اختصاصی «سایت عکاسی»- نمایشگاه عکسهای هاشم شاکری با عنوان «مادی» هفته گذشته در گالری راه ابریشم دو گشایش یافت. در این نمایشگاه که تا ششم دی ماه ۹۵ برقرار بود، ده عکس در ابعاد ۱۱۰×۸۰ سانتیمتر و ۲۱ عکس در ابعاد ۳۰×۴۰ سانتیمتر به همراه دو ویدئو و چیدمانی از اشیاء به نمایش گذاشته شد. این مجموعه مستند پیش از این در سال ۲۰۱۳، با عنوان «شکست ناپذیر» موفق به کسب عنوان شایستهی تقدیر در یکی از بخشهای فستیوال IPA آسیا شده و هم چنین در موزهی مکسی رم، ویزاپور ایمیج فرانسه و بوسان ترکیه به نمایش در آمده است.
روایت عکسهای شاکری ما را وارد داستان یک زندگی میکند، البته نه داستانی از حوادث و اتفاقات، بلکه روندی از کودکی، جوانی، پیری و سپس مرگ. کتابی که همه انسانها در حال گذار از صفحات آن یعنی زمان هستند و نزدیک شدن به نقطهی توقف و پایان. سرنوشتی که برای هر کس به گونهای رقم میخورد. این بار قرعهی فال به نام مادی باز شده است، زنی زیبا، یک مادر و یک مادر بزرگ. این نمایشگاه، تلاش چندین ساله عکاس جوان برای به تصویر کشیدن صفحات پایانی داستان زندگی است که با پیری، سکته مغزی، فراموشی و سکوت ورق میخورد.
در استیتمنت نمایشگاه چنین آمده است: «هاشم شاکری در این پروژهی مستندِ بلند مدت که حدود ۸ سال به طول انجامیده است سعی کرده با به تصویر کشیدن زندگی مادربزرگش از کودکی تا مرگ (از سال۱۳۰۳ تا ۱۳۹۵)، پروژهای شخصی را درون بستری تاریخی روایت کند. مادی که در طول دوران زندگی پرفراز و نشیب خود با سختیهای فراوانی روبهرو بوده است، در سالهای پایانی عمرش با بروز سکتهی مغزی، قدرت تکلم خود را از دست میدهد و دچار آلزایمر میشود. اما نکتهی قابل توجه در این میان، روحیهی شکست ناپذیر و سرشار از عشق و امید وی به ادامهی زندگی است که تا آخرین لحظه الهام بخش عکاس است. شاکری با ثبت ۸ سال پایانی زندگانی مادی، سیر تکاملی و مسیر کشف و شهود تجربی خود را نیز در عکاسی مستند به ما نشان میدهد.»
همچنین در قسمتی از مقدمهی این نمایشگاه به قلم صالح نجفی، پژوهشگر و مترجم حوزهی فلسفه و سینما، چنین نوشته شده: «… کاترین مالابو از ما میخواهد پیری را به منزلهی نوعی تغییر در نظر گیریم. میخواهد که از رخداد پیری سخن بگوییم. حقیقتی هست که مدام از یادمان میرود: پیری صرفا فرایندی تدریجی نیست که به طور طبیعی برای همهی ما جریان یابد، پیری در عین حال یک واقعه است، گسستی ناگهانی است. حتی در «طبیعیترین» شکلهای تجربهی پیری همواره جنبهای «حادثهای» وجود دارد، مثل روی دادن یک فاجعه. برای آنکه پیر شویم، انگار، کافی نیست به تدریج مسن شویم، به یک واقعهی ناگهانی پیش بینی نکردنی نیاز هست که یکباره همه چیز را به هم بریزد.»
