مریم فیروزی متولد سال ۱۳۶۵شیراز، دارای مدرک کارشناسی سینما (فیلمنامهنویسی) و کارشناسی ارشد سینما (کارگردانی) از دانشگاه هنر تهران، یک هنرمند چندرسانهای است. از مضامین مورد علاقهی او فرهنگ، جنسیت و هویت انسان معاصر است که در سایهی به چالش کشیدنِ مدیومی که به آن میپردازد، رویکردی انتقادی میگیرند. آخرین فیلم کوتاه او با نام «مرگ موقتی زنبورها» در جشنوارههای داخلی و خارجی مورد توجه قرار گرفت.
درحیطهی عکاسی، با نخستین نمایشگاه انفرادیاش «کتابخوانی برای خیابانهای تهران» در سال ۱۳۹۶، فعالیت حرفهای خود را در این حوزه آغاز کرد و علاوه بر نمایشگاههای متعدد گروهی در ایران و دیگر نقاط جهان، توانست مدال صلح جشنوارهی معتبر بینالمللی در اتریش را از آنِ خود کند.
هنرمند دغدغهی شخصیاش را که این بار موضوع کلی آن حریم خصوصی است، در دو بخش عکاسی و دو بخش چیدمان با بیانیههای مجزا به نمایش درآورده است.
در مجموعهعکس «پوشندگی» با ده عکس چیزی که در نگاه اول نظر تماشاگر را به خود جلب میکند جلوهگری عکسها است، عکسهایی با کیفیت فنی خوب چاپ و ارائه. فضاهای کموبیش مشابه با یک پلتفرم مشخص که در همهی مجموعه رعایت شده، با حس و حال سانتیمانتالیسم و تزیینی. اما این عکسها چیزی ورای ظاهرشان در خود نهفته دارند که قدرت تخیل مخاطب را فعال میکنند.
سوژهی عکسها زنهایی هستند که با عناصری از طبیعت پوشانده شدهاند بهطوری که فقط چهره و یک دست از آنها دیده میشود. آنها در کانون توجه اند ولی فعال نیستند. چیزی که در عکسها نمود عینی مشخصی ندارد، هویت و حس درونی آنهاست. آنها نمایندهی گروه مشخصی از زنها نیستند و ما را به خصوصیت ویژهای از خودشان ارجاع نمیدهند، چیزهایی مثل فرهنگ، محل زندگی و تجربهی زیستهشان.
گویی روحشان در توقف زمان یخ زده است. معلوم نیست آنها از وضعیتی که در آن قرار دارند خوشحال اند یا ناراضی، به دنبال تغییر اند یا ثبات، میل به رهاشدن دارند یا قرارِ ماندن. نوعی حالت خنثی و بیطرفی، مطیع و فرمانبردار بودن در چهرهشان وجود دارد. انگار از عناصر طبیعی پسزمینه که آنها را در خود غرق کرده، همچون جسمی بیجان سر برآوردهاند و از سوژگی به ابژگی فرو کاسته شدهاند. علیرغم وجوه سنی مختلفشان، وجه تشابه و صفت مشترکی دارند: زن بودن.
فیروزی با دغدغهی فمنیستی که در کارهای پیشینش هم دیده میشود، گویی زنها را در پیلههای زیبایی از عناصر طبیعت پوشانده و با تمرکز نگاه سوژهها به طرف تماشاگر، حس دو سویهای بین بیننده و سوژه برقرار میکند. گویی سوژه تنها با چشمانش سخن میگوید و هویت ازدسترفتهاش را فریاد میزند درحالیکه او را در ویترین زیبایی قرار دادهاند و به سکوت و خاموشی محکوم کردهاند.
میتوان گفت که این مجموعه نگاه انتقادی به حقِ انتخاب آزاد پوشش زن در جامعهی ایران دارد و معانی استعارهای از تکلیفی که در بعضی مذاهب از سن مشخصی (در ایران نه سالگی) بر دوش دختران گذاشته میشود: معانیای چون لطیف بودن، شکننده بودن و در معرض آسیب بیرونی قرار داشتن و همهی مضامین دیگری که زن را به جنس ضعیف یا جنس دوم در برخی فرهنگها مبدل کرده است که نیاز به مراقبت بیشتری دارد.
