چشم نوشتهها
23,000 تومان
مجموعه عکسهای احسان رجبی در دفاع مقدس
چاپ تمام
توضیحات
توضیحات
سعید صادقی در مقدمه این کتاب نوشته است:
سابقهی آشنایی من و دوربینم با احسان رجبی و همرزم شهیدش سعید جانبزرگی به سالهای جنگ برمی گردد. آن روزها و در کوران آتش جنگ، به پشتوانهی اندوختههایم، در پی سرعت دادن به ثبت لحظههایی بودم برای روح بخشیدن به گذر ایام. نیمچه عکاس جنگ شده بودم و با دوربینم در گوشه و کنار جبههها جا خوش کرده بودم. در آن کارزار، تشنهی صید موقعیتهایی بودم که لذت درک فضای مقاومت را ممکن میساخت.
یادم هست در هوای داغ و سوزان تیرماه سال ۱۳۶۱ و در گیرودار لحظههای سخت عملیات رمضان، در کانال ماهی بودم؛ جایی که دشمن با تجهیزات سنگین نظامیاش نبض معرکه را در دست گرفته بود و من با تمام تجربهام، از ترس خشکم زده بود. آن جا حماسهی شهیدان، رنگی تازه به فضا میپاشید و جانی تازه در کالبد آدمها میدمید و فرصتی به من و دوربینم میداد تا در کشف لحظههای دست نیافتنی بکوشم. احساس و نگاه من فراتر از عکاسی صرف، احساس و نگاه انسانی بود که در پی نمایش دادن شرافت انسانی و حقیقت زندگی در آن فضای سخت و سنگین بود؛ حقیقتی که باید در درون لایههای عکسهایم می نشست. آن لحظهها، لحظههایی بودند که در هیاهوی غوغا و خشم دشمن، زمین و آسمان به هم دوخته میشد. حقیقتی در میدان جنگ ظاهر میشد که باید به مدد باور نگاههای پشت دوربین، در دیدهی مردم این سرزمین هم بنشیند. در چنین فضایی تکنیک عکاسی گم میشد. چیز بیشتری برای ثبت لحظات لازم بود.
آن زمان من عکسهایم را برای روزنامهای میگرفتم که احساس عمیقم به آن مجموعه، پنهان کردنی نبود؛ ارتباطی بیغل وغش و از ته دل. فضای عکسهای جنگ از احساس مسئولیتی نسبت به انقلاب سرچشمه میگرفت که خالقانش را این بار به سراغ قاب دفاع مقدس کشانده بود. هویتی که تنها با همدلی نسلها میتوانست بر سینهی تاریخ ایران بنشیند. واقعیت نهفته در جنگ این بود که در دل بارش گلولهها و شرایطی که حس خطر، نفَسها را میبرید. آرامشی در صورت آدمها بود که اعتماد به نفسی عجیب را در فضای پرالتهاب جنگ جاری میکرد؛ چیزی که درون انسانهای دیگر را هم تغییر میداد.
در این شرایط و اواسط دورهی جنگ بود که من ملتفت درون مایهی متفاوت احسان رجبی و سعید جانبزرگی شدم. زلالی نفسشان در آن فضای خشک و بیرحم، با اندوختههایم همراه شد. نفسهای این دو نوجوان چهارده ـ پانزده ساله با دغدغههای خاص خودشان، گویی جانی دوباره در من و در کالبد دوربینم نشاند. ریتم نفسهای احسان و سعید، تجلی احساسی مقدس بود که نیاز به نوعی دگرگونی را در من زنده میکرد. در ذات احسان و سعید که پر از فکر و ایدهی عاشقانه بود. هیچ گونه تشنگیای نسبت به موقعیتهای خشک و بیروح جنگ یافت نمیشد. گویی خون رگهایشان تنها و تنها برای ثبت چیزی جاری بود که به بقای انقلاب کمک میکرد. بر دوششان اسلحه داشتند و در دستانشان دوربین عکاسی. با روح و نشاط نوجوانیشان عکاسی می کردند و در موقعیتهای قطعی، برای جاودان ماندن راز شهادت شهیدان جنگ، لحظهها را با عشق ثبت میکردند. در زیر بارش بیامان گلولهها ایستادگی وصف ناپذیر این دو نوجوان، همچون آرامشی بهشتی بر جانم مینشست. عکاسی آنها واقعیت زیستن در بطن آتش و در جوار واقعه و قرار گرفتن در موقعیتهای واقعی جنگ را به حقیقتی سنجاق میکرد که ورای آن در جریان بود. جنگی که ارزشش در قهرمانی آدمها نبود، بلکه ثبت آن پاکی و صداقتی میطلبید که از قضا در باطن احسان و سعید نهفته بود و در زاویهی زلال نگاه دوربینشان متجلی میشد. ترکیب بصری عکسهای این دو حاکی از ذهنیت شفاف آنها در گزینش و چیدمان عناصری بود که باطن آن جنگ خونین را بیپیرایه و شفاف تصویر میکردند. عکسهایی که قطعه ا ی گمشده، اما تأثیرگذار و تعیین کننده را حکایت میکرد که به شکست و پیروزی معنای دیگری میداد. از این حیث زاویهی نگاه جاری احسان رجبی با آن انگیزه ی اثرگذار در ثبت لحظههای زندگی که در جنگ جریان داشت، نگاهی است که «تاریخ مصرف» ندارد.
اطلاعات تکمیلی
اطلاعات بیشتر
عکاس | |
---|---|
تعداد صفحات | ۱۵۶ صفحه، مصور رنگی |
قطع | |
تیراژ | ۵۰۰۰ |
نوبت چاپ | |
انتشارات |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.