وقتی یادداشت بهمن جلالی + با عنوان” گربه‌ی مسکین” را خواندم حیرت کردم، هنوز هم نمی‌فهمم عکاسی که نام او در میان انگشت شمار عکاسان حرفه‌ایست، چرا باید این چنین یادداشتی را علیه صنف خود بنویسد! به همین دلیل از سایت “عکاسی” درباره‌ی صحت موضوع پرسش کردم. بهمن جلالی عکاس مستندی بود که به خاطر اصطکاک با پژوهش عکس و توجهاتش به موضوعات تاریخی و به طور اخص زنان، آهسته به حوزه‌ی عکاسی دیگری کشیده شد و حالا بیشتر مخاطبین او را با عکس‌های قاجاری می‌شناسند. آقای جلالی به قول خودشان با چهل سال سابقه، حتما موافق‌اند که هنر هیچگاه شوخی نبوده است و آماتوریسم فرهنگ را به ورطه ی شوخی می‌کشد.

چندی قبل آقای کیانیان هم به نوشته‌ی محمدرضا شاهرخی‌نژاد اعتراض کرده بودند. موضوع جوابیه کیانیان به یادداشت شاهرخی‌نژاد و دفاع از عکس‌های خانم تهرانی را باید به حساب بده بستان‌های شغلی گذاشت، و هر کس از صنف‌اش دفاع کند قابل احترام است، حتی اگر با بازی زبانی یا زبان بازی استدلالی برای دفاعش نداشته باشد! اما چرا بهمن جلالی با دندان قروچه به صنف‌اش پشت می‌کند و به جای احترام به آراء دیگری حتی اگر بر خلاف نظرش باشد این چنین می‌تازد و مانیفست صادر می‌کند که “دنیا و معیارهای آن عوض شده است” و بعد شاهرخی را به بی آدابی متهم می‌کند.

بنده حتی اگر با آن یادداشت موافق نباشم نمی‌فهمم که کجای مطلب شاهرخی بی‌ادبی بود؟ مگر این که اساسا اظهار نظر هر جوان‌تری بی‌ادبی تلقی شود. یاد این جمله‌ی گلستان می‌افتم که باید از فرهنگی که احترام را مجامله می بیند ترسید. کما این که فرهنگ حتی روشنفکران در ایران کم ترسناک نیست.

و در ضمن اگر آقای جلالی عوض شدن معیار ها را حس کرده اند، به نظرشان مونتاژ زن سیبیلوی قاجاری با خط نستعلیق، آیا با پارامترهای معیاری که درباره ی جزئیاتش چیزی نگفته اند مطابقت دارد؟

اولا، این اعتماد به نفس همراه تناقض از کجا می آید که در حالی که با تساهل درباره ی آزادی عکاسی از جانب رفتگران وآهنگران حرف می زنیم، در مقابل نقد، خود را مدعی العموم عکاسی ایران می بینیم و با شجاعتی باور نکردنی به منتقدان می‌تازیم. به هر صورت من گمان نمی‌کنم آقای جلالی با وجود به قول خودشان چهل سال سابقه، دستی در نقد عکس داشته باشند. در ضمن من هم اگر بخواهم مثل خودشان رفتار کنم و راه حل مطالبه نمایم از ایشان می‌پرسم راه حل پیشنهادی خودشان در نقد عکس چه بوده است؟ نکند هر کس راه حلی نداشت باید حق شهروندی سوال کردن را از او گرفت؟ نکند آدم‌ها برای نوشتن نقد عکس باید از ایشان اجازه بگیرند. نکند مونتاژ زن سیبیلوی قاجاری با گل‌های خشک شده، راه حلیست برای مسائل عکاسی معاصر ایران.

دوما، کسی که عکس‌های کیارستمی این چنین ذوق زده‌اش کرده است که می‌نویسد “میلیون‌ها آدم پشت فرمان ماشین (احتمالا منظورشان اتومبیل بوده است)، نشسته‌اند و بارش باران و حرکت برف پاک کن ماشین را دیده‌اند اما تنها این آدم به آن توجه کرده و عکس گرفته “و همین استدلال را همراه با اشل بزرگ آن عکس‌ها برای بندآمدن زبان بیننده کافی می‌دانند آن وقت خیلی لازم نیست توضیح بدهیم که پارامتر قضاوت عکس برای آقای جلالی در چه سطحی قرار دارد و مثل قضاوت مبصرها، به خوب‌ها و بدها محدود می‌شود.

