اختصاصی «سایت عکاسی» – چند سالی است که فعالیتهای تعدادی از سینماگران ایرانی در عرصهٔ عکاسی کشور تبدیل به بحثی جنجالی شده است. بحثی که شاید با اینکه اکنون حدود یک دهه از نخستین جرقههای آن میگذرد ولی هنوز حضور گاه بهگاه این سینماگران در نمایشگاه، اکسپو یا یک حراجی مرتبط با عکاسی کافی است تا آتش زیر خاکستر دوباره شعلهور شود.
در این چند سال بخش چشمگیری از جامعهٔ عکاسی ما به تندی از این حضور انتقاد کرده و نسبت به آن واکنش منفی نشان داده و بخش کوچکتری هم بوده که از این حضور دفاع کرده و آن را مخل فعالیتها و رشد عکاسی در کشور ندانسته است.
اما واقعیت این است که در این میان از سوی هر دو طرف، کمتر با موشکافی و استدلال با این موضوع برخورد شده و بیشتر واکنشها در همان حالت سطحی جبههگیریهای احساسی یا موافقتهای ریشسفیدانه باقی مانده است.
به تازگی و با برگزاری اولین «سالانه عکس یک نگاه ایرانی» (سینا) و حضور محمود کلاری و هدیه تهرانی در جمع هیات داوران، مجددا شاهد واکنشهای تندی از سوی شماری از عکاسان نسبت به این حضور بودیم. به همین مناسبت مصاحبهای داشتهایم با نادر داوودی، مشاور اجرایی این مسابقه و یکی از اعضای هیات داوران.
حجم متن پیاده شدهٔ این مصاحبه بسیار زیاد شد و همچنین در برخی از قسمتها به خصوص بخشهای پایانی شکل یک گفتوگوی دونفره به خود گرفت. بنابراین تصمیم گرفتیم بخش نخست این گفتوگو را، که بیشتر پیرامون خود مسابقهٔ سینا دور میزند، در ادامهٔ همین مطلب و بخش دوم آن کمی بعد در قالب مطلبی مستقل در «سایت عکاسی» منتشر شود.
امیدواریم این مصاحبه گشایشی باشد برای نقدها و ابراز نظرهای بیشتر برای شناخت درست ابعاد مثبت و منفی پدیدهٔ تمایل روزافزون سینماگران ایرانی به حضور در عرصههای مختلف عکاسی کشور. لذا «سایت عکاسی» آمادگی خود را برای انتشار هرگونه مقاله، یادداشت و تفسیر در این زمینه اعلام میکند.
شایان ذکر است این مصاحبه زمانی انجام شده که هنوز دبیرخانه این مسابقه اسامی راهیافتگان به نمایشگاه را اعلام نکرده بود و همچنین صحبتی از نامهٔ کنارهگیری هدیه تهرانی از داوری مسابقهٔ سینا نیز منتشر نشده بود و لذا در سوال و جوابها نشانی از این انصراف هم نیامده است.
فراخوان نخستین مسابقه سالانه عکس سینا
– بگذارید از اینجا شروع کنیم که فلسفهٔ برگزاری مسابقهٔ عکس سالانهٔ سینا چیست و چرا یک حامی خصوصی حاضر شده است این هزینه را برای این مسابقه متحمل شود؟
برگزارکننده خصوصی این مسابقه یکی از مهمترین واردکنندگان قهوه در ایران است. این هزینه در واقع بخشی از بودجهٔ سالانهٔ تبلیغاتی این شرکت است که تصمیم گرفته به عنوان کار فرهنگی و هنری با آن یک مسابقه عکاسی برگزار کنند. از طریق دبیر اجرایی مسابقه یعنی علی سعادتمند، که از دوستان مدیرعامل شرکت بودند، با من تماس گرفتند که کمک فکری بگیرند. پیشنهاد برگزاری مسابقه با بودجه تبلیغاتی شرکت را هم آقای سعادتمند به شرکت داده بودند. من هم تشویقشان کردم که اگر از بودجهٔ تبلیغاتی شرکت مسابقهٔ عکاسی برگزار کنند هم برایشان نفع تبلیغاتی خواهد داشت و هم سودی به عکاسان و هنرمندان جوان میرسد.
