عشایر قشقایی، فیروزآباد فارس
گروه عکاسی دانشگاه هنر در مهرماه سال ۱۳۷۱ با ورود و حضور دانشجویانی مانند: فرشید آذرنگ، شهریار توکلی، داریوش محمدخانی، بیتا فرهبد، حسن غفاری و… حال و هوایی دیگر یافت و به گروهی سرشار از سرزندگی، نشاط و پرکاری مبدّل گردید. تدریس برای این دسته از دانشجویان که از سطح توقع بالایی برخوردار بودند از یک سوی لذتبخش و از دیگر سوی امری پرچالش بود که پویایی بیش از پیش استادان را طلب میکرد. عطش روزافزون این دانشجویان برای فراگرفتن، فکرکردن و عکاسیکردن، برای من تجربهای لذتبخش و فراموش نشدنی بود.
حسن غفاری با استواری و قاطعیتی ذاتی در کلاس پیرامون مباحث درسی سخن میگفت و به همان شیوه خود را در مواجه با نخستین تجربیات عکاسی در محیط دانشگاهی در معرض آزمون قرار میداد. وی در واپسین روزهای دوره کارشناسی گفت:
امروز پس از گذشت چهارسال و پس از کسب تجربیات بسیار در عکاسی به اهمیت تاریخ عکاسی، نقد عکس و شیوههای آموزش آن پی بردهام، چرا این مباحث در سال اول تحصیل در دانشگاه تدریس میشوند، به نظر من امروز باید توسط شما و دیگر استادان ارائه و گفته شوند تا دریافت و آموخته شوند.
وی پس از آن و در پروژه پایانی دوره کارشناسیارشد عکاسی، آموزههای دانشگاهی و آشنایی با رویکردهای نظری را با تجربیات عکاسی خود به شایستگی درآمیخت. زندگی روزمره اقوام ایرانی با محوریت حضور انسان بخش عمدهای از بیان عکاسانه وی را دربر میگیرد. او که در زندگی به دشتهای باز و افق گسترده خو گرفته بود با حضور دوربین، خود را در امر بازتولید زندگی در محاصرهی قاب عکس یافت. گزینشِ بخشی از جهان محسوس و ملموس در قابی ساکن و آرام و به دور از شور، حرکت و آوای زندگی جاری برای او سخت دشوار مینمود. سفرهای دشوار و طولانی با نیت حضور، همراهی و همنشینی با جریان زندگی اقوام ایرانی از ویژگیهای شیوهی کار عکاسی او است.
ارتباط عناصر سهگانهی عکسهای غفاری در پیوند میان انسان، حیوان و طبیعت شکل میگیرند. چهره و نگاه انسان به جهانِ اطراف، حضور و نگاه اسطورهای حیوان به جهان و انسان و تعامل این دو با عوامل طبیعی و شرایط زیست محیطی از محورهای عمدهی عکاسی وی هستند. این کنش و نگاهِ مستقیم به جهان اطراف و گزینش آگاهانهی عکاسی و شیوهی دیدن در عکس پرتره «پیرمردی با کلاه نمدی» در پیوندی قدرتمند میان نگاه مستقیم، چشمها و انگشتهای دست که با فرم و بافت خود بخشی از چهره را پوشانده و نیز در عکس «سه پیرمرد در قاب پنجرهی خودروی عکاس» سه نگاه و انگشتانِ دستی که بر لبهی شیشه پنجره قرار گرفته قابل مشاهده و بررسی است.
رویکرد نظری این نوشته تنها بر بررسی و تحلیل نشانهشناسانهی عکسهای غفاری نیست بلکه عکسها بهانهای برای ورود به جهان زیستهی وی و بررسی شیوه کار او بر مبنای شواهد موجود است. غفاری در زمانی این گونه از عکاسی مستند را آغاز و تجربه کرد که در دوران قاجار و فارغ از عکسهای گرفته شده توسط ناصرالدین شاه و با تاکید بر آثار مشاهده شدهی آنتوان سوریوگین و ارنست هولستر و پس از آن در دوران پهلوی و در ادامه تا سال ۱۳۵۶ به ویژه در آثار کاوه گلستان این رویکرد با محوریت انسان در رابطه با محیط پیرامون، پیش از او مورد واکاوی عکاسانه قرار گرفته بود.
