این مقاله، نوشتهی دکتر محمد ستاری در چهارمین شماره از نشریه «هنر و مردم» و در زمستان ۱۳۸۴ به چاپ رسیده است.
سایت عکاسی: با تشکر از آقای نیما شفائیه برای ارسال پرتره جدید پدر
– میرهادی شفائیه، روز ۲۳ مرداد ماه سال ۱۳۰۲ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد. تا ۱۸ سالگی در تبریز بود. سال ۱۳۲۲ به استانبول رفت و در آنجا درس داروسازی خواند. در ۱۳۳۴ استودیو هادی را در تهران گشود. از ۱۳۴۲ به مدت یازده سال برای مجله «هنر و مردم» مطلب عکاسی نوشت. به همت وی در ۱۳۶۲ اولین دوره کارشناسی عکاسی در ایران بازگشایی شد. استاد هم اکنون ساکن دابلین در ایالات متحده است.
هادی شفائیه فرزند شفیع اولین داروساز تبریز بود. پدربزرگ او «حاج میرهادی» نام داشت و به سبک و سیاق سنتی در بازار تبریز در دکانی به داروفروشی مشغول بود.
نام کوچک استاد در واقع برگرفته از نام پدربزرگ ایشان است. وقتی قرار شد نام فامیل اختیار کنند، آقای شفیع نام داروخانه خویش را که «شفائیه» بود، به عنوان نام خانوادگی برگزید. نام مادر استاد «مرضیه» بوده است. هادی شفائیه در ۱۰ سالگی در تبریز، اولین عکس خود را با دوربین ۹×۱۲ فلزی «ایکا» گرفت. نگاتیو آن شیشهای در قطع ۹×۱۲ سانتیمتر و از کارخانه «لومیر» فرانسه و چاپ آن روی کاغذهای «روزچاپ» از همان کارخانه بوده است. استاد دوره ابتدایی و دبیرستان را در تبریز گذراند و در ۱۸ سالگی روانه تهران شد. رسیدن به تهران برابر با سوم شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین بود.
استاد در سال ۱۳۲۲ خورشیدی برای ادامه تحصیلات راهی ترکیه شد. از کودکی علاقه داشت که پزشک شود، ولی بنا به توصیه پدر، به داروسازی روی آورد. قصد داشت از استانبول راهی اروپا شود که به علت جنگ جهانی دوم در همان شهر مشغول تحصیل شد. دو سال بعد، پدر به رحمت ایزدی پیوست. وی ۴ سال در استانبول ماند. پس از بازگشت به ایران استاد به همراه برادر در همان داروخانه که به تهران منتقل شده بود، به کار مشغول شد، اما این حرفه او را راضی نکرد و آن را در ۱۳۵۲ ترک گفت.
بازگشایی آتلیه
روز اول فروردین ۱۳۳۴ استودیوی عکاسی خود را با نام «استودیو هادی»، روبروی تئاترشهر، کوچه سرحد افتتاح کرد. عمدا طبقه سوم ساختمان را به عنوان محل کار اختیار کرده بود تا افراد، تصادفی برای گرفتن عکس به آنجا نیایند. ساعات کار آتلیه ۹ تا ۱۲ صبح و بعد از ظهرها ۴ تا ۷ عصر بود. در آتلیه همیشه بسته بود و مشتریهایی که از قبل وقت گرفته بودند، میبایست برای وارد شدن زنگ بزنند. هم تابلوی ورودی آتلیه و هم تابلوی بیرون که در اندازه مستطیل عمودی ۱۵۰ در ۴۰ سانتیمتر بود و از خیابان ولیعصر هم دیده میشد، با حروف لاتین نوشته شده بودند. روی در ورودی آتلیه، تابلوی کوچک هادی و روی تابلوی بیرون که در بالکن طبقه چهارم نصب شده بود، حروف «استودیو هادی» به رنگ نارنجی بر زمینه سیاه نوشته شده بود.
استاد برای تبلیغ کار خود، به دوستان و آشنایان میگوید که آماده است تا از آنان پرتره تهیه کند، آن هم مجانی، و از هر عکس هم تعداد زیادی هم برای صاحب عکس و هم برای اقوام و خویشان وی به رایگان چاپ کند. با این شیوه، کم کم نام هادی و نوع عکسهای پرتره استاد، زبانزد خاص و عام شد و پس از سه الی چهار سال، استودیو هادی آنقدر معروف شد که اشخاص طراز اول مملکت، هنرمندان، شاعران و غیره برای گرفتن عکس به آنجا مراجعه میکردند. کوچکترین قطع عکس این آتلیه ۱۲×۱۶ سانتیمتر و قیمت شش عدد آن ۹۰ تومان بود. در آن زمان معروفترین عکاسی تهران، «ساکو» که عکاس دربار هم بود، برای شش قطعه عکس کارت پستالی ۱۲ تومان میگرفت.
