متولد ۱۳۵۹، دندانپزشک عمومی و مشغول به تحصیل در مقطع فوق لیسانس عکاسی در دانشگاه هنرهای زیبای تهران.
این مشخصات یکی دیگر از میهمانان بخش معرفی عکاس جوان سایت عکاسی است.
«سارا زند وکیلی» + زمان زیادی نیست که عکاسی میکند.اما در همین مدت کوتاه، حضور «پویا و جویایی» + داشته است.
چطور شد که از داندانپزشکی به عکاسی روی آوردید؟
– با اینکه همیشه به هنر در مفهوم کلی آن علاقه داشتم، تحت تأثیر دیدگاه تفننی که در جامعه ما نسبت به فعالیتهای هنری وجود دارد، فکر میکردم (در واقع پذیرفته بودم) که هنر باید در حاشیه کار اصلیام قرار بگیرد.
اما به مرور دچار تناقضها و کشمکشهایی در خودم، وظایفم و علائقم شدم. سعی کردم به هر نحوی که شده، از خلال این تناقضها، خود خالص و واقعیام را به دور از ترسهای درونی کاذب و القائات بیرونی بشناسم و مسیر اصلیام را پیدا کنم و با چندین سال تأخیر فکر میکنم که موفق شدم.
کمی از فعالیتها و نمایشگاههایتان بگویید.
– مدت زیادی نیست که عکاسی میکنم، در حدود سه سال. در چند نمایشگاه و فستیوال داخلی شرکت داشتهام که آخرین آنها نمایشگاه گروهی «یک پانزدهم» در گالری ماه مهر بود. در این نمایشگاه، مجموعه عکسی داشتم با عنوان «چرخ سرگردان، بیجهت میگردد…» که اشارهای است به موضوع زمان، هستی یا نیستی آن و آمیختگی انسان با – شاید توهمی- از زمان یا گسستگی او از این مفهوم. این کار را با چند تصویرسازی غیرواقعگرایانه از عکسها انجام دادهام. با انتخاب این شکل از اجرا، در واقع به طور ضمنی واقعیت عکاسی را هم به عنوان پدیدهای که اصطلاحاً به اسارت درآورنده زمان و در عین حال تابع بیقید و شرط آن است، به گونهای به بازی گرفتهام.
بیشتر به چه حوزهای از عکاسی گرایش دارید و در آن فعالیت میکنید؟
– در مورد شکل یا شکلهایی از عکاسی که دوست دارم ادامه دهم، شاید نتوان لفظ «حوزه» را بکار برد. چون خود این واژه، از لحاظ معنایی بیانگر نوعی محدودیت است که با آزادیای که در هنر به دنبال آن هستم، سازگار نیست. در واقع این، دغدغههای متفاوت فردی، اجتماعی و یا انسانی من هستند که در هر مرحله، راه بیان عکاسانه خود را از بین گزینههای موجود – از عکاسی صحنهآرایی شده و فتومونتاژ گرفته تا شکلهایی از عکاسی مستند اجتماعی و یا حتی شیوههایی که با تعاریف دوران مدرن و شاید هم امروزی، دقیقاً در قالب این رسانه جای نمیگیرند- انتخاب میکنند. اینکه این رویکرد، به خلاقیت بیشتر در کار من و یا نامنسجم شدن و گسیخته شدن آن بیانجامد، چیزی است که در آینده مشخص خواهد شد.
کیفیت آموزش و اساتیدی که از آنها بهره بردهاید را چگونه ارزیابی میکنید؟چه خلاء هایی در زمینه آموزش این رشته وجود داشت؟
– آموزش جدی در زمینه عکاسی را با کلاسهای آزاد شروع کردم که عموماً در رابطه با تئوری و تاریخ تحلیلی هنر و عکاسی بودند و نه تکنیکهای عکاسی. بواسطه آنها با معلمان بسیار خوبی آشنا شدم و این کلاسها، بیش از هر بهره دیگری، در مشخص کردن مسیرم به من کمک کردند؛ تا آنجا که تصمیم گرفتم وارد فضای آکادمیک رسمی شوم و در رشته فوق لیسانس عکاسی تحصیل کنم.
