یک
80,000 تومان
مجموعه عکسهای پیمان هوشمندزاده
ناموجود
توضیحات
توضیحات
پیمان هوشمندزاده در مقدمه این کتاب مینویسد:
«یک یعنی چه؟ این یکی را نمیفهمم. این را نمیفهمم که چرا دو تا یک با هم برابر هستند. واقعاً نمیدانم اولین بار چه کسی این فرض را گذاشته و نمیفهمم چرا همه زیر بارش رفتهاند؟
عکسهای این کتاب تکرار یکاند. یکهایی که یکی هستند ولی برابر نیستند. قدیمیترینشان مجموعهی کمربندهاست که در تهران عکاسی شده و تاریخ دقیقش تیر هفتادوپنج است.
خیلی منطقیست که یک آدم لاغر و کمربند ارتباط نزدیکی با هم داشته باشند ولی تا جایی که یادم است، تا قبل از این عکسها هیچ وقت کمربند نبسته بودم. همیشهی خدا مادرم باید کمی از کمر شلوارم را میگرفت تا به تنم بماند. این اتفاق همیشگی بود، و بدون استثنا برای همهی شلوارهایی که داشتهام. و متاسفانه اصلاً اتفاق خوشایندی نبود چون بعد از خرید شلوار مرحلهی دیگری اضافه میشد که برای بچهی عجولی مثل من واقعاً نفسگیر بود. چه میخواستم و چه نمیخواستم کنترل شلوار از دست من خارج بود و این مادرم بود که تشخیص میداد چه زمانی باید شلوار تنگ شود، که معمولاً هم این تشخیص میافتاد به دم عید. با این حال در آن سالها هیچوقت به فکرم نرسید که کمربند ببندم. همیشه برایم چیز تزئینیای به حساب میآمد، چیز احمقانه و مسخرهای که همه از آن استفاده میکردند. و البته علامت خوبی بود که نشان میداد مادر هیچکدام از این آدمهایی که کمربند بستهاند خیاطی بلد نیست.
انگیزهی عکس گرفتن از کمربندها یک چنین چیزی بود که ربطی به خود عکسها ندارد. البته خیلی وقت است به این نتیجه رسیدهام که عکسها به نیتی گرفته میشوند ولی آن نیت هیچ ارتباطی به برداشت مردم ندارد.
اما اگر از کمربندها بگذریم، بین این چهار مجموعه، لباسها یا پیرهنها جدیدتر از بقیه بهحساب میآیند. تا همین اواخر سال نود هم جسته گریخته روی آنها کار میکردم. در هر سفری چند عکسی هم برای این مجموعه میگرفتم، ولی در نهایت بعد از شش سال، همهی عکسهایی که برای کتاب انتخاب شد خیلی اتفاقی و واقعاً عجیب فقط مربوط به همان جلسه اولی میشود که زمانش تیر هشتادوچهار و مکانش بوشهر است. لباسها داستان شیرینی دارند، داستانی که با بازنشستگی پدرم شروع شد و راهانداختن لباسفروشیاش. واقعاً هر بار که یادش میافتم لذت میبرم. امیدوارم روزی بالاخره از این داستان دل بکنم، اما فعلاً یک راز است و راز تا وقتی میماند که در تو میماند.
ولی برخلاف کمربندها که موقع کار همه با اکراه جلوی دوربین میایستادند و عکسالعملشان چیزی بجز متلک و شوخی نبود، عکاسی از سبیلها علاوه بر اینکه امری جدی بهحساب میآمد و اصلاً شوخیبردار نبود، خیلی هم با استقبال روبهرو شد.
سیبیلها بخش مردانه دیگری از بدن هستند که عکاسی از آنها را شهریور هشتادودو با تهرانیها شروع کردم و تا اواسط سال هشتادوچهار ادامه دادم. آن روزها اوج زمانی بود که عکاسی از زنها باب شده بود. موج عجیب و غریبی بین عکاسها راه افتاد و تقریباً همه روی این موضوع کار کردند. سیبیلها عکسالعملی بود نسبت به آن موج، موجی که کموبیش هنوز هم ادامه دارد.
دی ماه همان سال لابهلای مجتمع مسکونیای که هنوز در خیابان پاسداران سر پاست مجموعهی بالکنها را کار کردم. یک یا دو جلسه بیشتر کار نبرد، آن هم مابین کار دیگری. بالکنها یا مثل ویترین خانه هستند یا مثل انباری. و درست برعکس قصدشان که پنهان کردن است عمل میکنند. با دیدن یکی از آنها چیز زیادی دستگیرمان نمیشود، درست مثل همه عکسهای این کتاب. یکی از آنها هیچ است، یکهای دیگراند که با تکرار همدیگر را نجات میدهند، توضیح میدهند، میسازند و به همدیگر معنی میبخشند. آنها به تنهایی، یکهای پنهانی هستند و با دیدنشان چیزی افشا نمیشود. اما مجموعهی آنها، مجموعِ یکاست، یکی که با تکرار و در جمع خودش را تعریف میکند.»
اطلاعات تکمیلی
اطلاعات بیشتر
مترجم | |
---|---|
عکاس | |
قطع | |
تیراژ | |
نوبت چاپ | |
شماره شابک | ۹۷۸-۶۰۰-۱۵۲-۲۲۹-۱ |
انتشارات |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.