استاد در این آتلیه برای اولین بار در ایران برای روی جلد کتابها عکس تهیه میکرد، از جمله روی جلد کتاب «گناه دریا» اثر فریدون مشیری، روی جلد کتاب «چشمها و دستها» از نادر نادرپور و بالاخره روی جلد کتاب «گل مرداب» از شاعرهای دیگر.
عکسهای تبلیغاتی نیز در این آتلیه گرفته میشد، مخصوصا عکسهایی که برای تهیه کاتالوگهای تبلیغاتی لازم بود. اما آنچه بسیار گل کرد و نام هادی را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت، تهیه عکس از آثار باستانی بود که بعدها استاد با آنها نمایشگاههای مهمی در ایران، سوئیس و ایتالیا برگزار کرد. تاریخ برپایی این نمایشگاهها تحت عنوان «رد پای اعصار» سال ۱۳۴۴ بود. در ایران این نمایشگاه اولین بار در کاخ ابیض در مجموعه کاخ گلستان برپا شد و بینندگان توانستند عکسهای بسیار زیبا در ابعادی فوقالعاده بزرگ از مهرهای کوچک و الواح گلی دورههای هخامنشی، ساسانی و پیش از هخامنشی را ببینند. جامهای طلایی، مجسمههای مفرغی، سنگی و گچی الهههای باستان، گوشوارههای طلایی و قلاب کمربند به گونهای عکاسی شده بود که خطوط، نوشتهها و نقوش روی آنها به بهترین وضعی دیده میشد و نورپردازی مناسب بر روی آثار باستانی، به همراه فون مناسب، گیرایی فوقالعادهای به آنها بخشیده بود.
سخنرانی در تلویزیون، نگارش مقالات درباره عکاسی و تدریس در دانشگاه
در سال ۱۳۴۰ خورشیدی، استاد در تلویزیون تجاری تهران که به تلویزیون ثابت پاسال معروف بود، به مدت سه ماه، هر هفته ۱۳ دقیقه به آموزش عکاسی پرداخت. با راه افتادن تلویزیون دولتی در همین سال، به مدت یک سال، روزهای پنجشنبه از ساعت ۱۸ الی ۱۸:۳۰ در یک برنامه ۳۰ دقیقهای عکاسی تدریس کرد.
اولین مقالههای عکاسی استاد در مجله فردوسی چاپ شد. سپس به مدت ۱۱ سال به نگارش سلسله مقالاتی در مجله «هنر و مردم» پرداخت که از شهریور ۱۳۴۲ آغاز و تا مهر ۱۳۵۴ ادامه داشت. سلسله مقالههایی نیز در شش شماره مجله «نگین» تحت عنوان «آشنایی با عکاسان مشهور جهان» نگاشت. چند شمارهای هم در مجله «تصویر» سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ مطلب داشت. (با مجله تصویر پس از انقلاب که در ۱۳۷۱ منتشر شد اشتباه نشود). در ۱۳۵۱ کتابی برای کلاسهای حرفهای وزارت آموزش و پرورش نوشت. سال ۱۳۶۰ کتاب عکاسی برای تدریس در دبیرستانهای کشور به قلم ایشان از سوی وزارت خانه مزبور منتشر شد. در سال ۱۳۷۲ کتاب «فن و هنر عکاسی» استاد شفائیه از سوی انتشارات علمی و فرهنگی نشر یافت.
پس از تدریس عکاسی در تلویزیون دولتی، مدیر وقت گروه تجسمی دانشکده هنرهای زیبا از استاد برای تدریس عکاسی در رشتههای گرافیک، نقاشی، طراحی صنعتی و مجسمهسازی دعوت کرد. این دعوت به سال ۱۳۴۹ صورت گرفت. هنوز رشته مستقل عکاسی در دانشگاههای هنری ایران ایجاد نشده بود. رشتههای نامبرده هفتهای یکی دو ساعت عکاسی را برنامه خود داشتند. سپس از دانشکده هنرهای تزیینی نیز دعوتی مشابه صورت پذیرفت. استاد یکی از نخستین معلمین ایرانی عکاسی در دانشگاههای کشور (البته اگر تدریس عکاسی در دارالفنون دوره ناصری را از سوی میرزا احمد عکاسباشی و عبدالله میرزای قاجار در عهده قاجار در نظر نگیریم) به شمار میروند.
