جنگ ویران میکند. شهرها، خانهها و انسانها ویران میشوند و آنها که زنده میمانند و سر از آوار جنگ بر میآورند، هرگز انسانهای سابق نیستند.
حال و هوای آن روزهای ایران برای آنان که جنگ را لمس نکردند قابلتوصیف نیست. کلام قاصر است از وصف آنچه بر ما و ایران گذشت. فقط تصویر است که میتواند حال و هوای آن روزها را به تو که جنگ را به چشم ندیدهای نشان دهد. فیلم و عکسهای مستند آن دوران حاصل جانفشانی افرادی هستند که به ثبتاسناد تصویری برای آیندگان همت گماشتند و بسیاری جان خود را در راه ثبت حقیقت از دست دادند. عکسهای جنگ اسناد تصویری تاریخ یک کشور و حافظهی تاریخی یک ملت هستند. اگر این صحنهها به همت عکاسان ایرانی که اغلب تخصصی برای عکاسی در بحران و جنگ نداشتند، ثبت نمیشد، امروز ما چگونه از جنگ یاد میکردیم؟ چگونه آن روزها را در حافظهی تاریخیمان تداعی میکردیم؟ عکسهایی که به قول کاوه گلستان «مثل سیلی بر صورتمان میخورد» و ما را با فجایع جنگ آشنا میکند.
عکاسی جنگ در ایران با عکاسی جنگ در جهان تفاوت داشت. بسیاری از عکاسان جنگ ایران و عراق پیش از جنگ تجربهی عکاسی نداشتند و با شروع ناگهانی جنگ بنا بر ضرورت حفظ اسناد تصویری، دوربین به دست گرفتند و راهی جبههها شدند. عکاسی که تا پیش از این بحران و جنگ را ندیده بود حالا باید میان توپ و موشک و خمپاره در فضایی آکنده از بوی مرگ، کادربندی میکرد و دکمهی شاتر را بیهیچ تردید و ترسی فشار میداد تا یک صحنه از جنگ را به آیندگان نشان دهد. عکاسی جنگ ایران حول یک محور انسانی و در فضایی سرشار از حس مسئولیت و وطندوستی شکل گرفت. و من بهعنوان دختر بچهای که جنگ را در خوزستان لمس کرد و در جوانی با عکاسی آشنا شد، نسبت به عکاسی جنگ و عکاسان جنگ ایران و عراق دغدغهمند شدم.
در سال ۱۳۹۱ وقتی شروع به پژوهش در باب عکاسی جنگ کردم، حسرت دیدار و مصاحبه با آلفرد یعقوب زاده در دلم ماند. در آن زمان آلفرد پاریس بود و ایمیلهای من بیپاسخ ماند. حدود پنج سال پیش از طریق دوستی به ایشان معرفی شدم، دریافتم که آلفرد یعقوب زادۀ که عکسهایش برایم بسیار جذاب بود، آنقدر مهربان و بیادعا است که تصورش را هم نمیتوان کرد.
هرچند آلفرد یعقوب زاده امروز در ایران نیست؛ ولی به مدد فضای مجازی مرا در تجربیات دوران جنگش شریک کرد.
او مثل دیگر عکاسان جنگ در ایران آموزشی برای عکاسی در بحران ندیده بود؛ ولی به مدد دید خلاق و عکاسانه، شجاعت و نزدیکی به موضوع توانست عکسهایی از جنگ ایران و عراق ثبت کند که نهتنها ارزش مستند دارند؛ بلکه امروز حاوی ارزش هنری نیز هستند. و در بسیاری از نمایشگاهها و بینالهای خارجی معرف ایران در روزهای خون و آتش بودهاند.
بر ماست که امروز قدردان چشم تیزبین آلفرد و دیگر عکاسان جنگ که برای ثبتاسناد تصویری مهم کشورمان ایثار و جانفشانی کردند، باشیم و آگاهانه در حفظ و انتشار این اسناد تاریخی تلاش کنیم.
آنچه در ذیل میخوانید حاصل گفتگوی مجازی من (نازلی عباسی) با آلفرد یعقوب زاده در تابستان ۱۴۰۱ است.