عکسهای شاکری سیاه و سفید هستند، چه عکسهای انتخابی او از آلبوم مادی که در آن زمان هنوز رنگ به خدمت نمایش جوانی و نشاط سوژه در عکس در نیامده بود و چه زمانی که دیگر رنگ جزئی عادی از عکس شد. تک رنگ بودن عکسها مخاطب را در فضایی سرد و سوگناک محبوس میکند و هیچ رنگی نیست تا به تغییر حال و هوای این فضا کمک کند. فضاهایی سرد از آخرین تلاشهای مادی برای زندگی و برقراری ارتباط با نزدیکانش، با وجود کاسته شدن تواناییاش در تکلم و به یادآوردن. گویی پیری او را به کودکی سرد و گرم چشیده بدل کرده است که هنوز لب به سخن نگشوده، ولی سالها تجربه و خاطره در ذهن دارد. کودکی که نیازمند مراقبت و توجه نزدیکانش است و سعی در برقراری ارتباط با آنها دارد، ولی نه ارتباطی تازه از سر کنجکاوی بلکه نوعی مکاشفه و مشاهدهای ماورایی که تنها خود از آن آگاه است؛ مرموزترین تجربهای که میتواند برای یک فرد اتفاق بیفتد.
به نظر میرسد توجه هنرمند در پرداختن به موضوعی این چنین نزدیک و بیواسطه از درون خانواده چیزی فراتر از تلاشهای شخصی خلاقانه او در به تصویر کشیدن زندگی مادربزرگاش است. هدف عکاس را میتوان در ابعاد وسیعتر انسانی، با مضامین عمیقتری مانند زندگی به مثابهی یک هدیه و فرصتی تکرار ناشدنی در دستان انسان و در مقابل، با مفاهیمی دلسرد کننده مثل ناتوانی نوع بشر در حفظ شکوه جوانی و مقاومتش در برابر پدیدهی پیری و مرگ بسط داد.
نمونههای تاریخ هنری این نوع ثبتهای درون خانواده را میتوان در آثار عکاسان متعددی دید؛ از خواهران براون نیکلاس نیکسون گرفته تا نمونههای معاصرتری چون ریچارد بیلینگهام. بیشک این عکاسان در پی بیان چیزهایی فراتر از عکاسی خانوادگی صرف بودهاند و البته همانگونه که ابیگل سالمن گودو در نظریهی درون/بیرون اشاره میکند، تصور بسیاری از منتقدان نیز بر این است که عکاسانی که دوربین خود را به سمت درون میگیرند و از درون گزارش میدهند فراتر از ثبت عینیت، بیشتر در کار آشکار کردن واقعیت هستند. (۱)
اهمیت عکسهای شاکری علاوه برهنرمندانه بودن آنها و فارغ از مسایل فنی و زیباییشناختی، در انتخاب لحظه است. به خاطر شناخت و رابطهی نزدیکاش با مادی او لحظه را شکار نکرده، بلکه لحظه را درک کرده است. از زوایا، عمق نگاه و حالات چهرهی مادی، چه در لحظههای آرامش او و چه زمانی که رنج میکشد، چنین دریافت میشود که عکاس حتی تفکر پشت نگاه مادی را هم میداند و با احساسش یکی شده است. گویی این خود مادی است که ما را دعوت میکند که تا آخر داستان او را همراهی کنیم. داستانی مستند با روایتی فیلمگونه که شاکری آن را کارگردانی کرده است.
از این منظر هم نحوهی چیدمان عکسها و هم همراهی صدا با تصویر، به سکانس پلانهای یک فیلم میماند. سکانسهایی که مخاطب را وارد اتمسفر حسی عمیقی از تلاش، سماجت و کلنجار مادی برای زندگی میکند. همراه با فلاش بکهایی به روزگار جوانی؛ دستهایی که تاریخ را لمس کردهاند و از نظر گذراندن غم نزدیکان. دَمهایی منجمد شده از درد در عکسهای متوالی و درنگهایی سبک از حس آزادی و رهایی، رهسپار شدن به سوی نور و پایان.
پی نوشت:
۱. برای مطالبی بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: گزارشی از درون، عکاسی از خانواده به مثابهی کنشی هنری، زانیار بلوری، مجله اینترنتی انگار
عالی بود.