خیابان انقلاب، خیابانی است که نامش با دانشگاه، کتاب و فرهنگ پیوند خورده، همان خیابانی که دانشجویان و روشنفکرانش در سالهایی نه چندان گذشته افق آینده ایران را ترسیم میکردند و انقلاب را تنها راه آن میدانستند. خیابان انقلاب، خیابانی است که امروز با میدان نیمکرهایش و مسیر بیانتهای بیارتیاش، فضاها را از هم جدا میکند و همینطور آدمها را. خیابان انقلاب جایی است که با آگهیهایی بر دیوار از دانشجویان میخواهد مقالهها و پایاننامههایشان را به دیگری بسپارند. کتابهای زبان بخرند و مشخص نیست چشمانداز آینده را که چه کسی باید ترسیم کند؟
نمایشگاه «انقلاب، پوشه سوم» بهکیوریتوری رامیار منوچهرزاده (۱۰ دی تا ۱ بهمن ۱۴۰۰ در گالری آریا) آخرین تلاش از سهگانهای است که تا پیش از این به خیابان ولیعصر و خیابان شریعتی پرداخته بود. روایتهایی از خیابانهای تاریخی شهر تهران، از گذشته، از حال و نه از آینده.
بخشی از ۱۶ مجموعه کارِ بهنمایش درآمده به امروزِ خیابان انقلاب و بخشی از آثار به گذشته و خاطرهها و لایههای پنهان این خیابان تاریخی پرداختهاند. زمان، تاریخ، خاطره و دیدن و ندیدن به عناصر اصلی این نمایشگاه تبدیل شدهاند. زمانی که از سه بخش تشکیل میشود: گذشته، حال و آینده؛ امروز را طریق تجربههای مربوط به گذشته میفهمیم و آینده را بر اساس همین ادارک شکل میدهیم و بازخوانی یک خیابان خاطرهانگیز و تاریخی، مسیری است که نشان از درک امروز ما نسبت به گذشته و امروز، و جهت دهی به آینده دارد.
طبقه اول/ مالیخولیا
خیابان بر حسب تعریف، گذرگاهی است برای ارتباط دادن بخشهای مختلف و عبور وسایل نقلیه و عابران اما آنچه ما در طبقه اول نمایشگاه «انقلاب، پوشه سوم» با آن مواجه میشویم بیشتر دیوارها، ساختمانها، نقاشیهای دیواری، شیشههای آبی رنگ بیارتی، انعکاسهای خیابان بر شیشههای کافهها، نماهای ساختمانها و، به شکلی ضمنی، عابران و وسایل نقلیه هستند.
بازگشت به خیابان انقلاب، بازگشت به تاریخ، خاطره و حافظه جمعی است، تاریخی که بسیاری از شرکتکنندگان در این نمایشگاه فقط بخش کوتاه و اندکی آن را به یاد دارند و این جستجو برای شناخت این خیابان میتواند نقبی به شناخت هویتی باشد که امروزه سرگردان به نظر میرسد.
در طبقه اول ما با مجموعه عکسهایی روبهرو هستیم که بهجز یک مجموعه (بدون عنوان؛ تظاهرات) همگی برداشتهای هنرمندان از زمان کنونی خیابان انقلاب هستند، دیدی که یا نگاهی تیره و تار به خیابان انقلاب دارد یا از ورای شیشهها و انعکاسها و فشردگیها بهطور باواسطه به تجربه خیابان پرداخته است. در این طبقه ما فقط با دو مجموعهعکس روبهرو هستیم که به وضوح خیابان را با دیدی واقعگرایانه هدف گرفتهاند. آدمهای واقعی، آدمهای نقاشیشده، هیچ کدام چهره مشخصی ندارند و با سایههایی کشآمده به شکلی مجزا در قابها گیر افتادهاند. آدمهای تک افتادهای که به تعبیر هنرمند، شبیه مورچههایی شدهاند که نه فقط بهتنهایی قابل شناسایی نیستند که در جمع هم هویتی ندارند. به تعبیری، مردمانی خسته و ملول و فضاهایی تکرنگ محزون و ترسیده، گویی ما شاهد نگاه انسانهای خوابزدهای هستیم که نمیتوانند وضوح را به تصویر وارد کنند. حقیقت اینجا سرراست نیست. اوهام بر حقیقت سایه انداختهاند.