در سالهای دهه سی خورشیدی به جز استاد دست کم چهار نفر دیگر را میشناسیم که از علم و هنر عکاسی روز و معاصر دنیا اطلاع داشتند. آنان عبارت بودند از؛ دکتر احمد رضوی که در بخش حشرهشناسی دانشگاه تهران به تحقیق و تدریس اشتغال داشت و عکسی از نامبرده در اولین مسابقه عکاسی که در ایران (سالهای اولیه دهه بیست خورشیدی) برگزار شد، حائز رتبه نخست گردید. وی سالهاست به رحمت ایزدی پیوسته است.
دیگری مصطفی افتخار که پیش از جنگ جهانی دوم جزو دانشجویان اعزامی به فرانسه و آلمان در رشته موسیقی تحصیل کرد و دورهای را هم در عکاسی در فرانسه (سه ترم یعنی یک سال و نیم) گذراند.
نفر سوم، دکتر رضا جرجانی بود که با گروهی از دانشجویانش به تخت جمشید رفت و تعدادی عکس گرفت. پس از بازگشت آنها را ظاهر و چاپ کرد و در جلسه سخنرانی که ظاهرا قصد داشت عکسها را نیز به نمایش بگذارد، همانجا پشت میز سخنرانی سکته و فوت کرد. مرحوم دکتر جرجانی با مصطفی افتخار دوست نزدیک بود و اولین اسلاید رنگی را در قطع ۹×۹ سانتیمتر از شرکت آمریکایی «آنسکو» با هم به سال ۱۳۲۲ ظاهر کردند.
نفر چهارم، مهندس دولت آبادی بود. اگر نتوانستم اطلاعات دیگری در مورد وی به دست بیاورم، همینقدر میدانم که او هم با مصطفی افتخار آشنا و در تهیه و تدارک بازگشایی آتلیه مصطفی افتخار در خیابان استانبول کمکهایی کرده بود.
نخستین مسابقههای عکاسی در ایران و حضور استاد در آنها
اولین مسابقه عکاسی در ایران به همت انجمن روابط فرهنگی ایران و اتحاد جماهیر شوروی در سالهای اولیه دهه بیست خورشیدی برگزار شد. در این زمان هادی شفائیه در استانبول اقامت داشت. نفر اول این مسابقه -همانطور که قبلا ذکر شد- مرحوم دکتر احمد رضوی بود که پرتره همسر خود را به مسابقه ارسال کرده بود.
دومین مسابقه عکاسی در ایران در انجمن فرهنگی ایران و فرانسه برگزار شد و برپا کننده آن مرحوم دکتر احمد رضوی بود. استاد شفائیه با تک عکسی از درختان بید که در حوالی اوشان و فشم گرفته بود در این مسابقه شرکت کرد و جایزه اول را به خود اختصاص داد. این واقعه به سال ۱۳۳۰ شمسی باز میگردد.
سال ۱۳۳۲ مسابقه عکاسی «باشگاه مهرگان» برگزار شد و استاد در بخشهای پرتره و طبیعت بیجان رتبه اول را از آن خود کرد. سال ۱۳۳۳ جامعه دانشآموختگان دانشسرای عالی، مسابقه عکاسی ترتیب میداد و استاد بار دیگر در بخشهای پرتره و طبیعت بیجان مقام اول را کسب کرد.
ایجاد دوره کارشناسی عکاسی به همت استاد
همان طور که گفته شد استاد از سال ۱۳۴۹ تدریس عکاسی را در دانشگاههای هنری آغاز کرد. در سال ۱۳۶۰ وزارت علوم از استاد برای برنامهریزی دوره لیسانس عکاسی دعوت کرد. ایشان با تمام توان مشغول کار شد. میز ناهارخوری منزل تبدیل به میز کار شد و انبوه کتابها بر روی آن جای گرفت. سال ۱۳۶۲ برنامه درس دوره کارشناسی عکاسی به تصویب شورای انقلاب فرهنگی رسید و از بهمنماه همان سال در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و مجتمع دانشگاهی هنر (دانشگاه هنر فعلی) اولین دانشجویان رشته عکاسی در طول تاریخ عکاسی ایران پس از دارالفنون، بعد از گذر از کنکور (اولین کنکور سراسری پس از انقلاب فرهنگی) به تحصیل مشغول شدند. استاد در هر دو دانشکده مدیریت و هنرهای زیبا، تدریس درسها را بر عهده داشت.
