نمایشگاه عکس یاسر سپهر با عنوان «تاریخ ویرانه» دوشنبه ۲۷ آذر در گالری استاد نامی افتتاح خواهد شد.
این مجموعه عکس ثمره ده سال کار عکاسی و تحقیقی یاسر سپهر است. سپهر که دانشآموخته عکاسی دانشگاه هنر تهران است، طی دهه اخیر نمایشگاههای انفرادی و گروهی متعددی را برگزار کرده است.
در استیتمنت نمایشگاه این استاد دانشگاه آمده است: «سپهر در مجموعه عکس «تاریخ ویرانه» شهری را نشان میدهد که در آن هیچ نشانی از سعادت نیست، اما شاید در این مسیر طلب امید دارد و از این رو آثارش را به امری مسیانیک و رهاییبخش نزدیک میکند.
انگار این عکسها میخواهند به ما بگویند حالت فوقالعادهای در کار نیست، حالت فوقالعاده چیزی است که ما هر روز آن را تجربه میکنیم.»
نمایشگاه گردان( کیوریتور) این مجموعه عکس، هادی مومنی است.
این نمایشگاه شامل ۱۸ قطعه عکس از دیوارهای خانههای ویران شده در مناطق مختلف شهر تهران است که طی ده سال اخیر عکاسی شدهاند.
این نمایشگاه از دوشنبه ۲۷ آذر تا ۴ دی ۱۴۰۲ از ساعت ۱۴ تا ۲۰ میزبان علاقهمندان به هنرهای تجسمی و عکاسی خواهد بود.
درباره مجموعه عکس «تاریخ ویرانه» یاسر سپهر
هادی مؤمنی
شهر تهران امروزه تبدیل به شهری شده است که در پی فرآیند تراکمفروشی، بیهویت و بیخاطره شده است، اکنون حافظه اجتماعی خود را ازدسترفته میبیند. انگار این شهر خاطره جمعی ماست که در تلی از بتن و سیمان و تیرآهن دفن میشود.
یاسر سپهر در مجموعه عکس «تاریخ ویرانه» این نکته را دریافته است که نمیتواند نسبت به وضعیت اضطراریای که جامعه و شهرش بدان گرفتارشده است بیتفاوت باشد.
ازاینرو با هر قطعه عکس از این مجموعه به ما یادآوری میکند که هر انسانی نسبت به فضایی که در آن زندگی میکند، حقی دارد. او با ردهایی که از دیوارها و خانههای ویران شده شهر ثبت میکند، در گوش ما زمزمه میکند که نباید صرفاً مرثیهخوان شهری ازدسترفته بود، بلکه در برابر واقعیت غمبار مرگ شهری که در آن زیستهایم و با آن خاطره داریم، باید حقِ بر شهر را فریاد کشید، باید جانی دوباره به این شهر داد و خواستار شهری دیگرگونه شد.
سپهر در مجموعه عکسهای «تاریخ ویرانه» نور روز بر فراموشی غولآسای شهر میتاباند. شهری که بدل به موجودی عملاً غیرقابلکنترل شده است.
در مقابل این آثار شاید باید به این فکر کنیم که از کی و چگونه شهرهای ما بدل به موجوداتی نیمهمستقل شدند که کنترلشان از دست رفت؟ و ما شهروندان ساکن شهرهای بزرگ، در برابر آن احساس ناتوانی میکنیم، اصلاً به آن فکر نمیکنیم، حتی اگر زندگی در آن را سخت و فرساینده ببینیم، حتی اگر بزرگترین نابرابریها را به گروهای مختلفی از ما، بنا برمکانی که در آن زندگی میکنیم، تحمیل کند؛ بازهم آن را تحمل میکنیم.
از داشتن آدرسی، یا سقفی درون مرزهای این کلانشهر احساس غرور میکنیم، برای رسیدن به مرکزِ آن از هم پیشی میگیریم و دائماً تلاش میکنیم. غافل از آنکه این فکر که ما همواره در حال پیشرفت هستیم منجر به شکست میشود.
حتی اگر این شهر بارها همه وجودمان را از سرتاپا در مسیر تحول خود تغییر دهد، میپذیریم؛ اما آن را زیر سؤال نمیبریم. تنها خود را در مقابل آن ناتوانتر احساس میکنیم!