– این حامی مالی و اسپانسر خصوصی دقیقا چه انتظاری از برگزاری این مسابقه دارد؟
طبیعتا مثل هر اسپانسری انتظار بازخورد مالی و تبلیغاتی دارد. در طول سال مراجعات متعددی برای حمایت مالی پروژههای مختلف به برندهای تجاری میشود. این شرکت تصمیم گرفته به جای هزینه کردن این مبلغ در پروژههای کوچک و متفاوت خودش دست به کار برگزاری یک رویداد فرهنگی شود. البته مدیرعامل این شرکت خودش به عکاسی علاقهمند است و سابقهٔ عکاسی هم دارد. اگر به فیلم علاقه داشت شاید الان همین حمایت را در حوزه فیلمسازی میکرد.
– آیا تضمینی هم هست که برپایی این مسابقه در سالهای آینده استمرار داشته باشد؟
پاسخ این سوال در کوتاهمدت چندان راحت نیست. از نظر اسپانسر، این مسابقه قطعا ادامه خواهد یافت. حتی تصمیم به اصلاح، گسترش و افزایش اهمیت آن دارد.
– به نظر من در اینجور موارد که پای یک حامی مالی غیرمرتبط با عکاسی در میان است معمولا بعد از چند دوره برگزاری نهایتا نتیجه مطلوب و انتظارات این حامی، به دلایلی، برآورده نمیشود و او تصمیم به تعطیلی مسابقه میگیرد. تعداد بسیار زیادی از مسابقات مشابه در سالهای اخیر به این سرنوشت دچار شدهاند و در بهترین شرایط نهایتا از ۳ یا ۴ دوره فراتر نرفتهاند.
درست است. مهمترین فاکتوری که من در ماجرا میبینم بودجهٔ تبلیغاتی همیشگی شرکتها است. شاید بیشتر از ۹۵ درصد شرکتهای بازرگانی در ایران حاضر نیستند این بودجه را جز تبلیغ مستقیم در جای دیگری هزینه کنند. بقیه معمولا به دلایل شخصی مربوط به مدیران علاقهمند هستند که کارهای دیگری به جز تبلیغ مستقیم هم بکنند.
دو مورد اینجا تاثیرگذار است. یکی اینکه مدیر باید احساس کند که کار اشتباهی نمیکند و بخشی از این به عهدهٔ امثال من است که مشاورهٔ خوب و درست بدهیم. مورد دیگر هم اینکه ته حساب بانکی اینها نهایتا چقدر پول میماند تا برای این امور هزینه شود. آنچه من تاکنون در مورد مسابقهٔ سینا دیدم این است که این اراده برای استمرار، توسعه و اصلاح اشتباهات این مسابقه وجود دارد.
– پس یک بودجهای همیشه هست که این شرکتها حاضر هستند آن را برای کار فرهنگی هزینه کنند. حالا گاهی طرف مانند نذر فرهنگی پول را در کار فرهنگی و هنری هزینه میکند و دنبال بازخورد مستقیم و سریع نیست و در حالت دیگر این نوع بازخورد مدنظر برگزارکننده است. به گمان من در حالت دوم، این حامیان مالی پس از چند دوره به دلایلی مفصل از برپایی مسابقات عکاسی ناامید میشوند. بهتر نیست تیمهای عکاسی مشاورهدهنده مثل شما از همان اول یکسری مسائلی درباره میزان بازخورد و گستردگی و تواناییهای عکاسی را برای این حامیان به طور واقعی شفافسازی کنند؟
کاملا درست است. تمام این صحبتها با این حامی مالی شده است. در مورد این مسابقه حامی مالی اصلا دنبال بازخورد سریع نیست. انتظار شقالقمر هم از عکاسی ندارد. آنچه من دیدم این است که اینها یک بودجهٔ منطقی برای این کار درنظر گرفتهاند که عمدهٔ آن هم صرف اهدای جوایز و برپایی نمایشگاه میشود.
ولی ایران است و پیشبینی آینده سخت. نه فقط برای یک مسابقه نوپای کوچک بلکه حتی الان میبینید که برای دوسالانه عکس ایران هم سخت است. من در شورای مشورتی دوسالانه سیزدهم هم هستم. همانقدر که اینجا بلاتکلیفی درباره ادامهٔ کار هست درباره کار دوسالانهٔ عکس هم دیده میشود. حتی به جرات میگویم در مسابقات کوچک چون تصمیمگیرندگان کمتر هستند این بلاتکلیفی میتواند کمتر هم باشد.