محمد یوشی در دانشکده هنرهای زیبا و محمد خادمیان در مجتمع دانشگاهی هنر، یاران همیشگی استاد بودند. عبدالعلی ذکاوت نیز در هر دو دانشکده تحت نظارت دکتر، برخی واحدها را تدریس میکرد. واحدهایی که استاد آنها را تدریس میکرد عبارت بودند از: کارگاههای عکاسی پایه یک و دو، کارگاه عکاسی ۸ واحدی یک (طبیعت)، کارگاه عکاسی ۸ واحدی چهار (بخش پرتره)، فنون بازسازی عکس (رتوش و غیره)، کارگاه تخصصی عکاسی یک (تکنیکهای ویژه عکاسی همچون لیت، ساباتیه افکت، پوستری کردن عکس و غیره).
نکتهای که شاید ذکر آن خالی از لطف نباشد اینکه صاحب این قلم برخی از شرح درسها را که به خط زیبای خود استاد نگاشته شده بود در سالهای اولیه دهه هفتاد در نقل و انتقال دفتر گروه تجسمی یافت و اصل آنها را به عنوان سندهای تاریخ عکاسی کشور در سال ۱۳۷۸ به بخش اسناد و کتابهای خطی کتابخانه ملی ایران تحویل داد.
استاد در سال ۱۳۶۶ درست یک سال قبل از آنکه اولین گروه از دانشجویان عکاسی فارغالتحصیل شوند، از مقام مدیریت و تدریس عکاسی کناره گیری کرد و در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۷ (فردای آخرین روز موشک بارانهای تهران) به اتفاق همسرشان به خارج رفتند. در این فاصله در دانشکده هنرهای زیبا مهندس سعید عینیفر سعی کردند به گونهای جای خالی استاد را پر کنند.
در سال ۱۳۷۲ در مراسم برپایی پنجمین نمایشگاه سالانه عکس در موزه هنرهای معاصر تهران، شورای برگزاری، لوحی را تحت عنوان پدر عکاسی نوین ایران تقدیم استاد کرد.
سال ۱۳۷۲ استاد نامهای برای مجله عکس ارسال کرد و در آن ضمن اظهار خوشوقتی از بالندگی مجله مذبور که به تعبیر خودشان، هنگامی که در ایران بود هنوز نهالی کوچک و نو پا قلمداد میشد، به ذکر وقایع زندگی خویش پرداخت که تحت عنوان «یک خاطره» در مجله عکس شماره ۷۶ شهریور ۱۳۷۲ به چاپ رسید. سه سال بعد، بخش دیگری از خاطرات ارسالی استاد در مجله تصویر، شماره ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۵ به چاپ رسید.
مطالب گوناگون دیگر
استاد در سال ۱۳۳۳ فیلمی مستند برای موسسه سرم سازی رازی ساخت. در آن زمان مصطفی افتخار، عکاس پیشکسوتی که از او یاد کردیم در بخش عکاسی موسسه مذبور از استاد و فرزند اولش شفیع که کودکی خردسال بود -هم اکنون دکتر جراح است-، به یادگار عکسی گرفت.
سال ۱۳۲۹ استاد به همراه شاعران معروف، روان شادان احمد شاملو و سهراب سپهری، سازمان سمعی بصری وزارت کشاورزی را تأسیس و سرپرستی میکرد. در ضمن دو فیلم ۳۵ میلیمتری نیز برای وزارتخانه مذبور ساخت.
سال ۱۳۴۲ مجله «فتو رود» در پاریس برخی عکسهای پرتره استاد را در مقالهای تحت عنوان «سه بینش گوناگون در هنر تک چهره سازی» به قلم استاد نقد عکس مدرسه عالی عکاسی پاریس چاپ کرد. استاد از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۷ با موسسه انتشارات فرانکلین برای تهیه عکس روی جلد کتابهای گوناگون و مجلههای پیک معلم، خانواده و پیک نوجوانان همکاری کرد.
