890428_2.jpg


آخرین مصاحبه پرونده باند بازی با بهمن جلالی است که چندی پیش از فوتش انجام شد. او که به گفته خودش در مورد داوری‌ها و انتخاب‌هایش بسیار مورد انتقاد قرار گرفته، باند بازی را توهم اهالی هنرهای تجسمی می‌داند و درباره روش انتخاب آثار برای نمایشگاه‌های «صد و شصت و پنج سال عکاسی ایران» و «سی سال عکاسی مستند و مستند اجتماعی»، توضیح می‌دهد.

سایت عکاسی – گیتا جاودانی
آیا در جامعه عکاسی ایران باند بازی وجود دارد؟
اینقدر این موضوع بی‌ربط است که اصلا حرف زدن در مورد آن هم درست نیست و جز اینکه به موضوع دامن بزند چیز دیگری در پی ندارد.

پس معتقدید که باند بازی وجود ندارد؟
بله – اما توهم آن وجود دارد و به نظر من رد پای این  بیماری در همه رشته‌های هنرهای تجسمی دیده می‌شود.
چند تا نمونه به شما می‌گویم تا ببینید ریشه‌اش از کجا در می‌آید. یک گالری، بر اساس انتخاب صاحب یا مدیرش با  تعدادی نقاش، عکاس یا مجسمه ساز کار می‌کند. مثلا راه ابریشم با پنج شش نفر که خودش می‌شناسد و انتخاب کرده کار می‌کند. همین طور اثر، مهروا، شیرین یا گالری‌های دیگر. این در همه جای دنیا وجود دارد و گالری‌ها با همه کار نمی‌کنند بلکه هنرمندان و افراد خاص خودشان را دارند.
اما همین اتفاق ساده در ایران، برای عده‌ای که نمی‌دانند ماجرا چیست، سوء تفاهم ایجاد کرده  و مرتب می‌گویند این افراد باند این گالری هستند.
از روز اولی که گالری راه ابریشم می‌خواست راه اندازی بشود با من صحبت کرد. من هم از روز اول گفتم چون شما می‌خواهید گالری عکاسی راه بیندازید به شما کمک می‌کنم.
عده دیگری هم  به همین شکل بوده و هستند. ما که باند نیستیم. خوب این گالری ما را انتخاب کرده و می‌خواهد با همین پنج شش نفر کار کند.
حالا اگر کسان دیگری بخواهند بیایند اینجا و نمایشگاه بگذارند و عکس‌شان را صاحب یا مدیر گالری قبول نکند، فورا این تصور در ذهن شان ایجاد می‌شود که این باند نگذاشت ما نمایشگاه بگذاریم. ولی هیچ کدام با خودشان فکر نمی‌کنند که خوب شاید عکس من خوب نبوده.
دیده‌اید که فلان دوسالانه که برگزار می‌شود، یک عده می‌آیند و یک عده قهر می‌کنند.
در فلان نمایشگاه عکاسی برای دیگری می‌زند و در فلان نمایشگاه نقاشی پشت سر بقیه حرف می‌زنند.
البته من فکر می‌کنم این موضوع یک اپیدمی جهانی است اما ما بیشتر داریم.

