند. متأسفانه بیشتر آنها عکسهای خود را برای چاپ به جاهای دیگر میدهند. اگر یک عکاس شخصاً عکسبرداری، ظهور و چاپ را خودش انجام دهد ضعف کارش را حس میکند. یعنی بهتر میتواند دفعات بعد ایرادهایی که در کارهایش هست را رفع کند و نتیجه بگیرد. روش هر چاپگری نتیجه خودش را دارد و سلیقه خودش را در کاری که چاپ میکند نشان میهد. در صورتی که ممکن است سلیقه او با سلیقه آن هنرجو مغایرت داشته باشد. مگر نقاش میتواند پالتش را بدهد شخص دیگری کار کند؟ کار در تاریکخانه را هم باید عکاس خود انجام دهد تا بداند کادربندی و کمپوزیسیون کار چیست. همه اینها با هم مطرح میشود، تونالیته رنگ باید حتماً پخته باشد و شخصیت آن فرد را نمایان کند. نگاتیو را به ۱۰ نفر بدهید چاپ کنند و بیاورند آنها ۱۰ رنگ درمیآورند در صورتی که یک نور داده شده است. عکاسی حرفهای این نیست که دو، سه نفری آن را انجام دهند. یک عکاس همه کارهایش را باید خودش انجام دهد تا نتیجه بهتری به دست آورد. در غیر این صورت کار چندشخصیتی میشود و رضایتبخش نخواهد بود. شاید شما دوست داشته باشید عکس خود را پررنگ چاپ کنید یا کادری که شما در نظر گرفتید با دیگری اصلاً هماهنگ نباشد. اینگونه نتیجه خوب درنمیآید. من حتی پاسپارتو و قاب کارهایم را خودم انجام میدهم. حتی در این سن و سال فعلیام، محال است از آتلیه من کار ناقص یا ناتمام بیرون رفته باشد.
ـ شما در کارهایتان از نورپردازی کلاسیک استفاده میکنید. ارتباط شما با عکاسی مدرن چگونه است؟
من علاقه ندارم از واقعگرایی دور شوم. دوست دارم هر چه را که انسان حس میکند ببیند. از نوگرایان ایراد نمیگیرم که چرا این مسیر را دنبال میکنند، ولی خودم به دنبال آن نمیروم و علاقهای ندارم.
ـ شما که در چهرهنگاری صاحبنظر و پیشکسوت هستید، چرا سعی نکردهاید برای پیشبرد کار عکاسانی که در عکاسیها کار میکنند،کلاسهایی برگزار کنید؟
این مسئله را با همکاری اتحادیه عکاسان میشود انجام داد. تا حالا چند بار این مسئله مطرح شده ولی واقعیت این است که کار مشکلی است. آنها به این طرز کار عادت کردهاند. روششان هم تجاری است و تغییر روش آنها به سادگی امکانپذیر نیست. با جوانترهایی که به صورت آکادمیک عکاسی را یاد گرفتهاند، راحتتر می شود کار کرد.
ـ قطعاً شما از عکاسانی که در ایران پرتره کار میکنند کارهای زیادی دیدهاید، کدامها را میپسندید و به نظر شما کدام یک موفقترند؟
من زیاد به نمایشگاه نمیروم. کارت دعوتهای زیادی برای من میرسد ولی فرصت زیادی برای دیدار از نمایشگاهها پیدا نمیکنم. پرترهسازان زیادی هم نداریم یعنی کسی به این شیوه کار نمیکند. شیوه برخی از آنها هم با کاری که من انجام میدهم متفاوت است و با دوربینهای کوچک و به طور آزاد کار میکنند.
ـ اکثر پرترههایی که شما گرفتهاید افراد معروفیاند و به تعبیر دیگر خودشان چهره هستند. آیا شما از افراد عادی هم عکاسی کردهاید؟
شخصیتهای معروف خیلی به عکاسی کمک میکنند؛ شهرت آنها خود به خود تأثیرگذار است. ولی از کسانی که هنرمند و معروف نبودهاند هم عکاسی کردهام اما پرترهها باید برای نسلهای آینده پیامآور باشد. عکاس آنها را به نسلهای بعد معرفی میکند. نسلهای بعد که پروفسور هشترودی را نخواهند دید باید بدانند که او چه شخصیتی داشته است و چه کسی بوده است. نسلهای آینده نمیخواهند قیافههای رتوششده و گریمشده را که حالتهای طبیعی و شخصیت خود را از دست دادهاند، ببینند. بلکه میخواهند واقعیت آن شخصیت را حس کنند.