در عکسها، قابها و فضاهای خالی از انسان که با حضور چهارپایان، ماکیان، سگِگله و سیاه چادر توسط عکاس قاببندی شدهاند، غیبت و پنهان شدنِ آگاهانهی انسان مشهود است. این عکسها و قابها در برگیرنده عناصر انسانساخت است مانند: سیاه چادر، قالی، گلیم، نمد، خانه عشایری یا روستایی، ابزار و وسایل ضروری زندگی و تزئینات سادهای و متناسب با شرایط اقلیمی است. تنوع فرهنگی موجود در این عناصر بیانگر شیوهی زیست عشایر و اقوام ایرانی در گسترهی جغرافیایی ایران است. در چهار دههی گذشته عکاسانِ مردم نگار و منظره نگار ایرانی صدها هزار کیلومتر در این سرزمین پهناور سفر کردهاند. دهها هزار قطعه عکس خوب و موفق، دستاورد و میراث فرهنگی این سفرهای بی پایانی است که بیانگر وضعیت زیست و تغییرات پدید آمده در اقلیم و زندگی عشایر ایران در دهههای اخیر است.
زندگی پویای توام با عکاسی غفاری در این سفرها و در میان فرهنگِ اقوام ایرانی جریانی مستمر یافته و عکسهای او بیانگر لحظات، دقایق، ساعتها، روزها و شبهایی است که در این فضاها و با این انسانها سپری کرده. این عکسها حاصل تعامل دوسویهی ذهن غفاری و دنیای زندگی عشایری است، این جهان با ورود دوربین دارای سوی سومی میشود که جریان عکاسی این هر سه را در یک امتداد قرار میدهد. عکاس هنگام زندگی و مواجههی حضوری با فضا، انسان، اشیاء و حیوانات پیرامون، بخشی از این مسیر را طی کرده است و با اندوختهای از پیشینهی جهانِ ذهنی خود به این فضا-زمان در لحظهای گام میگذارد، حضور دوربین عکاسی، واقعیت بیرونی را با عبور از ابزار اپتیکی تغییر داده و واقعیتی دیگر را به عکاس مینمایند. واقعیت تصویر در منظره یاب دوربین، واقعیتی تغییر یافته مبتنی بر واقعیت جاری خارج از دوربین است که به ارادهی هوشِ حرفهای عکاس در قاب قرار گرفته است و در مقطعی از زمان از بستر زندگی به ارمغان آورده میشود. عکس دومین نسخه بازنمایی واقعیت از منظر عکاس است و برای بیننده نسخهای بازنمایی شده از واقعیتی است که به آن اشراف نداشته و از لحظات پیش و پس آن نیز آگاهی ندارد، یادآوری آن لحظات فقط برای عکاس میسر است.
غفاری با آگاهی از وجود این فرآیند، شیفتهی زندگی و سیر در دنیایی است که با گذشتهی شخصی و پیشینهی قومی و ملّی او پیوند خوردهاند. نشانههای موجود در زندگی عشایری که ترکیبی از نور، چشماندازهای ایران، مردم، حیوانات اهلی، کار، معماری و صنایع دستی است درعکسهای غفاری قابل مشاهده، بررسی و رهگیری هستند. عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و آتش این جهان اساطیری را برای وی شکل میدهند.
در نمایی افقی، در زیر آسمانی خاکستری و ابری، بادبان برافراشتهی سمبولیک لنجی در ساحل و رقصی آیینی مردانی در لباسهایی به رنگ سفید و روشن و دستهایی که بر شانهی یکدیگر قرار گرفتهاند بیانگر گردش زندگی و کنش با طبیعت در جهانِ غفاری است.
در نمایی افقی، در زیر گنبدِ آسمانی آبی، در چشم اندازی با کوههایی پربرف، تپههایی با جنگل تنک و پوشیده از درختان بلوط، دشتی سبز و گسترده پذیرای مردانی شاد و سرزنده است که در آیینی کهن، بازی با توپ و چوب را تجربه میکنند.
در نمایی عمودی، آسمانی روشن و در قابی بسته، درهم آمیختن سروگردن هفتنفر شتر و سر و تنه یک نفر عشایر ایرانی، تصویری تاریخی را از درهم تنیدگی اسطورهای پیوند این دو گونه موجود را با یکدیگر رقم می زند.
در نمایی افقی، پیرمرد نوازنده ویلون با ساعت مچی در دست، پوشش اورکت، کلاهنمدی بر سردر مراسمی با چشمانی بسته، آرشه بر دست و کولیوار قطعهای نامعلوم را در مراسمی نامشخص برای خود در میان گروهی جداافتاده از خود مینوازد.
عکسهای غفاری، ابتدا در درون او و دوربینش شکل میگیرند، نجوا میکنند و نواخته میشوند. وی امیدوار است تا این تصاویرِ ناب و دور از دسترس دیگرباره توسط مخاطبان آثارش دیده شوند و با خوانش این تصاویر راز و رمزهای آنها در بازتولیدی ذهنی با تلاش بینندگانش گشوده شوند. حسن غفاری جهانِ روان و پررمز و راز زندگی عشایری ایران را با عکسهایش به ارمغان آورده است، تصاویری از فضا -زمانهایی که دیگر در دسترس نیستند، حتا برای او.