هنر نو همواره وحدت ارگانیک فرضی را از هم پاشیده، کلیت های دروغین را انکار کرده و به نقد کشانده است. لذت بردن از این شیوه هنری نیازمند اندیشیدن است و از توجه به ساختار شناخته می شود. این شیوه اصل را بر ویرانی سنت های زیبایی شناسی گذاشته، در نتیجه هم به استدلال فکری نیاز دارد و هم موجبات آن را فراهم می کند و برخلاف هنر توده ای تضادهای درون مخاطبان را می پذیرد، چون به استقلال فکری اهمیت می دهد و به شدت به آن وابسته است.
سنت گرایی، فضاهای نوستالژیک و اهداف ایدئولوژیک خیالپردازی را محدود می کنند و موجب سر برآوردن موقعیت ها و روایت های یک شکل و استاندارد می شوند که به صورت شعارهای تکراری، همواره به شکل آثار هنری نو در سالهای اخیر ارائه شده و هنرمندان همواره به تکرار شعارهای مشابه می پردازند که مخاطب در این فضای آرام و بی دغدغه، به آسانی تسلیم ایدئولوژی تولید کنندگان اثر می شود و امکان تفکر مستقل را از دست می دهد.
گویا هدف هنر نو در اینجا تزریق ایدئولوژی های یکسو نگرانه از دیدگاه متولیان امور است به ذهن مخاطب و محدودیت برای هنرمند که به شکلی اجباری یا اختیاری آن را می پذیرد. این امر واضح است که در چنین بستری روز به روز هنرمند و اثرش بیشتر تسلیم قواعد شعاری و تولیدات فرهنگی می شوند که در آن هر هدفی را بازار آن تعیین می کند. در این بین آزادی اندیشه از بین می رود و کارها به جایی می رسد که تنها عده ای با ساختار کاری مشخص به شکلی ملوک الطوایفی پرچمدار شیوه هنری باشند که از پایه و اساس چنین روندی را نقض می کند. هنری که با مفهوم ضد هنر در این دیالکتیک شکل می گیرد. هنری که ازمفهوم خود می گذرد تا بدان وفادار بماند به این شکل تسلیم یکرنگ سازی و کلیشه سازی می شود و گرایشی است به هنر ایدئولوگ مفهوم گرا تا هنر مفهومی!
باغ ایرانی عنوان مناسبی برای چنین گرایشی بود. سفارشی به هنرمندان تا در ضیافتی نوستالژیک و شعاری به تولید آثار فرهنگی بپردازند، حتی فیلم مستندی که در رابطه با چیدمان نمایشگاه تهیه شده بود با آن ضرباهنگ زور خانه ای و حماسی بیشتر یادآور گود زورخانه و چرخ زدن بود تا هنر مفهومی. نمایشگاهی با سی و هفت اثر که هنرمندان با گرایش های گوناگون به صورت گروهی و انفردای آثار خود را در آن به نمایش گذاشتند. جالب توجه اینکه تعدادی از آثار از نظر فرم و مفهوم شبیه به آثاری در بینال های مجسمه سازی و نمایشگاه های هنر نو گذشته بودند.
گویا برخی از هنرمندان حتی زحمت ارائه اثری با دیدگاه نو را بر خود هموار نکرده و تنها عنوان اثر و ساختار آن با اندکی تغییر دوباره باز تولید شده است. مخاطبان، بی دغدغه در میان باغ های ایرانی قدم می زنند و خواستگاه های وطن پرستانه، سنتی و نوستالژیک خود را ارضاء می کنند اما همزمان با اختتام نمایشگاه باغ ایرانی موزه هنرهای معاصر در ششم آذرماه گالری خاک برگزار کننده افتتاحیه نمایشگاه بدون عنوان غزاله هدایت بود که در زیر پوستر نمایشگاه این جمله حک شده بود:" نمایشگاه قباله جات هنرمندان باغ دار موزه هنرهای معاصر تهران در گالری خاک " شاید نمایشگاه در نگاه اول برای مخاطبان توهین آمیز بود. سی و هفت بر چسب که نام هنرمندان و عناوین آثارشان همراه با ابعاد و مشخصات آثار به دو زبان فارسی و انگلیسی، دقیقا " همانند برچسب های خاکستری مشخصات آثار ارایه شده در نمایشگاه باغ ایرانی موزه هنرهای معاصر بود در نمایشگاه به چشم می خورد. با این تفاوت که برچسب های کوچک در ابعاد ۹۰×60 سانتیمتر بزرگنمایی شده و حتی اشتباهات نگارشی روی برچسب های نمایشگاه عینا" در این مجموعه دیده می شود. درابتدای ورود به گالری، برچسب اثری از امداد یعقوب با عنوان پردیس (۱۳۸۲)، اکلریک روی بوم ۱۸۰×18 سانتیمتر به چشم می خورد و به ترتیب برچسب بقیه آثار و در پایان، کنار در خروجی نمایشگاه برچسب اثری از مصطفی دره باغی به دیوار چسبانده شده بود با عنوان بازگشت به سوی موزه (۱۳۸۳)، چیدمان ۴۵۰×450 سانتیمتر کلیه آثار در ارتفاعی پایین تر از سطح دید بر روی دیوار چسبانده شده بودند به غیر از تعدادی از آثار که مشخصا" به علت کمبود فضا به ناچار در دو ردیف بالا و پایین یا بالاتر از سطح چشم قرار گرفته بودند که نقطه ضعفی برای نمایشگاه بود و ریتم یکنواخت و یک دست شده برچسب ها را به هم می زد.
غزاله هدایت با بزرگنمایی برچسبها و ارائه آنها به عنوان آثاری هنری ذهن مخاطبان را به تکاپو وا می داشت در عصری که بحث از مرگ مؤلف یا حذف آن در میان است او با حذف اثر و تاکید بر نامها و عناوین بدون حضور خود آثار در جستجوی استقلال فکر و تضادهای درون مخاطبان است. توجه او در چیدمان آثارش با نظم و ترتیب یادآور روایت های مشابه و استانداری است به شکل برچسب های بدون اثر که در موقعیت سنگین بصری یعنی پایین تر از سطح چشم قرار گرفته اند. جسارت غزاله هدایت ستودنی است. در فضای رخوت گرفته هنر نو ایران نگاه او نگاه ناقدی است که نقدش، هم در جایگاه اثر هنری قرار گرفته و هم خود ضد هنراست تا در این دیالکتیک از مفهوم خود بگذرد و به اصالت هنر وفادار بماند.