چهره نگارىهاى قومى در تبعید
(پناهندگان لهستانى در اصفهان ۲۳ – ۱۳۲۱)
جنگ جهانى دوم با حملهى آلمان به لهستان آغاز شد و تا ۲۹ سپتامبر ۱۹۳۹ این کشور به تصرف ارتشهاى مهاجم آلمان و شوروى درآمد و عدهى زیادى از مردم لهستان به اردوگاههاى کار در آلمان و شوروى فرستاده شدند. سرنوشت لهستانىهایى که در اسارت روسها بودند بسیار دردناک بود و عدهى زیادى از آنها به دست نیروهاى سرخ به قتل رسیدند. گورهاى دسته جمعى که پس از پایان جنگ در جنگلهاى سیاه غرب شوروى کشف شد، حاکى از این قتل عامها بود. تحولات بعدى در جنگ موجب شد که توافق میان شوروى و آلمان از میان برود و لهستانىهاى رانده شده به شوروى به دلایل مختلف آزادى خود را به دست آورند.
پس از توافق استالین و دولت در تبعید لهستان، مهاجرت نزدیک به ۴۰۰ هزار نفر از طریق ایران به نقاطى چون فلسطین، آفریقاى شمالى و جنوبى و دیگر نقاط آغاز شد. این لهستانىها توسط کشتى از طریق دریاى خزر به ایران آمدند و در بندر انزلى پیاده شدند و در حالى که از نظر وضعیت سلامت و بهداشت در شرایط وخیمى به سر مىبردند، به شهرهاى مختلف ایران چون تهران، اصفهان، اهواز و کرمانشاه و همدان منتقل گردیدند. بسیارى از آنها به دلیل ابتلا به بیمارىهایى چون تیفوس، مالاریا و پلاگرا جان خود را از دست دادند. این مهاجرت دسته جمعى تا سال ۱۳۲۳ به طول انجامید. نزدیک به پنج تا شش هزار نفر از این پناهندگان یهودى بودند که از حمایت یهودیان ایران برخوردار شدند. تعداد قابل توجهى از لهستانىها به اصفهان انتقال یافتند.
با اینکه دولت ایران به طور ناخواسته درگیر جنگ شده بود و مردم از نظر اقتصادى در شرایط نامطلوبى به سر مىبردند با این حال پناهندگان لهستانى را با آغوش باز پذیرا شدند و اکثر آنها را در محلهى ارمنى نشین جلفا اسکان دادند. تا سال ۱۳۲۳ تقریباً تمامى پناهندگان لهستانى به جز معدودى که در ایران ماندگار شدند، به نقاط مختلف جهان فرستاده شدند از جمله ۷۳۳ کودک یتیم لهستانى که به زلاندنو انتقال یافتند. بعضى از این کودکان هنوز در قید حیات هستند و دوران کهولت خود را در نقاط مختلف جهان چون ایالات متحده آمریکا، انگلستان، زلاندنو، لهستان، ایران و… سپرى مىکنند. آنها خود را «بچههاى اصفهان» مىنامند و هنوز به یادبود این حادثهى تلخ زندگى که آنها را به یکدیگر پیوند زده یک بار در سال، در گوشهاى از جهان به دور هم جمع مىشوند. آنها ریشههاى خود را در خاک سرزمینهاى بیگانه رویاندند و در جلاى وطن زندگى تازهاى آغاز کردند اما هیچگاه خاطرهى تلخ جنگ جهانى دوم و این هجرت دردناک را فراموش نکردند.
در سال ۱۳۷۰، نزدیک به نیم قرن پس از پایان جنگ جهانى دوم، در انبار متروک و خاک گرفتهى یک عکاسى قدیمى در اصفهان، مجموعه اسناد تصویرى با ارزشى یافت شد که یادآور دوبارهى این واقعهى دلخراش تاریخ بود.
