اختصاصی «سایت عکاسی» – الکس وب در سال ۱۹۵۲ در نیویورک متولد شد. در دانشگاه ادبیات و تاریخ خواند و همزمان به خاطر علاقهمندی به عکاسی، هنرهای تجسمی را نیز با جدییت دنبال کرد. در سال ۱۹۷۴ به عنوان عکاس خبری حرفهای با آژانس مگنوم همکاری کرد و در سال ۱۹۷۶ عضو رسمی این کانال شد.
عکاسی سیاه و سفید او را هم مانند بسیاری از عکاسان دیگر مجذوب خودش کرد تا اینکه در اواخر دهه هفتاد طی سفر به مناطقی چون هائیتی، مکزیک و دیگر کشورهایی که پیرامون ایالات متحده و مکزیک قرار گرفتهاند به گفته خودش متوجه رنگ و درخشش نور شد و تصمیم گرفت فقط عکاسی رنگی کند. تلاش او طی سفر به این مناطق و عکاسی بی وقفهاش از این مردم کتاب معروفی است با عنوان THE SUFFRING OF LIGHT. مجموعهای تحسینبرانگیز از مردمی سیاهپوست در سرزمینهایی دور که به گفته خودش زیر نور آفتاب رنگ دیگری میگیرند و با وجود زندگی بیسر و سامانی که دارند گویی رنگ در زندگی آنها از جایگاه خاصی برخوردار است.
به نظر میرسد جهانبینی وب در عکسهایش با سفر به این مناطق به کلی تغییر کرده است. دنیا برایش مکانی پر هرج و مرج، متناقض و در نهایت غیرقابل توضیح شده است. او با عکاسی به دنبال پاسخی روشن برای سوالاتش از جهان است؛ به دنبال اکتشافی بصری از جهانی که قابل کنترل نیست و هیچ قطعیتی در آن وجود ندارد. به همین دلیل است که عکسهای وب از ساختار پیچیدهای برخوردار است. در نگاه اول نمیتوان متوجه مفهوم کلی عکس شد. هر عکس نه تنها یک داستان ندارد بلکه به راحتی میتوان چندین داستان از گوشه و کنار عکس یافت و در خیال دنبال کرد.
وب تمام روایتش از صحنهای که دیده را با نگرانی مختص خودش در یک قاب کنار هم میچیند. گویی در تئاتری از پیش تعیینشده گرفتار شده و نمیخواهد هیچ حرکتی را از دست دهد. قابهایی که وب انتخاب میکند پر از محتواست. به عبارتی در حال ترکیدن است. هیچ فضای خالی در عکسهایش وجود ندارد. میتوانید از سوژهایی که در جلوی کادر قرار دارند شروع کنید و کمکم به انتهای عکس بروید و همه چیز تا جزئیترین و ظریفترین چیزها را ببینید. عکس زیر میتواند تایید مناسبی بر این گفته باشد.
در این عکس هشت کاراکتر حضور دارند. چهار کودک در جلوی کادر، دو کودک کمی دورتر و دو زن در انتهای گوشه راست عکس که یکی از آنها به سختی دیده میشود. رنگ آبی عنصر مهم این عکس به شمار میرود. بخش هایی از ستون و دیوارهای ساختمان، لباس کودکان حاظر و البته توپی که بیشباهت به کره زمین نیست و بر انگشتان کاراکتر اصلی در عکس میچرخد. سمت چپ انتهای زمین بازی توپی دیگر از حلقه سبد رد شده است و به ما میگوید عده ای دیگر خارج از این کادر مشغول بازی بسکتبال هستند و در نهایت کمی دورتر زنی پشت به دوربین از این هیاهو فاصله میگیرد…
«فضا، نور، رنگ، فرم و صحنه» اصول عکسهای وب به شمار میروند. این پنج عنصر که از دید او با لایههای عکس آمیخته است. اگر عکسهایش درباره نور حرف میزنند تنها نور نیست، حس خاصی است که اول عکاس و بعد مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد. تمایلات احساسی و حسی عمیق که در عکس با عناصر دیگر به خوبی ترکیب شده و قابی بینقص ساخته است.
عکسهای وب لایه لایه و پر پیچ و خم است. یک جور هرج و مرج سازمانیافته در عکسهایش به چشم میخورد. تمام عکسها حرفهای زیادی برای گفتن و چیزهای زیادی برای دیدن دارد. حضور رنگ در این دنیای آشفته که وب درگیرش شده است از میان نور و تاریکی بیرون جسته و حال و هوای حاکم در محل را به خوبی به بیننده منتقل میکند. برای وب عجیب است که این همه رنگ میان این همه فقر و بیخانمانی چه میکند؟ لباسها، دیوارهای هر چند فرو ریختهی شهر، نقاشیهای دیواری که او به خوبی با عکسهایش ترکیب کرده پوسترها، کوچهها و خیابانهایی که هجوم خشونت را با رنگ و نوری که بر آن میتابد جور دیگری نشان میدهد…
سردرگمی، دوگانگی زمان، خشونت حاکم و اندوهی که خودش را لابهلای زندگی به هم ریخته این مردم پنهان کرده است در عکسهای وب احساس میشود. تلاشی که عکاس برای نشان دادن حقیقت ذاتی جهان فراموش شده به مخاطبانش دارد و از عکس هایش دریچهای میسازد به وسعت جهانی که پیش رویش قرار دارد و امیدی که بیننده را وادار کند میان این همه فرهنگهای متفاوت که دستخوش تنش و تغییر اجباری شده است پرسه بزند، همه چیز را خوب و دقیق ببیند و توانش را بیابد که درک درستی از انسانیت و انسانشناسی داشته باشد.