ـ حالا اگر کسی این چهرههای معروف را نشناسد و نداند حسین بهزاد چه کاره بوده و چه شخصیتی داشته و یا ۱۰۵ سایه چه کسی بوده چطور میتواند از این پرترهها به شخصیت آنها پی ببرد؟
این مربوط میشود به بیننده اگر بیننده بینش هنری داشته باشد حس میکند. یک بچه با دیدن عکس بهزاد نمیتواند بفهمد که او چه شخصیتی داشته است. در مورد عکسهایی که کارش گرفته هم تا آشنایی با آن شخصیت نباشد نمیتوان فهمید چه کسی است. اما شخصیتهایی که ناشناس هستند را چگونه باید نشان داد؟ مثلاً در عکاسی از چهره کسایی، تا توی دستش نی نباشد کسی او را نمیشناسد. صبا استاد کسایی بوده که در عکس خواستهام نشان دهم. بهترین چیز برای نشان دادن حالت جوانیاش که از دست رفته، نیاش بود که آن را گرفته و با افسوس به گذشته به آن نگاه میکند و در عین حال نوازنده بودن او را درمییابیم و تجویدی هم به خاطر این که آهنگساز بوده با جان و دل ویولونش را چسبیده و به آن عشق میورزد و من خواستم آن را نشان دهم.
ـ وقتی عکس علیاُف را میبینیم متوجه میشویم که شما بر روی عکس روانشناسی کردهاید. یعنی حداقل یک اجرای او را دیدهاید.
چند اجرا از او دیدم. به منزل ما هم آمد. آشنایی هم داشتیم و زمانی که اینجا آمد به او گفتم کاری به من نداشته باش و فقط بزن. من هم پشت دوربین قرار گرفتم و به بهانه نورپردازی در حالتهای مختلف عکسهای متفاوتی از او گرفتم.
ـ چهره ممیز را چگونه گرفتید؟
در آن موقع همسر ممیز فوت کرده بود و او قیافه برافروختهای داشت. تنها راهی که به نظرم رسید استفاده از یک پسزمینه خاص بود. در بعضی مواقع سعی کردهام سادگی را حفظ کنم و نمیخواستم در کار زیادهروی داشته باشم.
لحظهای که طبیعت را حس میکنم و زاویه مناسب را پیدا میکنم، دوربین را میکارم و بلافاصله همان لحظه را عکسبرداری میکنم.
ـ با کدام دوربین عکسبرداری میکنید؟
با دوربین رولیفکس مدل SL.66 اکثر کارهایم را انجام میدهم.
ـ تا به حال شده است از کسی بخواهید پرترهاش را عکسبرداری کنید؟
بله، شاملو را خودم به این کار دعوت کردم. ولی فریدون مشیری و سیمین بهبهانی خودشان برای کتابهایشان عکس میخواستند. برای گرفتن پرتره کسایی هم به اصفهان رفتم. اما شاملو؛ آخرین روزهای شاملو بود که همسرش آمد و به من گفت به هر نحو شده از او عکس بگیرم. با آقای دولتآبادی و آقای سپانلو به منزلش رفتیم. او اصلاً نمیتوانست حرف بزند. گردن و سرش را هم نمیتوانست بالا بگیرد. بیست روز بعد هم فوت کرد.
تا حالا اتفاق افتاده در خیابان یا در مجالس میهمانی، در فضایی قرار بگیرید که از کسی دعوت کنید تا چهرهاش را عکاسی کنید؟
بله در خانه برادرم فرهاد میهمان بودم و آقای دکتر رفعت سرطانشناس معروف آنجا بود. فکر کردم من این همه از هنرمندان عکس گرفتهام چه خوب است از پزشکان هم قدردانی کنم. گفتم آقای دکتر خواهم برای کتابم عکس شما را هم داشته باشم. فردای آن روز قرار شد به آتلیه بیاید. آن شب همه حالتهای او را در نظر گرفتم. از آقای متین، لیتوگراف معروف و از آقای جوهری که برای کتابم زحمات زیادی کشیدند هم عکس انداختم.
ـ در حالی که مصاحبه را پایانیافته تلقی کرده و از استاد به خاطر وقتی که گذاشتند تشکر میکردم، از ایشان خواستم تا قدری هم راجع به زندگیاش صحبت کند و آقای فخرالدینی گفت که کمی دیر ازدواج کرده است. پسرش در رشته کامپیوتر درس خوانده و دخترش هم دانشجو است و همسرش را نیز به دلیل این که با فداکاری او را آزاد گذاشته تا به کار حرفهایاش، عکاسی، بپردازد میستود.
مجله هنرهای تجسمی، شماره ۲۴