در این دو ماه که از سال تحصیلی میگذرد، عرصه آموزشی و پژوهشی دانشگاه را بهتر از چیزی که انتظار داشتم، یافتم. (این سطح از انتظار، در اثر صحبتها و نظرات تعدادی از اطرافیانم بوجود آمده بود.) مشکلی که تا اینجا بر اساس شنیدهها وجود دارد، نحوه امتیازبندی استادان و محدود کردن دانشجویان به گرفتن پایاننامه با افراد خاص و بسیار محدودی است که ما واقعاً دلیل این نوع سختگیریها را با وجود کمبود استادان دانشگاه در رشتههای هنری و بخصوص دپارتمان عکاسی متوجه نمیشویم. به عبارت دیگر، طوری که از ظواهر امر مشهود است، دانشجو نمیتواند استاد راهنمای مورد نظرش را بر اساس موضوع پژوهش خود و زمینه مطالعاتی و تخصصی استادانش، حتی از میان اندک اعضاء هیئت علمی دانشگاه محل تحصیل خود انتخاب کند. البته اطلاع ندارم چنین قانونی در مورد دانشگاههای دیگر هم برقرار هست یا نه. در هر صورت امیدوارم هرچه زودتر در مورد این قانون محدودکننده، تجدید نظری صورت بگیرد و یا حداقل تبصرههایی برای آن در نظر گرفته شود.
در حال حاضر با چه مشکلاتی در حوزه فعالیت های عکاسی رو به رو هستید؟
– یکی از مشکلاتی که بسیاری از عکاسان آماتور و حتی حرفهای جامعه ما (و احتمالاً خیلی از جوامع دیگر) با آن مواجهند و من هم طبعاً از تبعات آن بینصیب نبودهام، نبود قوانین مشخصی برای آزاد بودن و یا ممنوعیت عکاسی در فضاهای عمومی و اصولاً نبود تعریفی مشخص از حریمهای عمومی و خصوصی در حیطه عکاسی است. البته بخش زیادی از این مشکل، به فرهنگ عمومی جامعه برمیگردد که گویی بازگوکننده یک تجربه تلخ مشترک از عکسشدگی توسط هر دوربین ناخوانده و نامحرمی است. اگر به دنبال ریشههای این فرهنگ برویم، قطعاً دلایل زیادی برای آن پیدا میکنیم. اما به نظر میرسد که وضع حقوق و قوانینی دقیق و جزءنگر، که قطعاً نمیتواند به یکباره در تقابل با این فرهنگ هم قرار گیرد، به ایجاد هماهنگی و تعادلی در این عرصه کمک کند. امیدوارم شکلگیری انجمن عکاسان ایران، مقدمهای برای این گونه اقدامها باشد.
آیا تا به حال در مسابقه ای شرکت کردهاید که به تعهداتشان عمل نکرده باشند… اگر پاسخ مثبت است لطفا با جزئیات شرح دهید.
– من به ندرت در مسابقههای عکاسی شرکت میکنم و بهشخصه چنین تجربهای ندارم. با این وجود، بعضاً توسط دوستانم در جریان بروز مواردی مانند عدم انجام تعهدات مالی و یا عدم رعایت حقوق معنوی عکسها و استفاده از آنها خارج از اختیارات مشخص شده برای برگزارکنندگانِ برخی از این مسابقات قرار میگیرم. اما به نظر من چیزی که مهمتر است، بررسی سیاست کلی حاکم بر اینگونه برنامههاست.
عکس و عکاسی، به عنوان ابزاری که از همان ابتدای متولد شدنش، در خدمت فعالیتهای گوناگون انسانها بوده و رسانهای که در عمیقترین لایهها و طبقات مختلف اجتماع نفوذ کرده، میتواند و باید همچنان به کارکردهای متنوع اجتماعی، اقتصادی، علمی و فرهنگی خود ادامه دهد. برگزاری چنین برنامههایی هم به شرطی که در جهت بهبود همین کارکردها و شناختن و شناساندن نقشهای مهم فعلی و همچنین کارکردهای بالقوه عکس در عرصههای مختلف هنری و غیرهنری باشد، بسیار خوب است. اما چنانچه برخی صاحبنظران معتقدند، اگر در برگزاری مسابقهها و جشنوارههای رنگارنگی که هرروز شاهد برگزاری یکی از آنها هستیم، چنین دغدغههایی در مورد عکاسی و عکاسان وجود نداشته باشد و علتهای دیگری از جمله صرفهجویی در هزینه پروژههای عکاسی و یا استفادههای تبلیغاتی خاص و بعضاً ناهمجهت با ایدئولوژی عکاسان شرکتکننده در پس آنها باشد، نه تنها کمکی به ارتقاء جایگاه عکس در بطن جامعه نمیکند، بلکه باعث کشاندن گروهی از عکاسان به خصوص جوانترها به مسیری میشود که به جای پرورش مشغولیتهای ذهنی و ایدههای ناب خود، عادت به انجام عکاسی سفارشی، به شکل غیراصولی و تاحدی بهرهکشانه کنند.
