در ده سال اخیر شاید هیچ عکاس ایرانی به اندازه شیرانا شهبازی موفق به جلب نظر در صحنه هنر جدی جهان نشده باشد. موزه هنر مدرن نیویورک، نیومیوزیم در نیویورک، دوسالانه ونیز، موزه همر در لس آنجلس تنها چند نمونه از ارائه های او هستند، هر چند که او در سرزمین مادری اش همچنان ناشناخته است.
پرواز شیرانا شهبازی با مجموعه «گفتار نیک» آغاز شد، مجموعهای که رویارویی او با خانهاش ایران بود. در این عکسها که در نمایشگاهای مختلف تعداد و ترتیبشان فرق میکرد، او گاهی با ترکیببندیهایی دقیق و گاهی بسیار سردستی به ثبت دیدههایش در ایران پرداخته بود. شهبازی با نگاهی سرد و بی قضاوت، مکاننگاران جدید و یا عکاسان مکتب دوسلدورف را به خاطرمان میآورد. کلیشههای رایج در هنر و سینمای ایران گاهی در عکسها به چشم میامدند، گاهی به چالش کشیده میشدند و البته در کنار آنها تصاویر و مناظری بودند که قبل از هر چیزی دغدغهای شخصی داشتند و انگار به ما یادآور میشدند که سرزمینی با تاریخی همچون ایران را در چند عنصر خاص نمیتوان خلاصه کرد. ارتباط او با ایران، به شکل خلاقانهای در استفاده از نقاشان بیلبوردهای تبلیغات آن روزگار سینمای ایران برای نقاشی عکسهای شهبازی در ارائههایش و بعدتر در تبدیل عکسهایش به فرش ادامه پیدا کرد.
امروز عکس های شهبازی در ژانرهای مختلف تاریخ هنر همچون طبیعت بی جان، منظره و پرتره جای می گیرند و کیفیت های متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند. و او با هوشمندی در ارائههایش هر بار مخاطبین را با همنشینی این تصاویر متفاوت غافلگیر میکند. شهبازی جدا از یادآوری پتانسیلهای رسانه عکاسی ما را به تفکر در باب شباهتهای تصاویر مختلف و ژانرهای مختلف فرا میخواند: از طرحهایی که در استودیوی خود برای تصاویر انتزاعیاش ساخته تا یک منظره واقعی. از یک شناگر در حال شیرجه در آسمان که بی شباهت به عکسی از آرون سیسکیند نیست تا یک میوه که انگار آن را از یکی نقاشیهای ورمیر کش رفته و روی یک پس زمینه تک رنگ قرار داده. او معانی این عناصر آشنا را از بین میبرد و آنها را بیزمان و بیزمینه میکند.
عکسهای شهبازی تا دلتان بخواهد سئوال می پرسند و مخاطبینشان را به کنجکاوی وا می دارند. انگار یک چیزی باید باشد. یک چیزی آنجا که هیچ چیز نیست. یک رابطه ای بین آن دو عکس که رابطه ای ندارند. یک معنی باید باشد، یک معنی برای ما که نمیدانیم. و در نهایت عکسهای او در کنار هم از یک تجربه دیداری صرف، به یک ابژه بدل میشوند، ابژهای که بنا به میزان کنجکاوی ما در برابر دیوارهایی که شهبازی با دقت آنها را از نو ساخته، زمانمند است و در دلش تناقضات بسیار نهفته است. و اینجاست که شیرانا شهبازی هنرمندی از جنس زمانه پرتناقض ما میشود.
مرسی