میل به دیدن امر زیبا در مخاطب با ایجاد چنین حس و حال چشمنواز و سورئالیستی و نزدیک شدن به انتزاع در عکسهای مجموعهی پوشندگی، هرچند تعمدی باشد از طرف هنرمند در جهت معانی مورد نظرش، اما ممکن است کمی در پیوند با موضوع واقعی و ذهنی عکاس بهمنظور مکاشفه و بازبینی مخاطب و دریافتهای شخصیاش فاصله بیاندازد.
موضوعی که منتقدینی مثل والتر بنیامین به آن هشدار میدهند، تبدیل شدن امر مورد انتقاد به موضوعی صرفاً لذتآفرین است. سوزان سانتگ هم در این باره ابراز نگرانی میکرد که رسانهای که ناقل و بیانگر رنج و اندوه است در نهایت آن را خنثی کند.
بخش دیگر نمایشگاه تکعکسی با عنوان «زنان مرئی» است که هنرمند آن را با اقتباسی هوشمندانه از عکس «مرد نامرئی» از عکاس مطرح کانادایی جِف وال خلق کرده است. مهمترین شباهت کار مریم فیروزی با اثر جف وال، بازتولید ذهنی یک اثر هنری، یک روایت یا اتفاقی است که در گذشته رخ داده.
منبع الهام عکس وال قسمت آغازین رمان مرد نامرئی اثر رالف الیسون است جایی که مرد سیاهپوست قهرمان کتاب عنوان میکند که مخفیانه در سوراخش در زیرزمینی زندگی میکند. هر تکه از سقف این زیرزمین با انبوهی از سیم و ۱۳۶۹ لامپ پوشانده شده است که از برق دزدی تغذیه میشوند.
داستانی که فیروزی در روایت تصویریاش آن را دوباره نقل میکند، مربوط به انتشار فیلم و تصاویری خصوصی از زنی آسیب دیده است که بهعلت عدم رعایت حقوق شخصیاش در بیمارستان، توسط عوامل اتاق عمل در فضای مجازی منتشر میشود. انتشار این خبر در زمان خودش بحث داغی را در میان کاربران شبکههای اجتماعی به راه انداخت که انگشت اتهام بسیاری بهسمت شخص آسیبدیده نشانه گرفته شد.
عکس با دقت و جزئیات زیاد در تونل پیادهگذری واقع در یکی از بوستانهای شهر تهران کارگردانی شده است. به نظر میرسد هنرمند در این اثر بهخوبی از پس نمایش تعلیق و دوگانگی نقشها برآمده است. نقش خطاکار و منجی که پیوسته بین بیمار و پرستار رد و بدل میشود و اشاره به مفاهیم فرهنگی چون قضاوتهای دیگران و ترس از آبرو دارد.
توقف زمان در لحظهای که بیمار پریشانحال تنها به حال خود رها شده است و سگی نشسته در مقابلش مخاطب را در انتظاری مشوشکنده از دریدهشدن یا دلجویی و وفادار ماندن به رازش میخکوب میکند. پرستار سر در تلفن همراه خود در حال دور شدن است و عابرین در پسزمینه شاید همان کاربران فضای مجازی هستند که سرک کشیدن به تاریکترین و خصوصیترین فضاهای شخصی دیگران برایشان به امر عادی روزمره تبدیل شده است.
دختربچهای ایستاده بر یخ در حال آبشدن در حال کشیدن نقشهایی بر دیوار تونل است. یخ میتواند اشاره به زمان باشد که نقش تعیینکنندهای در ماجرا ایفا میکند و وجود نقوش اشاره به داستان غار افلاطون دارد که خود هنرمند هم در بیانیهی بخش دیگری از نمایشگاه به آن اشاره کرده است، این که ما همچنان در ناشناختگی از جهان پیرامونمان به سر میبریم و شاید آن ناجی در درون خود ما با شمعی در دست منتظرمان است.
شیوهی ارائهی این اثر و اتصالش توسط مگنت به دیوار نمایشگاه طوری است که با برداشتن هر کدام از مگنتها گوشهای از عکس از دیوار جدا میشود که میتوان این شکل ارائه را با حس تزلزل و تشویش موجود در فضای کلی عکس و موضوع آن متناسب دانست.