چه چیزی باعث می‌شود که هنرمندان حوزه تجسمی اینقدر خود را قربانی باند بازی بدانند؟
سوء تفاهم. من فکر می‌کنم به جای  آنکه خود را قربانی باند بازی بدانند، باید یک مقداری فکر کنند که کارشان خوب هست یا نیست.
یک مقدار هم به مدیر یا صاحب گالری حق انتخاب بدهند مثل تمام دنیا.
برای همین دو تا نمایشگاه «صد و شصت و پنج سال عکاسی ایران» و «سی سال عکاسی مستند و مستند اجتماعی»؛ ما چیزی حدود چهل و دو سه عکاس بردیم. باور می‌کنید که من بعضی از آنها را نمی‌شناسم؟ باور می‌کنید بعضی از آنها دانشجوی سال آخر هستند و اصلا یک نمایشگاه هم در ایران نگذاشته‌اند. تازه برای اینکه اتفاقی نیفتد و آدم‌های مختلفی که من نمی‌شناسم هم به این نمایشگاه‌ها راه پیدا کنند، از آقای سربخشیان خواستم به ما کمک کند.
چرا که او جوانتر است، روابط عمومی‌اش بیشتر است و بیشتر از من افراد را می‌شناسد. به این شکل و بر اساس ایده‌ای که خود موزه داشت، افراد انتخاب شدند و این چهل و چند نفر رفتند. تا کنون هیچ نمایشگاهی از ایران در خارج از کشور، این تعداد عکاس نداشته.
از روز اول هم من خواستم که از هر عکاسی فقط سه تا عکس بگذاریم، برای اینکه تعداد عکاسان شرکت کننده بیشتر بشود.
در غیر این صورت، خیلی راحت می‌شد این نمایشگاه را با پانزده تا عکاس برگزار کنیم. نکته دیگر اینکه گفتم عکاسان ایرانی که در خارج هستند و کار می‌کنند در این نمایشگاه حضور نداشته باشند. برای اینکه عکاسان داخل کشور که مشکلات زیادی دارند، از این موقعیت استفاده کنند.
حالا بامزه اینجاست که برای افتتاح نمایشگاه‌ها که رفتم، برخی از عکاسان معروف که آنجا هستند، شاکی بودند که چرا به ما نگفتید که بیاییم. می‌گویم تو که همه جور امکانی داری و کار می‌کنی. تو که بیست و پنج سال است ایران نیامده‌ای چرا باید باشی و فلان دانشجو نباشد.
بالاخره یک حقی بدهیم. هر نمایشگاهی یک کریتور دارد. موزه که برانلی ما را انتخاب کرده که بر پایه و اساسی عکس‌های نمایشگاه را انتخاب کنیم.
بالاخره وقتی افراد انتخاب می‌شوند، یک عده هستند و یک عده نیستند. همه که نمی‌توانند همه جا باشند. این درست مثل داوری مسابقات است. عکسی اول می‌شود و عکس دیگری اوت می‌شود، فوری می‌گویند تیم داوری باند بازی کرده است. این یک نوع بی‌اخلاقی است که وارد این موضوع شده است.

چقدر افزایش تعدا عکاسان، در این زمینه دخیل است؟ چون به هر حال فرصت‌ها کم و کمتر می‌شود.
من زیاد بودن آنها را عیب نمی‌دانم و خیلی هم خوشحالم که تعداد عکاسان هر سال دو برابر بشود. ولی آدم‌هایی که می‌آیند، خیلی زود و سریع می‌خواهند به همه چیز برسند و هیچ کس را هم قبول ندارند.
من از نسلی هستم که بیست و هفت، هشت سال جان کندم و عکاسی کردم . الان هم اگر یک نمایشگاه می‌گذارم و چهارصد تا عکس نمایش می‌دهم، از بین هزاران عکس انتخاب‌شان می‌کنم.
از سال چهل و نه تا الان کار می‌کنم و تازه الان دارم از آن بهره می‌برم.
ولی وقتی به یک عکاسی امروزی می‌گوییم بیا کارت را نشان بده، پانزده تا عکس بیشتر ندارد. متاسفانه کار نمی‌کنیم، زحمت نمی‌کشیم و انتظاراتمان هم خیلی بالاست.

اینکه افراد با دور هم جمع شدن و تشکیل گروه وارد عرصه رقابت بشوند، مثبت است یا منفی؟
من این را منفی نمی‌دانم. افراد می‌توانند گروه تشکیل دهند. بالاخره یک نقاط مشترکی هست که افراد دور هم جمع می‌شوند. حالا یا کارشان شباهتی با هم دارد یا ایده‌ها و نظراتشان. خیلی هم خوب است. ولی من می‌خواهم بگویم یک مقدار نظرات خود را با دیگران در میان بگذارید به جای اینکه فحش بدهید.

