حسن غفاری، جادوگر لنز واید
مفهوم حرکت هماره با معنای زنده بودن همراه است و اساساً مرز بین مردن و زنده بودن در حرکت داشتن (تحرک) تفسیر میشود. گسترهی مفهومی این نماد محسوس، حتا برای اشیای بیجان نیز کاربرد پیدا کرده و روح نامحسوس زنده بودنها در این فرایندِ محسوس، در قاعدهی ذهن تعریف میشود. از اینرو در شمای کلی، حرکت بر دو دسته تعریف میشود؛ حرکت بیرونی (جابجاییهای فیزیکی) و حرکت درونی (جنبشهای ذهنی). از اینرو، زنده بودنها که مفهومی مطلق است و در مقابل عدم یا نیستی قرار میگیرد، مستلزم برخوردار بودن یکی از این دو نوع حرکت است.
صُنع حرکت، در خلق یک اثر که قدرت جنبش حسی ذهن مخاطب را با پویایی ذاتی خود به همراه دارد را بیشک اثری هنری مینامند و خالق آن احساس حرکت درونی مخاطب را به یقین در زمرهی هنرمندان به شمار میآورند که پرمسلم، این صفت مختص سرامدان بشر میباشد. خلق تحرک ذهن، یا همان پرواز مرغ خیال مخاطب، از موضوعی که عیناً ثابت بوده و هرچه بیشتر از عناصر ساده بهرهمند بوده یا به زبان دیگر، به سادهترین زبان، بیان کنندهی حرکت بیشتری باشد و بهواسطهی برخورداری از جاذبههای نگاه، چشم بیننده را بهروی خود قفل نماید و ذهنش را به وسعت گستردهتری پرواز دهد، حُکماً کاریست کارستان و بدون اغراق، ترجمهی عینی همان است که در تصور عام ما، کار از ما بهتران است که بدان معجزه می گوییم.
این اعجاز، که همان ویژگی بارز اثری هنری است و ذات متحرک و جنبشگر قدرتمند ذهن است که در عین حال، آن نیروی عظیم را در ماهیت ایستای وجودش دارد و امثال بسیاری از خلاقیتهای هنری بشر از آن دست نیز میتوان به شمارش آورد همان تنوع و تکثر شاخههای هنری به ثبت رسیده از ابتدای تاریخ مکتوب بشریت که در سنگ نگارههای غار لاسکو در فرانسه و یا نقوش بی بدیل سفالهای شهر سوختهی سیستان و یا تپههای سیَلک کاشان و یا آثار مارلیک و هزاران نقش بجامانده از تمدن بین النهرین و… تا همین اکنون و همین نقوش که همه روزه ثبت میگردند در جریدهی تاریخ هنر، و توسط همین هنرمندان بیشمار اطراف هرکدام از ما، که حتماً میراث داران کهنترین تمدنهای بشر در مشرق زمین هستند به احتساب میآیند و خوشا بر احوال ما در این میان، غوص شعر میکنیم و در پرواز معنا هستیم.
در مثال میتوان شاهدها داشت از جسمی سخت از جنس سنگ خارا مثال آورد. همان که در تجسم هنرمند تجسمی، مجسمه سازی هنرمند، به تندیسی غرورآفرین از اسطورهی ملتی بدل میگردد و در ذهن هر مخاطب، حرکتی غرشدار در عین ساکن بودنش ایجاد مینماید (تندیس فاخر سردارترین شهید این خاک، آریوبرزن در میدان آریوبرزن شهر یاسوج) و یا شمایی مصور، چون نقش ذهنی هنرمندی تصویرگر، از مرغ سیال ذهن او و خیال انگیزی ترجمان نگاهش به هستی، که نقش میزند طرحی را از سماع عارفانهی یک پیر میکده در مینیاتور ایرانی و یا دل آشوب تر میکند با لطافت انحنای نوازشگر دستان مادرانهای که زخمهای ذوالجناح بزرگترین تراژدی نسل بشر را در عصر عاشورای همان نگارخانهی دلهای نگارگر مینیاتوریست پرافتخار ایرانی و یا چه بیشمارند آثاری که هنرمندان نقاش به تزیین جادوی رنگها بر آیینهی نفیس اثری هنری در نقاشی به خلق میآورند و…
و اما، در ثبت لحظههای ناب، همان لحظههای قطعی، که قطعاً مستلزم هماوایی تسلط تکنیکی بر ابزاری صنعتی و سرد با احساسی لطیف و ناب هنرمندانهی هنرمند عکاس است، سخنها بسیار است و به یقین، هزاران حرف به ایستادن مقابل اثری ناب در این زمره و یک آن، حظ بردن از آن نازک آرای زیبای خیال، نیرزد. چرا که ترجمان دل انگیز حرکتی عمیقاً ناب از رفتار انسانی و یا ثبت نقشی نقش بسته بر بوم طبیعت توسط هنرمندی عکاس یا همان هنر عکس، هنری است به یقین امروزی و پاسخگوی متقن و مستند بر تعداد بسیار بیشتری از ندانمهای بشر همیشه در تکاپوی ندانستنهای بسیار و روح طماع زیبانگر بشر مُدرک شعر و از همین رو، هنری است صنعتمحور که حاصل پیوند سردوگرم ابزار و شعر تصویری خلق شدهاش، شعری نغز است و برخوردار از مولفههای بشر هزاره سوم. شاید از همین روست که پیشداران این هنر-صنعت، از حدود سه دهه قبل، که سیر پیشرفت تصاعدی تکنیکی و دیجیتالیاش بیشتر از تمام تاریخ تکوین صنعت بشری است میگفتند هرآنکه عکاسی نداند بیسواد خواهد بود. و چه زود سر رسید آن عصر بمباران اطلاعات و تصاویر که از آن سخنها میشنیدیم و در همین دودهه پیش، در خیالمان این تعریف را جزو توهمات کور بشر میپنداشتیم!