سوما اگر فروختن عکس و بازار بخر و بفروش و چیدن و نمایش نصفه نیمه‌ی عکس‌های سیاست‌زده و اکثرا دکوراتیو و ارتباط با کریتور ها (احتمالا منظورشان کیوریتور است) و چاپ زنان سیبیلو روی آئینه‌هایی با قاب‌های زلم زیمبو، فرهنگ معاصر عکاسی ایران است و تخم گنجشکی که آقای جلالی به آن می‌بالند ، همان بهتر که گربه‌ها پر نداشته باشند.


آقای جلالی حتا زحمت مطالعه‌ی با دقت و منظور نظر یادداشت شاهرخی را به خود نداده‌اند. کسی نمی‌گوید هنرپیشه‌ها حق عکاسی ندارند، اتفاقا آنها حق خیلی کارها را دارند که اصلا به ذهن عکاس‌ها خطور هم نمی‌کند.کسی نمی‌گوید عکسشان را نمایش ندهند که اتفاقا نمایش داده‌اند و اتفاقا  خانه‌ی هنرمندان و اسپانسری سازمان میراث را یکجا به آنها می‌دهند که خود آقای جلالی گمان نمی‌کنم از این سوبسید‌ها گرفته باشند. مساله‌ی اصلی این جاست که کسی انتظار ندارد جلالی خودش را با تهرانی مقایسه کند.

آقای جلالی، درست است که خیلی‌ها از شما معروف تراند، ولی شهرت توجیه آماتوریسم نیست، اگر این طور است از فردا جراحی بخش قلب بیمارستان دی را به نیوشا ضیغمی بسپارند چون ایشان از دکتر ماندگار معروف تراند. چرا یک عکاس باید این چنین حرفه‌اش را تحت تاثیر پیشرفت زمانه خوار ببیند؟ فرق فهم تکنولوژی با تفاوت کار با فناوری کجاست؟ و این‌ها چه ربطی به فرهنگ دارند؟

عکاس با سابقه‌ای که از وجود هزاران دوربین پشت ویترین‌های خیابان جمهوری این چنین به وجد می‌آید حتما نمی‌تواند از زن سیبیلوی قاجاری دل بکند.


عکاسی را حرفه ندیدن همین نتایجی را در بر خواهد داشت که می‌بینید. آقای جلالی، کریم باقری هم از شما معروف‌تر است، حتما مهناز افشار را در خیابان بیشتر از شما می‌شناسند، این چه ربطی به عکاسی ایران دارد؟ اتفاقا مخلص کلام نقدها همین بود.

آقای جلالی، آیا این که یک عکاس، دلسوزی برای عکس را این چنین خصمانه متهم کند بی‌ادبی است، یا این که جوان منتقدی (حتی اگر با آن موافق نباشیم)، نظرش را برای حفظ اعتبار عکس صرفا بنویسد و خودش را درگیر فحش و فضیحت کند!

شما در موقعیت معلم مهم عکاسی امروز ایران حتما برای همه قابل احترام تر از این هستید که خودتان را پائین‌تر از چهره‌های فیلم گیشه‌ای ببینید.

هیولای استبداد درونمان را بکشیم، حتی اگر خیلی با منافعمان در موافقت نباشد.

دامن زدن به شهرت و گرد و خاک “تهرا نوودی‌ها” هیچ نفعی برای فرهنگ تجسمی نخواهد داشت، این‌ها حاشیه‌هایی است که حتا هنرمندی مثل شما را درگیر کرده است.

نقد را احتمالا برای بالا بردن سطح آگاهی عموم می‌نویسند، وقتی در این سرزمین عکاس درد عکس را نمی‌فهمد، ترجیح همان است که نقد را ننویسند. شما درست می‌گوئید استاد.



سایت عکاسی:

لینک یادداشت‌های محمدرضا شاهرخی‌نژاد و رضا کیانیان بعدا” در همین جا قرار می‌گیرد.