لوکاس ساماراس. بدون عنوان، ۲۰۱۹، از مجموعهی Me, Myself and…
«سرآمد هنرمندان در خودشیفتگی»، عبارتی که منتقدی با نام پیتر شِلْدال (Peter Schjeldahl) برای توصیف هنرمند یونانی-آمریکایی، لوکاس ساماراس به کار برده و در عنوان آخرین نمایشگاه او «Me, Myself and…» نیز تجلی یافته است. بهمناسبت این نمایشگاه که در پِیس گالری نیویورک برگزار شده (از ۱۷ ژانویه تا ۲۲ فوریه ۲۰۲۰ (۳ اسفند ۱۳۹۸)) تصمیم گرفتیم نگاهی داشته باشیم به آثار این هنرمند معاصر شناختهشده و با سیر تحول زیست هنری او تا رسیدن به نقطهی کنونی همراه شویم.
لوکاس ساماراس (Lucas Samaras، به یونانی: Λουκάς Σαμαράς) در سال ۱۹۳۶ در کاستُریا، یونان به دنیا آمد و در ۱۲ سالگی به آمریکا مهاجرت کرد. او پس از تحصیل هنر در دانشگاه راتگرز (دانشگاه ایالتی نیوجرسی) در دانشگاه کلمبیا مشغول به تحصیل شد.
ساماراس فعالیتهای هنریاش را در حوزههای نقاشی، حجم و اجرا آغاز کرده است. روی آوردن ساماراس به مدیوم عکاسی همزمان بود با ظهور شکلهای جدید هنری در نیمهی دوم دههی ۱۹۶۰، از جمله «هَپنینگها». الن کپرو از پیشگامان این سبک هنری، هپنینگ را این گونه تعریف کرده است: «نوعی بازی، نوعی ماجراجویی و شماری فعالیت که مشارکتکنندگان مثل بازی آن را به اجرا در میآورند.» علاقهی ساماراس به مشارکت در هپنینگهای کپرو و دیگران و پیشینهی هنریاش در حوزهی هنر اجرا و هنرهای تصویری، سبب شد که او برای تلفیق این دو حوزه به عکاسی روی آورد و بازی کردن و نقش دادن به خود را شکل اصلی هنرش کند.
آثار ساماراس تاکنون در بیش از صد نمایشگاه انفرادی در موزهها، گالریها و دوسالانههای مهم هنری در جهان به نمایش در آمدهاند، از جمله موزهی هنر مدرن نیویورک، پِیس گالری و دوسالانهی ونیز. آثار او همچنین جزئی از مجموعهی دائمی نهادهای هنری متعدد، از جمله گوگنهایم و واکر آرت سنتر هستند.
خود
«خود» یا «خویشتن» مضمون اصلی و شاخصهی آثار عکسبنیان ساماراس است که در عنوان نمایشگاه اخیرش (Me, Myself and…) نیز تجلی یافته. نخستین مجموعهی عکسبنیان ساماراس پس از تجاربش در حوزههای نقاشی، حجم و اجرا، در اواخر دههی ۱۹۶۰ شکل گرفت: مجموعهی «اتو-پلارُیدها» (Auto-Polaroids) (1969 – ۱۹۷۱). او در این مجموعه سالها پیش از آغاز مجموعهی «عکسهای فیلم بدون عنوان» (۱۹۷۷) سیندی شرمن، از خود در حالتها و با روشها و گریمهای مختلف عکاسی کرده است. ساماراس در این مجموعه بیشتر رویکردی درونی دارد تا بیرونی. او در برخی عکسها چهرهاش را با تلفیق تکههایی از تصاویرِ بدن خود دچار کژریختی کرده و در برخی دیگر، بدن برهنهاش را در پزهایی قرار داده که یادآور تندیسهای کلاسیک یونان باستان هستند، گاهی بههمراه اشیاء گوناگون و گاهی بهشکلی روحسان. حاصل کار، کیفیتی روانشناختی-خودزیستنامهای است، کیفیتی که با مجموعههای بعدیاش توسعه مییابد.
ساماراس در سال ۱۹۷۳، کار روی شناختهشدهترین مجموعهعکسش با عنوان «عکسدگرگونیها» (Photo-Transformations) را آغاز کرد. او در این مجموعه دوربین پلارُید اساکس-۷۰ (Polaroid SX-70) را، که بهتازگی و برای کاربردی متفاوت به بازار آمده بود، برای خلق هنرش به کار گرفت. این دوربین عکسهایی بیواسطه به دست میداد و از آنجایی که عکس مستقیماً و در محل عکاسی چاپ میشد و نیازی به سپردن فیلم به لابراتوار چاپ عکس نبود، مناسب عکاسی از موضوعات شخصیتر و موقعیتهای خصوصیتر بود. همچنین، از آنجایی که برای چاپ عکسهای این دوربین نیازی به تاریکخانه نبود، عکاسان و هنرمندان برای کاربرد آن نیازی به دانش دربارهی فرآیندهای تاریکخانهای نداشتند.
