لطفاً به گیرندههایتان دست نزنید!
امیر شباویز
مطلب زیر نگاهی است بر عکسهای تئاتر مریم محمدی به قلم امیر شباویز که در ویژهنامهی جشنواره تئاتر فجر ماهنامه «سینما تئاتر» در آغازین روزهای بهمن امسال منتشر شد.
******
اگر از تاریخ و تبار عکاسی و فلسفهی زیبایی شناسی و حتی هستی شناسی تصویر گذر کنیم و این عبور را به عمد برای رسیدن به اصل مطلب لازم بدانیم، ناگزیر به پدیدههایی که درعکاسی به ضرورت و طی سالها پدید آمدند خواهیم رسید و آنگاه با این گزاره مواجه خواهیم شد که: عکاسی از تئاتر فی نفسه چه نقشی میتواند در پدیدارشناسی هنر ایفا نماید! عکاسی تئاتر (مثل عکاسی فیلم و سینما یا عکاسی صنعتی و مد و حتی معماری) ضلعی از یک مربع را شکل میبخشد: ۱. عکاس (در اینجا به عنوان یک کنشگر) ۲. سفارشدهنده ۳. موضوع و ۴. رسانه. عکاس یعنی یک آدم فنی که بلد است کارش را خوب انجام دهد و نظر سفارشدهنده را تامین کند و سفارشدهندهای که اگر نباشد آن وجه نخست فرو میریزد و سرانجام موضوع تا وجه چهارم این مربع یعنی رسانه را تامین کند که البته بیننده نیز به شکلی دیگر، سفارشدهندهی نهایی رسانه میشود.
از این منظر، عکاسی تئاتر مثل ژانرهای دیگر این رشته است. عکاسی از نمایش برای استفاده در بروشور و کاتالوگ و پوستر و … تهیه میشود و خلاصه جزو مواد تبلیغی است و باز تولیدکنندگان دیگر مثل گرافیستها با آن کار میکنند و عملش میآورند یعنی اطلاعرسانی و فراخوان برای دیدن اثر (یعنی نمایش). پس این نقشی که به تساوی بر عهدهی عکاس و دیگران گذاشته میشود چه ارتباط و اثری میتواند با ذات نمایش داشته باشد؟ نمایشی که خودش به گفتوگو با بینندهی حاضر میپردازد (به قول تئاتریها نفس تماشاگر با نفس بازیگر در هم میآمیزد). عکاس نیز تماشاگر است و حال شاید فعال بوده و یا منفعل گردیده باشد و یا اصلاً به اجرای وظیفهی حرفهای اش مشغول باشد. این نخستین نقش متداولی است که برای عکاس تئاتر تعریف شده است و عکاسی سینما نیز. پس عکاس نمایش نمیتواند برای دل خودش عکاسی کند و بیخیال آن دیگران!
فروکاستن نقش عکاس به عنوان یک کنشگر، رفتاری است که تجارت با فرهنگ وهنر میکند، پس عکاس میتواند نه برای دل خودش و نه تجارت فرهنگ که برای تعهدی که به هنر دارد، آیین و سلوکی را برگزیند و پنجرهای را بگشاید که نهتنها بیننده نمایش بلکه عکسها را از این تماشا مستغنی سازد و این نخستین اثری است که وی بر فرهنگ میگذارد و این گشودن البته کاری سهلوممتنع است.
عکاس تئاتر با تمام نقشهای برشمرده میتواند در مماس با آن وظایف به صورت دیگری از عمل عکاسانه که به هنر عکاسی بازمیشود، روی کند و این رویکرد میتواند کنش عکاسی را به آیین عکاسانهای فرو بریزد که از آن هنر و فرهنگ فرا میآید و اینجاست که دیگر نگاه کردن به عکسها به دیدن خود نمایش میارزد.
عکس تئاتر برای خود تئاتر یک سند و برای بیننده یادآوری و خاطره است و برای کسیکه غیر از این دو باشد پنجرهای است یا آیینهای شاید که در افق ذهن وی منظری را میگشاید. عکاس تئاتر شاید به گفتهی «جان سارکوفسکی»، پنجره باشد اما بینندهی عکس شاید وی را آیینهگردان این بساط بداند که اگر اینگونه باشد، خویشتن را در آن ببیند و او را نیز.
عکاسی از نمایش، مجسمه، نقاشی و هر محصول و برآیند دست هنرمند از آنجا که به ذات خود عکاسی برنمیگردد نمیتواند نقد را نیز برتابد که اگر چنین شود باید نمایش و مجسمه و … و هر ابژه و شیئی را نقادی کرد.
ما در اینجا عکسهای تئاتر مریم محمدی را تماشاگریم. نگارنده خود این نمایشها را ندیدهاست، بیننده، این عکسها را هم اگر دیده باشد با بازنگری آن به بازیابی خاطره و ضمیر خویش ره میبرد و اگر نه که خویش از نو در این قابها نمایش خود را اداره میکند و نقشگردان نقش خویش میگردد. و تاویلی فرا میآید که اثر را نه در مولف که در جان اثر احیا میکند و این در جان من و تو و او و آن دیگران که آیینهداران این آیینایم. پس اگر چنین شود نقد عکاسی تئاتر برای عکسهایی که از زاد و رود و اینزمانی خویش رها شدهاند شاید عملی عبث باشد. و اینجاست که عکس تئاتر از آن دور میشود و به عکس – هنر نسبت مییابد، عکسهای مریم محمدی را نگاه میکنیم ،شاید آن اتفاق در جهانمان، ذهن و ضمیرمان ناگهان شود و شاید هم نه. من نمایندهی خودم هستم و هرکسی که اینها را بخواند و ببیند نیز خودش را نمایندگی میکند.