جستجو در زمینهى ریشههاى پیدایش عکاسى در شهر زادگاهم اصفهان، مرا به یافتن عکاسخانههاى قدیمى و کنکاش در احوال عکاسان چهرهنگار این شهر کشانده بود. در همان ابتداى راه، با مراجعه به عکاسان سالخوردهى اصفهان پى بردم که عکاسى شرق در خیابان چهارباغ، از جمله استودیوهاى قدیمى شهر است که همچنان توسط پسران مرحوم ابوالقاسم جلا (۱۲۹۴ – ۱۳۵۸)، پایه گذار استودیو در سال ۱۳۱۳، به کار خود ادامه مىدهد.
هر دو پسر عکاس با کمال مهربانى پذیرایم مىشوند و اطلاعات با ارزشى در مورد زندگى پدرشان در اختیارم مىگذارند. آوازهى عکاسى شرق در اصفهان مدیون مهارت و دقت بسیار ابوالقاسم جلا در عکاسى چهره نگار و نیز سالها تجربه در زمینهى عکاسى مستند و خبرى بود و اینک، حاصل سالها تلاش او، آرشیوى از هزاران نگاتیو شیشهاى، در انبار متروک پشت مغازه، بر روى رفهاى خاک گرفته به فراموشى سپرده شده بود.
ورودى انبار آرشیو قدیمى و استودیو هر دو به حیاط کوچکى باز مىشوند که باغچهاى خشک و خالى با چند درختچهى قدیمى در میان دارد. با این حال معلوم است که روزگارى حیاطى دل باز و باغچهاى سرسبز بوده است. پسر بزرگ عکاس صندلى و میزى مىآورد و بهعنوان محل کار، گوشهاى کنار باغچه برایم ترتیب مىدهد. جعبههاى مقوایى شیشه حساس با آرم تجارى کمپانىهاى صاحب نام تولید کنندهى مواد حساس عکاسى چون کداک، آگفا، لومیرو گورت، به ردیف روى هم چیده شدهاند و عکاس موضوع و سال گرفته شدن عکسهاى هر جعبه را با خط خوش، روى اکثر آنها نوشته است. بر روى بیش از بیست جعبه عنوان «پناهندگان لهستانى، ۱۳۲۱ – ۲۳ «به چشم مىخورد. پسر عکاس برایم تعریف مىکند که پدرش در زمان جنگ جهانى دوم، از صدها پناهندهى لهستانى که به اصفهان انتقال یافته بودند در استودیوى خود عکس مىگیرد.
شیشهها را یک به یک در مقابل نورى که سر ظهر باغچهى خالى را روشن مىکند نگاه مىکنم و اولین چیزى که نظرم را جلب مىکند، دستههاى گل در دستان لهستانىها و عکسهایى است که در کنار باغچهى پر گل و سرسبز انداختهاند.
پسران عکاس با نهایت اعتماد، مجموعهى پناهندگان لهستانى را در اختیارم قرار مىدهند تابا فرصت کافى آنها را بررسى و در آثار خود از آنها استفاده کنم (تا به امروز بیش از ده سال است که وظیفهى نگهدارى از این مجموعه با ارزش را بر عهده دارم).
این مجموعه حاوى بیش از ۱۱۰۰ قطعه شیشهى نگاتیو در ابعاد ۶×۹ – ۴×۶ و ۹×۱۲ سانتیمتر است. در تاریکخانه، به هنگام چاپ مستقیم شیشههاى نگاتیو بر روى کاغذ عکاسى متوجه مىشوم که عکسها اکثراً از زنها و کودکان گرفته شدهاند و تنها مردان سالخورده و یا نظامیانى که براى اعزام به جبهههاى جنگ در حال آماده باش هستند در عکسها دیده مىشوند.
در این عکسها، با اینکه واقعیت زشت جنگ در بیرون استودیو جریان دارد، انگار عصاره ناب زندگى و زنده بودن توانسته، براى لحظاتى آن واقعه را با تمامى خشونت و قدرت ویرانگرش پس براند و بر شیشهى عکسها ضبط گردد.
براى لحظه اى، صحنهى جنگ در پشت دود و گرد و غبار محو شده است. تفنگها از غرش افتادهاند و ملودى آرام موسیقى پولنس از دور به گوش مىرسد و دختر بچهاى که لباس سنتى پوشیده در سکون منجمد عکس مىرقصد.
Source :
مجله بخارا - شماره ۳۶ - عکاسی - صفحات ۲۲۶ تا ۲۲۹