وقتی ویلیام اگلستون (William Eggleston) عکاس، در سال ۱۹۶۷ وارد منهتن شد، چمدانی پر از اسلایدهای رنگی و عکسهایی که در اطراف دلتای میسیسیپی گرفته شده بود را به همراه آورد. آنها صحنههایی از خانههای کمارتفاع، آسمان آبی، زمینهای مسطح و مردم عادی جنوب آمریکا بودند—همهی آنها طوری ارائه شدهاند که در نهایت ماهیت رنگهای اشباعشده، پررنگ و نمادین او را شکل میدهند.
در نیویورک، اگلستون با عکاسان و اسطورههای آینده دایان آربس، گری وینوگرند و لی فریدلنر دوست شد. آنها او را تشویق کردند تا کارهای خود را به جان سارکوفسکی نشان دهد. سارکوفسکی که مدیر عکاسی موزه هنرهای مدرن بود، بهعنوان فردی تأثیرگذار در ساختن اسطورهها، به خاطر ریسک کردن دربارهی هنرمندان مشهور بود.
معرفی اگلستون بهوضوح یک ریسک بود. این عکاس خودآموخته و متولد ممفیس یک استعداد ناشناخته بود، کسی که آثار جسورانهی رنگیاش با ردی همیشگی از طغیان ارائه شده است. وقتی فقط عکسهای سیاهوسفید هنر در نظر گرفته میشدند (عکاسی رنگی معمولاً برای کمپینهای تبلیغاتی مجلل در نظر گرفته میشد و نه برای هنرهای زیبا)، اگلستون در حال خلق تصاویری با رنگهای گیرا از صحنههای معمولی بود. وقتی استیون شر نمایشگاهی انفرادی از عکسهای رنگی در موزه هنر متروپلیتن در سال ۱۹۷۱ برپا کرد، منتقدان شوکه شدند. با این حال، سارکوفسکی، مانند شُر، آیندهای برای عکاسی رنگی متصور بود و قدرت آرام و عمیق کار اگلستون را درک میکرد.
در ۲۵ مه ۱۹۷۶، اگلستون اولین نمایشگاه MoMA خود را با نمایش ۷۵ عکس با عنوان «راهنمای ویلیام اگلستون» برگزار کرد. این اولین نمایشگاه انفرادی در موزه بود که به عکسهای رنگی اختصاص داشت. پذیرش عکاسی رنگی در میان جریان اصلی هنوز با مانع روبهرو بود. اما آنجا که عکاسان دیگری مانند استیون شر و سل لایتر برای رسیدن به درجات مختلف موفقیت و شکستن قید و بندهای استفاده از نگاتیو رنگی تلاش میکردند، اگلستن پتک به دست گرفت. این نمایشگاه و کتابی که همراهش منتشر شد، لحظاتی مهم در تاریخ عکاسی شدند.
کاملاً واضح بود که آثار این نمایشگاه روزنهای برای دیدن جنوب آمریکا بود. در عکسهای او هیچ قهرمانی وجود نداشت، هیچ برنامهی سیاسی پنهانی در جزئیات کار او نبود. اگلستون رویکرد خود را «عکاسی دموکراتیک» نامید—جایی که همهی موضوعات میتوانند مورد توجه واقع شوند و هیچ چیز مهمتر از دیگری نیست. عکسی از یک اتاق نشیمن خالی، یا سگی که در کنار جاده آب میخورد، یا زنی که در محوطهی پارکینگ نشسته، همه در مقابل لنز او برابر بودند.
