عمامه داران
100,000 تومان
عکسهای بهزاد جائز از زندگی طلبههای جوان
ناموجود
توضیحات
توضیحات
بهزاد جایز در مقدمهی این کتاب مینویسد:
«در دبستانی نزدیک به حوزهی علمیهی قائم چیذر، درس خواندم انقدر نزدیک که هر روز از جلوی در آن رد میشدم. بعدها مدرسهی ما را خراب کردند ولی از کلاس ما چند نفر وارد حوزه شدند، عدهای که من به کلی از آنها بیخبر بودم، تا اینکه ترم آخر دانشگاه شد و آنها را کنار در حوزه با عبا و عمامه دیدم!
از دیدنشان بعد از این همه سال خوشحال بودم اما بعد از چند دقیقه گپ زدن احساس کردم تقریباً هیچ حرفی ندارم که با آنها بزنم. از خودم پرسیدم چه شد که دوستانم به حوزه رفتند و چه شد بین ما که در مدرسه گلکوچک بازی میکردیم، این همه فاصله افتاده است؟ از همان دیدار نخست انگیزه عکاسی از «طلاب» در ذهنم پیدا شد. ولی شک و نگرانیهای زیادی بابت انتخاب این موضوع داشتم؛ در ابتدا هیچ تصویری نسبت به حوزه و روش عکاسی از آن نداشتم؛ شبیه مسافری بودم در یک شهر غریب.
در آنجا با جامعه کوچک و بستهای روبرو شدم که تقریبا از همه جای ایران در آن بودند. آنها ادبیاتی مخصوص به خود داشتند که برای من کلاً ناشناخته بود. علاوه بر سختی درک زبان آنها، مشکل هم کلامی و شروع کار عکاسی نیز بود. کم کم داشتم پشیمان میشدم که یاد حرف بهمن جلالی افتادم که میگفت:
«به جای اینکه بگی الان هیچ چیزی به فکرم نمیرسه که کار کنم، شروع کن به راه رفتن، اطرافت رو خوب تماشا کن و سعی کن خودت رو در جریان زندگی آدمهای اطرافت قرار بدی اون موقع ست که میبینی موضوع پیدا کردهای و میفهمی کجای این داستان هستی.»
برای همین تصمیم گرفتم عکاسی را از حجرههایشان شروع کنم و در تمام این سالها همین کار را کردم. بعد به کلاسهای درس رسیدم و غذاخوری و کتابخانه و غیره و غیره. از سال ۱۳۸۰ تا همین حالا، چیدمان عکسها را بر اساس این عادت کاری انتخاب کردم. اولین چیزی که به چشمم میآمد، همان حجرهها بودند. حجرههایی با درهای بسته که چند جفتی دمپایی و کفش، پشت آن دیده میشد. وقتی وارد میشدی نه تلویزیونی میدیدی و نه یخچالی. گاهی در بعضی حجرهها رادیویی دیده میشد، که آن هم مال خود طلبه بود. با یک بالش و دو پتوی ساده که یکی را زیر و دیگری را روی خود میانداختند و احتمالاً انها را هم خودشان از خانه آورده بودند. تمامی وسایلشان با میخ یا جالباسی سادهای به دیوار زده بودند و باقی وسایل زندگیشان روی طاقچه جا میگرفت، و عمامههایشان در بالاترین جای ممکن. از حجرهها که بیرون میآمدی به کلاسهای درس میرسیدی. در دههی هشتاد، طلاب روی زمین مینشستند و استاد در ارتفاعی بالاتر. ولی اواسط دههی نود، خیلی از حوزهها به صندلی مجهز شدند و استادها به میز.
اوایل کتابخانهها همیشه پر از طلبههایی بود که مشغول مطالعه بودند، اما هرچه جلوتر آمدیم، تعداد افرادی که در کتابخانه دیده میشد کمتر میشد. حالا دیگر، بیشتر در حیاط جمع میشدند، درست مثل دیگر بخشهای آموزشی جامعه، بهترین ساعات کار هنگام استراحت و غذاخوردن با طلاب بود. از همان زمان فهمیده بودم که آنها از بحث و گفتگو استقبال میکنند و میتوانم سوالهایم را به راحتی از آنها بپرسم. متوجه شدم پوشش روحانیون قبل از ورود مدرنیته و قانون یکسان سازی لباس در اوایل دوران پهلوی اول، لباس عام مردم بوده است و یا در جشن لباس یا همان مراسم عمامه گذاری بود که متوجه شدم عرض پارچه عمامه یک متر و طول آن بین پنج تا یازده متر است و جنس آن از پنبه و بطور سنتی پارچه وال است، پارچهی سبکی که میتوان آن را در مدلهای مختلف پیچید. مثلا ریزچین که آمادهسازی آن، وقت زیادی میگیرد یا با چینهای بزرگتر پیچیده میشود.
درنهایت عمامه داران کتابی است در ترسیم روزگار و زندگی طلبههای جوان که پس از طی مسیری نسبتاً طولانی و جدی، موفق به دریافت عمامه میشوند. مرحلهای که جایگاه اجتماعی آنها تغییر میکند و نگاهها به آنان معنا و تعریف جدیدی پیدا میکند. بسیاری همچنان طلبه میمانند و فضای درس را ادامه میدهند و بسیاری راههای دیگری را در فضای اجتماعی تجربه میکنند.»
اطلاعات تکمیلی
اطلاعات بیشتر
مترجم | |
---|---|
عکاس | |
تعداد صفحات | ۱۲۰ |
تیراژ | |
نوبت چاپ | |
شماره شابک | ۹۷۸-۶۰۰-۵۲-۲۲۰-۸ |
انتشارات |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.