اختصاصی «سایت عکاسی» – در نمایشگاه گروهی چندرسانهای «جزر» با کیوریتوری رومین محتشم و زهرا قیاسی که از ۲۶ دیماه ۹۵ در گالری «راه ابریشم» بلوار کشاورز برپا شده و تا روز دوشنبه ۴ بهمنماه ۹۵ ادامه دارد، ۲۴ اثر در قالب عکس، نقاشی، مجسمه، ویدئو، ساندآرت و اینستالیشن از هنرمندانی به نمایش درآمده است که هر کدام انگیزهی خود را پرداختن به مسائل محیط زیستی و بیان اندوه عاطفی از دست رفتن منظره دریاچه عنوان کردهاند.
عنوان جزر نیز در واقع اشارهای به پدیده طبیعی جزر و پس رفتن آب دریاهاست که در مورد دریاچه ارومیه این عنوان استعاری از پسرفتنی میگوید که پیشروی طبیعی دوباره در کارش نیست. پیش از پرداختن انضمامی به نمایشگاه خوب است تاریخ مفهوم را مرور کنیم.
انقلاب روشنگری، انقلاب صنعتی و سپس تفوق عقل تجربهگرا سازندهی این ایده بود که طبیعت ابژهٔ شناخت، محاسبه، استیلا، تصرف و تعرض آدمی است. سوژه گرایی مدرن که فکر میکرد میتواند مالک و حاکم هر چیزی شود، از قلب این ایده بیرون آمده بود که فاعل یا شناسندهٔ انسانی در مقابل یا حتی بالاتر از طبیعت قرار میگیرد. در پی دوئالیسم دکارتی، سوژهٔ انسانی چیزی جدای از طبیعت شد و احساس یگانگی با طبیعت جای خود را به دوگانگی با آن داد. سوژه با مشروعیتی که یافته بود، خود را در استفاده از هر چیز جز خودش محق میدانست. شیپور او به مرور پرصداتر شد و از طبیعت جز نالهای باقی نماند.
مهدی وثوق نیا، بدون عنوان، بندر شرفخانه
اوایل قرن بیستم، علاوه بر دانشمندان حوزهٔ علوم تجربی و محیطزیست، فیلسوفان اگزیستانسیایست و پدیدارشناس یا حتی روانکاو نیز در برابر سوژهگرایی مدرن و علمزدگی جهان صنعتی ایستادند و با تخریب محیط زیست و این جداافتادگی انسان از طبیعت به مثابه بحران مدرنیته مواجه شدند و هر کدام به نحوی و درجهای تیشه بر خردگرایی ابزاری زدند. هایدگر سرآمد آنان بود. او با رجوع به فلسفهٔ یونان باستان، مفهوم «بودن در جهان» را مطرح کرد. به زعم هایدگر، استیلای تکنولوژی بر چیزها باعث خروجشان شده است از آنچه هستند. در این میان، اثر هنری بیش از هر چیز، میتواند به بهبود روابط ما با جهان طبیعت کمک کند و وجه ممیز انسان یا همان فاعل شناسا، قدرت او در درک هنری است.
در اندیشهٔ هایدگر، اثر هنری تنها با بودن در عالم معنادار میشود. عالم، صورت اثر هنری است که محصول مهارت توأم با خلاقیت هنرمند است. طبیعت در فرهنگ یونانی نیز زایندهٔ هستی، مقوم مفاهیم انسانی و فلسفی و الهامبخش آثار هنری بود. فوزیس یا طبیعت در نظر آنان کل یکپارچه و ارگانیسم زندهای بود که هر مفهومی در نسبتش با آن تعریف میشد. هنر در یونان باستان به معنای تقلید از طبیعت به مثابه امتداد وجود انسانی بود.
علیرضا قوجاری، «فراکتال های کبود»
در سالهای اخیر، بحران طبیعت، موضوعی شده است که به لحاظ نظری اندیشمندان و هنرمندان و اهل قلم را متوجه خود کرده و در عمل محدودیتهایی برای عامه مردم شهری و روستایی پدید آورده است. پیچ هر رسانهای را که میگشاییم، اخباری بیرون میآید از تخریب مناطق اقلیمی و آب و هوایی، منقرض شدن فزاینده گونههای جانوری و گیاهی، آلودگی آب و هوا، آلوده شدن زمینهای زراعی و مواد غذایی به سموم شیمیایی و هورمونی، تخریب زیستمحیطی و نظایر آن.