سال ۱۳۵۳ در صدمین نمایشگاه تالار قندریز با عنوان «نمایش آثار هنرمندان معاصر» و نمایشگاه جمعی هفتمین جشن فرهنگ و هنر شیراز شرکت کرد. سال ۱۳۵۹ نمایشگاه «رد پای اعصار» در اردیبهشت ۱۳۵۹ در دانشکده هنرهای زیبا نیز برگزار شد.
سال ۱۳۶۵ استاد در چهارمین جشنواره سینمای جوان که اولین نمایشگاه سراسری و جدی عکس پس از انقلاب اسلامی در ایران بود، به عنوان داور حضور یافت، جوایز برگزیدگان را اهدا و تحت عنوان عکاسی بدون دوربین سخنرانی کرد.
سال ۱۳۶۶ استاد موزه هنرهای معاصر اولین نمایشگاه عکس خود را پس از انقلاب با عنوان «نمایشگاه بزرگ سالانه عکس ایران» برگزار کرد. استاد جوایز برندگان را اهدا کرد. عکس «زن در کویر» اثر مرحوم مهندس ابراهیم هاشمی مترجم فاضل کتاب «سرآغاز عکاسی در ایران» جزو عکسهای برگزیده نمایشگاه بود.
سه مصاحبه رادیویی نیز با استاد به عمل آمده است؛ اولین آن به سال ۱۳۳۵، رادیو آمریکا به مناسبت افتتاح مسابقه جهانی عکس، دومین بار هم از سوی همین رادیو اما به سال ۱۳۷۵ و سومین در دو بخش به سال ۱۳۷۷ که از رادیو بینالمللی فرانسه و تحت عنوان آیینه یادها پخش شده است.
استاد در خارج از کشور نیز به نگارش مقالههایی پرداختهاند از جمله؛ «چگونه برای اولین بار مقالات درباره عکاسی در مطبوعات ایران آغاز یافت»، نشریه راه زندگی چاپ لوسآنجلس، ۱۳۷۲ و نگارش مقالههایی متعدد که مهمترین آنها به نام «بدون رتوش» خاطرات هادی شفائیه در سال ۱۳۷۹ در دفتر هنر، ویژه هادی شفائیه، ۱۳۷۹ چاپ شد و قرار است بعدها به صورت کتاب زندگینامه استاد به صورت مصور چاپ شود و بخشی از مهمترین آثار استاد را نیز در برخواهد گرفت. به همین سبب استاد سالیانی قبل، از محمد خادمیان خواستند تا آن بخش از نگاتیوهای باقی مانده را که قبل از عزیمت به خارج از کشور از بین نبرده، برایشان ارسال کند. (استاد قبل از عزیمت در سال ۱۳۶۷ قسمت اعظم نگاتیوهایش را به دست خود نابود ساخت، چون امکان بردن آنها را نداشت و در ثانی نمیخواست نگاتیوها به دست کسانی بیفتد که نتوانند آن چاپهایی را که مد نظر ایشان است از آنها به عمل آورند.)
استاد شفائیه پس از عزیمت به خارج، طی نامهای به استاد مرتضی ممیز ایشان را در مورد کتابها و مجلههای عکاسی خود صاحب اختیار قلمداد کرد و استاد مرتضی ممیز به صلاحدید خود آنها را از سوی صاحب اصلی در سال ۱۳۷۲، به کتابخانه دانشکده هنرهای زیبا اهدا کرد.
سرانجام
هادی شفائیه هم اکنون با تنی رنجور، پس از دو سکته مغزی و قلبی، دور از وطن به سر میبرد. از نظر جسمانی در وضعیتی نیست که بتواند رنج سفر را بر خود هموار کند. آرزوی بازگشت به فضای دانشکده هنرهای زیبا و به جمع صمیمی دانشجویان خویش در لحن و کلامش موج میزند و این امر را به وضوح در پی تماسهای تلفنی میان استاد و صاحب این قلم در مهر و آبان ۱۳۸۲ دریافتم. از سال ۱۳۷۵ که همسرش را در حادثه تلخ تصادف با کامیون از دست داد به تنهایی زندگی میکند. هر چند فرزند کوچکش نیما در همان شهری است که پدر در آنجا سکنی دارد و دقیقهای از حال پدر غافل نیست.
فرزند ارشد استاد، دکتر شفیع شفائیه، جراح و ساکن ایالت دیگری است و دختر ایشان مقیم پاریس است.