بنابراین، اولاً خود عکاسان هستند که باید در انتخاب برنامههایی که قصد شرکت در آنها را دارند، هوشمندی به خرج دهند و چیزی فراتر از میزان جوایز تعیین شده را ببینند؛ ثانیاً نشریات و وبسایتهای عکاسی که اطلاعرسانی مسابقات و جشنوارههای وابسته به عکس را انجام میدهند، میتوانند نوعی غربالگری انجام دهند و ثالثاً عکاسان پیشکسوت و صاحبنظرانی که به عنوان کارشناس و داور با مسابقات همکاری میکنند، میتوانند در قبول پیشنهاد سازمانها و نهادهای مختلف، سختگیری بیشتری داشته باشند که قطعاً بسیاری از این بزرگان، خود حساسیتهایی به مراتب بیشتر دارند.
آیا به باندبازی در جامعه عکاسی ایران (مثلاً در انتخاب آثار دوسالانهها، جوایز و نمایشگاهها) برخورد کردهاید؟
– خیر؛ و به چنین مسائلی اعتقاد ندارم. این نوع موضعگیریها و حاشیهتراشیها بیشتر تخریبی است تا تصحیحی. مثلاً در مورد دوسالانه یازدهم، من شخصاً در میان تمام ایرادهای وارد شده، یک نقد اصولی و علمی و حتی شبه علمی در مورد کلیت آثار انتخاب شده ندیدم. در همین مورد خاص، اگر منظور از «باند بازی» سمت و سو داشتن آثار انتخاب شده به شکلها و جریانهای خاصی از عکاسی است، به نظر من این اتفاق طبیعی است. چطور انتظار داریم شخصی که در مقام عکاس، معلم یا محقق عکاسی، در طول سالها با آثار و آراء مختلفی در این عرصه سروکار داشته، از خود ایده، نظریه و معیار مشخصی -که ما مجموعه اینها را سلیقه یا نگاه داور میگوییم- نداشته باشد؟ همه میدانیم که هنر قانونبردار نیست. هیچ الگوی مطلق و صفر و یکی برای خوب یا بد بودن یک اثر هنری وجود ندارد و همهچیز نسبی است. بنابراین، دخالت معیارها و سلیقههای شخصی کارشناسان، در چارچوب خطمشی و اهداف هر مسابقه، جشنواره یا نمایشگاهی، یک امر اجتنابناپذیر است.
چندی پیش مجمع عمومی انجمن عکاسان ایران تشکیل شد، آیا از اهداف و برنامههای این انجمن مطلع هستید؟ برای عضویت در این انجمن اقدام کردهاید؟ وچه انتظاراتی از این انجمن فراگیر دارید؟
– فهرست اهداف کلی انجمن را مطالعه کردهام. ولی در مورد اساسنامه و جزئیات آن اطلاعی ندارم. متأسفانه هنوز برای عضویت هم اقدام نکردهام.
امیدوارم تلاش برای رسیدن به اهداف مطرح شده، به انسجام جامعه بزرگ و کمابیش پراکنده عکاسی ایران، در تمام زمینههای فنی، هنری، پژوهشی و حقوقی آن کمک کند.
چه چشم اندازی برای آینده کاری و پیشرفت شخصی پیش رو دارید؟
– دوست دارم جنبههای عملی و تئوری فعالیتهای عکاسیام را به موازات هم پیش ببرم. به هردو سویه، به یک میزان علاقمندم و امیدوارم بتوانم در حد یک جزء کوچک از جامعه عکاسی کشورم، کارهایی در زمینه تحقیق برروی موضوعات مورد علاقه خودم، تألیف و ترجمه مطالب مفید و سازماندهی مقالات فارسی منتشر شده عکاسی تا به امروز (که در حال حاضر به عنوان یک پروژه دانشگاهی کار بر روی آن را شروع کردهام) انجام دهم.
جالب بود