دیوید بیلی. سلفپرتره، ۲۰۱۳
اِلکان: آیا همیشه میخواستید عکاس باشید؟
بِیلی: قبل از این که عکاس بشوم نقاشی میکردم، و گاهی هم مجسمه میسازم.
الکان: چه فرقی بین نقاشی و عکاسی هست؟
بیلی: گرفتن عکس سریعتر است! (خنده)
الکان: نظرتان دربارهی مُد امروز چیست؟
بیلی: مد بود که مرا مشهور کرد، و هنوز هم کارزارهایی دارم، اما من بیشتر به مدلها علاقه دارم تا خود مد. ایو سن لوران و ژیوانشی فوقالعاده بودند. جان گالیانو را دوست داشتم اما او خودش را به دردسر انداخت. اکنون همهی فراکها شبیه هم هستند، فرقشان را نمیفهمید. در کتاب جدیدم پروِ بیلی (Bailey’s PERU)(2018) کمی فشن هم هست.
الکان: از چه عکاسانی خوشتان میآید؟
بیلی: من تیم واکر را دوست دارم. عکاس فوقالعادهای است. کارهای دیوید لاشاپِل هم به نظرم جالب است، اما آنها به تاریخ ارجاع میدهند. من کاری را دوست دارم که تاریخمند نباشد، مثلاً کارهای هلموت نیوتن. بزرگترین عکاسان مد احتمالاً استیون مایزل و ریچارد اودون هستند.
الکان: داستان شما بهشکل نزدیکی به سوپرمدلها گره خورده، با جین شریمپتن شروع شد؟
بیلی: جین شریمپتن و کیت ماس، و همسرم کاترین دایر، و مری هِلوین. هفت سال با کاترین دونو بودم، دوران شادی داشتیم و او طبع شوخ خوبی داشت. ما در پاریس زندگی کردیم اما همیشه در حال سفر بودیم. من همیشه جذب زنان دلفریب شدهام. در دنیای زنان زیبا زندگی کردم و شما در نهایت با کسانی مواجه میشوید که با آنها همکاری داشتید. من بیشتر از زنان یاد گرفتهام تا مردان.
الکان: جین شریمپتون و کیت ماس چه فرقی با هم دارند؟
بیلی: کیت و جین دو مدل برتر در زندگیام هستند. یک کلیک کافی است که عکس خوبی از آنها داشته باشید. هر دو آنها منحصربهفرد هستند. جین شیک و مجلل بود و برای کار روی لباس بهتر بود، در حالی که کیت دلربا و شوخطبع است. او حس شوخطبعی و شخصیتی جادویی دارد.
الکان: آیا سعی میکنید بهترین پرتره را بگیرید؟
بیلی: نه، من هیچ چیز بهترینی را دوست ندارم، کاملاً محدود هستم. سبک و استایلی را نمیخواهم، ویژگی کارهای من مینیمال است. همه چیز را دوست دارم. فقط میخواهم کاری انجام بدهم. بعضی از عکاسان خیلی خوب هستند، فرقی نمیکند که چه کاری انجام میدهند.
الکان: از چه دوربینی استفاده میکنید؟
بیلی: از دوربینهای صفحهدار استفاده میکنم و تنها در حدود ده تا عکس میگیرم. از رِیف فایْنِز، بازیگر، فقط یک عکس گرفتم. پنج کلیک و کار تمام است. اگر مثل من ذهنی بصری داشته باشید نسبت به مردم احساس خاصی پیدا خواهید کرد، آنها را خیلی خوب میفهمید. معمولاً این حس را دارم.
الکان: معروف است که شما دارای اختلال در توانایی خواندن (دیسلکسی) هستید. این بیماری چه تأثیری روی شما گذاشته؟
بیلی: وقتی بچه بودم هیچ کسی نمیدانست که دیسلکسی چیست. آنها فقط فکر میکنند که شما احمقید. والدینم نگران من نبودند، اما میدانستم که باید از منطقهی ایست اِند لندن بروم. در سال ۱۹۵۶ در نیروی هوایی رویال سنگاپور بودم و بیشترش را درست کردم.
