ترجمه: پروانه ستاری
تاد هایدو در سال ۱۹۶۸ در کنت، اوهایو به دنیا آمد. او در سال ۱۹۹۱ لیسانس خود را در رشته هنرهای تجسمی از School of Museum of Fine Arts گرفت و در سال ۱۹۹۶ فوق لیسانس اش را در همین رشته از California College of Art کسب کرد.
تاد برای اولین بار در سال ۱۹۹۸ با انتشار یک مجموعه عکس با عنوان خانه نشینی (Housesitting) در شماره می Art Forum، توانست توجه جهان هنر را به خود جلب کند.
از آن زمان وی بیش از پانزده نمایشگاه انفرادی در گالریهای خصوصی و موزهها داشته و کارهایش به کلکسیونهای موسسات معتبری چون Guggenheime Museum ،The New York Public Library ،The George Eastman House، The Los Angeles Country Museum of Art ، The Museu of Fine Arts و San Francisco Museum of Modern Art عرضه شده است.
تک نگاریهای او مانند House Hunting (شکارخانه/سال ۲۰۰۱) و Out Skirt (حومه شهر/ سال ۲۰۰۲) تحسین همگان را بر انگیخت و تاثیر او بر هنر عکاسی معاصر را تثبیت کرد.
تک نگاری اخیر او با عنوان Roaming (پرسه زدن)، توسط انتشارات نازرائلی(Nazraeli) در پائیز ۲۰۰۴ به چاپ رسید. متن زیر گفتگویی است که آرن شومان برای مجله اینترنتی SeeSaw در سال ۲۰۰۴ با وی داشته است.
– برای شروع ممکن است کمی از تجربیات اولیه خود درباره عکاسی -هم به عنوان یک مخاطب و هم به عنوان یک حرفه ای- برای ما بگویید. چرا به عکاسی رو آوردید آن را حرفه ای دنبال میکنید و اینکه چه چیز الهام بخش شما در این زمینه است؟
من عکس گرفتن را از دوران نوجوانی شروع کردم اولین عکسی که گرفتم از برادرم در حال پریدن از یک سراشیبی در یک مسابقه دوچرخه سواری بود. من در دبیرستان زمانی که یاد گرفتم در اتاق تاریک عکس چاپ کنم بیشتر جذب عکاسی شدم. بنابراین تصمیم گرفتم آن را به صورت جدی دنبال کنم و کم کم متوجه شدم که عکاسی تنها چیزی است که من نسبت به آن کشش و علاقه دارم.
بعد از دبیرستان به مدرسه موزه هنر بوستون رفتم. در آن جا بود که تحت تاثیر هنرمندانی چون Harry Callahan، Emmet Gowin وFerederickSommer قرار گرفتم. میخواستم کارهایم شبیه آنها باشد چرا که عکسهای آن هابرای من نمونه های عالیای بودند. کارهای این هنرمندان کاملا به هنر عکاسی وفادار و جوهره اصلی مدرنیته باهاوس بودند.
من از آنها چگونگی چاپ کردن را آموختم. آن سه نفر به احتمال قریب به یقین بهترین چاپچی های زمان خود بودند. استعاره، راز و درامی که در کارهای من وجود دارد مربوط به همان دوره آموزشی ست.
بعدها به دوره فوق لیسانس دانشکده هنر کالیفورنیا در سان فرانسیسکو وارد شدم. آن جا با لری سلتان واحدی را گذراندم. او به من یاد داد که چگونه تصوراتم را تقسیم بندی کنم.
اواخر دوره فوق لیسانس در سال ۱۹۹۶ بود که من شروع به گرفتن عکسهایی کردم که امروزه میتوانم جزو کارهای حرفهای خود به حساب بیاورم. تک نگاریهایی که سرانجام با عنوان" شکار خانه" و"حومه شهر" منتشر شد.
من عاشق خلق تصویر هستم. همچنین از دیدن عکسهای دیگران لذت میبرم. دیوانه وار کتابهای عکاسی میخرم و اخیرا بیشترین ایدههایم را از این کتابها میگیرم. به نظر میرسد که من در کتابهای عکاسی بیشتر کارهای الهام بخش میبینم تا در گالریها.
– مجموعه اخیرتان با عنوان پرسه زدن (Roaming)، درباره موضوع کلیشهای " جاده"است، اما مخاطب با یک نگاه دقیق تر متوجه میشود که کارهای شما از رمانتیسیسم مفرط که همیشه همراه این ژانر است، اجتناب میکند. هرچند تلاش کردهاید تغییر حالتها و همچنین حس کشدار بودن زمان را منعکس کنید، اما به نظر میرسداجازه ندادید که احساس گرایی به عکس هایتان غلبه کند. چگونه روی یک موضوع خاص تمرکز میکنید و چقدر نسبت به وفادار ماندن به عکس و اجتناب کردن از احساسات کلیشهای آگاهانه عمل میکنید؟
من هیچ وقت از ابتدا نمیدانم که مثلا پروژه "عکس های جاده" را انجام خواهم داد. این یک جور اتفاق است. وقتی بیرون و در فضای باز هستم بیشتر به مناظری که دارای پرسپکتیواند جذب میشوم و اغلب خود را در یک جاده و یا یک مسیری میبینم که به صورت عمیقی به دور دست کشیده شده و به همین دلیل تا به حال عکسهای زیادی با موضوع "جاده" گرفتهام.
به طور کلی در یک دوره زمانی طولانی تعداد زیادی عکس میگیرم و اجازه میدهم بهترین تصاویر من را هدایت کنند. موقع ویرایش تصاویر زمانی است که تم یا موضوع پدیدار میشود.