توصیه‌ای دارید برای اینکه این بحث حاشیه‌ای کمرنگ تر بشود؟
ببینید در این شکلی که عکاسی ما دارد، همین هست که هست.
راه حل وقتی پیدا می‌شود که عکاسی تشکل داشته باشد. انجمن داشته باشد. توی انجمن جلسه بحث گذاشته بشود و افراد بیایند و نظراتشان را بدهند.
اگر مجاب شدند، بپذیرند اگر نه دیگران را مجاب کنند. در شرایط فعلی ما در گروه‌های جدا جدا دور هم می‌نشینیم و فقط به هم بد و بیراه می‌گوییم و هیچ وقت نتوانسته‌ایم دور هم جمع بشویم. برای اینکه تا دور هم جمع می‌شویم هیچ کس، هیچ کس دیگر را قبول ندارد. یک آدمی در این مملکت، سال چهل و دو، کوشش کرد تا عکاسی را به عنوان یک هنر مستقل در گالری ببرد. اما حتی به او هم بد و بیراه می‌گوییم.
آخر باید یک حرمتی را نگه داریم. تو الان بیست و سه چهار سال داری اما آن آدم پنجاه سال است که کار کرده. این  گرفتاری اخلاقی از اینجا ناشی می‌شود که حاضر نیستیم نظراتمان را به بحث بگذاریم و نظر مخالف را اصلا نمی‌خواهیم بشنویم و هرکدام برای خودمان شدیم یک قطب و دنبال مرید می‌گردیم.

این اخلاق حرفه‌ای را کجا باید ترویج کند.
به نظر من به این موضوع نمی‌توان اخلاق حرفه‌ای گفت. اخلاق حرفه‌ای جایی معنا پیدا می‌کند که عکاسی به عنوان یک حرفه وجود داشته باشد.
حرفه به این معنا است که شما حداقل شصت تا هفتاد درصد از در آمد سالیانه‌تان از راه عکاسی تامین شود. این ربطی ندارد که عکاس خوبی باشی یا بد.
در همه جای دنیا تنها در صورتی که عکاس از طریق عکاسی تامین معاش بکند، فرد حرفه‌ای به شمار می‌آید و می‌تواند در سندیکاهای حرفه‌ای عضو بشود.
در ایران شاید عنوان حرفه‌ای را بتوان در عکاسی خبری، ژورنالیستی و مطبوعات معنا کرد اما در بخش‌های دیگر که حرفه‌ای نیست. ما کار خودمان را می‌کنیم حالا اگر کسی هم خرید، چه بهتر… ولی در آمد ثابت شصت هفتاد درصد از محل عکاسی نداریم .
اینجا عکاسان مطبوعات موظف به رعایت اخلاق حرفه‌ای‌اند اما آنها هم رعایت نمی‌کنند. شما عکاسی را می‌بینید که در شش روزنامه کار می‌کند اما دلش نمی‌آید یکی را ول کند تا یک آدم تازه کار هم مشغول بشود. اگر هم کسی به روزنامه‌اش راه پیدا کند، کاری می‌کند که اصلا نتواند کار را ادامه بدهد.
اما وقتی یک مسابقه‌ای، یک جشنواره‌ای چیزی برگزار می‌شود و شما شرکت می‌کنید، از اول پذیرفتید که این جشنواره چه شرایطی دارد و داورانش چه کسانی هستند. با این اطلاعات قبول کرده‌اید که شرکت کنید. حالا اگر عکس‌تان رد شد چرا به داور فحش می‌دهید. شما که از ابتدا داوری آن افراد را قبول کرده‌اید. آن گروه داوری بنا به دانشش، بنا به سلیقه‌اش و بنا به تعریف‌اش از داوری و تعداد زیادی از عکس‌هایی که دیده، بعضی را انتخاب می‌کند.
حالا اگر افراد انتخاب کننده تغییر کنند و گروه دیگری بیایند ممکن است نتیجه کار چیز دیگری باشد.
این کار، اینجا اسمش باند بازی است.
ما هم دانش قضیه را نداریم و هم انصاف نداریم.