الکان: چرا این قدر به پیشینهتان اهمیت میدهید؟
بیلی: الآن دارم روی یک کتاب دربارهی منطقه ایست اند کار میکنم. این مهم است. پیشینهی شما، شما را برای باقی زندگیتان شکل میدهد. چون ایست اند جایی است که من با یهودیها و ایرلندیها بزرگ شدم. ۳۰ درصد پسزمینهی من ایرلندی است. همهی دوستانم یهودی و ایرلندی هستند. یهودیها دومین مردم باهوش دنیا هستند.
الکان: چه کسانی اول هستند؟
بیلی: البته که چینیها! (خنده)
الکان: زندگی چطور تغییرتان داد؟
بیلی: پدرم کاری که میکردم را درک نمیکرد. به این افتخار میکنم که از طبقه کارگر آمدهام.
الکان: آیا شده که یک گنگستر باشید؟
بیلی: وقتی چهارده سال داشتم برای [خردهفرهنگ] تِدی بُیز لباس آماده میکردم. به رِج کرِی [از خلافکاران منطقه ایست اند لندن در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰] علاقه داشتم. کرِیها پدرم را با چاقو زخمی کردند، باید ۶۳ تا بخیه میخورد. او یک کلاب بیلیارد در ایست اند داشت. وقتی با رِج دوست بودم از این موضوع خبر نداشتم، در هر صورت پدرم تا آن موقع مرده بود.
الکان: دوران کاریتان از کجا شروع شد؟
بیلی: با جان فرنچ و تونی اسنودان کار میکردم. از عکاسی اسنودان خوشم نمیآمد و از جان فرنچ هم خوشم نمیآمد، اما شما مجبورید با کسانی کار کنید که به شما پول میدهند. سپس به وُگ رفتم. برای همکاری با مجله وُگ باید قرارداد میداشتید و آنها یکی از آنها یکی به من دادند، اما هیچ وقت نباید آن را امضاء میکردم چون قرارداد مزخرفی بود.همکاری با تینا براون را دوست داشتم. او صرفاً به کار مُد نمیپرداخت. او همه چیز را دوست داشت.
الکان: این موضوع به قبل از دوران دایانا وریلند [سردبیر وگ از ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۱] مربوط میشود؟
بیلی: قبل وریلند در وگ بودم، و با آمدن او فکر میکردیم همگیمان اخراج میشویم. گرِیس کادینْگْتون و دایانا وریلند عالی بودند. آنها زیبا بودند. من گونههای متفاوت زیبایی را دوست دارم. اولین عکس یک سیاهپوست روی جلد مجله وُگ کار من بود، عکسی از دنیال لونا در سال ۱۹۶۶. این عکس جنجال زیادی ایجاد کرد.
الکان: دربارهی مردانی که از آنها عکاسی کردید بگویید.
بیلی: نوریِف عالی بود، همچنین ترنس استامپ و میک جَگِر و مایکل کِین.
الکان: آیا هنوز با میک جگر دوست هستید؟
بیلی: میک با خواهر جین شریمپتن بیرون میرفت، از این طریق بود که با او آشنا شدم. این موضوع به قبل از شکلگیری گروه رولینگ استونز بر میگردد. ما هنوز رفیق هستیم.
الکان: آیا مواد مخدر و الکل مصرف میکردید؟
بیلی: نوشیدنی، نه مواد. از ۳۲ سالگی این کار را کنار گذاشتم. لایو اکشنهای تبلیغاتی بسیار زیادی را انجام میدادم و باید سر ساعت ۶:۳۰ صبح در استودیو حاضر میبودم.