بهانهی ذکر این سخن، موضوع این مجلد و میوهی این فصل فصلنامهی پرنغز و ارزشمند فراسوست. حسن غفاری، همین حسن عکاس خودمان، همین هنرمند به مفهوم مطلق کلمه، همین جادوگر، همین طوفندهی حرکتهای پرجنبش عمودی و افقی ذهن در چینش سادهی جادویی عناصر دیداری، در قاب چارگوش دوربین عکاسی، همین هنرمند خالق عکسهای موجز کلام و معجزه گر، یا که، همین پرسخن مرد، که با استفاده از کمترین تعداد واژه، به شاعرانگی هنر تصویرگریاش به اذهان هزاران فصل مطلب عرضه میدارد و چه بسیار تک عکسهایش قدرت کلیدری دارند و به همان سیاق، زمان میکاود در ذهن بینندهی روایتهایش. این جلوهی محسوسِ نامحسوسهایِ ذات نهانِ سوژههای مقابل، یعنی نگاهِ مسلحی نه تنها به ذره بین و عدسی دقیقبین، که مهمتر از آن، به شعر جاری مشرقی پر حس و معنایش، در کنار تسلط پرسرعتش بر دانش امروزی مغرب زمین، هنرمندی خاص با نگاهی شاخص و خالق آثاری منحصربفرد پدید آورده که حتماً سرمایهای ارزشمند از داشتههای ماست.
شاید برای این کمدان و پرگوی، که روزشمار تکوین عمر را در قیاس، به سپری نمودنهای لحظه لحظههای موازی با حسن داشتهام، سختترین قلمزدن را این مبحث، به آوردگاه ذهن و هجوم واژه واژه واژههای این عمر، در این مخلص کلام خواهم داشت. اما، «آنی» بر ذهنم گذر نمود که به یقین ملهم از «آن» های ناب خود حسن است که شاید راضی کنندهی ذهنم از بازگویش این انبان مطلب، در تخلیصی کم واژه باشد.
شاید هنرمندانهترین شکل زبان آوری در نقد و تحلیل بُعد هنرمند وجود حسن غفاری، بازگویشی تکمیل، از ویژگیهای منحصر بهفرد زبان روایت هنری، در عکسهای حسن، برگزیدن زبانی گویا اما، بینهایت کم واژه، در عین حال فصیح و پرسخن از اوست.
حسن غفاری، جادوگر خلق حرکت در عکس است. مبین این مدعا حرکتهای ذهن در تمام عکسهای او با موضوع انسانی است و در هر عکس او که انسان حضور دارد، حرکتهای بسیار دیده میشود، از حرکت فیزیکی خود سوژه که مدام آدمها را در حال تکاپو میبیند و هنرمندانه با چینشی درست از عناصر بصری پیرامون سوژه و قراردادن سوژهی اصلی هرعکس در طلاییترین نقطهی قاب، حس حرکت را بسیار شاخصتر ثبت مینماید و با بهره گرفتن بینظیر از خاصیت تحرک بخشی لنز واید، حس حرکت را در عین مستندبودن عین به عین تمام عناصر بصری نقطه به نقطهی قاب، اغراقی باورپذیر از حرکت سوژه و به تبع آن، ادامهی حرکت فیزیکی آن حرکت، در ذهن مخاطب ایجاد مینماید که تازه، آغاز معجزهگری این گونه از خلق را عامل میشود. خلق آن اثر، که به سادگی ثبت یک لحظهی بسیار عادی نیز در بسیاری از تک عکسهای اوست، از حرکت سادهی سوژه در عکس آغاز و با تشدید اغراق آمیز و باورپذیر آن حرکت فیزیکی در دیدهگان مخاطب، حرکتی از جریان معنا بدنبال خود ایجاد میکند که شاید نتوان انتهایی برای جاری شدن طوفان حرکت معنایی ذهن، که از آن حرکت ساده و آن کرشمهی تکنیکی آغاز شده است به محاسبه آورد. چرا که هر کدام از بینندگان آثار او، گرفتار موضوعی از موضوعات بیشمار اویند و نه فقط سالها، که حتماً تا آخر عمر زیبایی عکسی از آن میان را در ذهن خود محفوظ خواهیم داشت و حتماً با باز دیدن عکس مورد علاقهمان، در هر کجای درازای طول تاریخ عمرمان، لذت حسی خواهیم برد و همین اتفاق ساده، ترجمهی آن معجزهگری و جاری شدن رودی از معناهای ذهنی مخاطب به شمار میآید.