– یعنی بخشی از این سرنوشت مبهم که برای این مسابقات رخ میدهد ناشی از بستری است که اینها در آن رشد و فعالیت میکنند؟
صد درصد. این بستر خیلی وقتها بستر حرفهای و اجتماعی و تخصصی نیست بلکه بستر اقتصادی هم هست. اگر این بستر فراهم نباشد رویدادهای فرهنگی شکل نمیگیرند.
– اگر هم شکل بگیرند سرنوشتشان غیرقابل پیشبینی میشود.
دقیقا. مخصوصا در سالهای اخیر که اقتصاد ایران سیر نزولی طی کرده است و درآمد سرانه، رشد درآمدها و ارزش پول ملی ما کاهش پیدا کرده و بنگاههای اقتصادی معمولا در این شرایط کمتر به مسائل فرهنگی توجه میکنند. بیشتر به فکر بقای خودشان هستند.
– پس با این حساب اگر بتوانیم برای برگزاری مسابقات عکاسی اسپانسرهای نامرتبط با عکاسی جذب کنیم از این جهت خوب است که پول و منابع مالی خارج از دنیای عکاسی را وارد عالم عکاسی میکنیم. یعنی از بیرون از عکاسی پول به آن تزریق میشود.
دقیقا. همین است. تنها چیزی که باعث شد من وارد این جریان شوم و حتی خیلی بیشتر از آن چیزی که فکر میکردم وقت من را بگیرد این بود که احساس کردم دارم به عکاسی کمک میکنم. احساس کردم نفعش به عکاسان میرسد.
ارزیابی من این است که در موارد مشابه بخش خصوصی در ایران معمولا سطح فکری پایینی دارد. بخش خصوصی نگاهش صرفا فعالیت اقتصادی و انتفاع مالی شخصی است. مسئولیتی نسبت به دیگر حوزهها در خودش احساس نمیکند. حالا به تازگی در جامعه ما این تفکر با فعالیت نخبگان کمکم شکل گرفته که شما به عنوان صاحب سرمایه و ثروت حتی منفعت شخصیت هم ایجاب میکند که در حوزههای غیراقتصادی هم نقشآفرینی کنید. ولی این تفکر هنوز کمرنگ است.
مثال میزنم. به عنوان نمونه یک صادرکنندهٔ خصوصی فرش که ممکن است رقم اقتصادی صادراتش در جای دوم یا سوم صادرات غیرنفتی بنشیند حاضر نیست برای تبلیغ فرش هزینه کند و این کار را وظیفه دولت میداند. انتظار دارد دولت تبلیغ کند و او فرش بفروشد و سود ببرد. در حالی که اگر اینها میبینند مثلا نشریهای در حوزهٔ فرش در کشور پا میگیرد باید اینقدر به آن آگهی حمایتی بدهند که آن نشریه را حفظ کنند.
نمونهٔ دیگرش همین «سایت عکاسی» است. به نظر من تمام جریانهایی که از عکاسی سود میبرند باید از این سایت حمایت کنند تا سرپا بماند. این سایت با اطلاعرسانی در زمینهٔ عکاسی به رشد عکاسی کمک میکند و سود غیرمستقیمی به تمامی افراد و نهادهایی میرسد که با عکاسی مرتبط یا از آن منتفع هستند.
بخش خصوصی اغلب منفعت را موضوعی غیرهمگانی و شخصی میبیند. در حالی که این موضوع مانند امنیت یا مانند بهداشت یک امر همگانی است. کسی نباید فکر کند در یک جزیرهٔ کوچک میتواند موفق باشد. اینها همه بخشی از یک پیکرهٔ بزرگتر هستند. بنابراین اگر کسی از بخش خصوصی پولی میآورد هنر ما به عنوان متخصص و طرف مشورت این است که آنها را در این بازی حفظ کنیم و بودجههایشان را صرف عکاسی کنیم.
– در سالهای اخیر عکاسی ما با بحثی جنجالی مربوط به حضور سینماگران و هنرپیشهها در عرصه عکاسی روبرو بوده است. مخصوصا جاهایی که بحث فروش یا اکسپوها اتفاق میافتند این قضیه بسیار حساس میشود. چون فروشهایی با رقمهای بالاتر از نرم معمول آثار عکاسی دارند. در این مورد جبههگری خاصی از سوی بسیاری از عکاسان وجود دارد که کار این سینماگران از نظر ارزشهای عکاسانه بسیار آماتوری است و تنها به خاطر نام اینهاست که کارشان با این استقبال در فروش روبروست و این استقبال کاذب به ضرر عکاسی است.
