اختصاصی «سایت عکاسی» – «دِ تاکس-The Talks» مجموعهایست متشکل از مصاحبههای مختلف با فیلمسازان، بازیگران، عکاسان و هنرمندان برجسته. لحن مصاحبهها محاورهایست و معمولا از وارد شدن به جزئیات و مسائل تخصصی در آنها اجتناب میشود. این گفتگوهای کوتاه جستارهایی هستند که به هدف آشنایی مخاطب با زندگی حرفهای مصاحبهشوندگان تهیه و تنظیم شده و انتشار یافتهاند.
در زیر ترجمهای از یک گفتگو که با توماس استروث، (THOMAS STRUTH) عکاس آلمانی انجام شده است را میخوانید. استروث به خاطر عکسهای گرانقیمتش که در موزهها به نمایش در میآیند، پرترههای خانوادگیاش و عکسهای سیاه و سفیدی که در دهه ۷۰ میلادی از خیابانهای دوسلدورف و نیویورک گرفته است شهرت دارد.
– آقای استروث، به نظرتان ما نگاه کردن به آثار هنری را زیادی پیچیده کردهایم؟
قطعاً همینطور است. هدف از نگاه کردن این نیست که بتوانیم یک تصویر یا عکس را با اصطلاحات خوشایند و فنی توصیف کنیم یا برچسب بزنیم. پیشتر من هم در بازدیدهایم از لوور همین کار را میکردم. ما خیلی به خود سخت میگیریم: تصویر اول، بعد تصویر دوم، و بعد تصویر سوم ـــ در مسیری که برایمان طراحی شده راه میرویم، چون احساس میکنیم روالش اینچنین است. و وقتی سرانجام به تصویری میرسیم که واقعاً تکانمان میدهد، آنقدر خستهایم که نمیتوانیم آن را درک کنیم.
– پس پیشنهاد شما چیست؟
به اعتقاد من باید آنقدر ساده و روراست باشیم که بپرسیم «بگذار ببینم من از چه چیز این اثر خوشم میاد؟» به جای آن که بخواهیم فاضلانه و با تقلا همه چیز را درک کنیم.
– هنگام گرفتن یک عکس آیا قویاً تحت تأثیر حال و هوایتان هستید؟
صد البته. باید حال و هوای عکاسی داشته باشم. سوژهی عکاسیام باید جذبم کند ـــ باید ترغیبم کند که عکسهای بیشتری از آن بگیرم. اگر این حس را نداشته باشم دست از کار میکشم. البته راستش را بخواهید من آدمی هستم که از بیکاری خوشم میآید.
– این ویژگی با بالا رفتن سن و سال عکاس پررنگتر میشود؟
بله. برای من یکی که اینطور بوده. به خاطر همین است که اسیر هوس یا برنامهریزی یا استرس نمیشوم.
– یکی از پروژههای شما که مکانهای ناخودآگاه نام دارد منظرهی خیابانیِ شهرهای گوناگون جهان را به تصویر میکشد. این مکانها را چگونه انتخاب میکنید؟
معمولاً حدود سه هفته در سایت هستم. در طول این مدت هر روز با ماشین میگردم، خیلی وقتها پیاده این کار را میکنم، و همیشه به طور برنامهریزی شدهای کنجکاو هستم. اسم این کار را «شناسایی لوکیشن» گذاشتهام. حس و حال محیطها ـــ که لزوماً اطراف ساختمانهای معروف نیستند و هر جایی میتوانند باشند ـــ را به ذهن میسپرم. ممکن است پس از ساعتها قدم زدن در یک جای خاصی که مسحورم کرده، ایده را رها کنم و دستخالی برگردم.
– در اوقات فراغت هم با خودتان دوربین حمل میکنید؟
بله، حتماً. دوست دارم از همسرم و سگ دوستداشتنی مان گبی عکس بگیرم. از اکتبر ۲۰۱۰ گبی را داریم…
– وقتی فهمیدید عکس Dürer شما در مزایده با قیمت نیم میلیون به فروش رفته جا نخوردید؟
نه، اینجور مواقع آدم به خود میگوید: بالاخره موفق شدی. واضح است که آدم خوشحال میشود که در یک سطح خاص قرار گرفته، درست مثل بهترین فوتبالیستها. اما از طرفی درک و هضم این همه رکوردی که در مزایدهها دارد شکسته میشود سخت است.