این موضوعاتی که شما به آن اشاره می‌کنید اصلا معنی باند بازی نمی‌دهد. باند بازی به طور کلی یعنی اختصاص دادن فرصت‌ها به افراد خاص.
به نظر من به این نوع کار باید گفت کثافت کاری. اگر داوری برای یک مسابقه، مثلا عکس‌های دانشجویانش را انتخاب کند، باید از همه چیز اخراج بشود. به نظر من قبح این کار بیشتر از باند بازی است.
اما اگر از یک جایی، فرضا از فرنگ، به من بگویند پنجاه تا عکس برای یک نمایشگاه انتخاب کن و به ما بده، من چطور باید این عکس‌ها را انتخاب کنم؟
مسلما آدم‌هایی را انتخاب می‌کنم که عکس‌هایشان را دیده‌ام، شاید اصلا آنها را نشناسم ولی بالاخره کارهایشان را در گالری، نمایشگاه یا مسابقه‌هایی دیده‌ام و اسمشان را یادداشت کرده‌ام. خیلی آدم‌های دیگر هم هستند که من اصلا عکس‌هایشان را ندیده‌ام.
این گناه من نیست. گناه هیچ کس دیگر هم نیست. برای اینکه یک بانک عکس نداریم که عکاسان، عکس‌هایشان را آنجا بگذارند و اگر یک کریتوری از فرنگ می‌آید بگویند آقا شما تشریف ببرید مثلا موزه هنرهای معاصر. نمونه عکاسی معاصر ایران آنجاست.
حالا کریتور بدبخت هم که می‌آید اینجا می‌دانید چطور می‌شود؟
یک عکاسی را می‌شناسد، مثلا اسمش را شنیده یا در اینترنت پیدا کرده است. با او تماس می‌گیرد. آن آدم هم ناچارا کسانی را که می‌شناسد معرفی می‌کند دیگر. همین که شما در دایره اطلاعاتتان کمک کنید در اینجا به باند بازی تعبیر می‌شود.
چرا؟ برای اینکه همه کسانی را که می‌شناسید و دیده‌اید معرفی کرده‌اید. کسی نمی‌گوید بابا بنده خدا کس دیگری را نمی‌شناسد. آدمی را که نمی‌شناسد و عکس‌هایش را ندیده که نمی‌تواند معرفی کند.

پس به اعتقاد شما اینکه گفته می‌شود یک عده همیشه در همه جا هستند، یک سوء تفاهم است.
بله- اما می‌شود آن را حل کرد. با جمع شدن. بیاییم و بگوییم چرا این عده همیشه همه جا هستند و جواب بخواهیم. عکس‌شان خوب است که همه جا هستند؟ ارتباطشان خوب است که همه جا هستند. من اگر ارتباط خوبی در دنیا داشته باشم که گناهکار نیستم. دولت که در این باره به من کمک نمی‌کند. موزه که کمک نمی‌کند. هیچ کس کمکم نمی‌کند. نتیجتا من دو کار بر عهده دارم. هم باید عکس بگیرم و هم باید ارتباطاتم را برقرار کنم. چرا که در غیر این صورت عکسم در آرشیو می‌ماند. بنابراین از طریق اینترنت با این کریتور، با آن موزه و با فلان فرد تماس می‌گیرم و می‌گویم من عکاسم و این کارها و این سابقه‌ام هست و از بین ده بیست نفر شاید یکی عکس‌هایم را قبول کند.
خوب شما هم بروید همین کارها را بکنید دیگر. این راه برای شما هم باز است.
نمی‌توانیم بنشینیم یک گوشه و نه کوششی برای شناساندن خودمان انجام بدهیم و نه روابطی را برقرار کنیم و دائم ناله کنیم که چرا من نیستم و فلانی هست.