به جای اینکه پول صرف خرید آثار عکاسان حرفهای شود نهایتا نصیب یک سینماگر میشود. حضور دو نفر این افراد یعنی محمود کلاری و به خصوص هدیه تهرانی در میان هیات داوران مسابقهٔ سینا انتقادات زیادی در میان عکاسان برانگیخت و نشان داد که این قضیه هنوز آتش زیر خاکستر است. دیدگاه شما دربارهٔ حضور این افراد در دنیای عکاسی چیست و چرا از این افراد در جمع هیات داوران استفاده کردهاید؟
من به عنوان عکاس چنین منطقی در مخالفت با حضور سینماگران در عکاسی را ضعیف میدانم. معتقدم اگر کسی پول داشته باشد و بخواهد عکس آقای کلاری یا خانم تهرانی را بخرد به احتمال زیاد، در غیاب آثار اینها، آن پول را صرف خرید عکس از من عکاس نخواهد کرد. او این پول را نگه میدارد تا نهایتا در جای خودش آن را صرف کاری دیگر از محمود کلاری بکند. پس من با این منطق مخالفم که پولی در جایی انباشته شده و قرار است بین عکاسان تقسیم شود ولی سینماگران آمدهاند و این پول را از جلوی عکاسان میقاپند.
کسانی که چنین دیدگاهی دارند اصلا با فرایند خرید و فروش آشنا نیستند. ضمن اینکه عکاسان و فیلمسازان نباید خود را تبدیل به تکههای جداافتادهٔ یک خانواده بکنند. اینها همه روی هم یک خانواده هستند. در جهانی زندگی میکنیم که این مرزبندیها معنا ندارد. عباس کیارستمی کارگردان بسیار بزرگی است ولی به نظر من حقیقتا عکسهای درجه یکی هم دارد. البته مثل همه عکاسان دیگر همهٔ عکسهای ایشان هم عکسهای خوبی نیست.
حالا در مورد مسابقهٔ سینا، محمود کلاری که اصلا عکاس بوده و بعدا به سینما رفته است. پس ما ایشان را هدیهٔ عکاسی میدانیم به سینما. در مورد هدیه تهرانی، خود من از ایشان خواهش کردم که این مسئولیت را بپذیرند و ایشان پس از نپذیرفتنهای بسیار و اصرار فراوان من نهایتا قبول کردند. هدف من هم ایستادن در برابر همین منطق مخالف با حضور سینماگران در عکاسی بود. حتی به ایشان هم گفتم که میخواهم آن سابقه را از بین ببرم و دوباره پلی بزنم بین شما و عکاسی.
کسی هدیه تهرانی را بشناسد میداند که او علاوه بر بازیگری همین الان عکاسی هم میکند. اما از ترس بخشی از بدنهٔ عکاسی ما نمیتواند عکسهایش را نشان دهد.
– اشاره شما به واکنشهایی است که به نمایشگاه عکس هدیه تهرانی که با نام «آبانگان» آذرماه ۸۸ در خانهٔ هنرمندان برپا شد و حتی در نشست خبری ایشان بسیار از برخوردهای برخی عکاسان گلایه کرد؟
بله. فضای بدی است. من به عنوان عکاس بر خودم وظیفه میدانستم تا جای ممکن با این قضیه مبارزه کنم. آن زمان هم مخالف این فضا بودم و الان هم هستم. مگر قبالهٔ عکاسی فقط به نام عکاسان خورده است؟ این تنگنظریها از کجا آمده است؟ هر کسی میتواند کارش را نمایش دهد و مخاطب است که قضاوت میکند. در قاموس کار هنری چنین چیزی نیست. فکر نکنیم سفرهای پهن شده و چیزی که در سفره بوده اکنون از ما گرفته شده است.
هر کسی میتواند در این جامعه به سهم توانایی خودش تلاش کند و سود ببرد. طبیعی است که یک سلبریتی که نامش تبدیل به برند شده است میتواند مانورهای خیلی بزرگتری بدهد. دل من نباید بسوزد که چرا من نمیتوانم. من اصلا آن سابقه را ندارم. برای سلبریتی شدن فرد باید خیلی چیزها داشته باشد. ما به این چیزها باید اعتبار بدهیم. اینها برتری آدمهاست.
