نوستالژی

گالری دی، که برای رسیدن به آن ناچاری در تردد سنگین خودروهای در حال عبور در خیابان پاسداران خود را گرفتار کنی، روز جمعه گذشته نمایش فراموش‌نشدنی عکس‌های سیاه‌وسفید یکی از چهره‌های آشنای هنر این زمان، ابراهیم حقیقی، را آغاز کرد.
من که از برگزاری این نمایشگاه خبردار شده بودم با اشتیاقی بسیار به قصد دیدن اولین نمایشگاه عکس‌هایش به آن جا رفتم. وقتی در نهایت آرامش و بدون پیش‌زمینه‌ای از آنچه به نمایش در آمده، وارد گالری شدم چنان شگفت‌زده شدم که وصف آن شگفتی بسی دشوار است.
حقیقی فارغ‌التحصیل رشته معماری از دانشگاه تهران، مدرس دانشگاه در رشته گرافیک، فیلم‌ساز، طراح صحنه و لباس، منتقد هنری، خوش‌نویس به سبک منحصر به خودش، و بالاخره نویسنده‌ای شیرین‌قلم است. می‌دانستم که شیفته عکاسی است و سال‌های درازی است که با دوربین الفتی دارد و گرفتن جایزه برای عکس را هم در کارنامه‌اش می‌توان دید. اما تا آن روز هرگز تصور نمی‌کردم که بیش از هر چیز یک عکاس تمام‌عیار است.
عکس‌ها همه سیاه‌وسفید و در ابعاد ۵۰ در۶۰ از بین دویست عکس از مجموعه باقیمانده از نگاتیوهای سفرهای دانشجویی با همکاری گروهی از دوستانش انتخاب و به روش دیجیتال چاپ شده‌اند و بیشتر در شهرها و روستاهای حاشیه کویر، مثل یزد و اقدا و نائین و دیهوک و کاشان و کرمان و بم و زواره و پیشوا، و همچنین در ساحل دریای مازندران، بندر انزلی و جزیره هرمز در سال‌های دهه چهل و پنجاه با دوربین نیکورمات ۳۵ میلیمتری، با ابژکتیوهای ۳۵، ۵۰، و ۳۰۰ میلیمتری و با فیلم کداک گرفته شده‌اند.
حضور انسان در اکثر آنها تجسم رنگ زندگی و حضور هستی است، چنان که بیننده را به گفتگو با خود وامی‌دارد.
ساختمان‌های گلی و گنبدهای بی‌پیرایه بر فرازشان، پله‌های موزون نامنظم و سایه‌روشن‌ها با تضادهای خارق‌العاده و مطلوب که در بعضی از آنها در نهایت انتزاع ترکیب‌های عکس را بسیار دلنشین ساخته، حاکی از نگاه موشکافانه و گزینش آگاهانه مبتنی بر تفکر خالق اثر است. بیش از هر چیز، کادرها تسلط عکاس را بر ایجاد ترکیب‌بندی صحیح نشان می‌دهد.

نگارنده این سطور به عنوان کسی که نزدیک به چهل سال است عکاسی می‌کند و از نسلی است که با خرید یک دوربین دیجیتال اتوماتیک عکاس نمی‌شد و شب را در تاریکخانه به صبح می‌رساند، نه تنها در محتوای عکس‌ها بلکه در مجموعه این نمایشگاه حس «نوستالژی» را دریافته است؛ آن سان که اگر من به جای حقیقی بودم نام نمایشگاه را «نوستالژی» می‌گذاشتم. نه فقط به خاطر آنچه او با دوربینش به خوبی ثبت کرده (که شاید دیگر وجود ندارند) بلکه به خاطر اینکه فضای نمایشگاه آکنده از یاد روزهایی است که برای گرفتن یک عکس خوب نیازی به داشتن یک دوربین با قابلیت‌های محیرالعقول نداشتی و با ساده‌ترین وسیله بدون داشتن دغدغه «نویز» و کمبود «مگاپیکسل»، در هنگام عکاسی، تنها به «عکاسی» فکر می‌کردی. نمی‌توانستی در مدتی که یک حلقه تمام می‌شود بجز حساسیت فیلم که ثابت بود، به امکان دیگری فکر کنی. آنقدر باید به مهارت و تجربه‌ات متکی می‌بودی که بدون دیدن نتیجه کار بلافاصله پس از گرفتن عکس در صفحه نمایش پشت دوربین، کارت را ادامه می‌دادی و ساعت‌ها و شاید روزها بعد نتیجه را در تاریکخانه می‌دیدی. تازه اگر بلایی به سر فیلم‌ها نمی‌آمد! و اگر نمی‌آمد و کار به پایان می‌رسید دیگر نگران آن نبودی که «فایل‌های دیجیتال» به قول امروزی‌ها «دمیج» شود و برای جلوگیری از این بلای ناگهان، باید چند جای مختلف نگهشان داری. با خیال راحت، حقیقی پس از گذشت چهل سال، همان نگاتیوها را چاپ کرده و در این نمایشگاه به معرض دید عموم قرار داده است. گاهی بسیار خنده‌دار به نظر می‌رسد که چقدر سعی شده تا نتیجه‌ها فاقد گرین باشد ولی باز در دوربین امکانی تعبیه می‌کنند که بتوانی عکس‌هایت را مثل قدیم گرینی چاپ کنی! مثل همین‌هایی که در نمایشگاه حقیقی می‌بینی. واقعاً این عکس‌ها بدون گرین به این زیبایی است؟! چقدر خوب بود اگر دوربینی که این عکس‌ها را گرفته بود هم در این نمایشگاه شاهد این مجموعه به یاد ماندنی می‌شد. و باز چقدر خوب بود که این عکس‌ها پس از نجواهای بسیار که هنگام نور دادن زیر آگراندیسمان با آنها می‌کردی، از درون تشتک بیرون آمده بودند.