به قول دیوید هاروی باید از خود پرسید: آیا شهر از ما موجودات بهتری ساخته است؟ یا نه برعکس ما را نفسنفسزنان در دنیایی ناشناس و ازخودبیگانه، پیچیده در بغض و خشم، به حال خود رها کرده است؟ آیا ما بدل نشدهایم به اتمهای ناچیزی که هرروز از چپ و راست به اقیانوس شهری پرتاب میشویم؟
اوژن اتژه، از خیابانهای خالی پاریس- خیابانهای که هیچ آدمی در آن پیدا نیست – عکس میگرفت و آنها را چنانکه هست بهعنوان محل جنایت نشان میداد، خیابانهای خالی از انسان. والتر بنیامین درباره این عکاس مینویسد: هیچ نشانهای از تمدن نیست که سند بربریت نباشد، اما با همه اینها پاریس شهر نوستالژی و خاطرههاست. پاریسیهایی هستند که در تمام عمرشان از محله هجدهم هرگز جای دیگری نرفته و شاید اصلاً نمیداند در محله سوم چه خبر است. بعضی پاریسیها در همان محل تولدشان از دنیا میروند. برعکس ما ساکنین تهران این امر برایمان کمتر امکان دارد و یا حتی دقیقتر ناممکن است. لووی اشتروس صد و دو سال عمر کرد و در همان خانهای که متولدشده بود از دنیا رفت. بهطورکلی فرانسویها در نگهداشتن، در حفظ کردن خاطرهها استادند. برعکس ما که استاد ویران کردن همه چیزهای خوب، بد و حتی تاریخی هستیم.
در مجموعه «تاریخ ویرانه» عکاس روی خود مسئله دست گذاشته است. ازاینرو عکسهایش بازنمایی صرف شهر نیستند، آثار فقط معطوف به بیان احساسات نیستند و فقط فرم را هم نمیشود مسئله اصلی آنها نامید. آنچه مهم است بیان و اجرای فضای شهر است با تمام سطوح و لایههای مختلفش، با چهره سیمانی و خاکستریاش، شهری که انگار خاطرههایش را ازدستداده و دچار فراموشی شده است. شهری بی تاریخ، بیگذشته و بیروح. در جهانی افسرده که تنها ویژگی مثبتش این است که مخاطب را فعال بسان پرسهزن (Flaneur)، به چرخیدن در شهر دعوت میکند.
یاسر سپهر در مجموعه «تاریخ ویرانه» شهر را همزمان روایت/ بازخوانی/ تألیف میکند. گاهی مثل یک شهرساز و معمار، فضای شهری را روایت میکند و در ترکیبی کارساز و شکل تازهای از فهم شهر، فضای شهری را ارائه میکند، فقط برعکس تلاش برای شکلگیری و توسعه شهرها از طریق عکاسی، تاریخ ویرانی شهر را پیش میکشد.
او هر آن امکان فروریزی شهر را توضیح میدهد، فضای شهری، حرکت در فضای شهری و درک و فهم فضای شهری را، در مقام پرسهزن روایت میکند.
در فضاهای شهری راه میرود، فضای شهری را درک میکند و درک و فهم خود را از فضای شهری، با استفاده از ثبت تصویر، تألیف میکند.
سپهر انگار تهران فقر، تهران تنهایی و سختی، تهران آدمهایی که با هزار امید به این شهر در حال ویران شدن آمدهاند و حالا ناامید شدهاند را نشان میدهد.
بنیامین در نهاده نهم از فرشتهای حرف میزند در یکی از آثار پل کلی با عنوان «فرشته نو». فرشته پرشکسته و ازحالرفتهای که همچنان توانسته است خودش را حفظ کند. چرا؟ چون بر او بادی میوزد و او را میچرخاند. زیر پای فرشته هرچه هست ویرانه است و باد دارد بهشدت او را نگه میدارد و به جلو میبرد. ویرانهها همچنان ویرانهاند. بنا به تفسیر این نهاده بنیامین میتوان گفت خرابهها را ما ساختهایم، این زندگی اجتماعی ماست. فرشته آن معنویتی است که باید نجاتبخش ما میبود که حالا لتوپار و بههمریخته و درهمشکسته است. بادی که دارد میوزد باد توسعه است. باد پیشرفت است؛ یعنی ایدئولوژی توسعه در تاریخ.
تاریخ واقعی، یک ویرانه است، ولی اسمش را توسعه میگذاریم. این توسعه فرشته تاریخ را جلو میبرد ولی فرشته تاریخ با ترس به ویرانهها نگاه میکند. ولی نه با شفقت، نه با نگاه یک نجاتبخش چراکه خودش بالهایش درهمشکسته شده است. معنویتی در کار نیست که نجاتبخش باشد. «توسعه» درهم شکستن فرشتههای نجاتبخش است.
سپهر بااینکه شهری را نشان میدهد که در آن هیچ نشانی از سعادت نیست اما شاید از این مسیر طلب امید دارد و ازاینرو آثارش را به امری مسیانیک و رهایی بخش نزدیک میکند. انگار این عکسها همصدا با والتر بنیامین فیلسوف و منتقد بزرگ قرن بیستمی، میخواهند به ما بگویند حالت فوقالعاده در کار نیست، حالت فوقالعاده چیزی است که ما هرروزه آن را تجربه میکنیم.