یکی از مباحث مطرح شده در نهمین نشست علمی سیزدهمین دوسالانه عکس ایران که با موضوع جامعهشناسی عکاسی هنری برگزار شد، بررسی مشکلی با عنوان «بحران موضوع» در این شاخه هنری بود.
به گزارش روابط عمومی انجمن عکاسان ایران، نوبت اول آخرین روز برگزاری نشستهای علمی سیزدهمین دوسالانه عکس ایران ساعت ۱۵: ۳۰ روز چهارشنبه، ۱۵ بهمن با موضوع «عکاسی هنری معاصر ایران: جامعهشناسی عکاسی هنری» در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد. مهدی مقیمنژاد ریاست این جلسه را که محمدمهدی رحیمیان، حامد طاهریکیا و رامیار منوچهرزاده کارشناسان مهمان آن بودند، برعهده داشت.
مقیمنژاد در ابتدای این نشست گفت: «جامعهشناسی و عکاسی اتصالات زیادی دارند بنابراین میتوان سرفصلهای زیادی را در مورد تاثیرات این دو کنش برهم گشود. در هر دو حیطه نظریهپردازانی بودهاند که کارکردهای اجتماعی عکس یا ماهیت عکاسی را در یک مکانیزم اجتماعی مورد بررسی قرار دادهاند. برخی از جامعهشناسان هم مانند پیر بوردیو و.. از زاویه دید جامعهشناسی به موضوع عکس پرداختهاند.»
او افزود: «بحث امروز ما در مورد عکاسی هنری است. اگر ما نتوانیم از هنر من جمله عکاسی هنر یک تعریف ذات باورانه بدست بیاوریم، راه حل دیگری که تئوریسینها از نیمه دوم قرن بیستم به اینسو در مورد آن حرف زدند، این است که هنر را در چارچوب مفهوم نهادینهاش ببینیم و اینکه نهادهای گوناگون چطور میتوانند در تعریف هنر وارد عمل شوند. یک نظریه خیلی مهم در مورد کارکرد نهادها در هنر از دهه ۶۰ مطرح شد مبنی براینکه چه مناسباتی دنیای هنر را شکل میدهد. هرچند طرح این بحث متاخر است اما این مساله همواره در تاریخ وجود داشته، نهادهایی داشتهایم که از هنر و هنرمند حمایت میکردند و موجب رواج شکلهای خاصی از هنر میشدند. طبیعتا در دوران ما این مناسبات پیچیدهتر شده است به دلیل اینکه نهادها متعددتر شدهاند و این تعدد تاحدود زیادی ماجرا را تخصصی میکند.»
پس از آن رحیمیان در مورد تاثیر این نهاد بر روند عکاسی گفت: «علوم اجتماعی و هنر نسبت مستقیمی با هم ندارند و جامعهشناسی هم مانند دیگر علوم، محور با مسائل کمی و عدد و رقم است اما در مورد شکل گیری نهادها و ارتباط آن با عکاسی اینگونه شروع میکنم که آمار بازدید از دوسالانه نشان میدهد روزانه از ۱۹۰ تا بیش از ۳۰۰ نفر بازدیدکننده داشتهایم و امروز بعد از سه دوره مذاکره انجمن عکاسان ایران، بالاخره در سیزدهمین دوره توانستیم دوسالانه را از سوی انجمن عکاسان برگزار کنیم. ما نمیتوانستیم شورای سیاستگذاری داشته باشیم بنابراین شورای برنامهریزی تشکیل و در آن مباحث دوسالانه، مطرح شد. هدف من این است که بگویم بسترهای اجتماعی در نوع رویکرد این دوسالانه تاثیر داشته است و بعد از۳۰ سال جامعه عکاسی ایران به جایی رسید که آرت فتوگرافی را برای دوسالانه انتخاب کرد البته پیش از ان نهادهایی بودند که این نوع عکاسی را با آموزش و کنش اجتماعی فراهم آوردند و در نهایت نمایشگاهی بوجود آمد که به جز فضای موزه هنرهای معاصر تهران در جای دیگری قابل رویت نیست.»
مقیمنژاد هم در تکمیل صحبتهای رحیمیان گفت: «البته نهادهای مرتباط با عکاسی از موزه هنرهای معاصر فراتر هستند و اگر ما موزه را محل ارائه عکس بدانیم، شکل گیری، تولید و خیلی از مقتضیات دیگر عکس به نهادهای دیگری مرتبط است. وقتی راجع به نهاد صحبت میکنیم از دانشگاهها، مطبوعات هنری، رسانهها، منتقدان، گالریها و خریداران هم حرف میزنیم. یک کار هنری، مجموعهای از عوامل تاثیرگذار گوناگون است که موزه هنر معاصر بخشی از آن به شمار میرود البته بخش بااهمیت آن. آقای رحیمیان به جلسات شورای برنامهریزی اشاره کرد. یکی از اصلیترین دلایلی که باعث حضور خیلی از ما در دوسالانه شد، نام موزه هنرهای معاصر تهران بود و یکی از پیش شرطهای اصلی این بود که بعد از چند دوره، عکاسی دوباره به این محل برگردد.»
