890201.jpg

جمعه سوم اردیبهشت ۸۹ آخرین آثار پیمان هوشمندزاده، مجموعه‌ای از پروژه‌های «اسکناس‌ها – چاقوها – له شده‌ها و  زمان» در گالری آران به نمایش گذاشته می‌شود.
هوشمندزاده در این نمایشگاه ۲۵ عکس در ابعاد متفاوت ارایه کرده است.
افتتاحیه سوم اردیبهشت ۸۹ ساعت ۳ بعدازظهر تا ۹ شب
روزهای دیگر ساعت ۱۱ صبح تا ۷ بعداز ظهر، گالری جمعه‌های غیرافتتاحیه تعطیل است.
گالری آران، خردمند شمالی، کوچه دی، پلاک ۱۲

یادداشت آرش فایض در کاتالوگ نمایشگاه:


اندر احوالات شبابی هنرمند در میان سالی

درب استودیو رو باز کرده؛ کلاه شاپویی که روی اف اف بوده رو گذاشته روی سرش و یه سلام گرم می‌کنه. جواب می‌دم «خیلی مخلصم». کلاه رو دوباره روی اف اف می‌ذاره و می‌شینه سرکارش. یه شیشه‌ی ماشین جلوشه و با دقتی غیرعادی، سکه‌هایی رو روی شیشه می‌چینه.
پیمان هوشمندزاده از معدود عکاسانی ست که برای دلش کار می‌کند، حتی نیم نگاهی هم به اطراف نمی‌اندازد که ببیند اوضاع از چه قرار است و بازار فروش به کدام سوی هنر معلوم الحال ایران متمرکز شده است. تصاویری واقعی خلق می‌کند و از جنس خودش. بی وقفه کار می‌کند و دست از تجربه کردن بر نمی‌دارد. خصوصیتی که شاید در کمتر هنرمند کشورمان می‌توان یافت که شهامت ورود به حیطه‌هایی را داشته باشد که تا به حال به آن وارد نشده باشد؛ مثل بهمن جلالی و آن مجموعه‌ی دلربایش تصویر خیال که آن قشقرق‌ها را برایش به پا کردند.
در اینجا میل ندارم آثار پیمان هوشمندزاده را تجزیه و تحلیل کنم، بلکه می‌خواهم نحوه‌ی نگرش‌مان را ظریف‌تر کنیم. هر چند که اغلب میل به دقیق شدن وجود ندارد؛ شاید هم از تفریط معلومات است که تنها توان ردکردن داریم تا تفسیر. تظاهر و ظاهربینی از خصوصیات لاینفک ماست، به همین خاطر از بررسی و درک لایه‌های درونی هر چیزی من جمله آثار هنری به طور عمیق عاجزیم. آنچه که هنر معاصر (به ویژه پس از دهه‌ی شصت میلادی) را از آنچه که هنر کلاسیک می‌نامیم متمایز می‌کند این نکته است که هنر امروزی نیازمند آگاهی ست و مخاطب هنگام مواجهه با یک اثر هنری، ملزم به درک و دریافتی ست که با معلوماتی از پیش همراه شده باشد.
مجموعه‌ی پیش روی، آثار متاخر پیمان هوشمندزاده است که شامل چند مجموعه می‌شود: زمان، اسکناس‌ها، له شده‌ها و چاقوها که جملگی آثاری هستند با نگاه مستند لیکن در قالبی جدید خلق شدند. عناصری که در این مجموعه‌ها مشترک هستند، اشیایی هستند که در طول روز یا با ما هستند یا که در نزدیکی ما حضور دارند. اسکناس‌هایی که در جیبمان است، ساعتی که دیوار اداره‌یی را مزیین کرده، خرت و پرت‌هایی که زیر پا له می‌شوند و چاقوهایی که بالاخره نزد بعضی‌ها یافت می‌شوند. آنچه را که پیشتر در مجموعه‌های تیپ‌های قهوه‌خانه‌یی، اهالی کافه شوکا، بچه‌های گمرک و زورخانه دیده بودیم، نگاهی بود مستند با گرایشی تیپ نگارانه. نقش محوری انسان‌ها و به ویژه مردان، به خاطر جامعه‌ی مردسالاری که در آن زندگی می‌کنیم و نه به خاطر جنسیت خود هنرمند، به طور محسوسی به چشم می‌آید. اما مجموعه‌های اخیر، شی وارگی را در بر گرفته است؛ البته که اشیایی هستند با مضامینی تامل برانگیز و در عین حال دم دستی که در زندگی روزمره‌ی ما جایگاهی برای خود دارند. همین استفاده از اشیا پیش پا افتاده ما را وا می‌دارد که بیشتر تامل کنیم، چشم و گوش باز کنیم و روی جزییات دقیق‌تر شویم.
آنچه که امروز جذاب می‌نماید، مجموعه‌ی زندگی متناقض است که می‌توان از آن به عنوان یک مجموعه‌ی مابینی نام برد بین آنچه که در مجموعه‌های پیشین وجود داشته و مجموعه‌های اخیر؛ از کنار هم گذاشتن انسان‌هایی پشت شیشه‌های ماشین در کنار تزییناتی به مثابه ویترین جامعه ی امروز ما. به واقع می‌توان حضور انسان‌ها را توامان با نمادهای پیش پا افتاده و نشانه‌هایی از فرهنگ عامیانه در این آثار یافت که به صورتی صحنه پردازی شده، از واقعیتی بیرونی حکایت می‌کند.
آنچه که می‌توان به عنوان نقطه مشترک میان آثار پیمان هوشمندزاده یافت، همین فرهنگ عامیانه‌یی است که در آثارش دیده می‌شود. فرهنگی که به ذات، با هنر کیچ ۱ درهم آمیخته شده است (مجموعه‌ی زمان)، در عین حال بیان گر روزمرگی ما نیز هست (مجموعه‌های اسکناس‌ها، له‌شده‌ها و چاقوها) . آنچه که در پس کوچه‌های تهران اتفاق می‌افتد، از کافه شوکا گرفته تا گمرک، از توی جیب شلوارمان تا تصاویر روی پیراهن‌ها، آن کمربندها و سیبیل‌ها، همگی خرده فرهنگ‌هایی ۲ را شکل می‌دهند هر چند در تناقض با یکدیگر، اما ایرانی.
به عنوان مواخره، باید اشاره کرد آثار اخیر پیمان هوشمندزاده یک تفاوت اساسی با عکس‌های گذشته ی خود پیدا کرده است. آن نگاه طناز یک حساب سرانگشتی در آثار جدیدش یافت نمی‌شود و آن هجویاتی که می‌شد در نگاه آن خروس دید. حتی اگر طنز تلخی بود، آن طنزش دیگر نیست.
درب استودیو بازه؛ مثل دفعه‌های پیش. کلاه شاپو سرش نیست و این بار من اول حرف می‌زنم که "خیلی مخلصم، اوضاع احوال چطوره؟" بی حوصله جواب می‌ده که "بدی نیستم، ای." ولی طبق معمول نشست برای کار کردن و درباره کار حرف زدن.

Kitsch.1
۲.«خرده فرهنگ های دنیایی بیش و کم مردانه »، مهران مهاجر، حرفه هنرمند ۲۵، تابستان ۸۷