عکس: Jimmy Nelson
در حالی که برخی عکاسان در جستجوی تکاندهندهترین تصاویر هستند، برخی دیگر نسبت به آنچه عکاسی میکنند حساسیت بیشتری پیدا کردهاند. ما با جریانی بیپایان از تصاویر روبهرو هستیم که توانایی ما برای قضاوت اخلاقی را محو میکنند. از جوئی لورنس (Joey Lawrence) و گراهام مکیندو (Graham Macindoe) نظرشان را در این مورد پرسیدم.
چه زمانی گرفتن و انتشار عکس کسی قابل قبول است؟ سوزان سانتاگ (Susan Sontag) در کتاب خود درباره عکاسی نوشته: «دوربین میتواند دخالت، تجاوز، تحریف، و بهرهکشی کند.» این نکته، نشان میدهد که دوربین توانایی بالقوهای برای انجام این کار دارد. این نظریه میگوید که گرفتن عکس قدرت اختیار سوژهها در بازنمایی خودشان را از آنها سلب کرده و نگاه عکاس را به آنها تحمیل میکند.
برای عکاسانی که در سبکهای مستند، مد، پرتره یا ژانرهای دیگر کار میکنند و لازم است از افراد عکاسی کنند، منعکس کردن عمل ما، یک ضرورت است. مانند هر تعامل انسانی، هنگام عکسبرداری، مهم است که مراقب باشید چگونه هنر و عملکرد شما میتواند بر سایر طرفهای درگیر تأثیر بگذارد.
با رسانههای اجتماعی بهسادگی میتوانیم تصویر خاصی از خودمان ارائه دهیم. احساس میکنیم حق داریم این تصویر را تصحیح کنیم و اگر شخصی در آن دخالت کند، اغلب احساس بدی داریم. با گذشت زمان بسیار عادت کردهایم که با جنبهی دیگر شخصیت مردم در رسانه دیجیتالی تعامل کنیم، زیرا دیدن از طریق پرده پیکسلی را متوقف کردهایم. سانتاگ گفته که در عصر جدید ما، تصور میشود که تصاویر همان واقعیت هستند. «دنیای تصویر در حال جایگزینی با دنیای واقعی» و دنیایی است که تصاویر را بیش از واقعیت ارزشمند میداند، یک عکس این پتانسیل را دارد که ادراک عمومی را بهطور قابل توجهی تغییر دهد. این مسأله بهویژه وقتی مشکلساز است که فرد (سوژه) توانایی کمی برای تصحیح تصویر داشته باشد یا اصلاً این توانایی را نداشته باشد.
جیمی نلسون (Jimmy Nelson)، عکاس، در سال ۲۰۱۳ هنگامی که کتاب خود با عنوان قبل از این که آنها از بین بروند (Before They Pass Away) را منتشر کرد، با انتقادات شدیدی مواجه شد. در قسمت توضیحات این کتاب آمده است که این کتاب «فرهنگهای قبیلهای در سراسر جهان را به نمایش میگذارد.» استیون کوری (Stephen Corry)، مدیر سازمان جهانی بقاء مردمان قبیلهای، در متن کوتاهی که در Truthout منتشر شده، ابراز تأسف کرده که برخی از تصاویر و توصیفات این کتاب ناکافی و حتی پیشداوری هستند: «او در عکسهای خود از سرخپوستان وئورانیِ اکوادور، بهجز رشتههای سنتی که به کمر آنها بسته شده، آنها را بدون پوشش به نمایش گذاشته است. بومیان نهتنها از لباسهای روزمرهی خود بلکه از سایر زیورآلات تولید شده مانند ساعت و گیرههای مو نیز محروماند. حداقل یک نسل از وئورانیهایی که او با آنها برخورد داشته، در زندگی واقعی بهطور معمول لباس میپوشند.»
بِنی وندا (Benny Wenda)، رهبر قبیله پاپوآن، در مصاحبهای با سازمان جهانی بقاء مردمان قبیلهای، گفته است: «آنچه جیمی نلسون در مورد ما میگوید درست نیست. مردم من، مردم دنی، هرگز شکارکنندهی سر [عضو برخی از قبایل بدوی که سر دشمن را بریده و برای افتخار حفظ میکردند] نبودند، این هرگز سنت ما نبوده است. شکارچیان واقعی سَرها، ارتش اندونزی هستند که مردم من را میکشند. ما «نمیمیریم» بلکه توسط سربازان وحشی اندونزی کشته میشویم.»