حال باید روشن کنیم نقش هنر در تکریم، احیا و کمک به طبیعت چگونه تعریف میشود؟ میدانیم آن معنا که در هنر ارائه میشود، از سنخِ معانیِ اِخباری نیست؛ اِخبار را در دانش میجوییم، و در هنر معنا چیزی بیشتر است. افزوده شدنِ تجربهٔ زیسته بر اِخبار؛ اِخباری زیسته و جاندار، هرچند دربارهٔ طبیعتی باشد که در زبانِ عام، نام طبیعتِ بیجان گرفته است. هنرمند خود را در این محیط مییابد و زیست، تجربه و کنش متقابلی با آن دارد. چرا که به تعبیر هایدگر، ماده و صورت اثر هنری هر دو طبیعت است. از آن سوی، دیدن، تجربه، و ادارکِ جاندارِ ویرانیای در طبیعت، مهمتر از دانستن و خبر داشتن از آن ویرانی است. چون دانستن به صرفِ دانستن، برانگیزاننده نیست. این دیدن است که شوقآور یا ترساننده است. از این رو، معنا در هنر، انگیزه را نیز با خود دارد و میآورد. و پاسداشتِ طبیعت، نیازمندِ معنا و انگیزش است، و این هر دو به یکباره در هنر یافت میشود؛ اگر هنری چنین هنری با خود داشته باشد.
صمد قربانزاده، از مجموعه «گورگاه»
حال اینکه یک اثرِ هنری از طبیعت الهام گرفته باشد و یا به شعارها و اطوارِ رایجِ طبیعتدوستی مذین شده باشد، آن اثر را در تعریف ما به پاسدار طبیعت بدل نخواهد کرد. چنان آثاری، ممکن است از طبیعت مایه و سودی بگیرند، اما متقابلاً به طبیعت سود و فایدهای نخواهند رساند؛ درست همچون فرزندانی که از مادر سود میبرند و کارهایشان برای او جز فرسودگی بیشتر سودی نخواهد رساند.
اینجا در «جزر» عدهای از هنرمندان صاحب سبک جمع شدهاند و با یادآوری و نشاندادنِ بدیِ ویرانیِ طبیعت و به نحو اخص خشک شدن دریاچه ارومیه، به این مادر چروکیده و فرتوت ادای دین کردهاند. عدهای از آنان را میشناسم که در محیط این بدیهای عرَضیِ فنای طبیعت بودهاند و ویرانی و خرابی جزء لاینفک تجربه زیستهشان بوده است. اما این پرسش مطرح میشود که اینان با «هدفی واحد» برای ستایش و پاسداشت اکولوژی راستین اینجا گرد آمدهاند یا صرفاً ذیل «عنوانی واحد» نمایشگاه را برپا کردهاند؟ ما هنوز نمیدانیم.
تهمینه میرمطهری، «تقابل سفیدی»
رضا کیانیان، در بیانیه نمایشگاه، نوشته است:«این صدای آب است که دادخواهی میکند! این صدای آب است که شهادت میدهد! این پژواک صدای آب است که در هنر ایران پیچیده است! غرور کودکانه بشر با تکیه بر سطحی از دانش خواست تا نظم جاری طبیعت را اصلاح کند! با دانشی که هر لحظه به وسیله این نظم بیهمتا به شعوری تازه میرسد و خود را میشکند.
عاملان سطحی فراموش میکنند که علم مقدس نیست و با پشت سر گذاشتن مداوم خود رشد میکند! به عکس هنر که با بازگشت به خود شکوفا میشود. هنر طبیعت را پاس میدارد ولی علم بر طبیعت شوریده است.
هنر و علم هر دو از طبیعت میآموزند و میدانند که با خلق میلیونها اثر هنری دیگر و با کشف میلیونها قانون علمی دیگر، طبیعت همچنان زایندهتر است. بخشی از خشکی دریاچهها، رودخانهها، تالابها و منابع زیرزمینی آب به گردن غرور این عاملان سطحی است. ما صدای آب هستیم و از عاملان بی غرور عمیق که خود با طبیعت همراه هستند میخواهیم که با ما در این برهوت صدای آب باشند!»
پری ملک زاده، بدون عنوان
در ابتدای ورود به نمایشگاه، رو به روی خود کثرتی از آثار هرچند خلاقانه و قابلتوجه اما پراکنده را میبینیم که به رغم کیفیت خوب هنریشان، فرزندان ناهمگونی را به ذهن متبادر میکنند که شبیه به سکانسهای فیلم «مادر» مرحوم حاتمی بر بالین مادر رو به مرگ خود گرد آمدهاند و هر کدام در گوشهٔ انزوای خود مویهای سر میدهند. مادری که اصل وجود و زایش و یگانگی است و فرزندانی که از سر ادای دین و تکلیف گرد هم آمدهاند و آنگاه که اشکی ریختند، به زندگی روزمرهٔ خود زیر لوای تکنولوژی مسلط بازمیگردند.