الکان: چرا کارگردان ایتالیایی میکلانجلو آنتونیونی از شما بهعنوان شخصیت اصلی فیلمش با عنوان «آگراندیسمان» (۱۹۶۶) الهام گرفته است؟
بیلی: فرانسیس ویندام که یک ژورنالیست ارشد در ساندیتایمز بود و من میشناختمش، متن خلاصهای برای آنتونیونی نوشت. فرانسیس یکی از جالبترین ژورنالیستهاییست که تا کنون ملاقات کردهام، اما به نظرم این فیلم کمی خستهکننده بود.
الکان: عکاسی کردن از ملکه چطور بود؟
بیلی: عکس ملکه را در سال ۲۰۱۴ گرفتم. برای او احترام قائلم و او یکی از سختکوشترین زنانی است که تا کنون دیدهام. او زن خوبی است و اجازه داد اتاق مورد استفادهمان در قصر را انتخاب کنیم. او نقطهی اوج آن دسته از آدمهاییست که «مشهورند بیآن که کاری کنند». او ملکه است! مثل عکاسی کردن از خداست.
الکان: دربارهی سیاستمداران چطور؟
بیلی: من از چند نخست وزیر انگلیس عکاسی کردم. بارها به ژاپن رفتم و با جیم کلاهان که بعداً نخست وزیر بریتانیا شد برای دو هفته به چین رفتم، جایی که او نمیتوانست فرق جِید و مالاکیت [دو نوع سنگ سبز رنگ] را بگوید.
الکان: نظرتان راجع به ترزا مِی چیست؟
بیلی: یک آدم خوب و مناسب. متأسفم که او رفت. او اهمیت میداد و بهترینش را میگذاشت. چه کس دیگری میتواند آن کار را بخواهد؟
الکان: از کدام سیاستمدار بیشتر از همه خوشتان میآید؟
دزموند توتو. از ماندلا هم خوشم میآمد. مارگارت تاچر را هم دوست داشتم. او زمانی را برای من کنار گذاشت، یک ساعت، و بعد ما در زمان کمتری کار را تمام کردیم و چای نوشیدیم و صحبت کردیم. وقتی با کاترین دونو در فرانسه زندگی میکردم آخر هفتههایمان را معمولاً با ژرژ پمپیدو [رئیس جمهور فرانسه (۱۹۶۹ – ۱۹۷۴)] میگذراندیم. از او خوشم میآمد چون او یک پورشه داشت. فرانسویها نسبت به بریتانیاییها بیشتر با سیاستمداران و هنرمندان بور میخورند، آنها از نظر فرهنگی بسیار میانطبقهایتر هستند. همچنین برای دانلد ترامپ تبلیغات تلویزیونی ساختهام، و او به من پیشنهاد کار برای شرکت زیباییاش را داد.
الکان: آیا از ترامپ بهعنوان رئیس جمهور خوشتان میآید؟
بیلی: نه، نه واقعاً. او یک تاجر است.
الکان: نظرت دربارهی انگلستان امروز چیست؟
بیلی: من موافق برگزیت بودم. به نظرم اروپا کمی احمق بود و ما حق داشتیم که خارج شویم. کمی ضربه میخوریم، اما از آن عبور خواهیم کرد و ادامه میدهیم. آلمان اروپا را میگرداند. با این حال، ناشر آلمانی بِنِدیکْت تاشن برای من یکی از محبوبترین افراد است.
الکان: دوستان هنرمندتان چه کسانی هستند؟
بیلی: جولیان اشنابل دوست چهل سالهام بوده. دیمین هرست یکی از بهترین دوستهایم است. او پولدار است ولی من به چنین افرادی فکر نمیکنم، یا دوستشان دارم یا دوستشان ندارم. بیشتر طبقه کارگر را دوست دارم. [فرانسیس] بیکن و [لوسین] فروید کاملاً مجلل و اعیانی بودند، برای همین رابطهای با آنها نداشتم.
الکان: نقاش محبوبتان کیست؟
بیلی: کاراواجو نقاش محبوبم است.