نلسون از پروژهی خود دفاع میکند و میگوید او عنوان کتاب را کاملاً عمدی انتخاب کرده تا توجه مردم را جلب کند و نشان دهد که چیزی در حال از بین رفتن است. برخی با این صحبت، موافقت اند، از جمله مایکل تیامپتی (Michael Tiampati)، یکی از اعضای جامعهی ماسایی در جنوب غربی کنیا. او به شبکه خبری الجزیره گفته است: «این کار واقعیت پیش روی این جوامع را به جهان نشان میدهد—تهدیدهای متوجه فرهنگ، شیوههای زندگی و معیشت.» اگر چه برخی از سوژههای نلسون کار او را تحسین میکنند، اما افزایش آگاهی برای یک واقعیت ساختگی سؤالبرانگیز به نظر میرسد.
یک جامعهی قبیلهای توان و وسیلهی چندانی برای مقابله و خنثیکردن برداشتهای بهجامانده از کتاب عکس جیمی نلسون را ندارد. گرچه ممکن است اهداف نلسون شرافتمندانه بوده باشد، اما نتیجهی عکس داد. او و همچنین هر کس دیگری، مسئولیت و وظیفه دارد که تلاش کند کار درست را انجام دهد. اگر کارهای عمومی انجام میدهید، باید بدانید که چگونه در مباحث سهیم میشوید. عدم تحقیق و درک موضوع، طیف گستردهای از خطرات و مشکلات را به وجود میآورد.
جوئی لورنس، عکاس و کارگردان، مانند نلسون، سابقهی عکاسی از افراد و موضوعات دور از خانه را دارد. او قبل از ۲۰ سالگی به عکاسی از قبایل ساکن دره اومو در جنوب غربی اتیوپی رفت. لورنس گفته: «سفر اول من به اتیوپی صرفاً از سر شیفتگیام بود؛ میراث فرهنگی حفظشده و بیش از ۸۰ زبان مکالمه مختلف.» او در مورد این که آیا او ابتدا به دلیل مشاهدهی این موارد به این قبیله جذب شده، پاسخ داد: «وقتی جوانتر بودم احتمالاً این همان چیزی بود که به آن فکر میکردم و میخواستم چون من از یک شهر کوچک هستم و هر چیزی خارج از مرزهای آن شهر کوچک هیجانانگیز به نظر میرسید … اما بین کاری که اکنون انجام میدهم با کار جیمی نلسون یا شخصی مثل او، تفاوت هست … و این دربارهی بیتجربهبودن در مورد مسائل نیست.»
گراهام مکیندو، عکاس و معلم مدرسه جدید (The New School)، نظر دیگری در این باره دارد. «برای من این دربارهی این است که چه میخواهید بگویید، چه چیزی حاصل میشود؟ چرا این کار را میکنید و با انجام این کار چه چیزی برای مردم حاصل میشود غیر از این که بگویند: «اوه، آن تصاویر زیبا و شگفتانگیز را ببین که هر کدام ۵۰ هزار دلار هستند و آن مردم فقیری که ۵۰ سال دیگر منقرض میشوند.» این برای من کافی نیست.»
رویکرد لورنس پس از اولین پروژهی شخصیاش، به طرق مختلف تغییر کرده است. تحقیق و ارتباط شخصی با سوژههایش جزئی جداییناپذیر از کار وی شده است. او بهدلیل «علاقه به زبانها و فرهنگ در معرض خطر» تصمیم گرفت از مبارزان کرد عکاسی کند. اگرچه رویکرد او به عکاسی تغییر نکرده (تصاویر او هنوز هم خارجیها را به تصویر میکشند، چشمگیر هستند و آماده قرار گرفتن در یک تبلیغ تجاری)، اما انگیزهی او تغییر کرده است. این پروژه روی مبارزان متمرکز است اما لورنس این طور توضیح میدهد که «اگر مردمی دارید که اقلیت قومی هستند، این بدان معناست که آنها باید برای زنده ماندن در برابر نسلکشی و همگونسازی به دست این گروههای افراطی یا قدرتهای دولتی بجنگند. بنابراین راهنمایان حقیقی این فرهنگ، شورشیانِ در کوهها هستند … این چنین است که پروژهای در مورد فرهنگ کردی تبدیل به یک پروژه برای برجسته کردن مبارزان کرد شد.»
