مارتین پار. دبی، امارات متحده عربی، خودنگاره، ۲۰۰۹
پار در این مجموعه، با تهیهی شبهسلفپرترههایی در مغازههای کوچک عکاسی در نقاط مختلف جهان، بهشکلی هجوآمیز ما را با گرایشهای عکاسی استودیویی در نقاط مختلف جهان آشنا کرده است.
Its Nice That: چطور عکاسی را شروع کردید؟ آیا بهخاطر پدربزرگتان بود؟
مارتین پار: فکر کنم همین طور است. او از من مراقبت میکرد، و یک دوربین به من قرض داد، با هم بیرون میرفتیم و عکاسی میکردیم، فیلمها را ظاهر و چاپ میکردیم—او مرا خیلی به عکاس شدن علاقهمند کرد. خب در ۱۳ سالگی بود که تصمیم به انجامش گرفتم: «کاری که تا پایان عمر انجامش خواهم داد.»
INT: این رابطه نهتنها محرک شروع عکاسیتان بود که نیز در نهایت به اولین پروژهتان با عنوان Home Sweet Home انجامید—مجموعهعکسی از خانهی مردم و زندگی خانگیشان.
پار: بله، این مجموعه را در کالج انجام دادم، و برای دیپلم ارائهاش داده بودیم. آنها اول سعی کردند که ردم کنند اما بعد قبولم کردند. در نهایت نمره ممتاز گرفتم، اما رابطهی خوبی با کالج، معلمها و همه چیزهایش نداشتم.
INT: چطور؟
پار: چون به من باور نداشتند. در نقد، نظریه یا تکنیک—مثلاً خطای تقابل در نوردهی—خیلی خوب نبودم، بنابراین در آن امتحانها ناموفق بودم. در واقع به خاطر معلم سال اولم بود که توانستم دوام بیآورم؛ او تنها کسی بود که واقعاً به من باور داشت. من آدم آکادمیکی نبودم و فقط یک بار نمره ممتاز گرفتم.
INT: این را در مورد بسیاری از آدمهای خلاق، و نیز عکاسان میگویند…
پار: خب، ظاهراً ما همه دچار خوانشپریشی هستیم، و راه جنون را پیش میگیریم. ما همه کمکم رو به زوال میرویم، درست نمیگویم؟
INT: رابطه با پدربزرگتان همچنین باعث شد که به شمال [بریتانیا] علاقهمند شوید. چرا جذب این بخش از کشور شدید؟
پار: چون که مردمش خیلی واقعی هستند—آنها صمیمیتر، روراستتر و خونگرمتر هستند. واقعاً این را دوست دارم، بهویژه در مقایسه با سارِی [منطقهای در جنوب شرقی انگلستان].
INT: این علاقه همچنین به یکی از مهمترین مجموعههایتان با عنوان آخرین تفرجگاه (The Last Resort) انجامید. فکر میکنید که چرا این مجموعه چشم همه را گرفت؟
پار: بله، همین طور است. فکر کنم به خاطر این بود که در زمان و مکان درست انجام شده بود—رنگی بودن عکسها هیجانانگیز بود و انگار که به هدف زده بود، کاری نبود که معمولاً در زندگیتان انجام بدهید.
INT: در دوران اوج تاچریسم بود [دوران نخستوزیری مارگارت تاچر (۱۹۷۹ – ۱۹۹۰) ] و مشخصاً جذب سواحل شده بودید. در این مجموعه سعی داشتید چه چیزی را نشان دهید؟ آیا اصلاً برنامهای داشتید؟
پار: صرفاً انرژیِ نیوبرایتن را دوست داشتم؛ و نیز انرژی تفرجگاههای ساحلی را، مکانی زهواردررفته که با این حال مردم همچنان برای تفرج روزانه به آنجا میروند. واضح است که بخش سیاسی این ماجرا مقایسهی این دو است—آن پسزمینهی زهواردررفته با همهی آن فعالیتهای خانوادگی درونش. آنجا جایی بود که اگر در لیورپول زندگی میکردید به آنجا میرفتید، و جایی برای تفرجهای روزانهتان: کنار دریا.