آلفرد عکاسی را از سال ۱۳۵۷ با شروع انقلاب آغاز میکند. او میگوید: «آن روزها با دوستانم به تظاهرات میرفتم و وقتی حس کردم در تظاهرات حضور مفیدی ندارم، تصمیم گرفتم یک دوربین بخرم و در تظاهرات بهعنوان عکاس شرکت کنم. بدین ترتیب با شروع انقلاب بهعنوان یک عکاس آماتور و خودآموخته شروع به فعالیت کردم و سعی کردم سهمی در ثبت تاریخ داشته باشم.»
آلفرد از نخستین روزهای شروع جنگ یعنی روزی که فرودگاه مهرآباد بمب باران شد، خود را به محل واقعه میرساند و عکاسی جنگ برای او از همان روز یعنی ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز میشود. چند روز بعد برای عکاسی به خرمشهر میرود و این روند حدود ۲ سال و هشت ماه ادامه داشته است. وی از میان مطبوعات داخلی با نشریهی میزان همکاری میکرد و از طریق آنها کارت خبرنگاری گرفت که بتواند بهعنوان عکاس مطبوعات داخلی به جاهایی که عکاسان خارجی راه نداشتند، راه یابد. او به طور همزمان با آژانس عکس گاما در فرانسه و خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز همکاری میکرد.
آلفرد در مورد امکانات عکاسی در آن دوران میگوید:
«به دلیل تحریمها ورود فیلم و داروی ظهور عکاسی به ایران در آن زمان دشوار بود. ناچار بودم فیلمهای مختلفی استفاده کنم؛ یعنی هر چه پیدا میکردم تهیه میکردم. به لحاظ داروی ظهور مشکلی نداشتم؛ چون مواد شیمیایی را میخریدم و خودم داروی ظهور درست میکردم.
اوایل کارم دوربین کانن داشتم؛ ولی زمانی که با خبرگزاری آسوشیتدپرس کار میکردم به من دوربین نیکون با لنزهای ۹۰ و ۲۴ میلیمتری و همچنین یک لنز ۱۸۰ میلیمتری دادند.
از لحاظ امکانات عکاسی در آن دوران تجهیزات من خوب بود و گاهی هم از سوی آسوشیتدپرس همراه با مسافرها و خبرنگاران خارجی برای من فیلم و داروی ظهور میفرستادند. ولی خب همیشه این امکان وجود نداشت.»
عکسهای آلفرد یعقوب زاده در همان سالهای جنگ در مطبوعات خارجی به چاپ میرسند. او از تجربه همکاریاش با آژانسهای خارجی میگوید:
«زمانی که من با آسوشیتدپرس همکاری میکردم عکسهایم خیلی جاها چاپ میشدند و در روزنامههای سراسر دنیا درج میشدند. و همزمان چون با آژانس گاما همکاری داشتم که یک آژانس عکس فرانسوی بود، بسیاری از مجلات اروپایی و آمریکایی هم عکسهای مرا چاپ میکردند، مثل تایم مگزین و پاری مچ و بسیاری از مجلات دیگر. این مسئله خیلی به زمان ارسال و رسیدن عکسها به دست آنها بستگی داشت.»
باتوجهبه اینکه در آن دوران اینترنت وجود نداشت برای ارسال عکسها از پروازهای خارجی که وجود داشت و یا از دستگاه تلهفتو استفاده میشد. و ارسال عکس و زمان رسیدن آن به مطبوعات از دغدغههای اصلی این کار به شمار میرفت.
در زمان جنگ اغلب خبرنگارهای خارجی را بهراحتی در جبههها راه نمیدادند. ورود خبرنگاران خارجی به جبههها زیر نظر ارشاد بود و معمولاً یک تور میگذاشتند و تمام خبرنگارهای خارجی را برای عکاسی با خودشان میبردند حتی آنها که با مطبوعات خارجی کار میکردند بهراحتی نمیتوانستید همهجا بروند؛ ولی آلفرد چون از نشریهی میزان کارت خبرنگاری داشت میتوانست خیلی جاها همراه با عکاسان و خبرنگاران روزنامههای ایرانی برود.
او بیشتر اوقات در جبهههای جنوب عکاسی میکرد و تقریباً ۹۵ درصد از عکسهای او مربوط به جبهههای جنوب است و شاید ۵ درصد مربوط به جبهههای غرب باشد. زیرا او با مصطفی چمران آشنا بود و در جبهههای جنوب که ایشان فعالیت داشتند امکان عکاسی برای او در کنار گروه چمران فراهم بود. به همین دلیل او در جبهههای جنوب بیشتر فعالیت کرد.