یکی از ویژگی‌های یک اثر هنری این است که بتواند بدون شرح، با بیننده ارتباطی نزدیک پیدا کند و او را به تأمل وادارد و نیز اینکه یک پدیده هنری وقتی موفق است که در بیننده اثری پایدار داشته باشد و به این سادگی‌ها و زودی‌ها از ذهن او بیرون نرود. بر این باورم که این امر میسر نمی‌شود مگر اینکه متکی به نوعی جهان‌بینی، فلسفه، و در نهایت دغدغه‌ای باشد که همه متعلق به خالق اثر است. بیایید برای درک بهتر این مفهوم به شماری از عکس‌های این نمایشگاه بپردازیم. در پلان اول یکی از برگزیده‌ترین عکس‌ها که در سال ۵۲ در نوشهر گرفته شده، چهره آفتاب‌سوخته و لب‌های خشک یک پسر نوجوان با پس‌زمینه محو دختران برنج‌کار که کار می‌کنند به چشم می‌خورد. چشمان سحرکننده این جوان با بیننده حکایت‌هایی گفتنی دارد. چنان که تو را به سکوتی محض وامی‌دارد و از تو می‌خواهد که سراپا گوش باشی. او این حرف‌ها را بار اول به عکاس، همان وقتی که دکمه شاتر را فشرده، گفته است. اما اکنون این عکاس است که گویی با این برشی که خود از واقعیت ساخته به جامعه‌اش می‌گوید که دغدغه‌اش چیست و از بیننده می‌خواهد که در این گفتمان با او سهیم شود. این عکس تکان‌دهنده و نفس‌گیر که حامل پیام‌های اندوه‌بار زندگی پرمشقت مردم محروم است، بیانگر توجه عکاس به مردمی است که آنها را دوست دارد و با آنان زندگی می‌کند. از این رو نه تنها متوجه غم‌هایشان شده بلکه از شادی‌هایشان نیز سرخوش است. او این سرخوشی را در عکس دیگری از رقص و شادی بچه‌های روستایی زواره که بر فراز گنبدهای گلی، درست در زمانی که طوفان سهمگین شن در پس‌زمینه آن پدیدار است، به پایکوبی و قهقهه مشغولند، نشان می‌دهد و ما را به مشاهده آن دعوت می‌کند. ترکیب‌بندی و برش صحنه این عکس دلنشین و مؤثر، آنقدر با دقت انجام شده که گویی وجود هستی و زندگی و شادی در آن مهد محرومیت بسی عظیم‌تر از طوفانی است که در پس‌زمینه در همان نزدیکی‌ها حضورش را اعلام می‌کند. درست در کنار این عکس، تصویر دیگری در همان زمان بدون حضور آدمیان بر حضور این طوفان تأکید دارد. تنها بودن و با هم بودن هر دو از مواردی است که در این مجموعه بر آنها تأکید شده است. در عکسی که از فاصله دور و بر فراز بام خانه‌های گلی یزد با حضور زن رهگذری، یکه، و یا زیر کرسی در کلبه محقری در مورچه‌خورت زنی سالخورده و تنها را در انتظار، به رخ می‌کشد و در نمونه دیگری که باز با فاصله و بر فراز ساحل دریای خزر با ترکیب‌بندی بسیار زیبایی از حرکت آدم‌ها در کنار دریا سرخوشان را مورد نظر قرار داده است، هر دو در جای خود به خوبی منظور عکاس را به بیننده منتقل می‌کنند.
حضور بچه‌ها در این عکس‌ها خود موضوعی مستقل است که دلالت بر توجه عکاس به این نشانه‌های آینده دارد. در میان آنها می‌توانم به عکسی که در حیاط خانه‌ای قدیمی با حضور دو بچه، یکی در سمت چپ با چهره‌ای خندان و دیگری در پشت شیری سنگی، گرفته شده اشاره کنم که فوق‌العاده و به یقین از برجسته‌ترین آثار این مجموعه است.

