لیلیین بسمن. «مارجی کِیتو، جونیور بازار (دستکشهای سفید/لباس سفید)»، حوالی ۱۹۵۰
این کار دربارهی بدن است، دربارهی ژست، احساسِ زن بودن.
نمیتوانم کارم را بهشکل عقلانی توضیح دهم، و این کار را نمیکنم.
بیشترش صرفاً غریزی است.لیلیین بسمن
منصفانه نیست که لیلیین بَسْمن (Lillian Bassman) را فقط یک «عکاس مد» بدانیم. او خیلی بیش از اینها بود. او حقیقتاً یک هنرمند بود. طراح گرافیک افسانهای الکسی برادویچ در اوایل دوران کاری او بهخوبی به این امر پی برد و اولین فرد خلاق بزرگی بود که واقعاً او را تشویق و راهنمایی کرد. برادویچ به استعداد نقاشی او، درک او نسبت به فرم و قدرت نور و سایه و حرکت برای خلق سبک زیباشناختیای که امضاء خاص خودش بود، پی برده بود.
همیشه وقتی عکسی از لیلیین بَسمن در مقابلتان قرار میگیرد میفهمید که آن عکس مال اوست. او همواره بهشیوهی خود زیبایی زنان را بهتصویر کشیده و الهامبخش نسل جدید هنرمندان زن بوده. اصول کاری او مسری بود. او از نوجوانی سخت کار کرد و تا زمان درگذشتش در ۹۴ سالگی هیچگاه واقعاً دست از کار نکشید. یادم هست که چند ماه پیش از مرگش او را ملاقات کردم. مثل یک کودک سرمست هیجان داشت که عکس جدیدش را نشانم بدهد. مملوء از زندگی بود و بسیار الهامبخش.
برای مطالعه تحول صد سالهی عکاسی مد، مقاله «مظاهر مُد: سیر تحول یک قرن از عکاسی مد» را بخوانید.
خیلی تکاندهنده است وقتی این خانم هنرمند اعتراف میکند که نمیتواند کارش را بطور عقلانی شرح دهد و بر غریزی بودن فعالیتش اشاره میکند. البته قبول دارم که نمیتوانیم تمام فعالیت هنریش را با همین یک نکته تبیین کنیم اما حتما بخش عمده یی از مارش را پوشش میدهد و یاد خواننده بزرگی افتادم که گفت اصلا و ابدا نت خوانی بلد نیست. اما این خانم خواننده شانس آورد. نویسنده بزرگ ما دیگران را بخاطر غریزی نوشتن محکوم میکرد. در صورتی که وجه مهمی از خلاقیت است و همیشه حسرت میخورم به هنرمندان غربی که راحت و بی هیچ ترسی از شگردها تقلیدها تاثیرها و علایقشان میگویند. نمونه اش همین خانم و چه عکس زیبایی را اینجا گذاشتید.