یکی از بزرگترین عملیاتی که آلفرد ثبت کرد، فتح بستان (عملیات طریقالقدس) بود. او همچنین عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر را عکاسی کرد.
آلفرد که پس از عکاسی جنگ ایران عراق، جنگها و بحرانهای بسیاری را در کشورهای مختلف ثبت میکند در مورد تفاوت عکاسی جنگ ایران و عراق با سایر جنگهایی که حضور داشته است چنین میگوید:
«هر جنگی خصوصیات و مشکلات خودش را دارد. ولی جنگ ایران به لحاظ زمان طولانی آن و نیروهای انسانی زیادی که در آن کشته شدند برای من با جنگ جهانی قابلقیاس است. در این جنگ درست است که دستگاههای مکانیکی جنگی مثل توپ و تانک وجود داشت؛ ولی برتری ایران به عراق در نیروهای انسانیاش بود. نیروهای پیاده و بسیج از جان خود میگذشتند، از روی مین رد میشدند و یا مستقیم به مواضع دشمن حمله میکردند و جان میدادند تا نیروهای ایران پیشروی کنند. موفقیت ایران در این جنگ از طریق ایثار نیروهای انسانی و جانفشانی آنان در راه خاک وطن حاصل شد.»
یکی از عکسهای معروف آلفرد عکسی است که یک نوجوان را با اسلحه درحالیکه در زمینی غرق در گلولای سینهخیز میرود نشان میدهد این عکس که بعدها بهعکس «حسن جنگجو» معروف شد شاید معروفترین عکس آلفرد باشد که در این سالها بسیار دیده شده است؛ ولی او عکسهای تکاندهندهی بسیاری از جنگ ایران و عراق ثبت کرده است که کمتر دیده شدهاند ولی همانقدر فوقالعاده و وصفناپذیر هستند. او در باره عکسهایش میگوید:
«در حقیقت تمام این عکسها و هر لحظه از حضور من در جبههها برایم خاطرهانگیز است. هر لحظهی آن برای من که تجربه نداشتم تجربهای تازه و ناب بود. همه عکسهایی که گرفتم مثل بچههای من هستند. من سه پسر دارم که هر سه را به یکمیزان دوست دارم. حکایت این عکسها هم حکایت فرزندان من است و هیچ یک را برتر از دیگری نمیدانم.»
آلفرد در جنگ لبنان بهنوعی جنگ داخلی را عکاسی کرده است. او جنگ افغانستان را که حدود ۴۳ سال درگیری بود در فواصل مختلف بارهاوبارها عکاسی کرد. در جنگ لیبی و بوسنی حضور داشت. ولی معتقد است که عکاسی جنگ ایران و عراق برایش بسیار متفاوت بوده است؛ زیرا یکی از طرفهای درگیر کشورش بود و خانواده و دوستانش درگیر جنگ بودند، او در این ثبتها عمق مشکلات و تراژدی جنگ را بیشتر حس کرده و نمایان کرده است. آلفرد میگوید:
«در بسیاری از جنگهای دیگری که پس از آن عکاسی کردم، با وجود نگاهی انسانی که به مسئلۀ جنگ و عواقب آن داشتم، شاید نتوانستم مثل کشور خودم عمق تراژدی جنگ را حس کنم و نشان بدهم. چرا که خودم و خانوادهام درگیر آن جنگ نبودیم.»
آلفرد یعقوب زاده، هنوز هم با وجود سالهایی که بر او گذشته است بسیار فعال است و هرجا که جنگ و درگیری باشد خود را برای ثبت حقایق میرساند. بارها در حین عکاسی زخمی شده است و صدمهدیده ولی هنوز عکاسی جنگ را رسالت خود میداند و رهایش نکرده است. او هنوز هم مجموعه عکس افغانستان را ادامه میدهد و حتی تا آنجا که بتواند تأثیرات پس از جنگ را در ثبتهایش موردتوجه قرار میدهد. شاید بسیاری از عکاسان جنگ ایران و عراق که ثبتهای درخشانی از جنگ داشتند پس از آن جنگ دیگر هیچ جنگی را ثبت نکرده باشند؛ ولی برای آلفرد اینگونه نبود جنگ ایران و عراق برای او آغاز راه در عکاسی جنگ بود و پس از آن جدیتر و بهصورت حرفهای عکاسی جنگ را ادامه داد و میدهد. برای آلفرد و دوربینش آرزوی پایداری دارم که ثبت را با سند برابر ساختند.