منوچهرزاده، دیگر کارشناس حاضر در این برنامه به تشریح ساختارهای اجتماعی موثر بر عکاسی اشاره کرد: «بحث امروز ما جامعهشناسی است، پس میخواهم در مورد ارتباط میان سیاستهای حکومتی و جامعه هنری صحبت کنم. ما در جامعهای زندگی میکنیم که مردم آن سیاستزده هستند و عکاسی جز هنرهایی است که از بدو ورود به ایران با سیاست عجین بوده است. اگر به دوره قاجار برویم، ناصرالدین شاهی داشتهایم که به عکاسی علاقهمند بود و در پهلوی اول عکاسی در مقام یک ابزار، نقش کارکردی خیلی مهمی پیدا کرد. در دهه ۴۰ و ۵۰ به واسطه فروش نفت، مردم به سمت هنر رفتند و اولین سیاستهای فرهنگی در همین دوره شکل گرفت. بعد از آن به دوران انقلاب و جنگ تحمیلی میرسیم که در آن سالها به دلیل مشکلات اقتصادی و شرایطی که وجود داشت، امکان فعالیت هنرمندان محدودتر بود و در همین موزهای هنرهای معاصر فعالیتهایی مانند خیاطی برای جنگ بوجود آمد. بنابراین سیاستی به نام سیاست فرهنگی باتوجه به معنای آن نداشتیم و عکاسان و هنرمندان امکان بروز نداشتند.»
او ادامه داد: «اولین جرقهها به سالهای بعد از جنگ برمیگردد که به نوعی سیاستهای فرهنگی مدون و درستی ایجاد و تلاش شد در مورد اتفاقهایی که از آنها مغفول ماندهایم، بازسازی انجام بگیرد. در این دوره سعی شد با تزریق بودجه و تعاریفی مانند جشنوارهها، مسابقات و.. به برنامههای هنری رونق بخشیده شود. در ادامه به دولت اصلاحات میرسیم که میتوان آن را درخشانترین دوره هنر بعد از انقلاب دانست و پیشرفت را در گونههای مختلفی از هنر دید. برای اولینبار عکاسی ایران به شکل وسیعی به سفارش شهرداری پاریس به یک کشور دیگر راه پیدا کرد اما در دوره بعدی فترت هنرمندان ایجاد شد.»
طاهریکیا نیز در ادامه این نشست در مورد جامعهشناسی هنر عنوان کرد: «وقتی از جامعهشناسی عکاسی هنری ایران صحبت میکنیم، اول از همه باید بگوییم عکاسی هنری چیست. اگر میخواهیم در مورد یک موضوع بحث کنیم اول باید بر سر یک تعریف به توافق برسیم. ما از ترکیب ژانرها و ترکیب بندیهای مختلف به چیزی میرسیم که بعد از ارزشگذاری و توافق روی آن، عقلانیت هنری را شکل داده است. این تعریف در دوره دیگری مورد نقد قرار میگیرد و چرخشی بوجود میآید تا این بحث ایجا شود که در هر دوره چه نوع از عکاسی هنری میتواند وجود داشته باشد. از دیدگاه جامعهشناسی سوال این است که چه کسانی چه زمانی و چرا قراردادهای توافق شده را شکل میدهند؟»
او سپس با اشاره به فضای ایران گفت: «اگر به فضای ایران برگردیم، در عکاسی چهار نوع نهاد شامل دانشگاه، گالریها، موسسات آموزشی و فضاهای آزاد بوجود دارد. فضای آزاد جایی است که افرادی خودشان با فراگیری عکاسی وارد این هنر میشوند. حالا مساله این است که خروجی این فضاها چیست؟ خروجی شامل عکس و متن است. شما نمیتوانید عکاسی معاصر ایران را فقط در محدوده عکاسی درنظر بگیرید چون بعد از سینما، عکاسی بزرگترین حیطهای است که در آن کتاب ترجمه میشود و متن هم به دو بخش نقد و ترجمه تقسیم میشود.»
او اظهار کرد: «دغدغه من به عنوان یک جامعهشناس این است که عکس، نقد و ترجمه نیاز به یک موضوع دارد. فضای عکس هنری ایران در این سه مورد بشدت گیج و مشوش است و من نام آن را بحران موضوع گذاشتهام. فضای هنری عکاسی امروز شامل تلفیق نهادها و کنشگران دچار بحران موضوع است و به همین دلیل عکاسی امروز ایران دچار اطوارگرایی شده است. نهاد قانونمند و تولیدی برای عکاسی نداریم تا بتواند خروجی بدهد که به تاریخ تبدیل شود. یکی از مشکلات بحران موضوع این است که عکاسی هنری ایران حافظه تاریخی ندارد. حافظه تاریخی یعنی بایگانی که افراد بعدی بتوانند روی شانه مطالعات قبلی بایستند و کارشان را شروع کنند. به همین خاطر ما در یک آشفتگی بسر میبریم.»
همچنین رحیمیان در پاسخ به موضوع مطرخ شده از سوی طاهریکیا گفت: «نمایشگاه امسال برآیند تفکر عکاسانه در ایران است برخلاف آنچه آقای طاهریکیا به عنوان بحران موضوع به آن اشاره کرد. اگر به دوسالانه عکس نگاه کنیم، میبینیم امکانی بوجود آمده است که وضعیت اجتماعی و شرایط عکاسان ما به نمایش گذاشته شود. در شرایطی که عکاسان ما امکان عکاسی از فضاهای شهری ندارند، ما به عنوان کنشگر باید ببینیم چرا عکاسی از فضاهای داخلی و استودیویی که دوربینی ما را نظارت نمیکند بیشتر شده است.»