در مرحله بعد از عکاسی است که به طور احساسی و در عین حال منطقی ایده اصلی را مییابم. درست است، من فکر میکنم که از احساساتی گرایی و کلیشه اجتناب میکنم و البته این عملی خود آگاه نیست. من اساسا علاقمند به انجام این جور کارها نیستم. آموختم که به صورت آگاهانه از پرداختن به احساس گرایی کلیشهای در کارهایم خودداری کنم. معتقدم که نباید قبل و در حین عکاسی خود را سانسور کرد و بر اساس تجربه شخصی، میدانم که میشود از عکسهای دیگران ایده گرفت اما در آنها محدود نشد.
– در عکاسی معاصر به نظر میرسد که تمایل بسیار زیادی به سمت ساده دیدن، نهایت وضوح، ترکیببندی دقیق وجود دارد. اما “پرسه زدن” تا حدی منحصر به فرد است. به نظر میرسد که این مجموعه مخالف این گرایش هاست؛ ترکیب بندیهای اتفاقی و اعوجاج که میتواند توسط هوای مرطوب، شیشه گل آلود اتومبیل و نوردهی طولانی پدید آمده است.
به نظر میرسد که شما از منظره مه آلود و بافتی که توسط نورهای تودهای و فشرده پدید میآید لذت میبرید. چه چیز شما را مجذوب عکاسی از چنین موقعیتهای غیر متعارف میکند و چگونه از آنها در راستای عکاسی خودت استفاده میکنید؟
– من ساده دیدن را مانند آدامز، بکر، شور، گرسکی و دیکسترا دوست دارم. اما امروزه کارهای توصیفی برای من جذاب تر از کارهای تحلیلی است. این روزها من بیشتر از کارهای اولیه استیگلیتز و دیگر عکاسان تصویرگرا الهام میگیرم. همچنین نقاشیهای ریشتر از مناظر در کارهایم نفوذ بیشتری کرده است.
من عاشق هوای دراماتیک هستم. از رانندگی در این هوا، عکاسی کردن و بودن در فضای باز هنگام باریدن باران یا برف دارم لذت میبرم. بر عکس، از روزهای آفتابی برای عکاسی متنفرم و اغلب روزهای ابری را ترجیح میدهم. همیشه به دنبال نورهای پراکنده هستم. همچنین به سمت نورهایی که از پشت سرکشیده میشود. دوست دارم که از نور مستقیم عکس بگیرم. عکاسی از پشت شیشههای کثیف، مه گرفته و مرطوب اتومبیل کمک میکند که شفافیت را کم کنم چرا که کمک میکند تصاویری نقاشی مانند خلق شود.
بزرگترین تغییری که من در کارهای جدیدم دادم این است که آن ها را در سایز کوچکتری چاپ کرده ام. سایز ۱۴×۱۱ اینچ یکی از سایزهای مورد علاقه من است. من هنوز هم چاپهای بزرگ انجام میدهم و ترکیب سایزهای کوچک و بزرگ را در نمایشگاه ترجیح میدهم.من خیلی روی چیدمان عکسهایم چه در کتاب چه در نمایشگاه کار میکنم و فکر میکنم این بخش خیلی مهمی از کار است.
– به نظر میرسد تعدادی از عکس های مجموعه "پرسه زدن" بسیار سیال و خودانگیخته هستند. با این حال یک استحکام باورنکردنی در تمام مجموعه به عنوان یک کل واحد دیده میشود. گویی از قبل هدفی را دنبال میکنند. این مساله چطور در طی زمان پدید آمد و عکسها تا چه اندازه فی البداهه و خود انگیخته هستند؟
به جز عکسهایم در شب و چند تای دیگر همه ناگهانی و بدون برنامهریزی قبلی گرفته شده اند. هرچند ممکن است کارهای من حساب شده و از روی نقشه قبلی به نظر بیایند اما به واقع این طور نیست. وقتی که عکسها را برای کتاب یا نمایشگاه ویرایش میکنم یک سازگاری پدید میآید.
عکاسی از پشت یک پنجره، با یک اتفاق شروع شد. در یک روز بارانی هنگامی که در حومه شهر مشغول عکاسی بودم سر یک چهار راه ایستادم. همه آبها سرازیر میشدند به پنجره ماشین و این تصویر بینظیر در مقابل من اتفاق میافتاد. به سرعت از آن عکس گرفتم و رفتم. هنگامی که عکسهایم را ویرایش میکردم همسرم نینا پیشنهاد چاپ آن را داد و من این کار را کردم. این تصویر را به عنوان تک عکس دوست داشتم اما آن عکس تنها بود و هیچ جفتی نداشت. به آهستگی و با جدیت شروع به عکاسی از سوژههایی شبیه به آن کردم و تعدادی هم عکسهایی شبیه آن در میان عکس هایم داشتم که بیشتر در دسته عکس های کلاسیک از طبیعت جا می گرفت و نه در مجموعه عکس های "شکارخانه" و "حومه شهر". بنا بر این از حدود ۲ سال پیش من به صورت آگاهانه تصمیم گرفتم روی این پروژه کار کنم و نتیجه آن "پرسه زدن" شد.
برای کسب اطلاعات بیشتر و مشاهده عکس های تاد هایدو به آدرس www.toddhido.com مراجعه کنید.
عالی بود .
کمترین فایده معرفی این گونه از ژانرهای عکاسی این است که ذهن بسیاری را از جمود و فضای بسته بصری ای که در آن قرار گرفته اند در خواهد آورد.
ممنون از شروع بکار مجدد و درخواستی که دارم تا می توانید عکاسان کاملا خاص را معرفی کنید…