INT: ساحل موضوع خیلی مهمی در کارتان است. چه چیزی شما را جذب آن میکند؟
پار: بیکرانگی آنجا را دوست دارم، جایی که مردم میتوانند در آن خوش بگذرانند، استراحت کنند و خودشان باشند. راههای بسیار متفاوتی برای عکاسی از ساحل وجود دارد، این شیوههای مختلف را طی سالها به کار بردهام. تمامی ساحلها در سرتاسر جهان با هم فرق دارند، و همهی مردم نیز با هم فرق دارند. آنجا جایی است که مردم برای اوقات فراغتشان به آنجا میروند، صرفاً لم میدهند و، راستش میدانی، آمادهی عکاسی شدن هستند. همچنین این واقعیت برایم مهم بود که در این کشور، ساحلها کمی زهواردررفته و فرسوده هستند.
INT: خب در این دوران مجادلهای در گرفت بر سرِ…
پار: آه، این کنجکاوری ژورنالیستی را ببین! بله، همین طور بود. این مجموعه اولین بار در لیورپول به نمایش در آمد ولی تعجب هیچ کس را برنیانگیخت چرا که همه میدانستند چه چیزی میبینند. اما وقتی نمایشگاه به سِرپِنتاین [لندن] آمد، آن موقع بود که صدای اعتراض برخی بلند شد—آدمهای سیاسی، مثل شما. آیا مدت زیادی در شمال [انگلستان] بودهاید؟
INT: نه واقعاً!
پار: خب، میدانی، شما کسی هستی که ممکن بود با این میزان از بیخبری شوکه شوی، چرا که در شهر فقیری مثل ساندرلند [شهری در شمال انگلستان] نبودهاید.
INT: اما راههای واکنش به آن فرق میکند—میتوانید در بیخبری باشید و شوکه شوید، یا این که میتوانید به آنها نگاه کنید و یاد بگیرید. مردم این دغدغه را داشتند که شاید شما دارید از طبقهی کارگر سوءاستفاده میکنید. خب، نظرتان در این باره چیست؟ واضح است که در پی چنین چیزی نبودید.
پار: مباحثه چیز خوبی است. واقعاً نمیدانم که چرا یک چیز بحثبرانگیز میشود اما این اتفاق میافتد.
INT: در پی این مجادلات بود که تصمیم گرفتید از طبقه متوسط عکاسی کنید؟
پار: وقتی به نحوهی بازنمایی بریتانیا فکر میکنید، متوجه میشوید که چندان خبری از طبقه متوسط جامعه نیست. همه عاشق پولدارها و فقرا هستند، بنابراین طبیعی بود که این کار را انجام بدهم.
INT: چه زمانی پروژهی بهای زندگی (The Cost of Living)—پروژهای که مشخصاً روی طبقهی متوسط متمرکز است—را شروع کردید؟
پار: زمانی بود که به بریستُل [شهری در جنوب غربی انگلستان] رفته بودم—شریک زندگیام در آنجا کار گرفته بود، که عالی بود، چرا که در آن زمان در لیورپول زندگی میکردیم، احتمالاً شهری با کمترین جمعیت طبقه متوسط در بریتانیا. سپس سه یا چهار سال در آنجا عکاسی کردم.
INT: بعد آن، به عکاسی از توریسم جهانی روی آوردید و لنزتان را رو به مناطق دوردستی مثل ونیز و برج کج پیزا گرفتید. علت این تغییر چه بود؟
پار: ایدهی توریسم را دوست دارم، تجارت عظیمی است—بزرگترین تجارت دنیا—و تفاوتی میان اسطورهی یک مکان و واقعیتش وجود دارد. ما همه قبل از رفتن به جایی ایدهای از این که آنجا چه شکلی خواهد بود داریم، و معمولاً خیلی از مردم سعی میکنند یک کار مشابه را انجام دهند. این موضوع مملوء از پروپاگانداست. تمامی صفحات مربوط به سفر در روزنامهها کاری میکنند که گردشگری بسیار جذاب به نظر برسد، اما هیچگاه نمیخواهند مسائل یا مشکلاتِ ناشی از بیش-معروفیتِ مکانهایی مثل بارسلونا و ونیز را نشان دهند. به نظرم طبیعی بود که این کار را انجام بدهم، و از آن موقع مشغول این کار هستم. چندین کتاب دربارهاش منتشر کردهام.
