اختصاصی «سایت عکاسی» – عکاسی جنگ قدمتی طولانی دارد. به فاصله کوتاهی بعد از اختراع عکاسی، نخستین عکسها از جنگ کریمه و جنگهای داخلی آمریکا گرفته شدند. پیشرفتهای عکاسی باعث شد که از قدرت بیان بینظیر این رسانه برای خبررسانی جنگ استفاده شود و کوچکتر شدن دوربینها هم تعداد عکسها و هم تنوع موضوعی آنها را زیاد کرد.
آنچه در ادامه میآید مرور مختصری است بر شماری از عکسهای Georgette Louise Meyer که با نام Dickey Chapelle فعالیت میکرد. او متولد شهر میلواکی ایالت ویسکانسین به سال ۱۹۱۹ بود و سال ۱۹۶۵ در ویتنام کشته شد و به روایتی نخستین زن خبرنگار-عکاسی بود که در آن جنگ جان باخت. همچنین این عکاس خبری آمریکایی به عنوان نخستین گزارشگر زنی شناخته میشود که هنگام کار (و نه فقط حضور) در صحنه نبرد کشته شده است.
پرواز هلیکوپترهای آمریکایی بر فراز مزارع برنج در ویتنام، ۱۹۶۱
این عکس که دیکی چپل خودش آنرا دوست داشت، او را در حال کار نشان میدهد. عکاس سرجوخه لو لوری است، همان کسی که عکس مشهور برافراشتن پرچم آمریکا بر کوه سوریباچی در آیووجیما را گرفته است.
ششم دسامبر ۱۹۵۶، پاسی از نیمه شب گذشته، سه نفر خیلی آرام و محتاطانه از زمینی یخزده در مرز اتریش میگذشتند. قطبنما راهنمای آنها بود و محمولهای از داروی پنیسیلین به ارزش یک میلیون دلار با خود داشتند. مأموریت انساندوستانه آنها رساندن این داروها به پناهندگان مجارستانی بود.
نفر وسط که زنی با قد یک متر و نیم بود، هدف دیگری هم از این سفر داشت. به دلیل همین هدف، او یک دوربین کوچک مینوکس را با چهار باند چسب زیر بلوز پشمی و پالتویی که به تن داشت، به خود چسبانده بود. این زن دیکی چپل، عکاس و خبرنگار بود و برای مجله لایف کار میکرد. چند لحظه بعد، مردی که جلوی گروه بود زمزمهای کرد و گفت که راه را گم کرده است. ناگهان منوری شلیک شد و با نور خیره کنندهاش صورت فلکی دب اکبر را در آسمان بالای سر محو کرد. سربازانی با یک مسلسل و سه تفنگ آنها را محاصره کردند و چپل با یکی از همراهانش اسیر شدند.
چپل دو ماه در زندان پلیس مخفی مجارستان اسیر بود و بیشتر این روزها را هم در انفرادی گذراند. اگر چه این اتفاق برایش سخت گذشت، اما رفتن به خط مقدم جبهه جزیی از خونش بود. همان سال او به سر کار برگشت و از انقلابیون الجزایر عکس گرفت. سال بعد هم به کوبا رفت و این بار فیدل کاسترو و انقلاب کوبا موضوع عکسهایش بودند.
سربازان به سختی یک توپ ۷۵ میلیمتری را مستقر میکنند. پاناما ۱۹۴۲
این عکس دیکی چپل بین عکسهایی که تا قبل از جنگ ویتنام گرفته، بیشاز بقیه عکسهایش چاپ و منتشر شده است. تصویر سرجوخه ویلیام فنتون را نشان می دهد که به شدت زخمی شده و بر عرشه کشتی ساماریتن منتظر مداوا است. او نهایتا از این زخم جان سالم به در برد.
مرد جوانی بعد از محاکمه و تشخیص گناهکار بودنش، توسط جوخه اعدام که از انقلابیون الجزایر بودند، کشته میشود. ۱۹۵۷
سربازان ویتنام جنوبی در حال تمرین زیر آتش توپخانه جنگی، حدود سال ۶۲-۱۹۶۱
یک سرباز نیروی دریایی، نه روز بعد از D-Day و شروع عملیات نورماندی.
روز عروسی یک سرجوخه ویتنامی در روستای «بینهونگ»، ۱۹۶۱
بیست و سه ساله بود که اولین بار طعم جنگ را چشید. به پاناما رفت و از آموزشهای نظامی ارتش برای مجله «لوک» عکس گرفت. بیشتر زندگی کاریش صرف عکاسی از وقایع تاریخی شد، از نبرد آیووجیما تا جنگ ویتنام.
چپل به همراه همسرش تونی در فاصله بین جنگها با سازمانی امدادرسانی به نام AVISO همکاری میکردند. پنج سال تمام، در یک کامیون کوچک کار و زندگی خود را گذراندند.
دو زندانی ویت کنگ از پشت پنجرهای که با سیم خاردار پوشانده شده است. حدود ۶۵-۱۹۶۱
کودکان ویتنامی با صدای شلیک خمپاره گوشهای خود را میگیرند. حدود ۶۲-۱۹۶۱
قایقرانی نیروهای ویتنامی به سوی بالا دست رودخانه حدود ۶۲-۱۹۶۱
خانوادههای مجار از مزرعهای یخزده در مرز، نزدیک دهکده آنداو، وارد اتریش میشوند. آنها دستکم ده مایل را در زمینهای پوشیده از برف در دمای نزدیک صفر پیاده پیمودهاند تا از انقلاب مجارستان فرار کنند.
فیدل کاسترو ( سمت چپ) و برادرش رائول با یک بازوکا در جریان انقلاب کوبا در استان اورینته، ۱۹۵۸
گروهی از نیروهای کاسترو، حدود سال ۱۹۵۹-۱۹۵۸. نفر دوم نشسته از راست احتمالا ارنستو چه گوارا است.
خاکسپاری یک ارتشی در گورستان نظامی، گوام ۱۹۴۵
کتابی با نام «آتش در باد» درباره زندگی او منتشر شده است. در جایی از این کتاب میگوید: «اگر واقعا بخواهید کاری را انجام دهید، همه کارهای دیگرتان را رها خواهید کرد تا آن کار به سرانجام برسد.» و سرانجام خود او هم هر چیزی که داشت، حتی زندگیش را، برای کارش فدا کرد.
در سفر آخرش به ویتنام یک گروه گشتی را همراهی میکرد. پای یکی از تفنگداران دریایی به تله انفجاری خورد و ترکشی از آن شاهرگ گردن دیکی چپل را برید. نقشها عوض شد و عکاس، خود سوژه یک عکس ماندگار شد. هانری هوئت، عکاس آسوشیتدپرس، که آنجا حاضر بود از صحنه کشته شدن او عکس گرفت. کشیشی به نام جان مک نامارا بر جنازه او که در خود پیچیده و بر زمین افتاده بود صلیب میکشید. گوشواره مروایدش به گوشش بود و کلاهش هم در علفها به کناری افتاده بود. چند نفر از تفنگداران که نزدیک او بودند، برای حفظ آرامش عقبتر رفته بودند و شاهد لحظات واپسین زندگی او بودند. همه آنها یک چیز را می دانستند: این که او در راهی از دنیا رفت که برای آن به دنیا آمده بود.
منبع: Washington post