همین تازگیها شنیدم نقاشی ورقبازان اثر سزان، که حتی بهترین کارش هم نیست، با قیمت ۲۵۰ میلیون دلار فروخته شده! در این زمانهی بحرانهای بانکداری و رهبریی سیاسی ضعیف، این فروشها یک جور احساس عجیبی به آدم میدهد. حتی برای من با همهی این رکوردهایم خطری وجود دارد که نباید آن را دست کم گرفت: وقتی شمای عکاس عکسهایی دارید که فکر میکنید واقعاًً استثنایی هستند ولی در بازار خیلی خوب عمل نمیکنند، احساس میکنید درست فهمیده نشدهاید. این آزاردهنده است.
– در دورهای زندگی میکنیم که عکسها دارند با سرعتی باورنکردنی تولید میشوند. به نظرتان آیا این باعث شده نگاه انتقادی به عکس را فراموش کنیم؟
بله، قطعاً شاهد یک تولید مازاد هستیم ـــ من خودم با دوربین گوشی مدام عکسهای فوری میگیرم. این گوشی حافظهی من است، دفترچهی من است برای تمام موتیفها. اما نظرم این نیست که این سیلاب، تودهای از غرقشدگان از خود به جا میگذارد. طی این جریان افرادی به سطح آمدهاند که سهم بسزایی در تولید دارند و هنر عکس گرفتن را ـــ هم با دقت فکری و هم با دقت فنی ـــ ارتقا بخشیدهاند.
– از جمله؟
کسانی مثل آگوست ساندر یا واکر اوانز که چند دهه پیش کار میکردند. در نتیجهی کار آنها، اکنون میتوانیم امیدوار باشیم که درک بهتری از عکسها حاصل کنیم ـــ البته همانطور که گفتم، بدون آن فرهنگ لغتِ بیفکرانه.
– محتوای یک عکس چقدر باید برایتان مهم باشد تا وادارتان کند با فتوشاپ رویش کار کنید؟
بسیار زیاد. با دست بردن در عکس خیلی خوش نیستم.
– پرترهی رسمی ملکه و شاهزاده فیلیپ برای شصتمین سالگرد تاجگذاری ملکه را شما گرفتید. چنین موقعیتهایی چگونه برایتان پیش میآیند؟
من با پل مورهاوس کیوریتور گالری ملی پرتره لندن نهار خوردم. کارهایم را ستایش کرد. بعد خیلی ساده یک روز با آتلیهام تماس گرفت و گفت «توماس، قصد داریم یه پرترهی دونفره از ملکه و همسرش شاهزاده فیلیپ برای شصتمین سالگرد تاجگذاری ملکه سفارش بدیم و فکر میکنیم تو برای این کار از همه مناسبتری.» با خودم گفتم «اوه، بیاندازه عجیبه.» واقعاً حیرت کرده بودم. اصلاً تصور چنین چیزی را نداشتم.
– مضطرب بودید؟
نه، دلیلی برای اضطراب وجود نداشت. همه چیز خیلی راحت پیش رفت.
– هیچ قوانین خاص یا شرایط عجیبی نداشت؟
نه. جز این که اجازه نداشتم قبل از جلسه ملکه و شاهزاده را ملاقات کنم، پس به اصطلاح نتوانستم خودم را گرم کنم. زمانی برای آماده شدن هم نبود چون آنها وقت زیادی نداشتند. توانستم یک وقت ۴۵ دقیقهای از آنان بگیرم، که کفایت میکند. با این حال باز هم مطمئن نبودم. باید یک برگ برنده همراهم میبردم تا اگر یک وقت ملاقات با ملکهی انگلیس ملالآور شد و همه چیز حس زورکی پیدا کرد آن را رو کنم.
– و آن برگ برنده چه بود؟
عکسی از سگمان گبی. همه میدانند ملکه عاشق سگها است.
با سلام و تشکر از مقاله و ترجمه آن.
اما من وقتی خواستم نام عکاس یا سایت وی یا حتی آن عکسی که به قیمت بالایی فروخته شده بود اطلاعاتی بدست آورم ، متاسفانه حتی با کمک مترجم گوگل هم نتوانستم.
لطفا منبع اصلی مقاله و نشانی آن در اینترنت ، آوردن نام اشخاص و آثار و کتابها به زبان اصلی در زیر نویس و اطلاعاتی از این دست برای ما آماتورها و کم آشنا بزبان خارجی میتواند راهگشا باشد ، ضمن آنکه مقاله و ترجمه شما را هم ارزشمندتر مینماید.
سلام
حق با شما است و اشتباه از طرف سایت بوده که لینک منبع خبر و سایت عکاس را فراموش شده است که منتشر شود.
پوزش ما را بپذیرید. در متن خبر لینک ها اضافه شده است.