نه تنها در موضوعاتی با سوژهی انسانی متحرک، که حتا با پرترهی درشت و ساکن مردی سالخورده و یا کودکی زلال در پهنهی طبیعت که به چشم به ظاهر شیشهای حسن در لنز دوربین مینگرد و بجز همان نگاه ساده و طبق طبق لایههای چین و چروک چهره که هر خط، راوی هزاران قصه از عمر سپری شدهی سوژه است و هر بیننده به وسع دامنهی تجربیات ادراکی خویش، تا چندین جلد از آن رمان روزگار سپری شدهی سالخورده برای ذهنش با لذت روح، معناها به پهندشت ادراک و تفکر خود میپراکند، که، که، که واویلا از چاه عمیقی که از آن خط صاف نگاه ساده که سوژه به چشم مخاطب انداخته و هنرمند عکاس، با ظرافت خاص رفتاری ابتدا سوژه را به آن لحظهی خاص و کاملاً حسی وارد کرده و پس از آن، از میان میلیونها لحظهی حسی که در کسری از ثانیه جاری است، چنان دقیق لحظه را شکار و ثبت نموده که گویی چاهی به عمق تاریخی از معنای آن حس خاص، که البته قابل فهم ترین برای هر انسان از هر قوم و نژادی نیز میباشد، میکشاند که واویلا از دردهایی که برخی از آن نگاهها بر روح مینشانند و حقیقتی که، ترجمهی عین به عین حسی از احساس مشترک انسانی و درست منطبق با احساس آشنای مخاطب است و به همان میزان باورپذیر و اثرآفرین، به ترجمان ذهن میکارد و یا قصههای پرغصهای که از ناکامیهای جوانی مضطرب، انتظاری غریب اما آشنا که در نگاه سادهی دختران دشت انتظار به ثبت رسیده، یا آرزوهای موهوم کودکی که به پشت بر چهارپایی نشسته و در گذار کوچ ایل پدری و تبارش، غرق در حسرت میبرد هر بینندهی صاحب مختصر زلالی روح را و بسیاربسیار لحظههای اینچنینی از جنس پرتکثر احساسات مشترک انسانی در موضوعات متنوع بسیار در عکسهای پرمعنا و در عین حال سادهی حسن غفاری خالق آثار بدیع از نابترین لحظات حسی بشری است که مفهوم متقن حرکت سیل آسای معنا در ذهن مخاطب است.
نه تنها در سوژههای انسانی که حرکت رو به نور تک درختی در دشتی فراخ و سرد که عکاس از آسمان دیده و حرکت دهندهی روح بشر به معمای تعالی و تکاپوی روح برای رسیدن به نور در ذات تک تک ما آدمیان است.
مضاف بر این مختصر، استفادهی بسیار و بسیار هنرمندانهی هنرمند از لنز واید است که نه تنها حرکت انگیز است، که دوربین را بی واسطه به سمت سوژه برده و بیننده بسیار نزدیک خود را به سوژه و در نتیجه احساس آن لحظه میبیند و پرمسلم که آور بخشی را به همان نسبت تسریع میکند و گستردگی زاویهی دید لنز واید، که مصداقی است روشن از نگاهی که حسن غفاری طالب اوست و به یقین که یکی از آرزوهای نهانی او، طلب زاویهی دیدی گستردهتر از زاویهی دیدی که بشریت دارند از خدای خویش خواهد بود و چون که به سان تمام آرزوهای حقیقی بشر، غیرقابل تحقق است، آگاهانه، تمام عمرش را با لنز واید به کائنات نگریسته و برای پاسخ به روح سرکش تعالی جویش، نگاه تک تک مخاطبانش را، مسلح به زاویهی گستردهی لنز واید به ضیافت زیبانگرانه ی دنیای زیبا اما پر از زشتکاریهای آدمیان میبرد. به یقین در نهانش این آرزوست کههای، همنوعان، زشتیهای حاصل رفتارمان را هم زیبا ببینید اما، درکش کنیم برای زدودن زشتیها از پیکر گهوارهمان.
و مخلص کلام «هنرمند، حسن غفاری» صبحدم زیبای رو به آغاز پاییز سال یکهزار و سیصد و نود و هفت که شاید جز هنر جاریمان، دلخوشیای در سفرههامان نمانده.