ترکیب‌بندی درست و بدیع و پرسپکتیو دقیق در عکس‌هایی که در آنها معماری زیبا، پرمفهوم و بی‌پیرایه این سرزمین مورد توجه عکاس قرار گرفته، حاکی از ذهن نکته‌سنج یک هنرمند اصیل است. شاهد این ادعا عکس بسیار زیبایی است که در سال ۱۳۵۰ در بازار یزد گرفته شده است. به محض مشاهده این عکس، پرسپکتیو درست و ترکیب‌بندی بسیار زیبای آن بی‌اندازه به دل می‌نشیند. خربزه‌های خربزه‌فروشی که در پشت مال‌التجاره‌اش به عکاس می‌نگرد از گوشه سمت راست پایین عکس با زاویه مطلوبی پاسخ سیب‌زمینی‌های طرف قرینه خود در سمت چپ پایین را می‌دهد و آن قوس‌های بازار و باز هم سایه‌روشن‌های دل‌انگیز بیننده را به خود جذب می‌نماید. در مجموعه معماری این نمایشگاه عکس‌های بم، مخصوصاً عکسی که از ورودی قلعه گرفته شده، در نوع خود نسبت به همه عکس‌هایی که من تا به حال در بین عکس‌های عکاسان نامدار دیگر از این صحنه دیده‌ام، کم‌نظیر است. بمی که دیگر اینچنین که در این عکس‌ها می‌بینی وجود ندارد.

این عکس مرا به یاد شعری از مجموعه «تابلوی مریم» میرزاده عشقی، آزاده‌شاعر معاصر ایران‌زمین، می‌اندازد:
بهار هر چه نشاط‌آور و خوش و زیباست
به عکس پاییز افسرده است و غم‌افزاست
و این نشانه‌ای از بی‌وفایی دنیاست
که هر چه سازد از اول کند خراب آخر
در این قلعه خالی از آدمیان که تنها در میان کویر نشسته و ما را نظاره می‌کند و آینده ما را به میانجی تجربه خود بسان امروز خود می‌بیند، بودن پرشور و زندگی پررنگ آنهایی که قرن‌ها پیش در آن می‌زیستند را بیشتر حس می‌کنی تا عدمشان. به راستی به سختی از نگاه به این عکس دل کندم.
نکته ظریف دیگری که در این مجموعه توجه انسان را به خود جلب می‌کند، انتخاب عکس‌هاست که به نحوی انجام شده که گویی صفحات یک کتابند و به نوعی قابل خواندن در ارتباط با یکدیگر؛ کتابی که روایتگر زمانی است که گذشته و بازنمی‌گردد. اساساً عکاسی کنشی است غیرقابل تکرار. فقط یک بار اتفاق می‌افتد و دیگر همه چیز تمام می‌شود. آنچه باقی می‌ماند یک عکس است در نمود همیشگی و پایدارش.
حقیقی در همه عکس‌هایش با مخاطبینش به گفتگو نشسته است. مخاطبین او موضوع عکس‌هایش و ما هستیم. او آنها را دیده است و انگشتش(!)، ببخشید، دوربینش را به سمت آنها گرفته و می‌گوید آنجاست… اوست… همین است، ببین.
بی‌گمان هر کسی که عکاسی را به خوبی می‌شناسد، پس از دیدن این نمایشگاه از حضور ابراهیم حقیقی عکاس پس از غیبتی بسیار طولانی به وجد می‌آید و منتظر نمایشگاه بعدی می‌نشیند. من که بی‌صبرانه منتظرم.

شیراز
بیستم اردیبهشت یکهزاروسیصدوهشتادونه
* رضی میری، متولد ۱۳۳۰، عکاس (طبیعت، مردم، صنعتی، معماری)، پژوهشگر هنر و تاریخ هنر + نمایشگاه عکس ابراهیم حقیقی در گالری دی +