INT: در فرآیند کاریتان، آیا یا یک ایده کار را شروع میکنید یا کارتان بیشتر بهصورت بیمقدمه و غریزی انجام میگیرد؟
پار: خیلی غریزی است، بیش از حد فکر و استدلال نمیکنم. این کاری است که مردم دوست دارند شما انجام دهید!
INT: بنابراین کارتان برای تفسیر باز است؟
پار: اگر بخواهی. میخواهم بگویم که، ما همه چمدانمان را همه جا با خود میبریم، و خب، شما هم فرقی ندارید.
INT: موضوع (تم) عمدهای که در سرتاسر بدنهی کاریتان دیده میشود فعالیتهای جهان غرب است. آیا هیچگاه به عکاسی از طرف کمبرخوردارتر فکر کردهاید؟
پار: این کار را انجام دادهام، اما آن را تبدیل به رویه نکردهام، چرا که این موضوع همانقدر اهمیت دارد. ما بهقدر هر کس دیگری داریم این سیاره را بهفنا میدهیم.
INT: طی دورهای ده ساله، و از زمانی که عکاسی کردن از صنعت توریسم جهانی را شروع کردید، این سیاره چقدر تغییر کرده است؟
پار: بزرگترین تغییر، آمدن گوشیهای هوشمند و سلفی است. اوایل وقتی مردم مرا با دوربین میدیدند از من میخواستند که عکاسیشان کنم. اکنون اما، البته که مردم دیگر زیاد از این درخواستها نمیدهند، چرا که الآن هر کسی میتواند از خودش سلفی بگیرد. دارم کتابی را دربارهی دستههای سلفی منتشر میکنم. کتاب کوچکی است اما به هر حال یک کتاب است. در هر صورت این تغییر بزرگی است که چیزها را تغییر داده و به نوعی دلمشغولی تبدیل شده.
INT: در حوالی این دوران پروژهی جالبی را دیدم که جای پارک (Parking Spaces) نام داشت—چرا این پروژه را انجام دادید؟
پار: چون که ماشینهای پارکشده بسیار زیاد هستند و—شما احتمالاً ماشینی ندارید، دارید؟ از آنهایی نیستید که ماشین داشته باشند.
INT: چطور فهمیدید؟
پار: آنهایی که در پکام [منطقهای در جنوب لندن] زندگی میکنند معمولاً ماشین ندارند.
INT: دقیقاً هفت جلسه رانندگی داشتهام.
پار: که اینطور! پس هنوز درماندگی حاصل از یافتن جای پارک را نمیدانی. این موضوع مردم را دیوانه میکند. بنابراین، با خودم فکر کردم که میتوانم کتابی گردآوری کنم که آخرین جای پارک را در کشورهای مختلف نشان دهد—این گونه نشان میدهم که ما همگی در این جستوجوی بیمعنی برای پیدا کردن جای پارک شبیه هم هستیم.
INT: تغییر بزرگ دیگر، در حوزهی فناوری و تکنولوژی رخ داد. این تغییر چه تأثیری روی عکاسیتان داشت؟
پار: تغییر از عکاسی آنالوگ به دیجیتال، که در سال ۲۰۰۷ یا ۲۰۰۸ تجربه کردم، واقعاً خیلی دراماتیک اما خوب بود—خب در واقع آنقدرها هم دراماتیک نبود، صرفاً همراه با بهتر شدن فناوری تغییر کرد. و این نسل جدید دوربینهای فولفریم DSLR معرفی شدند. فناوری دیجیتال مشخصاً برای عکاسی در نور کم خوب بود چرا که میتوانستی ببینی چه چیزی دارد رخ میدهد. همچنین میتوانستی ایزو را به هر میزانی که دلت خواست تغییر دهی، کاری که با فیلم نمیتوان کرد.
INT: آیا دلتان برای نوستالژی فیلم تنگ میشود؟
پار: نه واقعاً، تمامی آن مسائل شیمیایی وحشتناک هستند—چیزهایی بدبو، آلاینده و ناخوشایند.
INT: اما برخی میگویند که…
پار: خب، جوانان امروز—همهی آن آدمهای عجیبوغریبی که دنبالت میکنند—دارند به عکاسی آنالوگ برمیگردند. نمیدانم چرا، اما این گونه هستند. فکر کنم میخواهند هنجارشکنی کنند، و البته شما هم در خط اول ایستادهاید!