افزون بر این، به نظر میرسد که این دوربین راه را برای اقبال هنرمندان حوزهی عکاسی به رنگ هموار کرد. تا دههی ۱۹۷۰ در حوزهی جدی هنر عکاسی نگاهی بدبینانه در قبال رنگ وجود داشت، نگاهی که بهروشنی در نقل قول واکر اونز در سال ۱۹۶۹ تجسم یافته است: «این چهار کلمهی ساده را باید زیر لب زمزمه کرد: عکاسی رنگی مبتذل است.» (رجوع کنید به thefallmag.com) اما به هر حال، با آمدن دوربین پلارُید اساکس-۷۰ در اوایل دههی ۱۹۷۰، او و سایر هنرمندان به عکاسی رنگی روی آوردند. (برای آشنایی تاریخی با نحوهی نگاه به رنگ در عکاسی و مطالعه دربارهی یکی از پیشگامان عکاسی رنگی به مقالهی «پیشگام عکاسی رنگی فرد هرتسک: عکاسی که دیر شناخته شد» رجوع کنید).
ساماراس با کاربرد این دوربین زیر نورهای رنگی در فضای تنگ و شلوغ آپارتمانش در نیویورک، از بدن خود فرمهایی فراواقعی و کژریخت ساخته است. او با پیشینهی نقاشیاش، طی فرآیند چاپ عکسِ پلارید با استفاده از یک قلم لایههای رنگیِ فیلم را پیش از آن که سفت شوند جابهجا میکرد (وندی اشنایدر نیز به چنین شیوهای کار کرده است. رجوع کنید به نمایش جدیدترین آثار عکاس و هنرمند معاصر وندی اشنایدر). حاصل کار، بدنهایی تسخیرشده و صحنههایی وهمانگیز هستند که با نظر به صداقت عکسِ یگانهی پلارید، پیوندی میان امور واقعی و فراواقعی، بیرونی و درونی ایجاد کردهاند. او دربارهی دوربین پلارید گفته که با آن میتوانم «منتقد خودم، محرک خودم، کارگردان خودم و مخاطب خودم باشم.»
گذار به دوران دیجیتال
ساماراس در مجموعهی جدیدش با عنوان Me, Myself and… این بار بخش دیگری از سرشت خود، یعنی عکسهای آرشیوی خانوادگی را به کار گرفته است. او که از خانواده و دوستان جدا و با خواستهی خود انزوا را گزیده—«من خواستم که این گونه باشد»—در این مجموعه، عکسهای سیاهوسفید خانوادگی در دوران کودکیاش در یونان در دههی ۱۹۴۰، طی جنگ داخلی یونان، و نیز عکسهایی از دهههای بعدی زندگیاش را به کار گرفته است. او همچون مجموعههای پیشینش، برای بیان هنری و تقابل با فرآیند مکانیکی ابزارهای تولید، این بار از پردازش تصویری دیجیتال بهره برده است.
ساماراس در این مجموعهکارها افکتها و پردازشهای تصویری فتوشاپ را به یکی از سوژههای اصلیاش تبدیل کرده است. او فرمهای انتزاعی جدیدی را از طریق دستکاریهای کامپیوتری به وجود آورده است و با قرار دادن این فرمهای انتزاعی جدید در کنار عکسهای آرشیوی قدیمی، تنش و تضادی تازه شکل داده است، نوعی دگرگونی قابلتوجه که بسیاری از همنسلان او بههنگام ظهور عصر دیجیتال با آن مواجه شدهاند.
بدن او همچنان موضوع اصلی آثارش است که این بار از طریق پردازشهای دیجیتالی در جوار چیزهای مختلفی قرار گرفته: در کنار پنجره در حالی که دارد به دستهای از پرندگان در حال پرواز که بهصورت دیجیتالی در آنجا قرار گرفتهاند نگاه میکند؛ در اندازهای مینیاتوری سوار بر برگهای یک گیاه؛ یا میان درختستان در کنار یک پرنده، موقعیتی که کمابیش یادآور نقاشی مشهور مانه با عنوان «ناهار در چمنزار» (۱۸۶۲) است.
ساماراس طی بیش از شصت سال فعالیت هنری، کاوشی چشمگیر و تأثیرگذار در درون سرشت خویشتن داشته و تاریخ خود را شکل داده است. بدن او طی این سالها موضوع و ابزار اصلی هنر او بوده (در رابطه با هنر بدن، مراجعه کنید به مقالهی «عکاسان معاصر جهان: آرنو رافائل مینکینن و هنر بدن»)، غالباً بهشکل برهنه: «به خودم گفتم، «لعنتی، این [برهنگی] بخشی از آموزشم بوده. پس چرا نباید لباسهایم را درآورم!؟»» ساماراس بدن خویش را در راستای تجسم بخشیدن به مجموعهای از تخیلات و ذهنیات به کار برده که در نهایت، «خویشتن» را شکل میدهند. او بیشک یکی از تأثیرگذارترین و مهمترین نامها در ژانر سلفپرتره و کاوش در خویشتن است.