الکان: برخی میگویند که شما پیکاسو را بسیار میستایید. آیا هیچ گاه با او ملاقات داشتهاید؟
بیلی: نه.
الکان: آیا افسوسش را میخورید؟
بیلی: نه. او قهرمان من بود، امکان داشت وارد استودیواش بشوم و او از خودش باد در کند.
الکان: از فیلمسازی بگویید.
بیلی: با اندی وارهل یک فیلم ساختم – یک مستند. آدم عجیبی است. با او به رختخواب رفتم.
الکان: منظورتان چیست؟
بیلی: با او نخوابیدم. او گفت فیلم نمیسازد الا در رختخواب. جان هیوستن کارگردان شگفتانگیزی بود و با او رفیق شدم. دخترش آنجلیکا و من قصه رمانتیکی داشتیم قبل از این که او عاشق جک نیکلسون شود.
الکان: دربارهی تجربهتان با بازیگران زن بگویید.
بیلی: یک فیلم با جین بیرکین ساختم. او حرفهایترین فردی است که تا کنون با او کار کردهام. همچنین با دخترش شارلوت گینسبورگ در کانادا برای سه ماه کار کردم.
الکان: چرا اکنون دستیاران بسیار زیادی دارید؟
بیلی: به آنها نیاز دارم. ما همیشه در حال کار روی کتابها هستیم. این روزها دیگر کارهای تبلیغاتی انجام نمیدهم. من آگهی گرینپیس (Greenpeace) را ساختم، شاید معروفترین تبلیغی که ساخته شده، و بعد مردم گفتند: «اوه، او هم میتواند کارهای جدی انجام بدهد!» تا کنون ۴۵ کتاب درست و حسابی منتشر کردهام. اکنون فکر میکنم که: «آیا انرژی کافی برای انجام این کارها را داشتهام؟» در دوم ژانویه [۲۰۱۹] ۸۱ ساله میشوم.
الکان: از چه چیزهایی میترسید؟
بیلی: نمیخواهم بمیرم. میخواهم به کار کردن ادامه بدهم. پیر شدن سخت است. از ۷۶ سالگی پیر شدنم شروع شد. خستهتان میکند.
الکان: زندگیتان را چگونه توصیف میکنید؟
بیلی: یک زندگی جادویی. من یک آدم خیلی خوششانس از محله ایست اند لندن هستم. ۳۷ سال است که از ازدواج با همسرم میگذرد! زمان درازی است. و شوخی بخشی کلیدی از زندگیام است. در ایست اند شما به آن نیاز دارید! (خنده)
الکان: آیا شما زنپرست هستید؟
بیلی: بودم. عاشق زنان هستم. شما یا زنان را دوست دارید یا دوستشان ندارید. آنها خیلی پیچیدهاند و من خیلی سادهام. با همهی همسران سابق و معشوقههایم دوست هستم.
الکان: دلتان برای چه کسی تنگ میشود؟
بیلی: وقتی بمیرند دیگر کاری از دستتان بر نمیآید. لیدی دایانا بسیار مهربان بود و پرنسس مارگارت را خیلی دوست داشتم. نمیدانستید که آیا او ملکه است یا رفیق. او میتوانست به یک ملکه تبدیل شود، شما هیچگاه نمیفهمیدید، اما او دوستداشتنی بود. او را بیشتر از اسنودان دوست داشتم.
الکان: آیا افسوس این را میخورید که چرا از یک شخص خاص عکاسی نکردهاید؟
بیلی: دوست داشتم از هیچکاک عکاسی کنم. او را دوست داشتم. من دو خیابان آن طرفتر از هیچکاک متولد شدهام.
الکان: نمادینترین عکسهای شما کدامها هستند؟
بیلی: عکسهای دههی ۱۹۶۰ از آدم معروفها. ما داریم نمایشگاهی در گالری گاگوسیان لندن برگزار میکنیم که فوریه باز میشود. دهه ۱۹۶۰ خاص بود و ما جوان بودیم. اولین باری بود که طبقه کارگر صدایی داشت، میتوانست بگوید که ما چه باید بکنیم و چگونه باشیم. آنها پیش از این هیچگاه صدایی نداشتند. ما قبل از آمریکا هیپی داشتیم و این لندنی بود که دوست داشتم.
