«اثر هنری به جسم جهان بسیار نزدیک است و به نوبهی خود مارا به جسم خودمان باز میگرداند. نگاه ما قرینهی مرئیت فروپوشیدهی جهان است و همین مرئیت نگریستن را برای ما ممکن میکند.»
مبانی زیباشناسی پیر سوانه
اختصاصی «سایت عکاسی» – مجموعه عکس «سوسوی چراغ» از عادل پازیار با دست گذاشتن روی اصلیترین شکل ارتباطی انسانها یعنی نشانه و صد البته نشانهی بصری، به جای تعریف یک داستان، محیطی فراهم میکند تا آنرا در بستری شخصی تجربه کنیم. به عبارتی او ما را را به سمت خویش بازمیگرداند. اما قصهی بس طولانی واقعنمایی در عکسها و در پس آن دغدغهی جهتگیری عکاس حاضر در صحنه و خوانشهای شخصی مخاطب تربیت شده در نظام صنعتی عکس محور؛ سبب شده تا همیشه تعابیر و تفاسیر متفاوتی پیرامون حسن نیت عکاسانه و استناد بصری وجود داشته باشد.
سوزان سانتاگ در یکی از مقالههایش یکی از گرایشهای محوری هنر والا در کشورهای مبتنی بر سرمایهداری را؛ گرایش به سرکوب یا دست کم تقلیل بخشیدن به حساسیت اخلاقی و حسی میداند. «هنر به واسطهی عادت دادن ما به آنچه پیش از این، به علت شوک آمیز بودن، دردناک بودن، یا شرمآور بودن، قادر به دیدن یا شنیدن آن نبودیم، اخلاقیات را دیگرگون میکند. آشنایی مجازی ما با امر هول آور، بیگانگی را تشدید، و تواناییمان را برای واکنش نشان دادن در زندگی واقعی کمتر میکند.»
در این بین اما نگاه از جایگاه ویژهای برخوردار است. موضوع جدید و شیوهی نگریستن جدید میتواند دوباره امر عادی را شگفت انگیز جلوه بدهد و آن را درخور توجه کند. بدین شکل هنرمند با آشنازدایی از موضوع و استفاده از بیانی خاص سبب می شود تا مخاطب در برخورد با اثری نو، نیاز داشته باشد تا برای فهمیدن آن تعمق کند.
مجموعهی «سوسوی چراغ» درباره زندان کانون اصلاح و تربیت است. مکانی که در آن از کودکان و نوجوانانی که مرتکب جرم شدهاند نگهداری میشود تا با رسیدن به سن قانونی، دربارهی مجازات آنها حکم قطعی صادر شود.
برای کسانی که در زندان حتی از شخصیت حقوقی نیز بیبهرهاند، نگاه پازیار غنیمتی است تا به معنای دقیق کلمه حس شوند. آرزوها و ترسهای آنها به شکل خانهی اسباب بازی که ساختهاند و در سر به آن میاندیشند، تا طناب کوچک به درخت بسته شدهای که برای زندانی، نشانهی سرنوشت محتوماش است در عکسهای او به تصویر درآمدهاند.
اگر از دید سانتاگ تکثر و تکرار بزرگترین خیانت عکاسی به محرمات انسانی و عادی سازی امور بود، در جایی دیگر اما آیندهی عکاسی را به تولید و بازتولید شیوههای جدید نگرش محتوم میدانست. از این منظر، پازیار با زیرکی هویت از دسترفتهی انسانهایی را که زیر خروارها عکس حضوری عادی و حتی نه ناخوشایند در زندگی ما دارند دوباره به ما یادآور میشود.
عادل پازیار در مجموعهی «سوسوی چراغ» انسان را محوریت موضوعاش قرار میدهد. و با پرداخت سوبژکتیو به هویت او که در رابطه با چیزها معنا مییابد رونوشت امر واقعی را کنار گذاشته و انحصارن به الگوها میپردازد و بدین ترتیب محرکات قوهی حسی مارا به سمت دست نخوردهای هدایت میکند. جایی که فارغ از وقوع پدیدهی اجتماعی محیرالوقوع و موضوع خیرکنندهای، انسان، چون اتفاقی از یاد رفته، دوباره زیر ذرهبین قرار میگیرد.
عکاس با حذف جسمیت انسان، توجه ما را به سمت بخشی از وجود او معطوف میکند که هیچ زندانای قادر به سلب آن نیست. قسمتی که همیشه زیر سایهی بودن فیزیکی، جرم مرتکب شده یا صرفاً در نگاهی سانتیمانتال به رابطهی بین کودک و جنایت دست نخورده باقیمانده است؛ حقیقت وجودی انسان در رابطه با اشیاء، زمان و جغرافیا. داراییهای کوچک آنها. چیزهایی که به آن تعلق خاطر دارند، نشانه هایی که هرروز با آن مواجه هستند و هریک تداعیگر چیزی در سرنوشتشان است. خطکش دیواریای که رشد قد را اندازه میگیرد هیچ وقت این چنین هولناک به نظر نمیآمده است. با اینکه عادت داریم روزانه مرگ را بسیار انکار کنیم اما رشد کردن هیچ وقت اینطور برای ما نشانهای از مرگ و زمانی که به انتها خواهد رسید نبوده است.
عکاس چنان که در بیانیهاش ذکر میکند ماتریالیسم نشانه شناسانه را بهترین روش برای رسیدن به هدفش انتخاب کرده است و همچنین زیبایی شناسی رمانتیک را برای به تصویر کشیدن این موضوع برگزیده تا بر محسوسیات قابش تاکید دوچندان کند. با اینکه پازیار با هوشمندی سعی میکند با انتخاب قابهای مستقیم و بیتکلف و نشانههای نزدیک آنچنان بیننده را گیج نکند که از درک اثر عاجز مانده و آن را پس بزند ولی فرا روی از زیباشناسی تودهها همیشه این خطر را در پی دارد که به نخبهگرایی بیانجامد.
این اتفاق با تقلیل مخاطب و کمیت دامنهی تاثیرگذاری همراه است و شاید برای مجموعهای که در بستر مستند ارائه میشود و از آن انتظار می رود تا شبهرسالتی آگاهیدهنده داشته باشد، بیش از حد ذهنی جلوه کند. چه بسا که پازیار با حذف کپشن از تکعکسها عملن مخاطب را با جلوههای بصری تنها میگذارد و چنان که پیشتر گفته شد این جلوهها مثل شمشیر دولبه با افزایش کیفیت تاثیرگذاری از تراکم مخاطبش میکاهد و همچنین خود را در معرض اتهام تحریف واقعیت به شیوهی خودش قرار میدهد.
اگر به این مضمون قائل باشیم که عکاسی مستند تفسیر عکاس از رویدادها بر مبنای حدیث نفس اش است، آن وقت دیگر نتیجه ی کار عکاس را در معرض تحریف واقعیت نخواهیم دید. چه اینکه هنوز برداشت عموم از عکاسی مستند خوانش سند گونه ی رویدادهاست. در حالی که نتیجه سند نگاری گزارشگری است (که این خود بی ارزش نیست) در برابر برآیند مستند نگاری که خلق جهانی تازه با همان رویدادهای پیش رو است.