اصلا از نظر من بهتر بود در این هیات داوران تنها یک عکاس حضور داشته باشد. محمود کلاری هم از این ایده بسیار استقبال کرد. من دوست داشتم یک کاریکاتوریست خوب، یک روزنامهنگار خوب و یک اندیشمند یا یک مترجم خوب در این ترکیب باشد. یعنی هیات را ببریم به سمتی که کارشناسان حوزههای مختلف به عکس نگاه کنند و رای بدهند و ما با سلیقه و میانگین نظرات نخبه رایگیری کنیم. نه فقط از دید عکاسان.
منطق هم ساده است. در این شکلی که ما فراخوان دادیم عکاسی دیگر امر اختصاصی نیست. موضوع و تکنیک و ژانر آزاد است. عکاسی تبدیل به امر عمومی شده است. دلیلش هم ظهور شبکههای اجتماعی و تحولات ایدئولوژیک است. فقط تحولی که اینستاگرام دارد در مفهوم عکاسی به وجود میآورد کافی است تا ما بگوییم یک عکس خوب و زیبا میتواند تنه بزند به عکسهای بغلی خودش و در بین یک مجموعه میلیونی عکس در جای ویژه بنشیند و به دلیل تعداد مخاطبی که آن را دیده و آن را لایک کرده و دوستش داشته و با آن ارتباط برقرار کرده است.
دیگر این منطق که تنها باید عکاس بنشیند و درباره عکس نظر دهد دارد از بین میرود. مگر مثلا در سطح دوسالانه. آن را قبول دارم که در آن مورد انتخاب و داوری باید تنها توسط بخش خاصی از عکاسان ما صورت بگیرد که آن ژانر را دقیق میشناسند. ولی در مسابقات عکاسی عمومیتر که بیشتر هم به کار عکاسان جوان نظر دارند لزومی ندارد که تنها در هیات داوران عکاسان حضور داشته باشند.
– حالا اگر عکاسان استدلال کنند که در قضیهٔ چندوجهی بودن داوران، چرا در مسابقات سینمایی از عکاسان برای داوری استفاده نمیشود چطور؟
جواب سادهای دارد. اگر در عکاسی ما عکاسانی باشند که این وزن تخصصی را به سینما تحمیل بکنند حتما سینما هم استفاده خواهد کرد. شاید مشکل این طرف قضیه است. شاید ما عکاسان کمی داریم که بتوانند خود را به حوزههای دیگر معرفی و تحمیل بکنند. البته کسانی مثل سیفالله صمدیان را هم داریم که به جهت حرفهای عکاس هستند ولی در بین سینماگران هم دارای جایگاه هستند.
– البته آقای صمدیان فعالیت پررنگ فیلمسازی دارند و در آن حوزه [منهای کارهای اجرایی که در عکاسی کردهاند] نسبت به عکاسی موفقتر هستند.
بله. ایشان فیلمسازی هم کرده ولی به هر حال خودش را عکاس میداند. اصلا جور دیگری به قضیه نگاه کنیم. فرض کنیم اصلا سینماگران چنین کاری نمیکنند آیا این دلیل میشود که ما با آنها دعوا داشته باشیم؟ منطق من این است که اگر آنها چنین کاری نمیکنند این اشتباه آنهاست.
حرف درستی است که آنها هم باید از عکاسان استفاده کنند. کوتاهی آنهاست. ما در جامعهٔ عکاسیمان داریم کسانی را که بر حوزههای دیگر هم تسلط داشته باشند. برخی از عکاسان هنری ما اصلا اگر به شاخههای دیگر هنری تسلط نداشته باشند نمیتوانند کارهای به این خوبی بکنند.
پینوشت:
– عکسها: آرشیو شخصی نادر داوودی
– ادامه این مصاحبه را در قسمت دوم بخوانید.