INT: به نظرم بدون شک تمامش حول جوهر نوستالژی میگردد، و برخی جذبش میشوند. فکر کنم که عکاسی دیجیتال به شما آزادی بیشتری برای عکاسی میدهد. همچنین الآن اینستاگرام هم هست—به نظرتان اینستاگرام چه تغییری در عکاسی ایجاد کرده؟
پار: اینستاگرام پلتفرم خوبی است. این معنا را دارد که هر کسی میتواند با گرفتن عکسهای خوب انگشتنما شود—این مردم دربارهاش میدانند. دیگر به دربانانِ قدیمیِ نشر و مجلات متکی نیستید—بنابراین به نظرم این عالی است. دموکراتیکتر است.
INT: آیا هیچگاه پیش آمده که برای دستیابی به عکس درست ساعتها وقت صرف کنید؟
پار: فکر کنم همینطور است، من در تمام طول زندگیام عکاسی کردهام و سعی کردهام که کارم تداوم داشته باشد. دستیابی به عکسهای خوب آسان نیست، اما مسلماً میتوان گفت که تا حدی دانش من به کمکم میآید.
INT: وقتی با صحنهای مواجه میشوید و میخواهید از آن عکاسی کنید، آیا معمولاً برنامهای در ذهنتان دارید؟
پار: خب شما به دنبال عکسهای جالب از آدمهای جالب هستید؛ اگر در یک گالری هنری باشید باید رابطهی میان آنها و هنری که نگاهش میکنید—یا هنری که وانمود میکنید دارید نگاهش میکنید—را نشان دهید. [چیزی که برای من جذابیت دارد] فعالیت مردم است، گپ زدنشان یا هر چی. فهمیدن و توضیح دادنش سخت است مگر که آنجا باشید.
INT: چه جایی برایتان بیشترین جذابیت را داشته؟
پار: من عاشق ساحل هستم، آنجا چیزهای فوقالعادهای وجود دارد مثل وقتی که چلسی فلاوِر شو [از نمایشگاههای معروف طراحی باغ] تمام میشود و همه با گلهایشان قدم میزنند—در چنین موقعیتی لحظاتی فوقالعاده و بسیار فتوژنیک وجود دارد. همچنین اوقات خیلی خوشی دارم وقتی صرفاً در پشت یک ماشین یا در نمایشگاهی تابستانی هستم، یا از این چیزها.
INT: آیا شخصیتهایی که از آنها عکاسی میکنید، مثلاً آنهایی که در مجموعههای داستانهای بلککانتری (Black Country Stories) یا آخرین تفرجگاه هستند را میشناسید؟
پار: بستگی دارد، چون مثلاً هنگام کار در بلککانتری باید خیلی از مردم را میشناختم. اما در نیوبرایتن به این مورد خیلی کمتر نیاز بود—شاید با مردم حرف بزنی و سکاوْزرها (Scousers) آدمهای صمیمیای هستند، اما رابطهی خاصی شکل نمیگیرد. شاید مردم را در یکی دو آخر هفته ببینید، اما آنقدرها نمیبینیدشان. در بلککانتری، دیدن این که آنها چه چیزی برای خودشان میگویند اهمیت بیشتری داشت.
INT: بهتازگی نمایشگاهتان با عنوان «فقط انسان» (Only Human) (2019) در گالری ملی پرتره لندن خاتمه یافته. دلایلتان برای شروع این مجموعه چه بود؟
پار: اینجا بریتانیای دوران برگزیت است. این مجموعه نگاهی دارد به عکسهایی که طی سالهای گذشته گرفته شدهاند—رفتم و از برخی طرفداران دوآتشهی برگزیت عکاسی کردم، در نمایشگاه لینکن، راهپیمایی روز سن جرج در وستبرُمویچ و کُرنْوال. صرفاً عکسها را گرد هم آوردم. اما این نمایشگاه فقط دربارهی خودِ برگزیت نیست، فضای دورانی را نشان میدهد که ما در آن زندگی میکنیم.
INT: خب، نظرتان دربارهی برگزیت چیست؟
پار: اوه، خب من یک ریمُنِر[۱] کلاسیک هستم، مثل شما—نیازی به پرسیدن نیست. منظورم این است که مخاطبان It’s Nice That [جایی که مصاحبه در آن منتشر شده] کسانی نیستند که طرفدار برگزیت باشند.