به تعبیر لکان به یاد آوردن یک فرآیند فعال است، روندی که میتواند بر «اجبار به تکرار» غلبه و خاطرات زخمی را درمان کند؛ اما آنچه در طبقه اول نمایشگاه جریان دارد نه بازخوانی دوباره خاطرات و تاریخ که گرفتار شدن در چرخه یک فضای محصور کنونی است. مالیخولیا در طبقه اول گالری حضور دارد. مالیخولیا حس عدم توانایی در رسیدن به کمال مطلوب است، حسی که از وجود «زخم» و «آسیبپذیری» سخن میگوید و به تعبیر فروید ما را از مواجهه با واقعیات و خاطرات باز میدارد.
البته مجموعه «بدون عنوان» با موضوع هویت فردی در تظاهرات، بهوضوح با سایر آثار این طبقه متفاوت است زیرا به بازخوانی گذشته میرود و فردیت تودهای از آدمهای دوران انقلاب را هدف میگیرد. تصاویر آدمهایی با هویت مستقل که گویی با گذر سالها، از هویت آنها چیزی باقی نمانده، در خود فرورفته و مچاله شده است در حالی که زمانی مشتهای آن آدمها گره شده بود. آدمهایی که زمانی هویت خود را در یک هویت وسیعتر گم کرده بودند.
زیرزمین/ عمل خاطره
با وارد شدن به طبقه پایین گالری با جنبه دیگری از این خیابان روبهرو میشویم. رویارویی با اسناد، مدارک، اجسام، خاطرهها و آگهیهایی که به دیوارهای گالری پیوند خوردهاند و لایههای جدیدی را یکی پس از دیگری به وجود آورده است. «لایههای نیستشده» زیر آگهیهای تبلیغاتی خیابان انقلاب، در انتظار کشف هستند.
خاطرات و قصههایی از خیابان انقلاب از لابهلای کشوهای یک بایگانی چوبی و زهوار دررفته، راهی برای اتصال تاریخ به فضاهای امروزی میجویند. پایاننامههای سال ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ دانشگاه تهران نقطه عطفی در این نمایشگاه است؛ بنبستی درخشان از یادها و خاطرههای دانشجویان، همچون چهلتکهای فراموششده از تلاشهای دانشجویانی که فکر و ذکرشان انقلاب، کارگر، عدالت و آزادی بود.
این دو نگاه به خیابان انقلاب که یکی در پی بازخوانی فعالانه گذشته است و دیگری گویی از مواجهه مستقیم با واقعیت پرهیز دارد و از سطوح فراتر نمیرود، یادآور دیدگاه فروید از رویارویی با سوگ و خاطره و انتخابهایی است که میتوان انجام داد. خاطره این قدرت را دارد که به «عمل خاطره» تبدیل شود، فعال شود و گذشته را به سود اکنون بازخوانی کند و سوگ به «عمل سوگ»، عملی که حوادث را بپذیرد، فقدانها را بپذیرد و فاصلهها را پر کند، که اگر این اتفاق بیفتد چرخههای تکرار مداوم، یا گریز به مالیخولیا متوقف میشود؛ و خاطرههای زخمی و مخفی نمودار و سرانجام به درمان منجر میشود.
جای تردید نیست ما نیازمند پیوند و بازخوانی دوباره زیست خود، شهر و خیابان خود هستیم، چه با عکس و چه با متن، چه با پایاننامه و چه با پرسش. «انقلاب، پوشه سوم» بیش از یک نمایشگاه هنری صرف است، حرکتی برای دوباره اندیشیدن به زیست خود و پیوند زدن اندیشه با هنر. حرکتی که امیدواریم ادامه پیدا کند.