آوین فرهادی، «گودال»
اینکه صاحبان این آثار چه اندازه دغدغههای زیست محیطی دارند و در جایگاه هنری خود برای آن چه کردهاند، ما نمیدانیم. در جزر آنچه میبینیم و میدانیم، تلاش درست و انسانی جمعی از هنرمندانی است که هر کدام به سیاق خود تجربهٔ زیستهاش را به نمایش درآورده و مخاطب را به تفکر یا عمل دعوت کرده است. اما چیزی که کم یافت میشود، اتحاد و پیوستگی معنادار در روش کار گروهی است که به زعم نگارنده، این با ایدهٔ اصلی کارهنری چندان سازگار نیست. خردهای هم نیست. خاصیت چندرسانهای بودن نمایشگاه، ویژگیهای ذاتی و عَرَضی مدیوم گالری و نمایشگاه، تفاوت رویکردها و روحیات، ضعفهای سیستماتیک و ساختاری و از همه مهمتر، نبود یا ضعف روحیهٔ کار جمعی در فضای هنری ایران هر کدام را میتوان علتهای کلان این اتفاق برشمرد. تنوع آثار نمایشگاه بهگونهای ماهرانه و ملموس عناصر مختلف طبیعت را تداعی میکنند و از همین جهت مخاطب را متوجه جنبههای تأثیر همهجانبهٔ تخریب زمین و آب میکنند. اما از طرف دیگر، بر خلاف انتظارمان، هارمونی و اتحاد عناصر طبیعی که اینان روگرفتی از آنانند را ندارند. فضای کلی نمایشگاه گویی مینیاتوری از آشفتگی ذهن معاصر است که میان بیانیه به مثابه حرف و آثار به مثابه عمل شکافی را میپروراند.
اعظم حسین آبادی، «قطره اشکی نجاتمان خواهد داد»
مسأله دیگر برخلاف تلاش بیانیه در ستایش اکولوژی، سکوت آثار این مجموعه در یادآوری، و نشان دادنِ نیکیِ طبیعت و ارزشِ بقای آن ذیل اندیشهای است که در آن، طبیعت در ذات خود ارزشمند و شکوفا و دارندهٔ عناصر مقدسِ طبیعی است. نیکیهای طبیعت به مثابه زیستگاه اولیه و بدوی انسان پیش از مدرن غافل مانده و دعوت به بازگشت و کمک به محیطزیست مسکوت گذاشته شده است.
غالب آثار نمایشگاه در قالب شخصیت قربانی رمانهای تراژیک تنها شِکوه و سیاه نمایی میکنند. دوئالیست سوژه و ابژه در اینجا باز تکرار میشود. این ماییم که از سر التفات به عالمی که در آنایم مینگریم و برایش این بار نه تصمیمگیری که سوگواری میکنیم. چیزی نه از نقد تکنولوژی و ازخودبیگانگی به چشم میآید نه ستایش و دعوت به طبیعت و نه راه برونرفتی ارائه میشود. آنچه هست، تنها ابراز تأسف هنری و خلاقانه در قبال معلول و نتیجهٔ بحران سوژهگرایی به مثابه ابژه ترحم برانگیز و گوشهای پرت شده است.
احسان ضیائی، «پسران کوچولو، مردان چاق»
در تمام آثار بهجز یک اثر نقاشی صرفاً به وجه ویرانشده پرداخته شده است و خبری از ستایش و تحسین وجه امیدبخش و زاینده زیست جهان فراموششده نیست که اگر این بود، نمایشگاه جزر میتوانست نقطهٔ عطف و اتفاقی سازنده در جهت نگاه مسئولانه هنرمندان در برابر عالم باشد، افق دید بلندتری را ترسیم کند و بینندگان را به شناخت و بینشی برساند که کمتر به طبیعت و آب آسیب رسانند. اینها همه هیچ از ارزش و ستایش اتفاق خوب «جزر» کم نمیکند، بلکه امید است بر ارزش تلاش برای مسئولانه دیدن و خلق کردن بیفزاید.
بسیار عالی ، ممنون بابت تالیفات شما ، خسته نباشید