الکان: آیا امروز، استعداد کمتر است؟
بیلی: الآن هم تعداد آدمهای بااستعداد بیشتر هست و هم تعداد آدمهای احمق.
الکان: چرا گیاهخوار شدید؟
بیلی: چون پدرم جوجهی مرا کشت. یک صبح بیدار شدم و دیدم بالای سینک آویزان است. دیگر برای همیشه گوشت نخوردم. تخممرغ میخورم، اما با میوهها به زندگی ادامه میدهم. برای صبحانه آناناس میخورم. گرسنه نمیشوم. اگر آدمهای اطرافم چیزی نخورند، من هم نمیخورم.
الکان: آیا درست است که به پرندهها بسیار علاقه دارید؟
بیلی: بهویژه به طوطیها. آنها را دوست دارم. آنها را پرورش میدهم.
الکان: شما افراد فوقالعاده بااستعداد بسیاری را ملاقات کردهاید، از جمله موسیقیدانها و اهالی تئاتر.
بیلی: بله. دوک الینگتن، آندره پرِوین، یو۲، لایو اِید ۱۹۸۰، پاوارُتی… و نمایشنامهنویس هرلد پینتر، درست قبل از فوتش. او بسیار عصبانی بود که دارد میمیرد. گاهی اوقات کسی را میبینید و باقی زندگیتان را با آنها میگذرانید. نویسنده سامرست موم تأثیر بزرگی روی من گذاشت با این که فقط او را برای دو ساعت ملاقات کردم. از او در دهه ۶۰ عکاسی کردم. او بسیار خوب بود، و زنان را میشناخت.
الکان: آیا سرمایهداران بزرگ را هم ملاقات کردهاید؟
بیلی: یک هفته را در کشتی تفریحی اُناسیس با لیز تیلور و ریچارد برتون گذراندم. الیزابت تیلور دوستداشتنی بود. او همیشه مست بود و بنابراین از او عکاسی نکردم. آنها تمام وقت در حال جنگیدن بودند. او به الیزابت میگفت که احمق است، او سنگدل بود.
الکان: آیا چیزی از همهی این آدمهای شگفتانگیز یاد گرفتهاید؟
بیلی: نه، من تحت تأثیر همهشان قرار گرفتهام. زندگی جادوییای داشتهام. بهت گفتم.
الکان: شما در زندگیتان سفرهای زیادی کردهاید. کجا از همه جالبتر بود؟
بیلی: با مادر ترزا دو هفته در کلکته کار کردم. او سرسخت بود و هر روز از من ۱۰۰ دلار میخواست. کتابچهای برای بیمارسرایش ساختم و دربارهی کنترل تولد صحبت کردیم و او گفت تمامی راهبههایش باردار میشوند. دوربین سفر را ارزشمند میکند. سفرهایی به افغانستان داشتم، بهعنوان جاسوس در سودان بازداشت شدم. به گینه نو رفتم پیش از این که به منطقهای توریستی تبدیل شود. چهار سال پیش به تپههای ناگا در شمال برمه رفتم. جای خطرناکی بود، اما من از جاهایی که پر از توریستهای آلمانی و فرانسوی دوربینبهدست است خوشم نمیآید. خب، کشورهای زیادی باقی نماندهاند. ایتالیاییها را دوست دارم، اما شاید نخواهید کتابی دربارهی ایتالیا تهیه کنید، چون این کار قبلاً انجام شده. میلان و رم را ترجیح میدهم بهخاطر خلاقیتشان.
الکان: میراث شما چیست؟
بیلی: کتابهایم برای هنر یا لذت هستند. میراث برایم مهم نیست.
لندن، دسامبر ۲۰۱۸