کتاب عکس لورنس با عنوان ما از آتش آمدیم (We Came From Fire) (2019) با دو کار مستند او یعنی «مبارزان چریکی کردستان» و «برآمده از اضطرار» تکمیل شده که نگاه عمیقی به مبارزان کرد و زندگی آنها دارد. بهگفتهی لورنس، کردها کسانی هستند که بیشترین حمایت را از پروژهی او داشتند.
لورنس برای کار خود فقط به مسافتها نگاه نمیکند. پروژهی او با عنوان «هالووین در بروکلین» (Halloween in Brooklyn) برآمده از تمایل به «مطالعهی فرهنگی است که به ما نزدیکتر است.» سبک تصویر اگرچه سیاهوسفید است، اما با کارهای دیگر او قابل مقایسه است، فقط این بار او در خانه عکاسی کرده. او مشابه سایر پروژههای شخصیاش، به مکانها و اجتماعاتی که از آنها عکس میگیرد دوباره سر میزند تا طی زمان درک بهتری از آنها به دست بیآورد.
مکیندو میگوید: «ما عکاس هستیم و تمایل داریم بسیاری از چیزها را تجزیه و تحلیل و شاید بیش از حد تجزیه و تحلیل کنیم.» با شروع به تأمل در مورد کار خود، ارزیابی بهطرز شگفتانگیزی ساده میشود. اگر عکاسی میکنید، از خودتان بپرسید که چرا این کار را انجام میدهید؟ سعی کنید خودتان را در سمت دیگر دوربین تصور کنید. آیا میخواهید آن عکس گرفته شود، یا در وبلاگها یا مجلات منتشر شود؟ آیا میخواهید این جنبهی خاص از شما، نمایندهای از شخص شما یا از جامعهتان باشد؟ اگر میتوانید با بلهای آگاهانه پاسخ دهید، پس آمادهی انجام این کار هستید.
افراد خیلی زیادی هستند که از مردم بومی عکسهای سردستی میگیرند. یک جستجوی سریع در گوگل برای Maasai یا Mursi انجام دهید و خودتان ببینید. مکیندو میگوید: «من آن تصویر را میشناسم. ممکن است چشمگیرتر و بهتر باشد و ممکن است با حسگر بزرگتر و کیت نورپردازی Profoto کمی بهتری گرفته شده باشد … اما من آن تصویر را میشناسم. من آن را دیدهام. بارها و بارها. آیا میتوانید چیز متفاوتی را در آن داستان خلق کنید؟»
یا مانند مجموعهی «تبعید آمریکایی» مکیندو، مجموعهای از عکسها و مصاحبهها که داستان مهاجرانی را نشان میدهد که دستور داده شده از آمریکا اخراج شوند، آیا این عکس برای اشاعهی یک هدف بزرگتر مفید است؟ اگر چنین است، آیا با عکس خود و هر چیز اضافهی دیگر به این هدف میرسید؟ در مورد نلسون، آیا توجه او به قبایل توجیه میکند که عکسهای چاپشده و ادیشنهای ویژه از کتابهای خود را به قیمت هزاران دلار بفروشد؟ مکیندو میگوید: «شما نمیتوانید وارد مکانی مصیبتزده شوید، عکس بگیرید، برای خود شغلی ایجاد کنید بدون این که چیزی پس دهید. من فکر میکنم که این کار کاملاً استثماری است».
در پایان، به این میرسیم که احترام از همه چیز مهمتر است. مهم نیست که از کی یا کجا عکاسی میکنید، بدانید که هر فردی با انگیزهها، کشمکشها و امیدهای خود زندگی میکند و دریابید که شما و دوربینتان میتوانید بر آنها تأثیر بگذارید. هنگام گرفتن عکس، اطمینان حاصل کنید که از محیط و سوژهی خود آگاهی دارید، بنابراین قادر به تصمیمگیری آگاهانه خواهید بود. خودتان را جای سوژهتان قرار دهید. اگر نمیخواهید در موقعیت آنها عکاسی شوید، احتمالاً باید از این کار دست بکشید.