مشهورترین عکس اگلستون، عکسی از یک لامپ ساده و بدون پوشش در مقابل سقف قرمز است، رنگ قرمز گیلاسی درخشانی که به واسطهی فرآیند انتقال رنگ برجسته شده و تبدیل به مشخصهی کارهای او شده است. همان طور که دانا تارت نویسنده، زمانی این مطلب را در مجمعی هنری مطرح کرده بود، این عکس با عنوان «گرینوود، میسیسیپی» (۱۹۷۳) که البته با عنوان «سقف سرخ» بهتر شناخته میشود، یکی از بسیار آثار او شد که میراث اگلستون را بهعنوان «شاعر بزرگ رنگ قرمز» تضمین کرده. این عکس هم از نظر فرمی زیباست و هم نگرانکننده، مانند اضطراب فیلم هیچکاک که این هنرمند طرفدار او بود. اگلستون در مورد این عکس گفته: «وقتی رنگ را نگاه میکنید مثل خون قرمزی است که دیوار را آغشته کرده است.»
در ابتدا، منتقدان پتانسیلی در عکسهای او نمیدیدند. خیلی از آنها معتقد بودند «راهنمای ویلیام اگلستون» یکی از بدترین نمایشهای سال است. هیلتن کرِیمر، منتقد هنری ارشد نیویورکتایمز در پاسخ به توصیف سارکوفسکی از تصاویر اگلستون بهعنوان «تصاویری کامل»، نوشت که آنها «شاید کاملاً پیشپاافتاده» و «قطعاً، کاملاً خستهکننده» هستند.
گرچه کلمهی «پیشپاافتاده» در آن زمان طعنهآمیز بود اما بهلطف اگلستون و منتقدانش، اهمیت کاملاً جدیدی به دست آورد. مشخصهی اگلستون، یعنی توانایی پیدا کردن همنوایی احساسی در حالت عادی، از آن زمان تاکنون برای بسیاری از عکاسان و فیلمسازان به ستاره شمالی [شاخصی برای پیدا کردن مسیر حرکت] تبدیل شده است.
مارتین پار، عکاس بریتانیایی در سال ۲۰۰۴ گفت: «راهنمای ویلیام اگلستون در آن زمان بهدلیل خام و ساده بودن به باد انتقاد گرفته شد، مانند آنچه قبلاً در مورد کتاب آمریکاییهای رابرت فرانک روی داد. در حالی که در واقع هم به طرز نگرانکنندهای ساده و هم کاملاً پیچیده بود. مدت زیادی طول کشید تا مردم اگلستون را درک کنند.»
پار تنها یکی از عکاسان بیشماری است که از کارهای این هنرمند اهل ممفیس الهام گرفته است. دیگران عبارت اند از یورگن تلر، الکس پراگر و الک سوت. تأثیر اگلستون را میتوان روی پرده نقرهای نیز مشاهده کرد: فیلمهای «مخمل آبی» دیوید لینچ (۱۹۸۶)، «فیل» گاس ون سَنت (۲۰۰۳)، و «خودکشیهای باکره» سوفیا کوپولا (۱۹۹۹). همگی این فیلمها امور معمولی را به اثری تکاندهنده یا نگرانکننده تبدیل کردهاند، در حالی که «زیبایی آمریکایی» سم مندس (۱۹۹۹)، به عظمت عمیق یک کیسه پلاستیکی سادهی رقصان در باد [سکانسی نمایش داده شده در فیلم] وجههای شاعرانه داده است.
گرچه اگلستون نتوانست متوجه شود چه تأثیر فوقالعادهای در فرهنگ بصری داشته، هم به انتقاد و هم به هیاهوی طرفداران بیتوجه ماند. او در سال ۲۰۱۷ اذعان کرد که «بحث و جدل حتی ذرهای مرا آزار نداد. معدود منتقدانی دربارهی این موضوع نوشتند که از این که عکسها رنگی هستند شوکه شدهاند، اکنون چنین اتفاقی احمقانه به نظر میرسد ولی در آن زمان روی داد. علاوه بر این، آنها توضیح ندادند که چرا این قدر شوکه شدهاند. برای من، این فقط بیمعنی به نظر میرسید.»