یک بار دیگر هم که ما با هم گفت و گو کردیم، شما همین توصیه را به جوان‌ترها داشتید.
یک جمله معروف فرنگی است می‌گوید: حتی قبل از اینکه عکس خبری‌ات را بگیری، ارتباطاتت را بر قرار کن. وقتی ارتباط از قبل برقرار شد این عکس سریع منتشر می‌شود. ولی وقتی عکس را گرفتی و تازه بخواهی دنبال ارتباط بگردی، عکست سوخته است.
در مورد بقیه شاخه‌ها هم همین طور است.
یک اپیدمی دیگری که وجود دارد این است که خیلی از عکاسان جوان، حرف‌های گنده گنده می‌زنند ولی عکس‌های کوچک می‌گیرند. شما حرف‌های یکی را می‌شنوی و می‌بینی چه حرف‌های عجیبی است، که البته نصف‌اش هم مال خودش نیست، ولی عکسش را که می‌بینی، متوجه می‌شوی که این عکس اصلا ارتباطی با حرف‌های این آدم ندارد.
و چون خودش این حرف‌ها را می‌زند فکر می‌کند همه حرف‌ها، در عکسش متجلی است. در حالی که تا یک عکس منتشر نشود و دیگران درباره‌اش نظر ندهند که کار اصلاح نمی‌شود.
ما جامعه‌ای نقد ناپذیریم. جامعه‌ای که هیچ حرف مخالفی را بر می‌تابد. هر عکسی که می‌گیریم همه باید بگویند خوب است.
بهترین راه در این مملکت می‌دانید چی است؟ کار نکردن. اگر کار نکنید، کسی با شما مشکلی ندارد اما امان از اینکه یک قدم بردارید، همه مسایل و مشکلات شروع می‌شود.
یک بار در صحبتی در موزه گفتم اگر می‌خواهید در عکاسی رشد کنید باید پوست کرگدن داشته باشید. باید فحش‌ها را هم بپذیرید و سرتان را بیندازید پایین و کار کنید. دنیا که فقط همین جا نیست. اینجا یک سر سوزن است. جای زیادی برای رشد و ترقی هست.*



– کیارنگ علایی و باند بازی/ روزنه‌ای برای نفس کشیدن روح +
– کامران عدل و باند بازی / شکار «ماهی گنده»  +
– مقیم‌نژاد و باند بازی/ بسته‌های هنری و فرهنگی +
– آرش حنایی و باند بازی/ قطعیتی وجود ندارد +
– محمدرضا طهماسب‌پور و باند بازی/ بدگمانی، بی‌انگیزگی و … +
– مسعود زنده‌روح و باند بازی / مگر ما در اروپا بزرگ شده‌ایم +
– کاوه بغدادچی و باند بازی / شمس شما، اینترنت است +
– سیف الله صمدیان و باند بازی/ آدم باید عاقل باشد +

 

 

– سایت عکاسی آماده انتشار و انعکاس نظرات شما در باره «پرونده باند بازی» و این مصاحبه است. لطفا قبل از درج نظر حتما دو یادداشت «پرونده یک موضوع: باند بازی در عکاسی ایران» و «باند بازی در عکاسی ایران؛ واقعیت یا توهم» را مطالعه و در درج نظرات خود به نکات اشاره شده در یادداشت دوم توجه کنید.

– از همکاران محترم رسانه‌ای، سایت‌ها، وبلاگ‌ها و نشریات چاپی و اینترنتی خواهشمندم حق نشر این مصاحبه را برای سایت عکاسی محفوظ بدانند و در صورت نیاز به ارجاع به این مطلب حتما مطابق «آیین‌نامه‌ بازنشر مطالب سایت عکاسی» عمل کنند.

 

 

با تشکر – سایت عکاسی