INT: خب، هیچوقت نمیتوان فهمید.
پار: شاید عده معدودی باشند، اما داریم در مورد عموم مخاطبان صحبت میکنیم.
INT: شاید کلیشهای است، اما میتواند درست هم باشد. با نظر به تجربیات گذشتهتان، به نظرتان نقشتان بهعنوان یک عکاس چیست؟
پار: نمیتوانم در مورد نقش کلی عکاسان صحبت کنم، چرا که برخی عکاسان رویکردهای دیگری دارند—همهمان داریم. اگر بخواهم در مورد نقش خودم بگویم، باید بگویم که من آرشیوی دربارهی بریتانیا طی دوران زیستم در آنجا ساختهام—خیلی ذهنی است و فکر کنم که بخشی از میراثم است. یکی از وظایف بنیاد [مارتین پار] حفظ این میراث است، بنابراین وقتی که از دنیا رفتم، که دیر یا زود اتفاق میافتد، این میراث باقی میماند. این نهاد نهتنها از کارهای من که همچنین از کارهای سایر عکاسان بریتانیایی که فکر میکنم دست کم گرفته شدهاند نگهداری میکند.
INT: آیا دلیلتان برای راهاندازی این نهاد همین بود: ساماندهی و نگهداری از آثار؟
پار: میخواهم آرشیو خودم را هم نگهداری کنم. ما تنها یک دختر داریم، و نمیخواهم که بار سنگینِ نگهداری از این ماترکِ بسیار پیچیده روی دوشش بیافتد. عاشق حرف زدن دربارهی مرگ خودم هستم، چون که مردم را میترساند، این طور نیست؟
INT: واضح است که از مرگ نمیترسید، همین طور است؟
پار: نه مشخصاً، نه. میتواند استراحت خوبی باشد.
INT: به آرشیوتان برگردیم. آیا به آن افتخار میکنید؟
پار: چیزهایی مثل نمایشگاه گالری ملی پرتره به شما حس موفقیت میدهند، اما من روی این انگشت نمیگذارم. دارم فکر میکنم که چه کنم که [بنیاد] کار کند، چه کار کنم که مطمئن شوم نمایشگاههای خوب و گفتوگوهای جالبی در ورکشاپها خواهیم داشت—کارکنان فوقالعادهای نیز اینجا داریم.
INT: آیا چیزی بوده که خیلی افسوسش را بخورید یا چیزی که بخواهید متفاوتش انجام دهید؟
پار: نه واقعاً، نه. من زندگی فوقالعادهای داشتم—مردم به من پول میدهند تا سرگرمیام را انجام دهم، چرا نباید این را دوست داشته باشم؟ در سرتاسر جهان بودهام، و اگر بخواهم جایی بروم، میتوانم بروم. من از امتیازهای زیادی برخوردار هستم، اما باید بگویم که این امتیازها را به دست آوردهام.
INT: آیا چیزی هست که خواسته باشید به نفس جوانتان بگویید؟
پار: فقط بچسب بهش. تنها چیزی که میگفتم همین بود. همچنین به مقداری استقامت نیاز خواهید داشت، چرا که این صنعت بهتدریج خیلیها را محو میکند؛ مردم تنبل هستند، آنها بهاندازهی من دغدغهمند و پیگیر نبودند. اما میدانی، همچنین خیلی از افراد دغدغهمند و پیگیر را میبینم و آنها کسانی هستند که شکوفا میشوند. عکاسی را دوست دارم چرا که مردم فکر میکنند کار راحتی است، اما در واقع اگر این کار سختتر از سایر مدیومها نباشد راحتتر نیست. خیلی ساده به نظر میرسد چون تمام کاری که باید انجام دهید برداشتن یک دوربین است و به هیچ دانش فنی دیگری نیاز ندارید؛ دوربین همهی کار را برایتان انجام میدهد، و شما دکمه را فشار میدهید. و چیزی که همهجا میبینید، عکاسی تنبلان است.
پینوشت
[۱] remoaner. کسی که علیرغم رأی به خروج بریتانیا در اتحادیه اروپا در همهپرسی سال ۲۰۱۶ به بحث کردن در این باره که بریتانیا باید در اتحادیه اروپا باقی بماند ادامه میدهد.
* عکسها از طرف مترجم انتخاب شدهاند.