در بخش دیگر نمایشگاه، چیدمانی از تعداد زیادی قاب گوشی تلفن همراه در کنار هم روی دیوار گالری دیده میشود. فیروزی در این چیدمان مانند مجموعهی قبلیاش «کتابخوانی برای خیابانهای تهران»، خودش را سوژهی کارش قرار داده است، با این تفاوت که حضورش این بار در لوکیشن ازپیشآمادهشده نیست بلکه عکسهای درون این قابها بازنمایی استوریهایی است که هنرمند پیشتر در قالب افکار و احساسات پراکنده روزانه در قالب استوری در صفحهی شخصی اینستاگرامش منتشر کرده. تصاویری که پیش از این توسط مخاطبان یا همان دنبالکنندگان صفحهی اینستاگرامش از درون همان قابها دیده شده و همانطور که خودش در بیانیه عنوان «تنهایی ربودهشده» بر آن گذاشته، استعارهای است از آنچه ما از خودمان تکثیر میکنیم و در اختیار دیگران قرار میدهیم تا آنها آن را بربایند.
اشاره به این که تعریف حریم شخصی در فضای مجازی تا کجا پیش میرود و این که چرا ما به نمایش این محدوده از افکار و کنشهایمان نیاز داریم تا خود را به خودمان و به دیگران ثابت کنیم و آیا این واقعاً یک نیاز درونی در انسان است یا یک رفتار نوظهورکه بهواسطهی ظهور و بروز پدیدهای به نام جامعهی مجازی در انسان نمود پیدا کرده است؟ آیا این ما هستیم که خود را ناخودآگاه با چنین جریانهای جهانی پولسازی هماهنگ میکنیم و به تعبیری فضای مجازی ما را به تسخیر خود درآورده تا جایی که دیگر مرز مشخصی بین رابطهی انسان با خودش و دیگران تعریف مشخصی ندارد یا وجود این فضا لطفی بوده در حق انسان معاصر امروزی برای ظهور و بروز بیشتر و رها شدن از درونریزیها و سکوتها و تنهاییهای غیراختیاریاش؟
شاید عکاس در این چیدمان به تماشای خودش از منظر دیگرانی نشسته که حتی او را بهخوبی نمیشناسند ولی در انبوه این هیاهو به دنبال چیزی در صفحهی شخصی او هستند و میخواهد نسبت یا انسجامی میان خودش و آنچه دیگران از او می بینند بیابد.
در کتابِ من نوشته مِل تامپسون آمده در دنیای مجازی این ما هستیم که تصمیم میگیریم چه کسی باشیم و سپس روایتی میسازیم تا خودِ ساختگیمان را به نمایش درآوریم. او این سؤال را مطرح میکند که چه کسی میتواند بگوید که این خود کمتر از خودی که شرایط مادیمان به ما تحمیل کرده، واقعی است؟
در دنیای واقعی، عوامل متعددی چون محیط، فرهنگ، خانواده، جامعه، تجربیات زیسته و در واقع روند زندگی ماست که تعیین میکنند چه کسی هستیم. این موارد تا حد زیادی در اختیار ما نیستند، ما به کمک جامعهی مجازی به تجربهی آزادی مطلق پرتاب شدهایم، به جایی که در آن هر کاری که دلمان بخواهد انجام میدهیم بدون ترس از این که کسی مچمان را بگیرد.
در این کتاب آمده است که فضای مجازی مثل زندگی دومی است که هر کسی در آن این فرصت را دارد که آنچه میخواهد بشود و هر کاری میخواهد انجام دهد حتی پنهانیترین و وقیحترین امیالش را بدون این که عقوبتی برایش در نظر گرفته شده باشد آشکار کند و از این قدرت برخوردار است که هر لحظه که بخواهد غیب شود. (اشاره به داستان انگشتر گوگس که افلاطون در جلد دوم کتابِ جمهور نقل کرده.) و این پرسش اساسی را مطرح میکند: اگر بدانید بدون مجازات شدن میتوانید هر کاری دلتان میخواهد انجام دهید آیا باز هم به اصول اخلاقیتان پایبند خواهید ماند؟
این سؤال موضوع چیدمان دیگری از مریم فیروزی در نمایشگاه است با عنوان «دربهدری» که به آزار و اذیت کاربران در فضای مجازی میپردازد. دری چوبی که راه به خلوت خصوصی انسانها دارد ولی وارد شدن به آن با صدها کلید غیرممکن است و بهجای آن باید از سوراخ دستگیرهی در چشمچرانی کرد و هر نگاهِ نظرباز خدشهای بر موجودیت شخص پشت در وارد میکند.
بخش اول نمایشگاه «پیش از اتمام مهلت نگریستن» تا ۲۵ دیماه ۱۳۹۸ در گالری راه ابریشم تهران واقع در بلوار کشاورز، بین وصال شیرازی و قدس، ساختمان تکنو آجر، طبقه چهارم ادامه دارد.