عکس: روابط عمومی انجمن عکاسان ایران
علیرضا زریندست، فیلمبردار باسابقهٔ ایرانی، در نشست سومین برنامهٔ «ده روز با عکاسان» به تغییر نقش عکاسی سینما از گذشته تا دوران معاصر اشاره کرد و گفت که عکاسی فیلم، امروزه سفیر سینماست.
به گزارش روابط عمومی انجمن عکاسان ایران، علیرضا زریندست، فیلمبردار نامآشنای سینمای ایران، عصر چهارشنبه ۲۴ دیماه ۹۳ به خانهٔ هنرمندان آمد تا در مورد «عکاسی سینما» صحبت کند.
او در بخشی از ابتدای این سخنرانی گفت: «بسیاری از چیزهایی که در زمینه فیلمبرداری، نورپردازی و عکاسی وجود دارد ریشه در نقاشی دارد. در حقیقت نقاشی اولین یادگارهایی هستند که در زمینه نورپردازی و عکاسی به مدد ما آمده است. در دورهای که سینما آغاز شد، اغلب عکاسان کار فیلمبرداری را در سینمای غرب و هالیوود شروع کردند.»
او در مورد نحوه فیلمبرداری در اوایل تاریخ سینما چنین توضیح داد: «نوع فیلمبرداری در دوره صامت اینگونه بود که اغلب نورها، طبیعی بود. محلهای فیلمبرداری فیلمهای صامت اکثرا سقف نداشتند، اگر هم داشتند از طریق یک پارچه سفید و چیزهایی شبیه به این نور کنترل میشد یا اغلب نورها از کنار دوربین یا از بالای سر فیلمبردار مستقیما به موضوع و سوژه تابیده میشد. اغلب فیلمهای دروران صامت نورپردازی تخت، بیسایه و یا سایههایی داشتند که مستقیما پشت سوژهها قرار میگرفت.»
او در ادامه گفت که این دوره با پیدایش صدا دچار دگرگونی در نورپردازی و نوع فیلمبرداری شد: «این دگرگونی و نفس تازهای که به سینما اضافه شد، فیلمبردارها را مجبور کرد از روشهایی استفاده کنند تا جرثقیلهای بزرگی را که بازوهای بزرگی داشتند و میکروفنهای سنگینی را که به آنها آویزان بود و سایه ایجاد میکرد، از بین ببرند در نتیجه فیلمبردارها به نقاشان رجوع کردند، نقاشانی که کار نقاشی را قبل از اختراع برق شروع کرده بودند. این نقاشان اصولی را پایهگذاری کردند که بعدها به سبک و روشی به نام نورپردازی کلاسیک نامیده شد.»
او در مورد نورپردازی کلاسیک اظهار کرد: «پایه این نورپردازی کلاسیک از همان دورههایی که نقاشان قبل از اختراع برق از سوژههای خود استفاده میکردند، گرفته شد یعنی درنظر گرفتن مکانهایی که از جهت نور مورد رضایت نقاشان بود. بیشتر نقاشان قبل از اختراع برق، سقفشان را با پارچه میپوشاندند تا نور را کنترل کنند و اگر آنها مجبور بودند به کاخ و خانه اشراف بروند سوژه خودشان را اغلب کنار پنجره قرار میدادند. من این نکات را از این نظر متذکر میشوم که برخی همکاران و عکاسان ما خیلی موارد را بلد هستند ولی ریشه و اصل آن را نمیدانند.»