استاد شفائیه بانی دانشگاهی شدن رشتهی عکاسی بود و نخستین سرفصلهای مربوط به رشتهی عکاسی را در دههی ۶۰ شمسی طرح ریزی کرد. بسیاری از اساتید دانشگاهی عکاسی ایران در کلاسهای درس استاد شفائیه مشق عکاسی کردند. دقت و نظم او در کنار وجههی متعهد و سختکوشش را دانشجویان و همنشینان استاد به خوبی به یاد دارند. معلمی جدی اما دلسوز که تلاشش در راستای اعتلای عکاسی ایران بود.
کمتر عکاسی است که کتاب «فن و هنر عکاسی» ایشان را مطالعه نکرده باشد. کتابی که نه تنها در دوران عکاسی آنالوگ بلکه حتی تا امروز برای عکاسان نوپا راهگشای بسیاری از مباحث فنی عکاسی بود. استاد شفائیه هرچند در اواخر دههی ۶۰ ایران را به مقصد امریکا ترک کرد اما هیچگاه ارتباط خود با عکاسی ایران را قطع نکرد و همچنان از راه دور پاسخگوی شاگردان و علاقمندان به عکاسی بود.
سایت عکاسی درگذشت این استاد بزرگ را به جامعهی عکاسی ایران و خصوصاً فرزند ایشان، نیما شفائیه، که تا آخرین لحظه همراه و همدم پدر بود تسلیت عرض مینماید.
منابع و ماخذ:
۱- دفتر هنر، سال هفتم، شماره ۱۲، نوروز ۱۳۷۹، ویژه هادی شفائیه، ناشر کانون ادب و هنر ایران، نیوجرسی ایالات متحده آمریکا، صفحات مختلف (با تشکر از دکتر هنگامه آشوری)، عکسها همه از این ماخذ گرفته شده است.
۲- مجله عکس: سال هفتم، شماره ۷۶، شهریور ۱۳۷۲، یک خاطره هادی شفائیه، صص ۲۰ و ۲۱
۳- مجله تصویر، سال چهارم، شماره ۲۲، اردیبهشت ۱۳۷۵، نامهی هادی شفائیه، ص ۵
۴- مجله عکس، سال چهارم، شماره ۳۶، فروردین ۱۳۶۹، پیشکسوتان عکاسی: مصطفی افتخار، نوشته احمد وخشوری، صص ۵۴ تا ۵۹
۵- مجله عکس: سال سوم، شماره ۳۰، مهر ۱۳۶۸ع فهرست مقالات عکاسی در مطبوعات ایران، محمد ستاری، صص ۱ تا ۸
۶- جزوههای درسی هادی شفائیه با تحریر و دستخط خود استاد، هفته سوم اردیبهشت ۱۳۵۹، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران
۷- تقریر برخی از خاطرات استاد هادی شفائیه و درسها به قلم نگارنده این مطلب، اول اسفند ۱۳۶۲، تهران، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران
۸- گفتگوی تلفنی با استاد هادی شفائیه در دابلین، اوهایو، ایالات متحده آمریکا، مهرماه ۱۳۸۲
۹- گفتگو با محمد یوشی، گروه عکاسی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، مرداد ۱۳۸۲
۱۰- گفتگو با محمد خادمیان، گروه عکاسی دانشگاه هنر، مرداد ۱۳۸۲
پدرم، هادی شفائیه ، و مادرم حمیده نطقی، از سال ۱۳۶۷ در فاصله ی ۱۵ دقیقه پیاده روی در آپارتمانی نزدیک همسر و دخترم در کلمبوس، اوهایو، زیستند ؛ و از سال پس از فوت مادرم ، ۱۳۷۶، در زیر یک سقف ، در دابلین، اوهایو، با همسر و دخترم زندگی کرده و تمامی مسولیت های زندگی ایشان با من و همسرم بوده … اکنون در ۹۴ سالگی و در آستانه ی ۹۵ سالگی، متاسفانه دید چشمانش بسیار آزار دهنده و نوشتن و خواندن را بسیار دشوار کرده — نیما شفائیه، فروردین ۱۳۹۷
با درود
با سپاس بی پایان
با مهر فراوان
پُرکار و پُربار، پاینده و پیروز باشین
— نیما شفائیه
دابلین، اوهایو، ایالات متحده
استاد کوهی از دانش بود که حالا حالا باید ازشون چیز یاد میگرفتیم…
با اینکه مدت ها از فقدان ایشون میگذره ، اما فکر کردن به نبود ایشون واقعا ترسناکه ..
دلم براشون خیلی تنگ شده . برای در آرامش بودن روحشون همیشه دعا میکنم .