بیشک در تمام دنیا مرسوم است که سلبریتی های هنرمند سعی میکنند با تمام ابزارهای هنر آن حس درونی خود را بروز دهند و به قول معروف به منصه ظهور بگذارند و همیشه عشاقی هست که اینکارها را بنا به دلایل مالی و معنوی خریداری میکنند و شاید همیشه ورای این خرید ها گوشه چشمی هم به آینده مالی اثر هنری داشته باشند و نه ارزش هنریش ؛ اما همیشه این دوستان مشهور اینقدر جدی گرفته نمیشوند من ندیده ام داور یک مسابقه عکاسی بین المللی یک سینماگر یا مجسمه ساز باشد ، دیده ایم که بعضا سردبیر فلان روزنامه یا مجله را که کارش اتفاقا با عکاسی هم عجین است را دعوت میکنند اما هرگز (من) ندیده ام بازیگر سینما بیاورند بگویند تو داور جشنواره عکاسی ، نقاشی یا موسیقی باش !!!
ما هنوز بعنوان جامعه عکاسی آماتور و حرفه ای نتوانسته ایم سلایق و آرا را در شیوه انتخاب آثارمان لحاظ کنیم . هنوز نتوانسته ایم باند و باند بازی را در پذیرش آثار از بین ببریم ؛ هنوز نشده که یک قاعده ی عمومی و گیرا را برای انتخاب و داوری آثار عرضه کنیم و اصلا هنوز جشنواره ای نداریم که درست و حسابی ادامه پیدا کرده باشد که جا افتاده باشد و ما هم جا افتاده باشیم و بدانیم برنامه سالیانه مان برای شرکت در جشنواره ها چیست ؟! حالا وسط این همه جار و جنجال ما یادمان میرود بشینیم برای جشنواره هایمان برنامه ریزی کنیم و یادمان بماند که باید داور خوب هم انتخاب کنیم . داوری که از همان جنس باشد داوری که مغرضانه نظر ندهد که ذهنش بسته نباشد که خلاقیت را بفهمد و … .
از سویی دیگر وقتی خودمان ژانرمان را نمیدانیم و وقتی خودمان به عنوان عکاس در هر سوراخی سرک میکشیم و حد نداریم برای خودمان چه توقعی از بازیگران میرود ؟! دوستی که صبح تا بعد از ظهر کار عکاسی خبری میکند بعد از خبرگزاری میدود به سمت عکاسی صنعتی و دم غروب یکسری عکس چیپ و بی ارزش و بی دقت ارائه میکند و شب را هم یا در مغازه عکاسیش میگذراند و یا میدود تا سفارشات عکسهای تبلیغاتیش را با کمترین ایده و بدترین نورپردازی تکمیل کند و این وسط همه چیز بی ارزش میشود تا بازیگر یا هر هنرمند دیگری کاری منسجم ، پروژه ای و پرفکر عرضه کند و عکاس ما بخاطر تمام بدو بدو هایش نتواند و نرسد . تا بازهم زورش بگیرد و بد اخلاقی کند و این احساسات پدید بی آید .
در مجموع تصور بنده این است که این آشفگتی های خودمان باعث بروز عدم تمرکزی شده که دارد به عکاسی صدمه میزند صدمه ای که دست ما را از داوران ، اساتید و عکاسان زبده کوتاه کرده است و راه جذب کمکهای مالی و گردش اقتصادی را در این عرصه هنری مسدود نموده است .
مثل اینکه سمتی که به ایشون توی اینجشنواره پیشنهاد شده خیلی دلچسب بوده. حتی اگر نخریدن کارهای هدیه تهرانی باعث این نشه که بقیه آثار خریده بشه دلیل نمیشه. بطور کل که ارزش کار هنری پایین میاد.
کلا هم که دانش عکاسی رو زیر سوال بردند.واقعا چه استدلالی!!!! به صرف اینکه دسترسی به عکاسی آسون شده بنابراین معیار قضاوت میشه لایک مخاطب عام!!! تنگ نظری اونه که ما به خاطر موقعیتمون همه چیز روتوجیه کنیم. بعدش هم چطور و اصلا چرا اساتید عکاسی خودشون رو به جامعه سینما تحمیل کنند؟!!!!
چیزی که الان خیلی مد شده و زیاد تکرار میشه اینست که مرزبندی ها رو برداریم. هرکسی که خواستار اینه که وانمود کنه که نو فکر می کنه این حرف رو خواهد زد.
ضمن اینکه هدیه تهرانی یا هرکس دیگری اولا هیچ مشکلی برای برگزاری نمایشگاه ندارند اما اینکه داوری کنند باید در حدش باشند و اگر باشند اساتید عکاسی قطعا بدون تعصب می پذیرند