زرین دست افزود: «نورپردازی کلاسیک به فیلمبردارها کمک کرد سایه جرثقیلها و میکروفن را در صحنه مخفی کنند. روش نورپردازی کلاسیک هم اینطور است که اگر کمی به هندسه فضایی نزدیک شویم و یک ساعت را در ذهنتان ترسیم کنید، اگر از عدد ۱۰ یک خط به عدد ۵ و از عدد ۲ یک خط به عدد ۴ بکشید، ضربدری بوجود میآید. مرکز این ضربدر را صورت انسان در نظر بگیرید، نور مستقیمی که به این انسان تابیده میشود از ساعت ۵ یا از ساعت ۴ خواهد بود. ارتفاع نور اصلی که ما بتوانیم آناتومی انسان را تشخیص دهیم، بستگی به آناتومی صورت انسان دارد، باید این ارتفاع طوری تنظیم شود که چشمهای سوژه را به صورت مطلوب ببینیم. نورهایی که از عمق مثلا ساعت ۲ یا ساعت ۱۰ به سمت سوژه میآید، نورهایی هستند که از بکراند به طرف سوژه هستند.»
فیلمبردار فیلم «بیپولی» در مورد ویژگیهای این روش گفت: «تعریف آکادمیکی که از نقاشان به جا مانده این است که شما برای نور مستقیمی که باید به سوژه بتابانید، میتوانید از ساعت ۵ تا ساعت ۳ نور مستقیم را حرکت دهید ولی اگر این نور به ساعت ۶ برسد آن قاعده کلاسیک را شکستهاید و دیگر از نورپردازی کلاسیک استفاده نکردهاید چون نورپردازی نمایشی میشود مثل آنچه در تئاتر استفاده میشود تا بازیگرها دیده شوند. در تئاترهای اولیه، شناخت نورپردازی و تئاتر فقط روشن کردن صحنه بود تا سوژها دیده شوند و مخاطبین با موضوع ارتباط برقرار کنند اما در تئاتر امروزی از انواع نور پردازیها برای ساختار درام و کمک کردن به انتقال موضوع استفاده میشود.»
او سپس به تاثیر تصویر اشاره کرد: «نکته مهم برای ما این است که ما چه نوع شخصیت تصویری برای یک فیلمنامه میخواهیم، این مهمترین عنصری است که در یک تصویر میتوان ارتباط ارزشمند و تاثیرگذاری با بیننده بوجود آورد، همانطور که شما در زندگی انسانی را میبینید و در عرض ۵ دقیقه با آن ارتباط برقرار میکنید حالا ممکن است از آن شخص خوشتان بیاید یا آن فرد خیلی برایتان دلچسب نباشد. دقیقا همین اتفاق برای فیلم نیز میافتد، میشود در عرض ۵ دقیقه با یک فیلم ارتباط برقرار کرد و تشخیص داد چه نوع فیلمی است، چه شخصیتهایی دارد و چقدر روی بیننده اثر گذار است.»
زرین دست در مورد عکاسی در سینما گفت: «عکاسی در سینما در طول تاریخ شکلها و ارزشهای مختلفی پیدا کرد. زمانی عکاسی در سینما نقش خیلی مهمی در جلب مشتری داشت ولی به مرور زمان و در سینمای فعلی این شکل تقریبا عوض شده و در واقع عکاسی برای فیلمها یک جور سفیر است. این سفیر در واقع باید نقش تعیین کننده و اثر گذاری روی بیننده بگذارد، نه برای جلب او تا به داخل سالن سینما بیاید و فیلم ببیند، بلکه برای آنکه تماشاگر و کسی که عکس را نگاه میکند، کنجکاو شود. عکسی هم که مخاطب را جلب کرده است، پس فیلمش هم میتواند همانطور باشد. عکاسی فیلم، امروزه مقوله خیلی خاصی شده است.»
