عکس: نیما معصومی – طاهرگوراب
توضیح «سایت عکاسی» – یادداشت زیر آذر ۱۳۸۴ توسط مرحوم استاد «مسعود معصومی» به درخواست علیرضا نیکنژاد – مدیر «سایت عکاسی» – برای چاپ در فصلنامه «عکاسی حرفهای» نوشته شده بود و در اولین شماره این فصلنامه در زمستان همان سال در بخش «عکاس حرفهای» به چاپ رسید و اکنون به مناسبت درگذشت این عکاس فقید در زیر بازنشر میشود:
«سنتی قدیمی و تقریبا جهانی است که بیشتر عکاسان حرفهای علاوه بر رشتهی عکاسی که روزانه به آن اشتغال دارند یکی دو رشتهی دیگر را نیز کموبیش عکاسی میکنند و برای این کار دلایل مختلفی را نیز میآورند: پر کردن وقت اضافی، علاقه و آشنایی به رشتههای جنبی و در بسیاری مواقع درآمد بیشتر.
در کشور ما باوجود وسیع شدن دایرهی عکاسان حرفهای پیدایش دانشکدههای عکاسی (بعد از انقلاب)، پیشرفت مطبوعات، بهخصوص مجلات عکاسی، تلویزیون و ماهواره، نه تنها تعداد علاقهمندان به عکاسی را زیاد کرد، بلکه تعداد دانشجویان عکاسی را نیز به رقم چند صد نفر در سال رساند که میشود گفت یک رکورد جهانی است! خوشبختانه باید قبول کرد که این رشته نیز همانند بقیه رشتههای هنر بدون تحصیل دانشکدهای هم ممکن بود.
ما چه بسیار پزشکها، مهندسین، حقوقدانها، مدیران صنعتی، نقاشان و گرافیستهایی را میشناسیم که میتوانیم راحت و آسوده نام آنان را کنار حرفهای ترین عکاسان صاحبنام ایران قرار دهیم. به همین دلیل است که از سیستم آموزش کلاسیک و دانشگاهی ایران در رشته عکاسی توقع و انتظار بیشتری داشته و داریم. البته تهیه فضای آموزشی و در دسترس بودن وسایل حرفهای برای تمام دانشجویان دانشکدههای عکاسی الزامی است.
تمام رشتههای عکاسی باید در دانشکده تدریس شود، رشتههای: اجتماعی، خبری، ورزشی، پرتره انسان در زندگی و در استودیو، معماری کلاسیک و مدرن، شهرسازی، ماکت، طبیعت، حیوانات، سینما و تاتر و وسیعتر از همه صنایع، کارخانهها، خطوط تولید، لوازم زندگی، پزشکی، بهداشتی، لباس، مواد غذایی و …اشیاء چه بهصورت عتیقه و چه اشیای مورداستفاده روزمره همه و همه باید درس داده شود و دانشجو تکتک آنها را تمرین کند و بارها عکاسی کند.
ما در دانشکدهها حتی دوربین مورد لزوم، لنزهای مربوط به آن چراغها و فون ها و سایر وسایل را برای تدریس عکاسی نداریم. اگر به یک عکاس حرفهای برخورد کردید که به یک یا چند رشتهی عکاسی تسلط کامل دارد، مسلما خودش زحمتکشیده، علاقهمند بوده پشتکار داشته و یاد گرفته است.
مثلا دوران داغ سالهای انقلاب اسلامی، دوران سخت جنگ تحمیلی عراق سبب شد در رشتهی عکاسی خبری و مطبوعاتی، عکاسان ایرانی خود را به سطح عکاسی ژورنالیستی جهان ارتقا دهند.
در این چند سال جدید با شکوفان صنایع و پیشرفتهای تکنیکی در صنایع مدرن، عکاسی صنعتی همتغییر کرده و عکسهایی که از تولیدات و محصولات ایرانی تهیه میشود قابلتوجه تر و حرفهای تر شدهاند. در سایر رشتهها هم کموبیش تکان خورده است. با ورود دوربینهای دیجیتال به بازار حجم علاقهمندان و دوربین به دستها نیز کاملا محسوس تغییر کرده است و آرزو میکنم از نظر کیفیت، خلاقیت و زیبایی نیز هرروز شاهد عکسهای بهتری باشیم.
مسلما سیستم آموزشی کشور، پیگیری مطبوعات مخصوصا مجلات حرفهای عکاسی باید این شانس را به دانشجویان و علاقهمندان هنر عکاسی بدهد که واقعا لایق لقب حرفهای بشوند.
اما چند کلمه درباره خودم: رشتهی تحصیلی و حرفهی عکاسی من در آلمان عکاسی ژورنالیستی و خبری بود که ادامهی آن قبل از انقلاب امکان نداشت (عدم آزادی مطبوعاتی و سانسور تصویری)، تا سال انقلاب، رشتهی فتوژورنالیسم را با رعایت مسائل و موانع سیاسی در دانشکده علوم ارتباطات تدریس کردم و برای گذران زندگی، استودیوی کارگاه عکس لورکا را راه انداختم که با کمک علاقهمندان و عکاسان حرفهای، رشتهی تبلیغاتی، صنعتی و معماری تا امروز ادامه دارد.
در ضمن تعداد زیادی جوانان علاقهمند به عکاسی را نیز آموزش دادم که بسیاری از آنان عکاسان کاملاً حرفهای شدهاند و خوشبختانه از من هم بهمراتب بهتر شدهاند.
هوای آلوده تهران، بالا رفتن سن و سال و مقداری خستگی از حجم عکاسی صنعتی- تبلیغاتی من کم کرده و چون عکاسی در طبیعت و بخصوص خود طبیعت بهعنوان تعادل عکاسی به من کمک میکرد، به گوشهای از گیلان آمدهام و ساعات فراغت خود را به عکاسی در طبیعت میگذرانم.
هوای تازه، انرژی و امکانی تازه برایم به وجود آورده که مجددا به آموزش حرفهای عکاسی ولی این دفعه نه در تهران پرترافیک و آلوده بلکه در فضای آرام و سرسبز شمال بپردازم. نمونههایی را که میبینید از فضای زیبای طبیعت متنوع ایران عکاسی کردهام.
اگر عکسها را بپسندید به خاطر تجربه سالها عکاسی و علاقه به طبیعت و وسایل حرفهای است وگرنه چندان هم هنرمند نیستم ولی گویا حرفهای ام. همهی کسانی که طبیعت و عکاسی در طبیعت را دوست داشته باشند با داشتن وسیله مناسب و قدری آموختن مسلماً موفق خواهند شد بهتر از اینها عکاسی کنند.»
مسعود معصومی – آذر۱۳۸۴