این عکاس که اکنون ۸۰ سال سن دارد، هرگز کسی نبوده که نسبت به آنچه دیگران دربارهی او فکر میکنند، اهمیتی بدهد (گفته میشود که اگلستون بعد از یک چرت زدن ناشی از نوشیدن روزانه، دیروقت و در شب، اولین نمایشگاه انفرادی خود را در MoMA افتتاح کرد). اگلستون در یک خانهی مرفه در جنوب آمریکا بزرگ شد و عاشق موسیقی بود اما تا حدودی بدون مسیر و هدف ماند. او از فارغالتحصیلی در هر مدرسهای ناکام مانده و بهخاطر رفتارهای غیرقابلقبول و عجیبوغریبش معروف است. این شهرت در طول سالها تغییر زیادی نکرده است، پروفایل یک مجلهی ممفیسی اخیراً اشاره کرده که جذابیت اگلستون تا حدی بهواسطهی «علاقهی شدید [او] به سلاحها، مشروبات الکلی، استعمال دخانیات، معشوقهها [و] رفتارهای عجیب» او شکل گرفته است.
مانند بسیاری از عکاسان، کار عکاسی اگلستون بعد از اولین مواجههاش با کتاب مشهور «لحظه تعیینکننده» آنری کارتیه برسون (۱۹۵۲) شکل گرفت. لحظه تعیینکننده اگلستون این گونه به دست آمده: مشاهدهی چگونگی کاربرد نور و سایه در تخیل فرانسوی. او به این فکر کرد که چگونه میتواند آن عمق در تنهای سیاهوسفید را با استفاده از فیلم رنگی کداکروم به دست بیآورد. کارتیه برسون که دوست او شده بود، اشتیاق کمی به تصمیم اگلستون برای استفاده از رنگ نشان داد. کارتیه برسون یک بار به او گفت: «میدانی ویلیام، رنگ مزخرف است.»
اگلستون تحت تأثیر شک و تردید از طرف دوستان و منتقدان قرار نگرفت و مسیر خود را ادامه داد. در همان سال نمایشگاه MoMA، او بدنهی دیگری از کار خود را عکاسی کرد که اکنون مورد توجه زیادی قرار گرفته است. وی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، توسط مجلهی رولینگ استون به پلینز و جرجیا، زادگاه جیمی کارتر که امید به ریاست جمهوری او میرفت، فرستاده شد. این مجموعه با عنوان «در آستانه انتخابات» (۱۹۷۷)—که هیچ عکسی از کارتر یا خانوادهاش ندارد اما شامل زندگی روزمرهی ساکنان پلینز است—به یکی از کتابهای مورد توجه اگلستون تبدیل شده است.
در پنج دههی گذشته، اگلستون خود را بهعنوان یکی از مهمترین عکاسان زندهی امروز، ثابت کرده است. در مارس ۲۰۱۲، در مزایدهی کریستی، ۳۶ اثر چاپی او با قیمت ۵.۹ میلیون دلار فروخته شدند. عکس او از یک سهچرخه که عکس روی جلد کتاب «راهنمای ویلیام اگلستون» شد، با عنوان «بدون عنوان، ۱۹۷۰»، با قیمت ۵۷۸.۵۰۰ دلار از رکورد شخصی این هنرمند برای یک اثر واحد فروختهشده فراتر رفت.
دوران کاری این هنرمند با اطمینان به روشی که او دنیا را میبیند، مشخص شده است؛ یک نگاه منحصربهفرد به آنچه بهطور روزمره میبینیم اما ممکن است هر روز از دست برود. او در مصاحبهای با تلگراف در سال ۲۰۱۶ گفته «من یک قاعدهی شخصی دارم: هرگز بیش از یک عکس نگیرید. و هرگز آرزو نکردهام که ایکاش عکس دیگری گرفته بودم. این بهسادگی اتفاق میافتد زیرا من بهدرستی با این روش شروع کردم.»
برای خواندن بیشتر دربارهی این عکاس به این مطالب رجوع کنید:
زیبایی بیدلیل عکسهای ویلیام اگلستون
ویلیام اگلستون و تصویرگری روزهای خوش گذشته