در ادامه جلسه پرسش و پاسخ برگزار شد. زریندست در پاسخ به این سوال که درنظر دارد کتابی در مورد مسایل عکاسی و فیلمبرداری منتشر کند، گفت: «واقعیت آن است که من با دو سه نفر از دوستانی که علاقهمند انتشار کتاب بودند، صحبت کردهام. به یکی از آنها بدقولی کردم که او هم خسته شد و به یکی دیگر هم که در روزنامه فعالیت میکرد، قولهایی دادهام و فکر میکنم در یک یا دو سال آینده این اتفاق بیفتد.» پس از آن یکی دیگر از حاضران سوال کرد که در عکاسی فیلم خیلیها معتقد هستند همان زوایایی را باید عکاسی کنیم که فیلمبردار در حال فیلمبرداری است و خیلیها نیز معتقد هستند که عکاس آزاد است. فیلمبردار «متروپل» پاسخ داد: «فکر میکنم برای این موضوع قاعده و اصولی وجود ندارد. عکس خوب، خوب است. فرقی نمیکند از همان زاویه فیلمبردار گرفته شده باشد یا نه.»
او همچنین در پاسخ به این سوال که سینما توانسته است، کل هنرها را جمع کند و رسالت کل هنرها را در یکجا به اجرا در بیاورد اما رسالت عکاسی چیست، چنین عنوان کرد: «سینما در حقیقت یکی از اثر گذارترین هنرهای موجود است، عکاسی الان از آن شکلی که ما عکس را برای یادگاری یا یک چیز لوکس نگاه میکنیم کاملا خارج شده است زیرا تمام زندگی انسان امروز ارتباط مستقیمی به مشتقات عکاسی دارد. بخشی از هر چیزی که در سیستم الکترونیکی در حال انجام است، از عکاسی میآید. عکاسی امروزه با آنچه که در ۳۰ یا ۴۰ سال یا حتی ۲۰ سال پیش وجود داشت، تغییر زیادی کرده است و زندگی انسان ارتباط مستقیمی با عکس دارد.»
سوال دیگر در مورد حذف بخش عکس از سیمرغ جشنواره فیلم فجر بود و اینکه عکاسان سینما باید رویکرد دیگری در این زمینه داشته باشند یا نه که زریندست گفت: «در ۱۰ یا ۱۵ سال آینده مشاغلی مثل فیلمبرداری به این شکل از بین خواهد رفت چون الان اغلب انسانها با این تکنولوژی جدید به راحتی عکاسند و فیلمبردارند. موج دومی که اتفاق خواهد افتاد این است که حرفهای مانند این شکل عکاسی از بین خواهد رفت. عکاسی ممکن است وجود داشته باشد اما در جاهای خیلی خاص و مورد لزوم. در حقیقت در موج سوم هم تقریبا شغلی به نام صدابرداری از بین خواهد رفت چون دوربینهای امروزه تقریبا صدای مطلوبی میگیرند.»
او ادامه داد: «فکر میکنم یکی از موارد ارزشمند برای یک هنرمند این است که جایزه بگیرد چون شوق و انگیزهای را که جایزه در هنرمند ایجاد میکند، نمیشود با هیچ چیز مقایسه کرد. من خودم شخصا علاقهمند به جایزه هستم و فکر میکنم خیلی از هنرمندان، علاقهمند به دریافت سیمرغ یا هر جایزهای هستند.» زریندست در پاسخ به سوال دیگری که گفته شده بود چه باید بکنیم تا تصویر در سینما اصالت خود را حفظ کند، اظهار کرد: «ما تولیداتمان نسبت به مکانهای نمایش بیشتر است، در صورتی که باید برعکس باشد، ما باید مکانهای نمایشمان آنقدر زیاد باشد که مثلا فیلمی در یک سینما شش ماه نمایش داده شود. ما احتیاج به سالن سینما داریم. در خیلی از شهرها، واقعا مشکل سرگرمی وجود دارد، سینما یکی از سالمترین سرگرمیهاست. وقتی که تعداد سالنها زیاد باشند، تولید فیلم، بالا میرود و تمام فیلمها، میکوشند خوب باشند.»
او همچنین در مورد سختیهای ساخت یک اثر خوب گفت: «فیلمسازی الان خیلی آسان شده ولی فیلم خوب ساختن از انسان به فضا فرستادن سختتر است. برای اینکه فیلم خوب با همه آدمها ارتباط برقرار میکند.»