«به صحرا شدم، عشق باریده بود و زمین ترشده، و چنان که پای مرد به گلزار فرو شود، پای من به عشق فرو میشد.»
صدای کورش ادیم بود که برای عکاسان جوان میهمان دوسالانه این عبارات جادویی بایزید بسطامی را میخواند و از ادبیات و عکاسی میگفت.
«فکر میکنم اگر عکاسی ایران بخواهد در دنیا صاحب سبک و نگاهی امضا دار بشود، بهترین روش اش استفاده و عبور از تاریخ ادبیات و تاریخ شعر ماست که بسیار غنی است.
ما در ادبیات مان آدمهایی داریم که از بسیاری از بزرگان ادبیات دنیا تاثیر گذارتر هستند.
مثلابه مولانا و پیام انسانی، آرمانی و جهانیاش توجه کنیم که، اگر نگوییم بی نظیر، کم نظیر است.
بنابراین به نظر من اگر ما به تاریخ ادبیات و فضاها و اتمسفرهای شاعرانه مان توجه کنیم و آن را جدی بگیریم، قطعا به پیغامها شخصیتری برای عکاسی ایران میرسیم و این شاید به ظن من تنها راه جهانی شدن عکاسی ایران است.»
من هم وارد گفت و گویشان میشوم و میگویم اما بسیاری از هنرمندان حوزه هنرهای تجسمی،به ویژه نقاشها، معتقدند که این شاخه هنری باید خود را از زیر سایه ادبیات بیرون بکشند.
«میدانید من مشکل اصلی را کجا میبینم؟
در ایران آنقدر که تجسمیها ادبیات میخوانند و آشنا اند، به همان اندازه ادبیاتیهای ما هنرهای تجسمی را نمیشناسند و از این ناحیه ما داریم ضربه میخوریم.
اگر بین اهالی ادبیات و هنرهای تجسمی، بین شاعر، نقاش و عکاس تاملی و تاثیر و تاثری وجود داشته باشد، قطعا ما به زودی نتیجه خواهیم گرفت اما متاسفانه ازسوی ادبیاتیها و شاعران و نویسندگان شناخت ضعیف و سطحی نسبت به هنرهای تجسمی وجود دارد.»
- واقعا فکر میکنید هنرمندان تجسمی روی ادبیات شناخت دارند؟
اما یک شاعر خیلی اوقات واقعا نمیتواند بار زیبایی شناسانه یک عکس را بفهمد و اصلا نمیتواند تفکیک و تمایزی قایل بشود بین عکس یک گل رز زیبا و یک اثر fine art که این جای تاسف دارد.
اما در دنیا و حداقل در جهان اول این طور نیست و ادبیاتیها خیلی با تجسمی ها هم نشین اند.»
- موافق نیستم چون بسیاری از آثار ادبی ما از گذشته تا امروز بیان و زبان تصویری دارند. چطور می شود ادعا کرد چنین کسانی تصویر را درک نمی کنند.
من با اهل ادبیات همنشینی و معاشرت زیادی دارم و به نظر من آنها باید بیشتر وارد این گونه تعاملات بشوند.»
- البته من هنوز قانع نشدهام اما فرض کنیم که ادبیات و عکس به هم بپیوندند. این همگامی تا کجا می تواند ادمه پیدا کند؟
منظورم من این نیست که از روی ابیات تصویر سازی مستقیم کنیم و مثلا یک شعر مولانا را به عکس تبدیل کنیم.
من این کار را اصلا نمیپسندم بلکه میگویم باید آن روح شاعرانه ادبیات بزرگ ایران را بگیریم و از فیلتر ذهنمان بگذرانیم و از آن استفاده بکنیم. باید از فضا و اتمسفر شاعرانهمان به عنوان یک دستمایه و یک پشتوانه استفاده کنیم. اگر با این پشتوانه جلو برویم و چشمهایمان را هم پرورش دهیم و همزمان به علم بصری روز دنیا مجهز و مسلح بشویم، قطعا نتیجه میگیریم.»
- میپرسم درباره دوسالانه و آثاری که بر دیوار رفتند چه نظری دارید؟
- آیا این تفاوت در دید بچهها اتفاق افتاده یا داوری و انتخاب یکسان تر شده؟
- از این سو و آن سو اعتراضاتی به داروی شنیده میشود شما آن را چطور ارزیابی میکنید؟
قاعدتا وقتی بحث قضاوت پیش می آید، نمی توان به نتیجه ای رسید که از نظر همه کاملا ایدهآل باشد. همه جای دنیا همین طور است و ترکیب هیات داوران حاصل کار را تغییر میدهد.
بنا بر این باید این موضوع را به عنوان یک اصل پذیرفته و با این دید به عکسهایی که الان روی دیوار دوسالانه هست، نگاه کنیم.
من خودم تعدادی از عکسهایی را که روی دیوار است نمی پسندم اما این به سلیقه شخصیام بستگی دارد و نمیتوانم بر این اساس حکمی صادر کنم.»
- و یک جمله درباره بینال یازدهم…